تأملی دربارهٔ تفسیر معاصرانهٔ قرآن

همایون همتی

اخیراً کتابی به بازار نشر آمد که نام اصلی آن قرآن‌شناخت یا مطالعهٔ قرآن (The Study Quran) است ولی در ترجمهٔ فارسی تفسیر معاصرانهٔ قرآن نامیده شده است. سرویراستار این اثر ارزشمند دکتر سیدحسین نصر و مترجم آن دوست فاضل، دکتر انشالله رحمتی است؛ جلد اول کتاب با عنوان ” تفسیر معاصرانه قرآن کریم” و با ویراستاری جناب استاد مصطفی ملکیان توسط انتشارات سوفیا منتشر شده است.

دکتر سید حسین نصر نزد ایرانیان و فارسی زبانان متفکری شناخته شده است. او نویسنده‌ای پر کار است که در حوزه‌های عرفان، فلسفه و معارف اسلامی، صاحب آثار سودمندی است. جدای از مواضع سیاسی غیرقابل توجیه به لحاظ مقام علمی و کتاب‌های سودمندش مورد احترام اهالی فرهنگ و اندیشه است. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سبب وابستگی شدید به دربار شاهنشاهی و کارنامهٔ سیاه سیاسی که داشت به امریکا گریخت و در آنجا استاد دانشگاه شد و به تدریس فلشسفه و معارف اسلامی پرداخت. وی مدتی استاد مدعو دانشگاه تمپل و دانشگاه ادینبرو بود؛ در سال ۱۹۸۴ استاد دانشگاه جورج تاون واشنگتن شد. او پیرو مکتب سنت گرایی[1] است و متأثر از آرای رنه گنون و فریتهوف شووان است. او در فلسفه علم و تاریخ دانش از استادان دانشگاه هاروارد و مکتب جورج سارتن بهره برده‌است. او در فلسفه اسلامی شاگرد علامه سید محمدحسین طباطبایی، آیت الله محمدکاظم عصار و آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی بوده‌است. او همکار هانری کربن در حوزه فلسفه تطبیقی و تاریخ فلسفه اسلامی بوده و خود چندین اثر علمی در حوزه فلسفه اسلامی و تاریخ آن نگاشته‌است. او عضو و رئیس شاخه مریمیه از سلسلهٔ متصوفهٔ شاذلیه است. او هم اکنون در امریکا به تدریس و تحقیق و نگارش کتاب مشغول است.

وی به لحاظ مشرب فکری، قائل به “خرد جاویدان”[2] و مکتب سنّت گرایی است و در حوزه عرفان و فلسفه اسلامی و تاریخ علم در اسلام تخصص دارد. او در سن کهولت است و اثر جدید قرآن پژوهانهٔ خود را با کمک چند شاگرد و دستیارش تدوین و عرضه کرده است که می‌تواند فی نفسه نشانهٔ نوعی خوش عاقبتی و بازگشت به قرآن باشد. اساساً گرایش به قرآن و خدمت به آن را از هر کس که باشد می‌توان نشانهٔ رجعت معنوی و حتی نوعی خوش اقبالی و نیک فرجامی دانست که شاید بتواند تا حدودی گذشتهٔ تباه و کارنامهٔ سیاه سیاسی یک فرد را حتی در سن سالخوردگی جبران پذیر بنمایاند.

چنانکه در مقدمهٔ مترجم و سرویراستار این اثر آمده است این کار با یاری برخی دانشجویانش دکتر نصر در دانشگاه‌های برکلی کالیفرنیا و بریستول، جورج تاون واشنگتن و تورنتوی کانادا انجام یافته و در آغاز قرار بوده که تنها ترجمهٔ جدیدی از قرآن ارائه شود و نام آن را مطالعهٔ قرآن[3]، شناخت قرآن، قرآن شناخت یا قرآنی برای مطالعه می‌توان معادل گذاری کرد که همهٔ این عناوین را برای ترجمه این اثر می‌توان مناسب شمرد. این ترجمه انگلیسی، در آغاز قرار بود تنها یک ترجمه باشد اما بعدها با افزودن توضیحاتی بر این ترجمه – چنانچه در مقدمه کتاب آمده است – تبدیل به تفسیری در چند جلد شد که نام “تفسیر معاصرانه قرآن” بر آن نهاده‌اند و اکنون با ترجمهٔ خوب دکتر انشاءالله رحمتی و ویراستاری اندیشمند توانا، استاد مصطفی ملکیان به فارسی بازگردان و منتشر شده است. جلد نخست آن روانهٔ بازار کتاب شده و در دسترس علاقمندان قرار گرفته است.

در واقع سرویراستار محترم و دستیارانش با افزودن حواشی، تعلیقات، توضیحات تفسیری و تبیینها، تفسیرگونه‌ای از قرآن در هشت یا نه جلد با همین حجم جلد نخست پدید آورده‌اند. عنوان خوبی برای این تفسیر انتخاب شده است که بسیار معنادار است و ما امروز بسیار زیاد به چنین تفاسیری با نگاه معاصر و محتوای معاصر نیازمندیم. تفسیرهای کلاسیک و سنتی در جای خود بسیار مغتنم و پرارزش‌اند ولی امروز به نگاه، رویکرد و مطالعات معاصرانه از قرآن و نگرش‌های معاصرانه به قرآن نیاز داریم؛ منتها باید توضیح داده شود که این نگاه چگونه است و معیار معاصر بودن چیست؟ و دیگر اینکه آیا کار دکتر نصر و همکارانش در این اثر، واقعاً نگاه معاصرانه به قرآن است یا ادامهٔ همان نگاه‌های سنّتی و کلاسیک در جامهٔ واژگانی نو و نثری تازه است و آیا نگاه معاصرانه در این اثر واقعاً تحقق یافته و کار ایشان در این جهت کامیاب است یا ناکام مانده است؟ این‌ها پرسش‌هایی است که باید با واقع بینی و انصاف و به دور از حبّ و بغض به شیوه‌ای عالمانه تحلیل شده و پاسخ داده شود.

