نگاهی به کتاب «فرهنگ چند معنایی روایتی دیگر از اسلام» اثر توماس باور
مترجم کتاب «فرهنگ چند معنایی روایتی دیگر از اسلام»: علما و متفکرین اسلامیدر دوره مدرنیته به پیروی از منطق تک معنایی مدرنیته تلاش میکردند تا نشان دهند که قران یک متن واحد بی چون وچرا دارد. مخصوصا جریانهای سلفی وهابی که به شدت براین تکمعنایی پای میفشارند و برای حل «مشکل» قرائتهای مختلف و یا ارائه یک متن قطعی از قرآن تلاش میکردند. اما علمای قرائت در قرون سوم تا دهم هجری به دنبال این بودند که علاوه بر «احروف سبعه» که قرائتهای مورد تائید پیامبر بود، قرائتهای دیگری را هم برحسب معیارهای خاص به این قرائات اضافه کنند و همه آنها را نیز معتبر اعلام کنند.
کتاب «فرهنگ چند معنایی روایتی دیگر از اسلام» نوشته توماس باور به ترجمه غلامرضا خدیوی توسط پژوهشکده اسلام تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منتشر و در سی و سومین دوره جایزه کتاب سال شایسته تقدیر شناخته شد. جنگ تمدنها، طالبان، یازده سپتامبر، القاعده، داعش و…. کلید واژههایی بودند که درست در طلیعه هزاره سوم برای بیش از یک دهه جهان را در بهت و حیرت از یکسو و از سوی دیگر در وحشت و ترس فرو بردند. در همه این جریانها بیش از همه یک کلمه بر سر زبانها بود؛ «اسلام». به این بهانه با مترجم این اثر گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
آنچه که از این کتاب به نظر میرسد این است که این اثر پاسخ توماس باور به نسبت جریانهای افراطی مانند داعش، طالبان و… با اسلام است. جریان های افراطی اسلام گرایانه طی دهههای اخیر موجب اسلام هراسی در سطح جهان بویژه در غرب شدهاند اساسا این جریانها چگونه خوانشی نسبت به اسلام دارند؟
در پاسخ به این سوال لازم است ابتدا به چند نکته اشاره کنم تابتوان به فضایی که باور در آن میاندیشد بهتر دست یافت؛ الف – یکی از کاستیهای مهم در این نوع مباحث عدم تفکیک بین یک گفتمان سیاسی، ایدئولوژیک و غیره از یک سو و واقعیتهای اجتماعی یا امر اجتماعی منبعث یا مرتبط با آن از سوی دیگر است. معمولاً سعی میشود این دومقوله به سادگی به یکدیگر ربط داده شود. درحالیکه این دو به هیچ وجه قابل فروکاستن به یکدیگر نبوده و نمیتوان یکی را از دیگری نتیجه گرفت. دورکیم به ما آموخت امر اجتماعی را باید با امر اجتماعی توضیح داد و تبیین کرد و نمیتوان امر اجتماعی را به تصمیمها و ارادههای فردی و روانشناختی یا و غیره تقلیل داد.
ب ـ آرنولد گهلن انسان شناس فرهنگی معروف آلمانی نیز نشان میدهد که وقتی ایدهها و انگارهها در واقعیتهای اجتماعی ظهور و بروز مییابند مثلا در قالب نهادهای اجتماعی اقتصادی فرهنگی، این نهادها میتوانند به سرعت از ایدهها و انگارههای اولیه مستقل شده و با تبعیت ازعوامل اجتماعی تاریخی فرهنگی تطور خود را ادامه دهند. پدیدهای که در همه انقلابهای مبتنی بر ایدئولوژیها میتوان به وضوح آن را دنبال کرد که هیچکدام این انقلابها به آنچه که مدعیان انقلاب وعده داده بودند نرسیده است تا حدی که به تعبیر پوپر همه آنها که خواستند بهشت را به زمین بیاورند زمین را به جهنم تبدیل کردند.
ج- هزاران نفر ازکسانی که به داعش پیوستند و و جلیقه انتحاری به تن کردند زنان و مردان جوانی بودند که از جوامع اروپایی آمده بودند، این افراد طبیعتا تربیت یافته نظامهای تربیتی آزاد منشانه و دمکراتیک جوامع اروپایی بودند و نه فارغ التحصیل مدارس دینی درکشورهای «اسلامی». یکی از مشهورترین چهرههای این گروه آن چنانکه گفته میشود یک کویتی بود که از شش سالگی درلندن اقامت و تربیت شده بود با اسم مستعار جان جهادی (John jahadi) که تصاویر هولناک ترین صحنههای سربریدن انسانها با پرچم اسلام توسط این فرد به جهان مخابره شد.
