حاج میرزا ابوالفضل زنجانی مبتکر تفسیر قرآن به قرآن بود
آقای طالقانی از نظر سِنّی و علمی پایینتر از حاج آقا ابوالفضل و حاج آقا رضا بود. بعد از شهریور بیست و باز شدن فضای سیاسی، حاج آقا ابوالفضل نامهای به حدود دویست نفر از شخصیتها نوشت و از آنان خواست حالا که رضاشاه رفته و پسرش هم قدرت چندانی ندارد، بهترین فرصت است که آقایان دست به کار شوند و حکومت را به دست بگیرند و به رژیم سلطنتی پایان دهند. از این دویست نفر فقط آیتالله سید کاظم شریعتمداری به درخواست ایشان جواب مساعد داده و استقبال کرده بود.
سید صدرا مرتضوی: در مسجد مجد (متعلق به مجدالدوله زنجانی؛ داماد ناصرالدینشاه) در نزدیکی میدان حسنآباد تهران با آیتالله شیخ یحیی عابدی زنجانی؛ تولیت و امام جماعت این مسجد و مدرسه قدیمی پایتخت درباره برادران زنجانی گفتگو کردیم. این مجتهد 82 ساله مقیم تهران سالها با برادران زنجانی معاشرت داشته و پیکر حاجآقا رضا را نیز ایشان غسل داده است. ایشان هممباحثه علمایی چون آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی، شهید محمدباقر صدر و امام موسی صدر بوده و از آیتاللهالعظمی سید عبدالهادی شیرازی و برخی علمای تهران اجازه اجتهاد دارد.
با حاج آقا ابوالفضل و حاج آقا رضا زنجانی چگونه و از چه زمانی آشنا شدید؟
ما همه زنجانی بودیم و قهراً از دوره نوجوانی این آقایان و مخصوصاً حاج آقا ابوالفضل را میشناختم. اینها سه برادر بودند که حاج آقا جواد برادر بزرگتر بود ولی شخصیت علمی محسوب نمیشد. بعد از حاج آقا جواد، حاج آقا ابوالفضل بود که اسم با مسمایی برای ایشان بود و ایشان واقعا ابوالفضل بودند، مردی بود فاضل و نجفدیده و از شاگردان میرزای نائینی و مرحوم آقا شیخ محمدحسین کمپانی و هممباحثه مرحوم آقای خویی بود. در اواخر عمر میفرمود که از همدورهایهای من فقط آقای خویی مانده است. حاج آقا ابوالفضل مدتها در زنجان بود و در همان مسجد ملّا (ولیعصر) که عموی من آیتالله شیخ زینالعابدین زنجانی در آنجا نماز میخواند، بعد از وفات عمویم در سال 1308 شمسی، ایشان در آن مسجد نماز میخواند. پدرم به این مسجد علاقه داشت و چون برادرش هم امام جماعت آنجا بوده، مرا هم در کودکی به آن مسجد میبرد. در آنجا حاج آقا ابوالفضل منبر میرفت و نماز میخواند. در زمان رضاشاه در زنجان چند نفر حق داشتند عمامه به سر بگذارند که از جمله آنها همین حاج آقا ابوالفضل و حاج آقا رضا بودند. بعد از شهریور 20 من با مرحوم آقا سید هاشم (برادرزاده حاج آقا ابوالفضل و حاج آقا رضا) در مدرسه توفیق زنجان هممدرسهای و دوست بودیم و بعد از آن، با ایشان تصمیم گرفتیم وارد حوزه زنجان بشویم. من بعد از طی مقدمات، در 14 سالگی و در سال 1324 به قم رفتم.