 

شأن نزول کتاب

در مقدمه کتاب دکترنصر به عنوان نویسنده اصلی و سرویراستار چگونگی پدید آمدن این اثر را به کوتاهی توضیح داده است. چنان که ایشان آورده حدود نُه سال پیش با پیشنهاد مدیر انتشارات هارپروان[4] – هارپرکالینز[5] سابق از ناشران معروف آمریکا – کار بر روی ترجمهٔ جدیدی از قرآن به زبان انگلیسی با نظارت و سرویراستاری وی آغاز شد. دکترنصر با قرار دادن سه شرط هوشمندانه و عالمانه با همکاری شاگردان و همکارانش ترجمه‌ای به زبانی معاصر به رشته تحریر درآورده است. شرط اول آن بود که سیر ترجمه بر مبنای تحقیقات محققان و مستشرقان غربی یا روشنفکران مسلمان غربزده تعیین نشود؛ چه ممکن است اینان قرآن کریم را چونان متنی دارای اهمیت دینی بررسی کنند، ولی آن را کلام راستین خداوند ندانند. چرا که نگاهِ بیرونی و بی‌باورانه به دین، بدون اعتقاد به مناسک دینی، آداب و رسوم، رفتارها و ارزش‌های دینی و بدون زیستن آنها در زندگی خود، قطعاً با نگاه باورمندانه و دین‌مدارانه متفاوت خواهد بود؛ حاصل کار نیز متفاوت خواهد شد. این شرط هوشمندانه به دلیل آشنایی کامل وی طی سال‌ها در جامعهٔ امریکا و تحصیل در غرب و تجارب فراوان او می‌باشد. شرط دوم اینکه ترجمهٔ قرآن باید به “زبانی معاصر بر مبنای عالی‌ترین سطح پژوهشی” با شرکت مسلمانان معتقد به کلام خدا و کسانی که قرآن را و وحی راستین می‌دانند باشد و شرط سوم آنکه نویسنده بدون هیچ محدودیتی در انتخاب ویراستاران و دستیارانش عمل کند.

به گفتهٔ سرویراستار در مقدمه این تفسیر بر مبنای ایمان به معصومیت قرآن کریم، با مراجعه روشمند به سنت اسلامی کلاسیک و به ویژه تفاسیر معتبر سنیان و شیعیان بر این متن مقدس تألیف شده است. این اثر تفسیری جهان‌شمول با دیدگاه‌های سنت‌گرایانه و البته مبتنی بر “حکمت خالده” و “مکتب سنّت گرایی معاصر” است.

باز به گفتهٔ سرویراستار محترم در مقدمهٔ کتاب کوشش شده که این تفسیر نه شبیه تفسیر مدرنیستی و تجددگرایانهٔ افراطی از قرآن، و نه شبیه تفسیرهای به شدت سنّتی و منجمداندیش کهنه گرایانه و یا بنیادگرایانه بعضی مفسران باشد.

به نظر راقم این سطور همهٔ این شروط، همچنین ادعاها و پیشفرض ها نیاز به محک آزمون دارد و باید توسط اندیشمندان توانا مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد تا معلوم گردد آیا به آنها عمل شده یا اینکه در متن مباحث کتاب غالباً فراموش شده و مورد غفلت قرار گرفته است. افزون بر این مفاهیمی که در همین چند سطر به نقل از سرویراستار محترم نقل شد، جملگی محتاج توضیحات دقیق و رسا در متن یا پانوشت و پی نوشت می‌باشد.

 

معرفی نشدن نویسندگان اثر

به لحاظ متدولوژی علمی، رسم چنان است که درآغاز یا پایان یک مجموعهٔ چند جلدی یا دانشنامه و دایرهالمعارف همچون اثر حاضر، اشاره به بیوگرافی مختصری از نویسندگان، دستیاران و پژوهشگران همکار اثر باید آورده شود تا خوانندگان با پایگاه و مکانت علمی نویسندگان و نقش و تأثیر آنها در پدید آمدن اثر و نیز چگونگی دیدگاه‌ها و کتاب‌هایشان آشنایی کافی یافته و فی المثل بدانند که ویراستاران و نویسندگان اثر آیا مسلمانند؟ اگر مسلمان شدند، کی و چگونه مسلمان شدند؟ سابقهٔ تحصیلی و تحقیقات‌شان چیست و موقعیت علمی‌شان چگونه است؟ متأسفانه فقط در حد دو سه سطر به اسامی همکاران در این مجموعه – جانر دگلی، ماریا دکاکه، محمد رستم و جوزف لومبارد – اشاره شده است که کافی به نظر نمی‌رسد حتی اسم آقای “کارنر دگلی” به اشتباه روی جلد نوشته شده: جانر؛ ایشان متولد و رشد یافته امریکاست[6] و استادیار مطالعات دینی در کالج صلیب مقدس با تخصص در مطالعات قرآنی است. در ترکیه نیز تحقیقات میدانی داشته است. در سال ۲۰۰۶- ۲۰۰۷ در اردن بوده است. در تألیف کتاب‌ها و کارهای دیگری نیز با دکتر نصر همکاری داشته است.

