در نقد «نگاهی منصفانه به سخنان استاد یوسفی غروی»
مصطفی محسنی زرندی
بنابراین ادعای آقای واسعی در عنوان نوشتارشان «نگاهی منصفانه به سخن استاد یوسفی غروی» منصفانه به نظر نمیرسد.
در پی اظهارات آقای یوسفی غروی در کلیپ تقریباً هشت دقیقهای برخی از پژوهشگران نقدهای گفتند و نوشتند که یکی از آنها نوشته بنده بود. دکتر واسعی در دفاع از آقای یوسفی غروی مطلبی نگاشته که جای تأمل دارد، زیرا نقدها ناظر به اظهارات آقای یوسفی است که در آن سند شکایت مردم از گریههای حضرت زهرا سلام الله علیها، بیت الاحزان، وجود سکینه بنت علی (علیه السلام) را تنها روایتی بحار میداند و آن را چند بار با تاکید بیان میکند و ناقدان از منابع بسیار قدیمیتر از بحار برای هر سه مطلب اسنادی ارائه کردهاند. علی الخصوص راقم این سطور اثباتا و نفیا نسبت به اصل گریهها، بیت الاحزان و وجود سکینه بنت علی علیه السلام اظهار نظر نکرده بلکه تنها به ادعای آقای یوسفی پاسخ داده شده است.
جناب آقای واسعی در دفاع از آقای یوسفی غروی به بررسی سندی و یا محتوایی اسناد ارائه شده توسط نقدان مبادرت ورزیده که این بحث از محل نزاع خارج است زیرا بحث بر سر این نیست که آیا روایت خصال یا امالی شیخ صدوق و دیگر منابع اشاره شده در نقدنامهها، اعتبار سندی یا محتوایی دارد یا نه بلکه بحث بر سر این است که جناب آقای یوسفی چند مرتبه تاکید میکند که در منابع پیش از بحار هیچ اشارهای به این سه بحث نشده است، ناقدان حتی اگر یک سند برای هر کدام ارائه کنند اظهارات آقای یوسفی را نقض کردهاند و لذا دفاع آقای واسعی از آقای یوسفی نه تنها دفاع نیست بلکه خارج ا موضوع بحث است.
مرقومه آقای واسعی اشکالات فراوان علمی و غیر علمی دیگری هم دارد که عبارتند از:
یک: به گفته ایشان آقای یوسفی بر نکاتی انگشت تاکید نهاده که از پیش روشن بود نمیتواند مورد اقبال شماری از باورمندان مذهبی و نیز برخی از پژوهشگران کلامی نگر قرار گیرد.
پژوهشگران کلامی نگر چه کسانی هستند؟ آیا کلام را میتوان در گزارشهای تاریخی دخیل دانست یا نه؟ این خود بحث مفصلی است محل بحث و گفتگوی فراوان است و کنایه زدن به طرف مقابل بدون اثبات دیدگاه خود، زیبنده بحث علمی نیست.
دو: ایشان ادعای آقای یوسفی را که در شش مقوله بیان شده (گریهها، بیت الاحزان، سکینه بنت علی علیه السلام، اشکال به نام گذاری کتاب شیخ عباس، سست بودن منابر مطالب شیخ عباس و برخورد آیه الله شاهروی با ایشان، و جریان هلمو الی امکم) در دو محور خلاصه میکند چرا که چهار مطلب دیگر یوسفی واضح البطلان بوده لذا مسکوت میگذارد و تنها مقوله حزن واندوه و کنش شگرف پیکر مطهر حضرت فاطمه سلام الله علیها اشاره میکند و به زعم خود اگر این دو را به چالش بکشد تمام ادعاهای جناب یوسفی را اثبات کرده است.
سه: در ادامه جناب واسعی به دو گروه از پژوهشگران اشاره دارد که «در مواجهه با سخنان آقای یوسفی برخی از گفتن وقایع به دلیل مخالف با باورهای ریشه دار مردم پرهیز میکنند و برخی دیگر از منظر پژوهشی به سخنان استاد نظرکرده و بر اساس دستهای از دادههای تاریخی بی پایه بودن آن را به زعم خویش نشان میدهند».
ایشان دو گروه را تخطئه کرده چرا که توصیه گروه اول برای کارشناسان دینی چنان موجه نمینماید چون اساساً وظیفه او جز این نیست که به اصللاح باورها و بیان حقایق بکوشد. حال باید از آقای واسعی پرسید بر فرض که فلان باور مردم اشتباه باشد چگونه باید آن را تصحیح کنیم. آیا نباید طوری بحث شود که تبعات اجتماعی- مذهبی به دنبال نداشته باشد. آیا نباید ابتدا در محافل علمی چکش کاری شود و سپس بر فرض صحت موضوع، در مورد القاء آن به جامعه تبعات آن را در نظر بگیریم و نه خام بلکه پخته به جامعه القاء کنیم؟ آیا تریبون عمومی محل طرح مباحاثی است که مستقم با باورهای مردم سر و کار دارد، آنهم مباحثی که حتی در محافل علمی نیز به اثبات نرسده است؟
چهار: سپس به پاسخ گروه دوم میپردازد و باز محورهای شش گانه سخنان آقای یوسفی را به دو محور خلاصه میکند، محور اول، گریهها و محور دوم، جریان افتادن حسنین علیهم السلام بر دامان مادر پس از شهادت که قسمت دوم از طرف منتقدان آقای یوسفی مسکوت مانده چرا که قابل دفاع نیست. ای کاش ای کاش و صد ای کاش، ایشان نیز مسکوت میگذاشت و نمیگفت «گر چنین کنشی از جنازه مبارک حضرت فاطمه (س) صورت میگرفت، دلیل آشکاری بر زنده بودن آن حضرت بود و طبعاً وظیفه امام علی (ع)، نه اظهار شگفتی یا اندوه، بلکه اقدامهای دیگری بود.»