در دوره تحصیل در قم هم با حاج میرزا ابوالفضل و حاج آقا رضا ارتباط داشتید؟
حاج آقا ابوالفضل هم بعد از آن به تهران آمد و تابستانها در زنجان جلسات تفسیر برگزار میکرد و ما هم شرکت میکردیم. با ایشان خیلی مأنوس بودم. برادر بزرگترشان حاج سید جواد هم اصرار میکرد که هر وقت به زنجان میروم، ظهرها در منزل ایشان باشم. افضل این سه برادر از نظر علمی حاج میرزا ابوالفضل بود. حاج آقا رضا هم مدتهای طولانی در قم بود و همه کاره مرحوم شیخ عبدالکریم حائری محسوب میشد. بعدها حاج آقا رضا به تهران آمد و وارد سیاست شد، زندانها و تبعیدها دید و بعد از سقوط دکتر مصدق ایشان را خیلی اذیت کردند. آیتاللهِ جبهه ملی بود. فقه ایشان خوب بود ولی در اصول، هنوز آن موقع در قم اصول رشد نکرده بود و بعد از آمدن مرحوم آقای بروجردی اصول فقه در قم رشد کرد. حاج میرزا ابوالفضل در تهران ابتدا در مسجد مظهری در خیابان قزوین نماز میخواند. این مسجد که در چهارراه مظهری بود به وسیله حاج میرزا ابوالفضل افتتاح شد. ایشان سلیقههای خاصی هم داشت و البته درست هم بود. وقتی از مسجد بازدید کرده بود، با عَلَم و کُتَلهای کذایی با عکس شیر و ببر مواجه شده و گفته بود اینها در اینجا خلاف شرع است و تا وقتی این چیزها در اینجا هست من در اینجا امام جماعت نمیشوم. آنها هم قبول میکنند و ایشان اولین امام جماعت این مسجد میشود. منتهی بعدها جریانی پیش آمد که ایشان نتوانست به فعالیت در آن مسجد ادامه دهد. ایشان قائل بود که شهادت به ولایت امیرالمؤمنین (ع) چون جزء اذان نیست، نباید گفته شود. به مؤذن گفته بود که نباید این شهادت را به اذان اضافه کنی. اهالی مسجد اعتراض کرده بودند و ایشان دیگر نتوانست در آنجا نماز بخواند. متأسفانه مردم در اینگونه موارد، حق را قبول نمیکنند. ایشان مدتی در خانه برای روشنفکران و دانشگاهیان جلسه تفسیر داشت. آقای مهندس بازرگان و دوستان ایشان به جلسات ایشان میرفتند. بعد از مدتی از ایشان دعوت کردند که در مسجد الجواد میدان هفت تیر نماز بخواند. بعد از بنای حسینیه ارشاد هم ایشان اولین امام جماعت مسجد حسینیه ارشاد شد. تا اینکه جریان انقلاب پیش آمد. مدرسه علوی در آن زمان در اختیار ما بود. ایشان بدون اینکه به ما بگوید، تک و تنها به مدرسه علوی رفته بود تا آقای خمینی را ببیند، ولی نمیدانم چه شده بود که به ایشان بیاعتنایی کرده و راهش نداده بودند. همین باعث دلخوری ایشان شد و پس از آن هم خود را کنار کشیدند. حاج آقا رضا هم پس از انقلاب، ممنوعالخروج بود. وقتی مریض شد، پسرش دکتر فرید از امریکا آمد و به من مراجعه کرد و من کمک کردم که برای ایشان پاسپورت بگیریم. همان موقع با مرحوم حاج سید محمد صادق لواسانی (از دوستان قدیمی آقای خمینی) به عیادت حاج آقا رضا میرفتیم که آقای لواسانی گفت وقتی من و آقای خمینی در قم بودیم و درس حاج شیخ عبدالکریم میرفتیم، حاج آقا رضا نفر اول آن تشکیلات بود و مقامش خیلی بالاتر از ما بود. من از یکی از علمای تهران خواستم که از آقای خمینی بخواهند حاج آقا رضا اجازه خروج از ایران بگیرد تا برای معالجه به امریکا برود. آقای خمینی وقتی از بیماری حاج آقا رضا مطلع شد، فوراً احمدآقا را برای عیادت فرستادند. برای ایشان اجازه ندادند در مسجد ارک تهران فاتحه بگیریم. البته اگر اعلان آخوندی میشد، شاید اجازه میدادند محلس ختم بگیریم. حاج آقا ابوالفضل هم در این اواخر، خانه محقری در امیرآباد شمالی و نزدیک مسجد امیر خریده بود و مهندس بازرگان و دوستانش همان جا به دیدن ایشان میرفتند. روز جمعه آخر، بعد از آنکه برای نماز ظهر وضو میگیرند، سکته میکنند و از دنیا میروند.