دستیار دیگر دکتر نصر آقای محمد رُس۟تُم، سیاه پوست کانادایی تبار، متولد ۱۹۸۰ پرفسور در مطالعات اسلامی دانشگاه کارلتون اُتاوا و جوان‌ترین همکار این مجموعه است. وی تحصیلات عالی خود را در دانشکده مطالعات خاورمیانه شناسی دانشگاه تورنتو در سال ۲۰۰۹ به پایان رساند. نزد اساتید سرشناسی چون مایکل مرموره، دکتر سیدحسین نصر و پروفسور ویلیام چیتیک شاگردی کرده است. رساله دکترای وی با موضوع “هرمنوتیک تفسیر قرآن در آثار ملاصدرا” بعدها در قالب کتابی با عنوان “غلبهٔ رحمت الهی” (The Triumph of Mercy) در سال ۲۰۱۲ منتشر شده و برندهٔ جایزه بیست و یکمین جشنواره جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شده است. او اخیراً نوشتن کتابی در مورد خداشناسی عرفانی عین‌القضات همدانی با عنوان “واردات روح” (Inspirations of the Spirit) را به اتمام رسانده است.

پروفسور جوزف لومبارد نیز همکار دیگر این تفسیر، استاد دانشگاه براندیس در ماساچوست است که از دانشگاه ییل فارغ‌التحصیل شده و شش سال در دانشگاه جورج تاون شهر واشنگتن در دوره‌های لیسانس و فوق‌لیسانس شاگرد دکتر نصر بوده است. وی استاد مطالعات اسلامی دانشگاه حمد بن‌خلیفهٔ قطر و مشاور امور بین ادیان در مرکز ملک عبدالله دوم اردن بوده است.

همکار دیگر این اثر خانم ماریا دکّاکه، آمریکایی‌تبار و نویسنده‌ای مسلمان و دارای تألیفات و آثار علمی برجسته‌ای است. او رئیس و استادیار مطالعات دینی در دانشگاه «جورج میسون» واشنگتن است و در حوزه‌های تاریخ تفکر اسلامی، تشیع و علوم قرآنی، معنویت و عرفان زنانه، تجربه دینی زنان… کارکرده است.

 

مروری بر محتوای این تفسیر

انصاف این است که در مورد کتابی ۸ یا 9 جلدی که قرار است در آینده منتشر شود نمی‌توان تنها از روی یک جلد آن قضاوت کرد و هنوز بسیار زود است تا به داوری قطعی و نهایی برسیم و بنده نیز قضاوت نهایی نمی‌کنم. بنده تنها به پاره‌ای نکات مهم که به اعتقاد من در سرنوشت بقیهٔ مجلدات این اثر مهم نیز تأثیرگذار است و منحصر به جلد نخست هم نیست اشاراتی می‌کنم. لذا قضاوت‌های من روی همین یک جلد است که اکنون در دسترس قرار گرفته و ممکن است در جلدهای بعدی توسط خود مترجم و ویراستار فاضل، این نکات استدراک، تکمیل و جبران شود.

مترجم اثر دوست و برادر اندیشمند و پرکار، فاضل و توانمند، دکتر انشالله رحمتی است که همواره مورد احترما این بنده بوده و هست. وی پیشگفتار عالمانه و اندیشمندانهٔ پرنکته و پرمغزی نوشته است که هر پاراگراف و بند آن حاوی نکات بسیار مهمی است که خود می‌تواند در صورت بسط و تفصیل به رسالهٔ مستقلی تبدیل شود. او ابتدا دربارهٔ ارزش قرآن از دیدگاه نهج البلاغه سخن گفته و نکاتی درباره قرآن، حقایق گویای قرآن به عنوان کتابی روشن و مبین و روشنگر حقایق ذکر کرده است. از جمله اینکه خود قرآن به ذات ابهام ندارد؛ می‌توان به کمک خود قرآن آنچه را که برای ما -نه فی‌نفسه- ابهام دارد، رفع ابهام کرد و روشن ساخت[7]. این سخن البته چنانکه آشنایان با قرآن پژوهی می‌دانند اشاره به حدیثی هم هست که نزد قرآن پژوهان معروف و رایج است که: “القرآن یصدق بعضه بعضاً” و گفته‌اند که قرآن نور است و خود در ذاتش روشنگر است و ابهامی ندارد[8]. البته تنها با خواندن فهمیده نمی‌شود، با پاکی و آراستگی جان، تطهیر روح، تلطیف سّر، با شهود و گاه با الهام به انسان حقیقت قرآن درک می‌شود. حقایق قرآن را نمی‌توان تنها با قدرت ذهنی، معنا کردن واژه‌ها و الفاظ و کاویدن صفحات کتب، یا صرفاً با درس خواندن و ممارست ذهنی به دست آورد؛ گرچه این هم یک راه درست و ستایش‌انگیز است اما خود قرآن می‌گوید: “و من یتق الله یجعل له فرقانا”. فارق حق و باطل و قدرت تشخیص حق و باطل طهارت روح است نه لقلقهٔ لسان، بلکه حقیقت ایمان (ایمان مستقر- نه ایمان مستودع- به تعبیر احادیث). یعنی اگر ایمان اصیل در جان آدمی مستقر شود، ایمانی ریشه‌دار، راسخ، پایدار، همیشگی، آگاهانه، انتخاب گرانه، ایمانی سراپا درک، علم، هوشیاری و شهود؛ آدمی می‌تواند به معانی و مقاصد آیات قرآن پی برد. البته درس و بحث هم لازم است و وصول به مرتبهٔ ایمان که حاصل بندگی حقیقی و خالصانه است مراتب دیگری از فهم قرآن را نصیب آدمی می‌سازد زیرا ناگفته پیداست که فهم و معرفت دارای مراتب و درجات است و فهم قرآن نیز چنین است. ایمانی که منجر به خداباوری و عشق ورزی با خدا شود که از پادشاهی دو عالم برتر و ارزشمندتر است و گوهری است که حاصل بندگی خدا است. آشکار است که یافتن معانی و مفاهیم قران نیاز به مراجعه به کتب و متون علمی و دینی و تفاسیر و واژه نامه‌ها دارد اما تنها از این راه نمی‌توان به گوهر معانی و اسرار آموزه‌های آن راه یافت بلکه طهارت ضمیر و ایمان راسخ و جان پاک و وارستگی نیز لازم است. متأسفانه هیچ یک از این نکات نه در پیشگفتار مترجم محترم و در مقدمهٔ سرویراستار اشاره نشده و مورد تأکید قرار نگرفته و اگر هم نامی از این مفاهیم متعالی برده شد بی هیچگونه توضیح و تبیینی رها شده است در حالی که در یک تفسیر مبتنی بر مکتب سنّت گرایی که از اساس، نگرشی عرفانی- اشراقی به دین، انسان، طبیعت و کیهان دارد کمترین توقع این است که به این مفاهیم متعالی اشاراتی درخور و آگاهی بخش بشود.

