روسو فیلسوف روشنگری و ضدروشنگری
هرچند روسو فیلسوف روشنگری است، در عین حال فیلسوف ضد روشنگری هم است. فیلسوفان دوره روشنگری مانند دیدرو و دالامبر کاملا متعلق به روشنگری هستند، اما روسو اینطور نیست. او در عین حال که داعیهدار برخی از آرمانهای اساس روشنگری مثل آزادی، نقد جزم گرایی چه جزم گرایی سیاسی و چه جزم گرایی مذهبی است؛ از سوی دیگر از یک نظام سیاسی کاملا سکولار هم دفاع میکند که این نظام سیاسی را اراده عمومی شهروندان و اتباع شکل میدهند.
«سیدمسعود آذرفام» مترجم و پژوهشگر فلسفه سیاسی است و تاکنون آثار متعددی در حوزه تفکر غربی با ترجمه او منتشر شده است. به بهانه انتشار ترجمهی کتاب «روسو» با وی گفتگو کردیم.
به عقیده شما جایگاه تاریخی روسو در اندیشه سیاسی چگونه است؟
روسو یکی از بزرگترین فیلسوفان سیاسی تاریخ است و به لحاظ اهمیتش در فلسفه سیاسی دوره خودش و متعاقبش میتوان او را همتراز با فیلسوفان مدرنی چون هابز، لاک، هگل و فیلسوفان باستان مثل افلاطون و ارسطو بدانیم. همچنین یکی از بزرگترین انقلابهای مدرن هم کاملا ملهم از آثار روسو بود در نتیجه اندیشه روسو چه به لحاظ نظری و چه به لحاظ عملی اهمیت فوق العادهای دارد. از سوی دیگر روسو شخصیت سادهای نیست بلکه شخصیت پیچیده و متلونی است که گنجاندن او در یک قاب از فلسفه در یک ردیف و سلسه مراتب خاص دشوار است؛ اگرچه روسو فیلسوف روشنگری است اما در عین حال فیلسوف ضد روشنگری هم است به عنوان مثال فیلسوفان دوره روشنگری مثل دیدرو و دالامبر کاملا متعلق به روشنگری هستند اما روسو اینطور نیست او در عین حال که داعیهدار برخی از آرمانهای اساس روشنگری مثل آزادی، نقد جزم گرایی چه جزم گرایی سیاسی و چه جزم گرایی مذهبی است از سوی دیگر از یک نظام سیاسی کاملا سکولار هم دفاع میکند که این نظام سیاسی را اراده عمومی شهروندان و اتباع شکل میدهند. در نتیجه گویی که روسو به نوعی یک اندیشمند آستانهای است یعنی در یک آستانهای ایستاده که هم امکانات سنت و هم امکانات مدرنیته را میبیند و هم محدودیتهای سنت و هم محدودیتهای مدرنیته را نقد میکند.
به درستی و دقتِ این نقدها نمیپردازم ولی میتوان گفت که روسو نخستین اندیشمند مدرنی است که به شکل رادیکال اولا متوجه برخی از محدودیتهای جهان مدرن میشود و سپس نقدش میکند. روسو مفاهیمی را مطرح میکند که بعدها از جنبه عملی روی انقلابهای فرانسه و سپس سایر انقلابها و جنبشها تأثیر میگذارد و از جنبه نظری هم بعدها روی کانت و رمانتیکهای آلمانی مثل هگل و مارکس تأثیر میگذارد. همچنین از طریق جنبش سوسیالیسم فرانسوی که ایجاد میشود روی اندیشمندان پس از خودش هم تأثیر میگذارد به عنوان مثال آن آزادیای که کانت از آن یاد میکند ملهم از روسو است یا اساسا آن چالشی که کانت در نقد عملی با آن مواجه است اینکه قانون و آزادی را چگونه میتوان آشتی داد، در واقع پرسشی است که روسو آن را به دقیقترین شکل صورتبندی میکند. از سوی دیگر ما میبینیم که مفهوم روح هگل هم عمیقا تحت تأثیر بحث اراده عمومی روسو است آن روح ابژکتیو که در ساختارها خودش را متجلی میکند یا بحث طبقات فقیر و غنی مارکس و این شکافی که در جامعه وجود دارد اینکه امکانات مادی و اقتصادی جامعه در دست طبقه غنی است؛ این را هم مارکس از روسو به عاریت گرفته است.
بعد مهم دیگر روسو یکی از مهمترین پرسشهایی است که فلسفه سیاسی با آن مواجه است و اینکه آیا میتوان آزادی فرد و اقتدار دولت را با هم آشتی داد؛ این پرسش بنیادینی است که پیش از این هم مطرح شده ولی روسو به یک طریق قابل دفاعی آن را صورتبندی میکند و طبق مفاهیم دیگری که ایجاد میکند متوجه میشویم که روسو جایگاه بسیار مهمی در اندیشه سیاسی غرب دارد. قرارداد اجتماعی صرفا یکی از متونی است که روسو از فلسفه سیاسی خودش صحبت میکند که در آثار و اندیشه سیاسی او پراکنده است یا گفتارهای مهمی که درباره خاستگاه نابرابری و اقتصاد سیاسی است که در این کتاب زیاد به آن اشاره نشده است همچنین اثر مهمی هم با عنوان ملاحظاتی درباره حکومت لهستان دارد و نشاندهنده این است که جایگاه روسو یک جایگاه به خودآگاهی رسیدن روشنگری است به این معنا که روسو این روشنگری را صرف خوشبینی تام نمیبیند چراکه این خودآگاهی باعث میشود علاوه بر اینکه امکانات روشنگری و مدرنیته را ببیند محدودیتها را نیز مدنظر قرار دهد.
