درباره خدای چین و ماچین
مهدی فردوسی مشهدی
سرودههایی از این دست، تنها شعر کودک نیستند، بلکه «شعر دینی» کودکند و همای تخیل در شعر دینی (بخوانید اسلامی) زیر سقف تخیل قرآن میپرَد نه بالاتر از آن.
اطلاعات کتابشناختی
خیامی، لیلا (1399)، شعرهای نیایشها: خدای چین و ماچین، تصویرگری سعیده نصرتیفر، مشهد، بهنشر.
خانم لیلا خیامی دَه سروده خود را با مضمون گفتوگو با خداوند در این کتاب گنجانده است که در این مجال فقط به سه نکته درباره درونمایه آنها و یک نکته درباره عنوان کتاب اشاره میکنم و از ارزیابی زیباییشناختی کتاب میپرهیزم:
1. آغاز و انجام کتاب، مضمونی دارد که با متن مقدس یهودیان؛ یعنی تورات سازگارتر است تا قرآن مسلمانان و اگر پیشفرض کتابهایی از این دست، تلقین آموزههای سنت اسلامی به کودکان باشد، این بخشها با آن سنت سازگار نیست؛ زیرا دست کم سه بار امکان «خسته شدن» را به خداوند نسبت میدهد؛ خصلتی که نخستین بار تورات اشارتی به آن کرده است:
«ای خدا خسته نباشی
این جهان را آفریدی
تو برایم واقعاً که
صورتی زیبا کشیدی» (ص 4)
«ای خدا خسته نباشی
میکنم از تو تشکر» (ص 4).
به دقت کردی آن وقت
زمین را آبپاشی
حسابی کار کردی
خدا خسته نباشی» (ص 22).
تورات روز هفتم آفرینش را روز «rest» یا «استراحت» یا «آسودن» خداوند میخواند که به خستگی او بیاشارتی نیست:
«بدینسان، آسمانها و زمین و همۀ لشکر آنها تمام شد و خدا در روز هفتم کار خویش را به پایان رسانید؛ پس او در هفتمین روز از همه کار خویش بیاسود و خدا روز هفتم را مبارک خواند و آن را مقدس شمرد؛ چرا که در آن روز از همۀ کار خویش که خدا آفریده و ساخته بود، بیاسود» (آفرینش، 2: 1-3).
گویی آیه 38 سوره ذاریات در قرآن، واکنشی به همین ادعای سفر آفرینش است:
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیامٍ وَ مَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ»؛ ما آسمان و زمین را ششروزه آفریدیم، اما مانده و سست و خسته نشدیم.
همچنین آیه 255 سوره بقره که به «آیه الکرسی» معروف است، «أود» را از عرش خدا یا از خود خداوند نفی میکند:
«وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ»؛ نگاه داشتن آسمان و زمین آن [او] را خسته نمیکند.
«أود» را هنگامی به کار میبرند که سنگینی چیزی کسی را خسته میکند. نفی أود و تعب از خداوند در حفظ آسمانها و زمین در اینجا، با نفی چرت و خواب از او در آغاز آیه مناسب است (محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 336).
روایات اسلامی نیز خداوند را از افسردگی و خستگی (سأم) بر کنار دانستهاند (برای نمونه، محمد بنحسین رضی، نهج البلاغه، خ 186):
«لَمْ یَتَکَاءَدْهُ صُنْعُ شَیْءٍ مِنْهَا إِذْ صَنَعَهُ وَ لَمْ یَؤُدْهُ مِنْهَا خَلْقُ مَا خَلَقَهُ … ثُمَّ هُوَ یُفْنِیهَا بَعْدَ تَکْوِینِهَا لَا لِسَأَمٍ دَخَلَ عَلَیْهِ فِی تَصْرِیفِهَا وَ تَدْبِیرِهَا وَ لَا لِرَاحَهٍ وَاصِلَهٍ إِلَیْهِ وَ لَا لِثِقَلِ شَیْءٍ مِنْهَا عَلَیْهِ»؛ ساختن هیچ چیزی از چیزها بر او دشوار نبود و آفریدن هیچ چیزی از چیزها او را خسته نکرد … بلکه او [در آینده] آنها را از میان میبرد نه به این سبب که از کارگردانی مانده و فسرده شده یا از میان بردن آنها او را آسوده [راحت] خواهد کرد یا به این سبب که کشیدن بار آنها بر او سنگینی میکند.