نکات بسیار سودمندی در پیشگفتار مترجم دانشمند آمده ولی دریغا نه ذکر منبع و مأخذ برای آنها شده است و نه به حد کافی توضیح و تبیین ارائه گشته است و این کاستی چشمگیری است که هم در پیشگفتار مترجم محترم و هم در مقدمهٔ عالمانهٔ سرویراستار مشاهده می‌شود. به نظر نگارنده بسیاری از مطالب این دو بخش نیاز به توضیحات بیشتر، ذکر مأخذ و تعلیقه و توضیح در پانوشت دارد که دریغا جایش خالی است.

 

بحث شرایط تفسیر

پرسش مهم مترجم فاضل اثر در پیشگفتار این است که آیا در این روزگار می‌توان دل در گرو دین وحیانی داشت و همچنان با تحولات زمانه همراه شد؟ این البته پرسشی سترگ و مردافکن است. اغلب روشنفکران مسلمان در جهان اسلام از مراکش، مصر، الجزایر، سوریه، عراق، لبنان، هند، پاکستان و اروپا امروز این سؤال را دارند: چگونه در زمانه مدرنیسم می‌توان هنوز مسلمان ماند؟ چگونه می‌توان تعلق خاطر به قرآن و سنت مسلمانی را حفظ کرد، اما در این هوا تنفس کرد و در این روزگار زیست و فرزند زمانه خویش بود. امروز یکی از مشکل‌ترین امور در عالم معرفت جمع بین سنت و مدرنیسم است. آیا اصلاً چنین امری امکان‌پذیر است یا نه؟ اگر هست چرا و چگونه؟

باز به تأکید باید گفت که مفاهیمی که در این پرسش‌ها به کار رفته نیاز به توضیح در متن یا پانوشت دارند. تعبیراتی مثل دین وحیانی، سنّت، مدرنیسم و نیز برخی دیدگاه‌ها که میان روشنفکران جهان اسلام (به ویژه نومعتزله و روشنفکران دینی) وجود دارد بسیار نیازمند توضیح و تبیین است که متأسفانه حتی اشاره‌ای هم به آنها نشده است در حالی که برای بنده مثل روز روشن است که هم مترجم فاضل و هم سرویراستار دانشمند به طور قطع با این مفاهیم و اندیشه‌ها آشنایی کافی دارند. ویراستار محترم فارسی که خود از پیشگامان و ارکان و از قله‌های رفیع شناخت اینگونه اندیشه‌ها است و نمی‌توان احتمال فقدان آشنایی در مورد ایشان داد.

مترجم محترم اثر اشاراتی نیز به مقولاتی مثل ظهور عقلانیت جدید، تردید و تشکیک در قرآن بعد از قرن ۱۷ و مفهوم “اسطوره زدایی” کتاب مقدس در الهیات مسیحی دارد ولی هیچیک را به شرح توضیح نمی‌دهد و مثلاً نمی‌گوید نقش بولتمان در “اسطوره‌زدایی” از کتاب مقدس چه بوده است. به نظر بنده این مفاهیم که در پیشگفتار مترجم به کار رفته است همه نیازمند توضیح و تشریح است و نمی‌توان بنا را بر بداهت گذاشت یا چنین پنداشت که مفاهیم دقیق و درست این اصطلاحات نزد همگان شناخته است.