نسبت روسو با سنت لیبرالیسم چیست و آیا میتوان روسو را از آبای لیبرالیسم دانست؟
پاسخ این پرسش هم آری و هم نه است چراکه نسبت روسو با لیبرالیسم هم بسیار پیچیده است؛ او از سویی برخی از ارکان لیبرالیسم مدرن را میپذیرد و از سوی دیگر برخی از بنیادهای لیبرالیسم مدرن به ویژه ریشه در سنت سودگرایی انگلیسی دارد را نفی میکند؛ غالبا در تفسیر روسو دو سنت تفسیری داریم که براساس مهمترین مفهوم فلسفه سیاسی روسو که اراده عمومی است میچرخد.
یک تفسیر این است که اراده عمومی را یک مفهوم دموکراتیک بدانیم و بگوییم که منظور روسو از اراده عمومی مجموع ارادههای خصوصی است که گردهم میآیند که برآیند آنها اراده عمومی است؛ این تفسیر، تفسیر دموکرات و لیبرال است. تفسیر دیگر این است که مفهوم اراده عمومی روسو تجلی یک خواست حقیقی نیست بلکه تجلی یک خواست انتزاعی است یعنی اساسا این یک اراده انتزاعی است که اساسا ممکن است با اراده تک تک شهروندان هم یکسان نباشد و مغایر باشد. به نظرم نگاه روسو به سنت لیبرالیسم یک نگاه نقد در عین حفظ است یعنی در عین حال که ارکان لیبرالیسم را میپذیرد و از آنها دفاع میکند محدودیتهای لیبرالیسم را هم نقد میکند و از این جهت میتوان گفت که روسو از آبای لیبرالیسم است اما نه آن لیبرالیسم به معنای عام کلمه.
تفسیری که روسو از لیبرالیسم ارائه میدهد در برخی موارد بسیار دقیق است و حتی نقدهایی که وارد میکند در برخی موارد کاملا بهجا است به عنوان مثال نگاهی که روسو به آزادی دارد نگاهی به آزادی منفی نیست یعنی اینگونه نیست که شما هیچ قید وبندی نداشته باشید؛ از قضا روسو وجود قید وبندی که برآمده از اراده عمومی و مصالح عمومی جامعه باشد را عین آزادی میداند در نتیجه با اینکه مدافع سرسخت آزادی است اما این آزادی به معنای آن آزادی کلاسیک نیست که سنتهای لیبرال بویژه در سنت انگلیسی از آن دفاع میکردند.
نسبت اندیشه سیاسی روسو با وضعیت امروز ما چگونه است؟
از روسو میتوان بسیار الهام گرفت اول اینکه به لحاظ سلبی، روسو سنتها را در کتاب امیل نقد میکند و نقد دقیقی است که ما میتوانیم از آن الهام بگیریم. دومین نکته مفهوم اراده عمومی است در واقع اراده عمومی است که اقتدار را مشروع میکند و در صورتی که اراده عمومی وجود نداشته باشد هر نوع اقتدار سیاسی نامشروع است؛ اراده عمومی به تعبیر روسو ممکن است گاهی خشونت هم به خرج دهد ولی هر گونه خشونتی هم که صورت میگیرد باید براساس مصالح عمومی باشد یعنی مصالحی که انضمامی است نه انتزاعی و کاملا روی پرده است و در پشت پرده ما هیچ مصلحتی نداریم. مهمترین مفهوم دیگری که میتوان از روسو الهام گرفت مفهوم حکومت قانون است به این معنا که قانون ها، قانون از درون وضع شده یا قوانین درون ماندگار هستند که از بیرون وضع نمیشوند بلکه همین اراده عمومی وضع میکند و متابعت و رعایت از این قانون دقیقا مساوی با مصلحت عمومی است.
نویسنده کتاب درباره روسو چه موضعی دارد؟ آیا درصدد ارائه دادن یک تفسیر است؟
به نظر میرسد که حجم این کتاب مجال این را نمیدهد که یک تفسیر خاص پژوهشی باشد بنابراین کتاب یک مقدمه و شرح و تفسیری بر کلیت اندیشه روسو است. کتابهای وجود دارد که صرفا به فلسفه سیاسی یا تعلیم و تربیت روسو میپردازند اما در این کتاب سعی شده است که کل اندیشه روسو را دربرگیرد. همچنین این کتاب دو ویژگی هم دارد اول اینکه مقدمهای است که همه چیز را به نحو منسجم دربرمیگیرد و دیگر اینکه دائما به خود روسو ارجاع میدهد و سعی میکند این رویکرد را داشته باشد که چیزی را به متن روسو تحمیل نکند مثل تفاسیر اشتراوس نیست آن چیزی را که مولف نگفته را بخواهد از متن بیرون بکشد در واقع مفسر سعی کرده است آن چیزی را که عقل عرفی و عقل عمومی از روسو میفهمد را مستند به متن خود روسو در یک قالب منسجمی تدوین کند و به چاپ برساند.
منبع: ایلنا