شما از نخستین شاگردان جلسات تفسیر حاج آقا ابوالفضل بودهاید، درباره روش تفسیر ایشان چیزی به خاطر دارید؟
)ن
ایشان همین روش «تفسیر قرآن به قرآن» را که علامه طباطبایی بعدها در المیزان استفاده کرد، سالها قبل از اینکه علامه به قم بیاید و تفسیر را شروع کند، حاج میرزا ابوالفضل در زنجان از همین روش استفاده میکردند و میگفتند باید قرآن را با استفاده از آیات دیگر قرآن تفسیر کرد.
ممکن است که علامه طباطبایی از آقای زنجانی این روش را اخذ کرده باشد؟
البته علامه و حاج میرزا ابوالفضل هر دو شاگرد آقای کمپانی بودند و با هم ارتباط داشتند. ولی به هر حال ما این روش تفسیری را اولین بار از حاج آقا ابوالفضل شنیدیم.
در فقه یا اصول هم از ایشان استفادهای کردهاید؟
بله، من تقریرات درس میرزای نائینی نوشته مرحوم شیخ محمدعلی کاظمینی را در منزل حاج میرزا ابوالفضل در زنجان نزد ایشان میخواندم. خود ایشان تقریرات را نوشته بود، ولی متأسفانه چاپ نشدهاند. ایشان وصیت کرده بود موقع تشییع جنازه و دفن و ختم ایشان برای کسی مزاحمت ایجاد نشود، عمامه رو تابوت نگذارند، گوسفند نکشند، همه چیز بیسر و صدا برگزار شود. من که به بهشت زهرا رفتم، آقای شبیری و مرحوم آقا رضا صدر هم آمده بودند. توقع میرفت که نماز را آقای صدر بخواند، ولی اعلام شد که حاج میرزا ابوالفضل وصیت کرده که حاج میرزا احمد رشوندی زنجانی بر جنازه ایشان نماز بخواند. مرحوم حاج میرزا احمد وصیت کرد من بر جنازه ایشان نماز بخوانم. ایشان از علمای فاضل و نجفدیده مقیم تهران بود و در مهدیه تهران نماز میخواند که بعد از انقلاب، ایشان را به بهانه ضدانقلاب بودن از مسجد بیرون کردند. البته حاج میرزا احمد مخالف انقلاب نبود، ولی برای انقلاب سینه نمیزد و اقدامی نمیکرد. اما بالاخره توقع داشتند که ایشان فعالیت انقلابی هم داشته باشد.
از فعالیتهای این دو برادر در تهران چه اطلاعاتی دارید؟
در اینجا با آقای طالقانی و آقایان جبهه ملی و نهضت آزادی ارتباط زیادی داشتند و جلسات سیاسی برگزار میکردند. گاهی هم روضهای خوانده میشد. البته آقای طالقانی از نظر سِنّی و علمی پایینتر از حاج آقا ابوالفضل و حاج آقا رضا بود. بعد از شهریور بیست و باز شدن فضای سیاسی، حاج آقا ابوالفضل نامهای به حدود دویست نفر از شخصیتها نوشت و از آنان خواست حالا که رضاشاه رفته و پسرش هم قدرت چندانی ندارد، بهترین فرصت است که آقایان دست به کار شوند و حکومت را به دست بگیرند و به رژیم سلطنتی پایان دهند. از این دویست نفر فقط آیتالله سید کاظم شریعتمداری به درخواست ایشان جواب مساعد داده و استقبال کرده بود.
آقای طالقانی از نظر سِنّی و علمی پایینتر از حاج آقا ابوالفضل و حاج آقا رضا بود. بعد از شهریور بیست و باز شدن فضای سیاسی، حاج آقا ابوالفضل نامهای به حدود دویست نفر از شخصیتها نوشت و از آنان خواست حالا که رضاشاه رفته و پسرش هم قدرت چندانی ندارد، بهترین فرصت است که آقایان دست به کار شوند و حکومت را به دست بگیرند و به رژیم سلطنتی پایان دهند. از این دویست نفر فقط آیتالله سید کاظم شریعتمداری به درخواست ایشان جواب مساعد داده و استقبال کرده بود.گفتگو با آیتالله عابدی زنجانی(به نقل ازمهرنامه)