مترج این اثر سپس به پنج رویکرد مسلمانان به قرآن اشاره می‌کند: تجددگرایی، موعودگرایی، بنیادگرایی، سنّت‌گرایی و اسلام سنتی. این پنج رویکرد که بدون توضیحات کافی و ذکر مأخذ آمده دقیق نیست: اولاً سنّت‌گرایی و اسلام سنّتی را معمولاً دو پدیده حساب می‌کنند ولی ایشان آن دو را یکی گرفته است؛ ثانیاً موعودگرایی جزو جریان‌های اصلی رایج، چیره و پرنفوذ در بین مسلمانان و در جهان اسلام نیست چه برسد در جهان امروز. زیرا مسلمانان سنّی مذهب اصلاً و غالباً معتقد به منجی موعودِ زنده نیستند و معتقدند او بعدها متولد خواهد شد. در میان شیعه‌ها نیز چنین جریانی در دو سه دهه پس از انقلاب اسلامی حتی جریان پررنگ و پرنفوذی نبوده است. البته در مسیحیت “هزاره گرایی”[9]، جنبش‌های هزاره‌گرا و موعودگرایی و عقیده به آمدن منجی وجود دارد که ربطی به جهان اسلام ندارد و ماجرای دیگری است. لذا این جریان را نباید در کنار جریان مدرنیسم، سنّت گرایی معاصر و دیگر جریان‌های فکری پرنفوذ، رایج و تأثیرگذار قرارداد که به تجددگرایی، بنیادگرایی و سنّت گرایی معتقدند. سنت گرایی نه به معنای سلفی – وهابی بلکه جریانی که در بافت اسلام و بافتار جهان اسلام مطرح می‌شود که از جریان‌های فکری مهم روزگار ما است و نباید آن را با “سلفی‌گری” یعنی رجوع به سنّت پیامبر (ص) و سنّت سلف صالح اشتباه گرفت. و مناسب بود این نکات را مترجم فاضل به نحو کافی توضیح می‌داد تا خلط و التباس پیش نیاید.

مترجم محترم اثر بعد از نام بردن از مفاهیم و پدیده‌هایی مثل اسلام سنتی و سنت‌گرایی اشاره‌ای به “حکمت خالده”، معنای سنت، آیین حنیف و دیگر مفاهیم مهمی دارد که لازم است هر کدام بیشتر توضیح داده شود. خیرخواهانه عرض می‌کنم که حتماً لازم است در چاپ بعدی پانوشت‌هایی برای پیشگفتار افزوده شود. اساساً چنین می‌نماید که عجله، دستپاچگی و شتابزدگی بر چاپ اول این جلد حاکم بوده است؛ گرچه می‌دانم که پدیدآورندگان در مجموع چه مایه زحمت کشیده و خون دل خورده و رنج برده‌اند اما تذکرات این بنده از سر خیراندیشی و دلسوزی است و دریغ است که این اثر حاوی چنین کاستی‌هایی باشد و صمیمانه امیدوارم که نواقص برطرف شده و پانوشت‌های تبیینی اضافه گردد.

خود سرویراستار انگلیسی نیز در مقدمهٔ این تفسیر دربارهٔ کلام پیامبر نبودن قرآن، کلام خدا بودن قرآن (که نقطه مقابل نظر دکتر عبدالکریم سروش است) سخن گفته و با اشاره‌ای گذرا از این مبحث مهم عبور کرده است و نه در پاورقی و نه در تعلیقات توضیح نداده است که چرا آن دیدگاه را نمی‌پذیرد و دلایلش چیست. پیداست که از بحثی بدین اهمیت نباید و نمی‌توان به راحتی گذشت. اشارات گذرا نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند بلکه خود ابهام آفرین است و نظریه‌ای که مدافعان پرشور و مصممی دارد باید با مواجههٔ علمی و ارزیابی‌های دقیق فلسفی و الهیاتی توضیح داده شود. به خصوص دیدگاه‌های سنّت گرایان معاصر دربارهٔ وحی که برای بسیاری هنوز مجهول است حتماً باید به شرح عرضه شود.

در این اثر خطاهایی نیز راه یافته برای مثال در صفحه ۳۷ کتاب مطلبی درمتن آمده که غلط است. گفته شده وقتی از عایشه درباره خصلت پیامبر پرسیده شد، گفت: “ذات او قرآن بود.” درحالی که ذات پیامبر که قرآن نمی‌شود، خُلق و اخلاقشان عین قرآن بود[10]. این البته قطعاً اشتباه چاپی است که لازم است ویرایش شود اما خیلی از نقل قول‌ها بدون ذکر منبع، مأخذ، سند و مدرک است و شگفت است که از دیدهٔ تیزبین ویراستار دانشمندی مثل استاد ملکیان هم رد شده است. یا در آغاز تفسیر سورهٔ بقره ذلک را به معنای این برای اشاره به نزدیک گرفته‌اند که غلط است.

