درباره مسابقه کوفته پزی
مهدی فردوسی مشهدی
اطلاعات کتابشناختی
ژوبرت، کلر (1399)، مسابقه کوفتهپزی، مشهد، بهنشر
کتاب مسابقه کوفتهپزی، تازهترین نوشته خانم کلر ژوبرت نویسنده معاصر فرانسوی مسلمان ساکن ایران است که خودش به تصویرگری کتابهایش میپردازد و تصویرهای چشمنواز این کتاب نیز حاصل قلم اوست. این کتاب را اوایل امسال (1399) انتشارات آستان قدس رضوی منتشر و مسابقه کتابخوانی هم دربارهاش برگزار کرد: ژوبرت، کلر (1399)، مسابقه کوفتهپزی، بهنشر، مشهد.
کتاب ناظر به هشت آیه از قرآن، هشت قصه میگوید که به ترتیب (با تعابیر برساخته من) به موضوعات زیر میپردازند:
1. سودمندی (نابیهودگی) همه آفریدهها (صاد، 27)؛
2. پاکدستی (نساء، 58)؛
3. بخشندگی (بقره، 261)؛
4. بدگمانی (حجرات، 12)؛
5. آشتیجویی (حجرات، 9)؛
6. راستگویی (احزاب، 70)؛
7. بخشایندگی (فرقان، 70)؛
8. نیکرفتاری (فصلت، 34).
کتاب به ترتیب مشکلی کوچک، مشکلی بزرگ و مشکلی بزرگتر دارد که به شرح زیر آنها را گزارش میکنم:
الف) مشکل کوچک
1. موضوع قصههای کتاب اخلاقی است؛ جز قصه اول که الاهیاتی و فلسفی است. بنابراین، ناهمآهنگی موضوعی کتاب اولین مشکل کوچک آن است از دید من.
2. شخصیت خرگوش در سه قصه، سه نام دارد: «خرگوشک»، «دمپنبه» و «خرگوش سفید».
ب) مشکل بزرگ
برداشت نویسنده از برخی از آیات نادرست مینماید که با توجه به تنگی مجال، از این منظر فقط به قصه اصلی (مسابقه کوفتهپزی) میپردازم. قصه این است که حیوانات در مسابقه شرکت میکنند؛ مشروط به اینکه کسی در پخت کوفته کمکشان نکرده باشد. دمپنبه که از مادربزرگش در این زمینه کمک گرفته است، در مسابقه شرکت میکند، اما پیش از اعلام نتایج راستش را به خانم خرسه میگوید و جایزه راستگویی را میبرَد.
محور قصه، تعبیر «قول سدید» است. این ترکیب در دو جای قرآن هست و با توجه به محورهای همنشینی و جانشینی، کلمه «سدید» بر سخن «استوار سودمند» دلالت میکند. از سوی دیگر تعبیر «قول زور» در کاربردهای چهارگانه قرآن بر سخن «بیپایه بیهوده» دلالت میکند.
امر به «سدید»گویی و نهی از «زور»گویی با هم متفاوتند؛ اولی «گفتن واقع» است و دومی «نگفتن ناواقع»؛ اولی در خبر دادن پیش میآید و دومی در شهادت دادن. مسابقه با شرطهایش، جایگاه گواهی دادن است. قابلمه دمپنبه شاهدی است که نباید به ناواقع شهادت بدهد. البته مشکل قصه با تغییر آیه محوریاش حل نمیشود؛ زیرا بر اساس قصه، جایزه را به «گفتن» او میدهند نه «نگفتن» او. برای نگفتن ناواقع، دمپنبه میبایست قابلمه را برمیداشت و میرفت نه اینکه به داور بگوید: تقلب کردهام و نگران بماند که او به حاضران محکمه میگوید یا نه.
داستان ظرفیت شایستهای برای ایضاح این دو فضیلت گفتاری داشت که البته از آن استفاده نشده است.
ج) مشکل بزرگتر
کتاب رویکردی ناصحانه، پندآموز و تلقینگرانه دارد و همچون اسلاف خود؛ یعنی کتابهای تعلیمی کلاسیک، مخاطب را یکسره گوش میخواهد نه هوش.