تأسف بنده از آنجا است واسعی به جای رد کردن وقوع، امکان وقوعی را تخطئه کرده است، در صورتی امکان وقوع اینگونه کرامات بلکه بسیار بالاتر از این، برای معصومین قابل انکار نیست!!! اگر آقای واسعی قائل به این گونه کرامات برای اهل بیت (علیهم السلام) نیست باز میتوانست بین حیات مادی و معنوی تفکیک قائل شود و این گونه کرامات را حمل بر حیات معنوی کند. ای کاش ایشان به همان ضعف روایت بحار بسنده میکرد و چنین مطلبی عنوان نمینمود.
پنج: در مورد بیت الاحزان میگوید «او (آقای یوسفی) بی تردید میداند که در گذشته محلی به نام بیت الحزن یا مسجد فاطمه در بقیع وجود داشته و این نکته چندان نیازمند مطالعه و تحقیق نیست»
این عین عبارت آقای یوسفی است (…برای دلداری حضرت زهرا دست حضرت زهرا را برداشت و نزدیک بقیع بیتی یا سایبانی به نام بیت الاحزان درست کرد، آقا هیچ سندی مدرکی غیر از این خبر ندارد بیت الاحزان و آشیخ عباس قمی…). آقای یوسفی به صراحت هر گونه سند و مدرک پیش از بحار منکر را میشود. آیا دفاعیه آقای واسعی در این مورد مسموع است.
شش: نیز ایشان میفرماید: «آنچه از شخصیت اخلاقی حضرت فاطمه (س) معروف است، نمیتواند چنین عملی را –گریه شب و روز و با صدای بلند- که مایه رنجش و تأذی همسایگان، بلکه مردم مدینه باشد، پذیرفتنی دانست. فهم این نکته از منظر فردی بیرونی، بدیهیتر از آن است که به استدلالی نیاز باشد و برای باورمند مذهبی نیز قابل دفاع است، چون بیش از هر چیزی تخریب مقام والای آن حضرت را نشانه میرود که نباید مورد تأیید قرار گیرد. البته این سخن، به اصل وقوع آن نظر دارد که امری غیر تاریخی است» باید عرض کنیم که نه خی باعث تخریب مقام والای حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمیشود چرا که گاهی مهم را باید فدای اهم کرد. بیدار کردن وجدانهای خفته مردم در ماجرای غصب خلافت نسبت به هر مهمی اهم است البته اگر معترضان هیئت حاکمه باشند نه همسایهها که قضیه از اساس متفاوت میشود.
هفت: آقای واسعی ضمن تضعیف سند روایات خصال و امالی شیخ صدوق، عنوان میکند«ثانیاً سخنی از ساختن محلی برای زاری در آن دیده نمیشود و گذشته از اینها، محتوای روایت نیز به گونهای است که به آسانی میتوان در آن خدشه داشت.) آیا کسی ادعا کرده که در این روایت بحث بیت الاحزان مطرح شده است. در مطلبی که ناقدان ادعا نکردهاند به چه معناست، این روایت تنها گریهها را اثبات میکند بر فرض صحت سند، بیت الاحزان نیز استنادات خود را دارد بر فرض صحت آنها.
هشت: ایشان در رد استنادات منتقدین آقای یوسفی غروی مثال می زند «چنان که رأسالحسین، مزار شریف، مسجد ردالشمس یا اسامی دیگر گواه آشکاری بر عدم شایستگی آنها برای اثبات یک واقعیت تاریخیاند. پس آنچه استاد یوسفی ادعا کرده، با نقدهای ذکر شده زیر سؤال نمیرود.» جناب آقای واسعی اگر کسی ادعا کند مثلاً مقام رأس الحسین ابتدا در منتهی الامال مطرح شده و جز این هیچ سندی ندارد اگر کسی پیش از منتهی الامال اسنادی ارانه کند صرف نظر از صحت و سقم «مقام رأس حسین علیه السلام» آیا سخن کسی که میگوید تنها در منتهی الامال است نقض میشود یا نه؟
نه: «آخرین مطلب آنکه وجود مسجد فاطمه (س) هرگز نمیتواند معطوف به ادعای استاد غروی و مورد استناد باشد، چون در جامعه اولیه اسلامی، مکانهای زیادی را به احترام افرادی و با عنوان مسجد نامگذاری کردهاند، از آن رو که آن شخص در آن جا نماز گزارده است و این سنت، نوعی پاسداشت اصحاب یا بزرگان تاریخ اسلام بوده است.» چرا نمیتواند؟ اگر چه صراحت ندارد اتفاقاً میتواند موید بسیار خوبی باشد. ادعای این که نمیتواند بدون اقامه دلیل مسموع نیست کمااینکه ادعای طرف مقابل نیز مسموع نیست اما میتواند به عنوان موید بزرگی مورد توجه قرار گیرد.
ده: چرا آقای واسعی متعرض نفی سکینه بنت علی علیه السلام از سوی آقای یوسفی نشده است که ایشان را منحصر به روایت بحار میکند؟ در صورتیکه در امالی شیخ طوسی آمده است. (شیخ طوسی، امالی، ص 366-367) البته بنده باز تاکید میکنم بنده نفیا و اثباتا در مورد وجود چنین فرزندی برای حضرت علی (علیه السلام) اظهار نظر نمیکنم اما ادعای نبود هیچ سند پیش از بحار تعجب آور است. و چراهای دیگری که در این مقال نمیگنجد.