باری، با توجه به چیرگی معرفت حسی کودک بر حوزه شناختی او و با توجه به اینکه کودک خداوند را موجودی فراانسانی، اما در قامت انسان تصور میکند، آیا ارجاع شعر دینی کودک و نوجوان، به ریزهکاریها و نازکبینیهای متن مقدس درباره صفات خداوند نوعی سختگیری نیست؟
پاسخ این است که نه تنها کودک خداوند را همچون خودش میبیند که بنابر گفتهای منسوب به محمد بنعلی باقر (ع) امام پنجم شیعیان، حتی مورچه هم گمان میکند خداوند دو شاخک دارد:
«کُلَّمَا مَیَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ فِی أَدَقِّ الْمَعَانِی فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُکُمْ مَرْدُودٌ إِلَیْکُمْ و لعلَ النملَ الصغارَ تتوهَمُ أنّ لله تعالى زبانیتین»؛ هر مفهومی را که ذهن شما آن را با دقت و لطافت فراوان تصور کند [تا خداوند هیچ شباهتی به دیگر موجودات نداشته باشد، بلکه فقط مفهومی صادق بر خداوند باشند]، باز هم این مفهوم مخلوق و مصنوع [و ساخته ذهن شما] است؛ چنانکه شاید مورچه کوچک هم بپندارد خداوند همچون خودش، دو شاخک دارد (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 66، ص 293).
این حدیث شرح «انسانوارگی» خداوند در قرآن است. همه ادیان ابراهیمی، خدایی انسانوار (Personal God) را معرفی میکنند. بحثی در این نیست و به لوازم و اقتضائات سرایش برای کودکان باید التفات کرد، بلکه به زبان ساده بحث بر سر این است که برای چرخ کردن و لِه کردن مفهوم سترگ و شگرف «خداوند» متناسب با هاضمه ذهنی کودک، چه قیود و حدودی در کار است؟ آیا با توجه به درک حسی کودکان تا جایی که ممکن است باید خصال و صفات محسوس را به خداوند نسبت داد؟
پاسخ منفی است؛ زیرا این نسبتها فقط در چارچوب متن مقدس روا خواهد بود؛ یعنی تا جایی که خود متن مقدس این صفات را به او نسبت داده است. برای نمونه، خداوند را «رحیم» و «رحمان» میخواند و رحمت به معنای دقیق کلمه، «دلنازکی» است یا «دست» او را بالاتر از دیگر دستها میخواند (ید الله فوق ایدیهم) یا «خشم» را به او نسبت میدهد (غضب الله علیه)، اما اگر خصلتی انسانی را به صراحت از او نفی و سلب کند، شاعر دینی کودک نباید با استناد به انسانوارگی خداوند در متن مقدس و به انگیزه فهمپذیر کردن معنای سترگ «خدا» برای کودک، آن صفت را به او نسبت دهد. معنای توقیفی بودن اسماء و صفات خداوند همین است.
به تعبیر دیگر، سرودههایی از این دست، تنها شعر کودک نیستند، بلکه «شعر دینی» کودکند و همای تخیل در شعر دینی (بخوانید اسلامی) زیر سقف تخیل قرآن میپرَد نه بالاتر از آن. خود قرآن با انواع تشبیهات و تمثیلاتش، الهیات برای کودکان فکری عرضه میکند؛ زیرا چشم و گوش و دست و تخت و مکر و لطف و رحم و غضب و صدها ویژگی محسوس به او نسبت میدهد، اما و هزار اما که برخی از ویژگیها را به صراحت از او میزداید که یکی از آنها همین «لغوب» و «أود» و واماندگی و سستی و خستگی است. به تعبیر دیگر، اوج پرواز شاعر دینی، سقف صفات ثبوتی متن مقدس است و از مرز صفات سلبی نمیگذرد. خستگی از صفات سلبی است و درج آن در شعر دینی (اسلامی) با آموزههای سنت اسلامی سازگار نیست.