در مقدمه و پیشگفتار مفاهیمی مانند خدا، صفات خدا، ایمان آمده ولی برای هیچ کدام مأخذی ذکر نشده است؛ درحالی که نیاز به توضیحات بیشتر دارد زیرا تک‌تک این مفاهیم و واژگان در روزگار ما مورد تفسیرهای غلط، سوء تفسیرها، و قرائت‌های مختلف (در اصطلاح هرمنوتیک) قرار گرفته است و لازم است حتماً توضیح داده شود که برای مثال خدا به چه معناست؟ خدای شخصی، خدای واجب الوجود، واجب الوجود مطلق، واجب الوجود مطلق قسمی، واجب الوجود مطلق مقسمی، راز وجود، خدا به منزلهٔ عشق، خدای متکلمان، خدای ابن‌عربی، خدای نامحدود، خدای نامتعین و… این واژه‌ها بدون هیچ توضیحی به کار رفته است در حالی که در دانش فلسفهٔ دین در روزگار ما و نیز الهیات مدرن و پست مدرن همهٔ این واژه‌ها مورد تفسیرهای متنوع و متعدد قرار گرفته‌اند و دیدگاه‌های مختلفی درباره آنها ارائه شده که مناسب بود بلکه ضرورت داشت که در پانوشت اشاراتی به این مسئله می‌شد. یا در مورد لایه‌های معنایی قرآن و حدیث معروف: “إن للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطن إلی سبعه أبطن”، که از شیعه و اهل سنت هر دو رسیده حتماً نیازمند ذکر منبع است ولی نه دکتر رحمتی در مقدمه پاورقی زده‌اند و نه ویراستار محترم جناب ملکیان. لازم است که چنین نواقص و افتادگی‌هایی حتماً جبران و استدراک شود. همچنین درباره شریعت، اهمیت شریعت در اسلام و حیات معنوی نیاز هست که توضیحاتی در پاورقی بیاورند. درست است این کتاب به انگلیسی نوشته شده است و مخاطبانش در اصل انگلیسی‌زبان‌ها هستند ولی اکنون که ترجمهٔ فارسی آن برای جامعهٔ ایرانی و فارسی‌زبان‌ها منتشر شده همه این توضیحات لازم به نظر می‌رسد و باید افزوده گردد. هرچند در جوامع اروپایی نیز نیاز به بعضی توضیحات و پاورقی‌ها منتفی نمی‌گردد که البته در بعضی موارد مراعات شده است.

آشنایان می‌دانند که بعد از انقلاب اسلامی ایران در کشور ما فضای فکری و فرهنگی خاصی پدید آمد. فرقه‌ها، نحله‌ها، مکتب‌ها، تفسیرها، قرائت‌های مختلف از دین و دعواهای بین روشنفکران پیش آمد و پیداست که در این فضا نیاز به تبیین و توضیح و وضوح بخشی مفاهیم و مقولات دینی هست. واژه‌ها و تعبیرات دینی در ایران مثل خاتمیت، اصلاح دین، ایمان، احیای دینی، پلورالیسم دینی، وحی و افراد و چهره‌هایی مثل محمدعلی باب، میرزا حسین‌علی نوری (بهاء اله)، مدعیان مهدویت، ادعاکنندگان خاتمیت، فرقه‌های احمدیه، قادیانیه، اسماعیلیه، وهابی‌ها پیدا شده و در این اثر نیز به کار رفته که همه نیاز به توضیحاتی در متن و یا پانوشت دارند که به طور مستدل و مستند ولی فشرده و کوتاه برای خوانندگان مطرح شوند.

مفاهیم و اندیشه‌هایی درباره وحدت ادیان و نسبت ابن‌عربی و مولانا، مسیحیت، عشاء ربانی، جسم مسیح و ترجمه‌ناپذیری قرآن در مقدمه سرویراستار اثر به نحوی عالمانه آورده شده اما توضیحات دقیق داده نشده و مأخذ سخنان نیز ذکر نشده است. با شتابزدگی و سراسیمگی آشکاری مطالب مهم به گونه‌ای هضم نشده و نپرورانده مطرح گشته و از آنها شتابان عبور شده است؛ درحالی که نیاز به توضیح در پاورقی دارد. هیچ توضیحی درباره چرایی و چگونگی تحدّی و بی‌هماورد بودن قرآن (که از الفاظ عربی ترکیب شده) داده نشده است که مثلاً تحدی‌ناپذیری به دلیل قول به “صرفه” است؟ یا به علت باطن داشتن قرآن است یا به سبب معجزه بودن قرآن و اخبار غیبی قرآن است؟ یا اصلاً بحث نشده که به “لحاظ فلسفهٔ زبان” و دانش زبان‌شناسی و متن شناسی چگونه ممکن است یک متن معمولی که از الفاظ معمولی در آن استفاده شده قابل تولید یا تحدّی نباشد؟ و اصلاً معجزه بودن قرآن به چه معناست و چگونه می‌توان از آن به لحاظ عقلی و علمی دفاع کرد. به لحاظ ایمانی این مسئله البته مورد اعتقاد ما مسلمانان است و در آن تردیدی نداریم اما آیا اندیشمندان و فیلسوفان زبان امروز چنین ادعاهایی را چگونه می‌پذیرند؟ یا اینکه ادعا شده قرآن لایه‌های معنایی متعددی دارد و یک لفظ می‌تواند چندین معنا داشته باشد، مطلبی است که حتماً نیاز به توضیح دارد. حتی در دانش اصول فقه بحثی از دیرباز مطرح بوده که استعمال لفظ در بیش از یک معنا جایز است یا نه؟ ربط آن ادعا با این مسئله اصلاً روشن نشده است. ساختار ریاضی قرآن، علم جفر، ساختار صوری قرآن، نام‌های سوره‌ها، جمع آوری قرآن، نسخه علی (ع) و نسخه عثمان همه بدون ذکر منبع مطرح شده است. خاورشناسان صدها بحث و شبهه در این‌باره دارند؛ حداقل برای دانشجویان علوم اسلامی در غرب که ذهنی آشنا با اینگونه شبهات دارند به این مباحث اشاراتی می‌کردند. آخرین بحث، حقیقت زنده بودن قرآن است که ادعایی سترگ است و بدون دلیل رها شده و معلوم نیست در این وانفسای شبهه پراکنی‌های معاندان، دین ستیزان و جریان‌های بی خدایی، الحادی و نیهیلیستی و مدعیات سکولاریست‌ها چگونه می‌توان از اینگونه فتواهای بدون ذکر دلایل دفاع کرد و انتظار پذیرش از آنها داشت؟! اگر قرار است این تفسیر، یک تفسیر معاصرانه باشد باید به فضای فرهنگی معاصر و شبهه‌ها و پرسش‌های معاصر و ذهنیت انسان معاصر توجه بیشتری می‌شد و چنین موضوعات فکری مهمی بی‌دلیل و بی‌توضیح رها نمی‌شد.

