حضور یا پیغام؟
سید محمود طالقانی به دیدار آیت الله شریعتمداری رفته است. چای است و سیگار و پاکت نامههایی که در مقابل افتاده است. زمانه پیغام و پسغامهاست. آن شیخِ در میان نشسته هم گویی پیامی را مخابره میکند. گاهی این پیغامها تحبیب ایجاد میکرد. گاهی به کدورت میانجامید.
زمانی که شریعتمداری قصد تشکیل دارالتبلیغ اسلامی داشت هم همین پیغامها بود که فضا را ملتهب میکرد. اعتراضها به شریعتمداری سبب شد تا برخی پیشنهاد دهند که مدیریت دارالتبلیغ را به فرد دیگری واگذارَد. آقایان علامه طباطبایی، مرتضی حائری، سید رضا صدر، مرتضی مطهری و سید محمود طالقانی گزینههای پیشنهادی به شریعتمداری بودند. او با همه این گزینهها موافقت کرد. گفت که هر کدام از این افراد مدیریت دارالتبلیغ را به عهده بگیرند، سخنی ندارم و به سمعِ قبول میپذیرم.
با همه این افراد هم مذاکره شد. علی دوانی از شریعتمداری پیغامی گرفت تا با طالقانی در این خصوص سخن بگوید. طالقانی گفته بود که: «فکر خوبی است. من هم بیرغبت نیستم آخر عمری به خاطر این کار به قم بیایم. ولی آقای شریعتمداری دو عیب دارد که نمیتوانم قول بدهم:
یکی اینکه ما تجربه کردیم که شریعتمداری در کار قاطعیت ندارد. تصمیمی میگیرد و قولی میدهد ولی بعد پشیمان میشود؛ از تصمیم و قولِ خود بر میگردد؛ کافی است یکی از نزدیکان ایشان بگوید نه اقدام نکنید. زود در ایشان اثر میکند. حال اگر بیاییم و چنین شود چه باید کرد؟ نمیتوانم با یک مرجع طرف شوم. چه کسی حرف مرا میپذیرد؟
دوم اینکه به ایشان بگویید که ما اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی از ایشان خواستیم در فلان قضیه ما را تأیید کنند. ایشان گفت بروید جلو و من پشت شما هستم. اما ما رفتیم جلو ولی ایشان ما را رها کرد. به ایشان بگویید خودشان میدانند کدام قضیه است».
دوانی پیغام را به شریعتمداری میرساند. آیتالله پاسخ میگوید: «کدام قضیه؟ گمان نمیکنم. البته بعضی وقتها آدم چیزی نظرش میآید که اگر نگوید به ضرر اسلام تمام میشود». [1]
این پیغام و پسغامها اما به نتیجه نرسید و مدیریت دارالتبلیغ واگذار نشد. پیغامها گاهی بی اثر میماند. شاید اگر چونان این تصویر، این دیدارها بیشتر شود و نیازی به پیغام نباشد، تحبیب بیشتری هم حاصل شود. شاید دیگر نیازی به فعالیتِ آن شیخ هم نباشد. شاید حتی «کمتر به ضررِ اسلام تمام شود».
[1] نقد عمر، علی دوانی، صص 460-461