2. مفاهیم «سپاس» و «ستایش» و «نیایش»؛ یعنی شکر و مدح و مسئلت به هم آمیختهاند. این مشکل بزرگی نیست، بلکه مشکل بزرگ تمثیلی نبودن بسیاری از مفاهیم ستایشی سرودههاست. شاعر میگوید: «واقعا که مهربانی مثل مامان مثل بابا» (ص 9)، اما چنین تشبیهی درباره «یاد دادن»، «آفریدن»، «نگاه کردن»، «بودن در آسمان» و…، مطرح نمیشود و باز مثل همیشه شاعر مذهبی، زبان کودکی نگشوده و به قدر عقول اطفال، شعر نسروده است. من در جای خود درباره امکان و چگونگی سپاس و ستایش و ردهبندی سنی نیایش و لوازم فکری – معرفتی آنها بحث کردهام.
3. آیاتی که میگویند: «شما را از خاک آفریدیم»، به خاکی و گلی بودن نسل آدم، از طریق چرخه زیستی زمین اشاره میکنند؛ یعنی ما فرزندان آدم خاکیایم؛ زیرا عناصر مولِده و مغذّیه ما از خاک برمیآیند، اما بنابر آموزههای ادیان ابراهیمی، فقط آدم بهواقع از تکهای خاک آفریده شد.
«إِنَّ مَثَلَ عیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُون» (آلعمران، 59).
بنابر آموزههای ادیان ابراهیمی، خداوند آدم ابو البشر را مستقیم از خاک آفرید، اما نسل او از طریق توالد و تناسل و دگرگونیها و دگردیسیهای نطفه انسانی پدید آمدهاند، البته ریشه آنها در خاک است:
«هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّى وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون» (برای نمونه، غافر، 67).
شاعر میگوید:
«تو ما را آفریدی
فقط از تکهای گل
برای من کشیدی
دماغ و چشم خوشگل» (ص 21).
فهمپذیری این معنا که خداوند منِ کودک و همسالانم را مستقیم یا نامستقیم از خاک آفریده است، سخت مشکل مینماید.
4. تعبیر کلاسیک ماچین نزد کودک امروز مفهوم نیست؛ بلکه حتی اگر مفهوم باشد بر عظمت خداوند دلالت نمیکند؛ زیرا ماچین (چین بزرگ) همان ایالت سینکیانگ؛ یعنی بخشهای جنوبی و شرقی چین و با هندوستان هممرز است. به گفته مرحوم علیاکبر دهخدا در لغتنامه، ماچین یا مَهاچین در ادبیات کلاسیک بارها آمده است. مَها به هندی در معنای بزرگ به کار میرود و این پیشوند پیش از کلمه چین در سنسکریت بر مملکت بزرگ چین یا مملکتی در جنوب چین و مشرق هندوستان دلالت میکرده و گویی مقصود از چین ترکستان شرقی و مقصود از ماچین، چین اصلی یا چین بزرگ بوده است.
چو آگاهی آمد به ماچین و چین
بگوینده بر خواندم آفرین (فردوسی طوسی)
شب تیره باید شدن سوی چین
وگر سوی ماچین و مکران زمین (فردوسی طوسی).
گذشتگانی که از خانه خود کمتر دور میشدند، تصوری گنگ درباره ماچین و عظمتش داشتند، اما اکنون که کودکان ماکت کره زمین را بر کف میچرخانند، ماچین را همسایه میشمرند نه جایی عظیم و فرامکان. آزمودن فهمپذیری این مفهوم رایگان است؛ یعنی میتوان دستکم از بیست بزرگسال بپرسید: ماچین یعنی چه؟ آیا آنان فی المجلس پاسخ میدهند یا خودشان هم از گوگل میپرسند؟