 

کاستی‌های اساسی

کیفیت روش تفسیر و متدولوژی به کار رفته در اثر دکتر نصر و همکارانشان در این تفسیر مشخص نیست. مترجم فاضل کتاب در پیشگفتار هیچ اشاره‌ای به مسئلهٔ روش تفسیری این اثر نکرده‌اند که این یک کاستی مهم و چشمگیر در این اثر است. خوب بود ویراستار دانشمند، مقدمه‌ای ولو کوتاه با قلم و نگاه خودشان در خصوص روش تفسیری این اثر و تمایز آن با دیگر تفاسیر می‌نوشتند. با توجه به انواع روش‌ها و رویکردهای تفسیری (تاریخی، ادبی، فلسفی، عرفانی، حدیثی، فقهی، مقارن و غیره). تنها اشاراتی گذرا به استفاده از تفاسیر کلاسیک و سنتی در عین حال سنت‌گرایانه و معاصرانه کفایت نمی‌کند. بهتر می‌بود توضیح می‌دادند که مثلاً: تفسیر معاصرانه چه ویژگی‌هایی دارد؟ چه باید باشد؟ چه مضامینی دارد؟ چه روشی دارد؟ مبتنی بر چه پیش‌فرض‌هایی است؟ حاوی و شامل چه مواردی است که در تفسیر کلاسیک نیست؟ چه انتظاری از آن است؟ چرایی و لزوم روی آوردن به تفسیر معاصرانه چیست؟ دلیل و ضرورت این مسئله کدام است؟ چرا و چگونه و با چه متدی می‌توان یک تفسیر معاصرانه نوشت؟ تفسیرمعاصرانه چگونه راهی برای مفسران بعدی باز خواهد کرد؟ تفاوت و مزایای این تفسیر معاصرانه با سایر تفسیرهای کلامی، فلسفی، عرفانی، مأثور، حدیثی، ادبی، تاریخی، فقهی و… و با تفاسیر دیگران مثل ابن عربی، تأویلات القرآن عبدالرزاق کاشانی، المحیط الاعظم سید حیدر آملی، حتی با تفسیر المیزان، الکاشف مغنیه، تفسیر فی ظلال القرآن سید قطب، تفسیر تسنیم استاد جوادی آملی یا تفاسیری که در همین قرن نوشته شده چه تفاوتی دارد؟ چه جای خالی‌ای را پر می‌کند؟ به نظر می‌رسد قدری دستپاچگی شده و نیاز هست که قدری با تأمل و تأنی پیش رفت.

در هر حال امیدواریم به زودی هشت جلد دیگر با ویرایش جامع و کامل و دقیق و چاپی چشم نواز و رفع کاستی‌ها با استدراک موارد مذکور به زیور طبع آراسته شود و در اختیار ارباب فضل، اندیشه و فرهنگ قرار بگیرد. در انتها چاپ این تفسیر را تبریک می‌گویم و آن را بی‌هیچ گزافه‌گویی یک رویداد با شکوه فرهنگی عظیم برای کشورمان تلقی می‌کنم. ان شاءالله خدا به این عزیزان پاداش نیکو در هر دو سرای دهاد و بر توفیق ایشان در خدمت به قرآن و فرهنگ و اندیشه‌ها و آموزه‌های قرآنی بیفزایاد. بمنّه و کرمه[11]

 

ارجاعات:

[1]– Traditionalism

[2]– Sophia Prennis

[3]– Study Quran

[4]– Harper one

[5]– Harper Collins

[6]– در ملاقات حضوری استاد محترم، آقای دکتر رحمتی، مترجم فاضل این اثر همین نکته را خدمت ایشان عرض کردم، فرمودند که از دکتر نصر سؤال کردم گفتند نام او را جانر تلفظ می‌کنند هرچند کارنر می‌نویسند. خدمتشان توضیح دادم که خوب بود همین نکته در پانوشت یا مقدمه اثر ذکر می‌شد. مثل کاری که استاد خرمشاهی در دفتر نخست “دین‌پژوهی” در مورد تلفظ درست نام میرچا الیاده کرده است که تلفظ رومانیایی نام الیاده است و در انگلیسی میرسا نوشته و خوانده می‌شود.

[7]– متأسفانه این مطالب بدون هیچ توضیح و تشریحی رها شده است در حالی که نیاز به تبیین و اقامهٔ استدلال دارد. باید معلوم ساخت که چنین ادعاهایی که در برخی تفاسیر سنّتی و کلاسیک هم آمده است مبتنی بر چه پیشفرض های ودلایلی است و مستند به کدام نظرات و آثار سنّت گرایان معاصر است.

[8]– این اندیشه و نیز حدیثی که ذکر شد هر دو در مقدمهٔ “المیزان” و نیز کتاب “قرآن در اسلام” علامه سید محمد حسین طباطبایی مورد بحث قرار گرفته است.

[9]– Millennialism

[10]– متن این حدیث چنین است: کان خُلقه القرآن.

[11] تذکر این نکته لازم است که قصد اصلی این نگارنده بیشتر تقدیر از زحمات مترجم و ویراستار محترم بود که چنین اثر مهمی را در اختیار تحصیل‌کردگان و علاقمندان قرآن و فارسی‌زبانان قرار داده‌اند. نگاشتن نقد، مقصود اصلی بنده نبود و چند نکته را دوستانه و از سر خیراندیشی و دلسوزی برای تکمیل مباحث و تتمیم فایده عرض کردم.

سبب پرداختن به اثر نیز این بود که بنده مدتی است توفیق تدریس درسی با عنوان ” قرآن پژوهی در جوامع غربی ” را دارم برای گروهی از استادان و دانشجویان رشتهٔ علوم قرآنی و درخواست دوستان از من این بود که یک جلسه را هم به این اثر اختصاص دهم زیرا که نویسندهٔ آن هر چند ایرانی تبار است ولی سالیانی دراز است که ترک دیار گفته و در غرب اقامت گزیده است و نظر به اهمیت اثر و موقعیت نویسندگان، مترجم و ویراستار که همه اهل فضل و اندیشه و صاحب مکانت علمی ارزشمند هستند موجب شد که بنده مسئول آن عزیزان را اجابت نمایم و یک جلسهٔ دو ساعته را اختصاصاً به معرفی و ارزیابی این اثر مهم پرداختم که این یادداشت مختصر بخشی از عرایض بنده است و بسیاری از مباحث را که توضیحات درسی بود و آوردنش لزومی نداشت از آن حذف نمودم وگرنه در اصل قرار نبود که این بحث در شمار موضوعات درسی ما باشد و استطراداً و به اصرار و تمایل دوستان و شرکت کننده و سروران عزیز بدان پرداختم.

مطالب مرتبط
منتشرشده: 3
  1. بنده خدا

    جدای از مواضع سیاسی غیرقابل توجیه
    او پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سبب وابستگی شدید به دربار شاهنشاهی و کارنامهٔ سیاه سیاسی که داشت به امریکا گریخت
    اساساً گرایش به قرآن و خدمت به آن را از هر کس که باشد می‌توان نشانهٔ رجعت معنوی و حتی نوعی خوش اقبالی و نیک فرجامی دانست که شاید بتواند تا حدودی گذشتهٔ تباه و کارنامهٔ سیاه سیاسی یک فرد را حتی در سن سالخوردگی جبران پذیر بنمایاند.
    فرازهایی از متن مقاله استاد محترم جناب آقای دکتر همتی
    با سلام و احترام به استاد محترم و اولیای محترم سایت وزین دین آنلاین و همه عزیزان و خوانندگان محترم.
    اجازه می خواهم خیلی رک و ساده و صاف بدون توسل به اصطلاحات و کلمات خاص تاسف شدید و حیرت شدید خود را با از دیدن فرازهای فوق در مقاله با طرح چند سوال از استاد محترم اعلام نمایم.
    1- آیا اینجا یک موقعیت علمی است یا یک دادگاه برای بررسی سوابق و افکار سیاسی اشخاص
    2- اگر بر فرض دادگاه باشد آیا بنده و جناب عالی قاضی هستیم ؟
    3- آیا خواننده هوشمند با خواندن فرازهای فوق رغبتی به ادامه مطالعه خواهد داشت ؟
    4- چهل سال بعد از انقلاب چه فکر می کنیم و به کجا می رویم ؟
    5- آیندگان در مورد ما چه خواهند اندیشید و چه خواهند گفت ؟
    و سوال های متعدد دیگری که به دلایل مختلف امکان طرح آن وجود ندارد
    امیدوارم استاد محترم اگر عنایت نموده و بخواهند پاسخی به سوالات این بنده بدهند دوباره در پی اثبات سخنان مطرح شده نباشند و ناگفته نماند که بنده ترجیح می دهم استاد محترم به جای پاسخ تاملی عمیق در این عرایض داشته باشند . با تجدید احترام

  2. دانشور

    خواستم نوشتار را کامل بخوانم؛ بویملال آور مکرر داغ زنی از سوی نویسنده فوق، تحت عنوان کارنامه سیاه مجهولی که معلوم نیست چیست و از کجا ادعا شده درباره سید حسین نصری که با بسیاری آر ایش همدل و با بسیاری ناهمدلم، فعلا نگذاشت. البته به شرط بقا این کار را خواهم کرد. یاد شخص انشاء الله محترمی افتادم که به عزیز دل ناقابلم سید محمدحسین طباطبایی نازنین (که با همه ی آرای او نیز همنظر نیستم) بخاطر انقلابی نبودن تاخته بود لابد بخاطر بی بصیرتی و با وجود ادعای طرح هر مبحث بدون اهانت حتی در رد خدا در وب خودش و فقط پاسخ دادن در میانه ی گفتاری مودبانه از ادامه نشر نظراتم خودداری کرد. والسلام

  3. برای آقای همتی

    نان خود خوردنت اینقدر که جان بفروشی
    بخدا نیست بدانی تو اگر هم دشوار

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.