گفته میشود اسم جان را نیز از جان لنون یکی از اعضا گروه راک بیتلز اقتباس کرده بود چه آنکه سایر اعضا سلول عملیاتی نیز اسامیمستعارشان را از همین گروه گرفتند. بنابراین اسم هیچ «مبارز» مسلمانی را هم یدک نمیکشیدند. این افراد با یک فراخوان اینترنتی از بسیاری از کشورهای جهان و از جمله اروپا به جبهههای داعش میپیوستند و آماده عملیات انتحاری. متاسفانه کمتر به این موضوع پرداخته شد که نسبت اینها با «اسلام» چه بوده است یک عمر تربیت آزاد اندیشانه در مدارس و دانشگاه و… جوامع اروپایی با یک فراخوان مهندس برنامه نویس را چگونه به یک جلاد بیرحم تبدیل میکند؟
حال با توجه به آنچه گفته آمد شاید بتوان پاسخ این نسبت را از منظر دیگری داد. هژمونی تک معنایی و سرمایه داری در روند جهانی شدن و منطق دکارتی حاکم برآن که به تعبیر توماس باور به شدت در مقابل چندمعنایی نامدارا گر و به دنبال حذف و قلع و قمع هر ابهام و عدم قطعیت و دیگر بودگی است چه آنکه سلطه نیاز به جزمیت و یقین دارد و خود رابراساس یقین و قطعیتی که مدعی تصاحب آنست توجیه میکند و همچنین در عمل جهانی شدن در روند تاریخی خود گروهها و جوامع و اقوام «دیگر» را به حاشیه رانده و به تعبیر زیگموند باومن فرصتها و خطرهایی را به وجود آورده است که الگوهای رادیکالی از قدرت و نابرابری را ایجاد میکند چه در سطح جهانی و چه در سطح داخلی و در نتیجه منجر به احساس تهدید موجودیت درمیان اقوام و گروههای «دیگری» میشود و به حاشیه رانده شده میشود (بیش از70 میلیون رای دهنده با ترامپ) این ترسها به دنبال مسیری برای تخلیه خود نیاز به یک مستمسک توجیهی یا ایدئولوژی برای شرح این وضعیت و راه حلی که پیشنهاد میدهند را بوجود میآورند.
چه زمینههای تاریخی، فرهنگی و اجتماعی پیدایش و تقویت این جریانهای افراطی را رقم زده است؟
در مورد پدیده خشونت گرایی و افراط گرایی گروههای مانند داعش نیز زمینه و بستر ظهور آنها کم و بیش این شرایط بوده که روایتی ایئولوژیک از اسلام ازنوع سلفی آن میتوانست به ظاهر پاسخی برای این وضعیت باشد. بنابراین عوامل بسیاری در انتخاب این روایت خاص از دین یعنی روایت داعش وجود دارد که همه انها را باهم بایستی در تحلیل مد نظر قرار داد.
هدف مولف کتاب نشاندادن این امر است که متفکران و علمای اسلام تا حدود قرن ده هجری در ارکان تفکر و علوم اسلامییعنی در علوم قرآنی؛ حدیث؛ فقه و ادبیات دینی و عرفی این دوره فرهنگ بیبدیلی را خلق کردند که محقق آن را “فرهنگ چندمعنایی” نامیده است. درباره این فرهنگ و شاخصههای آن توضیح دهید؟
این مفهوم مفهوم کلیدی اثر سترگ ت. باور است و در حقیقت یک پارادایم درمعنایی است که توماس کاهن در کتاب خود «ساختار انقلابات علمی» آن را مطرح میکند. به عبارت دیگر میتوان گفت فرهنگ چندمعنایی را شاید بتوان یک پارادایم معرفتی جدید برای خوانش منابع اسلامی دانست. این پارادایم میتواند بسیاری از مشکلات هم گفتمان روشنفکری دینی و هم دین باوران سنتی در زمینه فهم منابع اسلام را حل کرده و به یاری آن میتوان به شیوهای جدیدی ازحل مسائل روز دست یافت. در اینجا تلاش میشود این مفهوم با کمی مسامحه و با حذف بسیاری از بحثهای مرتبط با آن بطور خلاصه توضیح داده شود. ت. باور این مفهوم و تاریخچه آن را در روانشناسی و ادبیات و فلسفه دنبال کرده و در نهایت به مفهوم وسیعتری به نام فرهنگ چند معنایی میرسد.
برای توماس باور فرهنگها و یا شیوه عمل فرهنگی در یک جامعه را در دراز مدت میتوان برحسب نوع و قالبهایی که آحاد این جامعه به جهان پیرامون خویش، به چالشها و پرسشهای زندگانی و پدیدهها و حتی متونی که باید معنای آنها را دریابند واکنش نشان میدهند، دسته بندی کرد. اولین نکته که دراین تعریف وجود دارد اینست که دراینجا موضوع بحث محتوای واکنشها و پاسخها نیست بلکه آنچه مهم است قالب یا نوع واکنشها به چالشها و سوالات یک دوره است که در مطالعات فرهنگی مورد بحث قرار میگیرند. براین اساس به نظر ت.باور حداقل دونوع تیپ ایدآل فرهنگی وجود دارد؛ فرهنگهای تک معنایی و فرهنگ چند معنایی.
فرهنگ تک معنایی فرهنگی است که انسانها در آن نوع واکنششان به پدیدهها و موضوعات و پرسشهای و چالشهای مربوط به دنیای اطرافشان یافتن یک معنا وپاسخ قطعی و واحد است. این پاسخ تنها پاسخ معتبر به موضوع است. نمونه ایده آل این نوع فرهنگ فرهنگ مدرنیته است. در این فرهنگ که اساس و پایه آن را منطق دکارتی (clare et distincte) تشکیل میدهد و یا منطق صفر- یکی و صحیح – غلط بدان گفته میشود صراحت و شفافیت از اصول حقیقت و قطعیت است. «بدین ترتیب من میتوانم به عنوان یک قاعده کلی اعلام کنم همه آن چیزهایی صحیح و حقیقی است که من بتوانم آنرا به صراحت و روشنی اعلام کنم» ( تاملات فلسفی ) همچنین برای دکارت فقط آن شناختهایی روشن و صریح تلقی میشوند که «ازتمامیشناختهای دیگر متمایز و منفک باشند به طوریکه چیزی جز آنچه واضح و شفاف است، دربر نداشته باشد.» بنابراین آنچه که صریح وبه عبارتی تک معنا و کاملا شفاف نباشد را بایستی ازدائره معرفت دور کرد ویا به عبارتی هر چه که «صحیح» نباشد غلط است ( هرچند که ممکن است از منظری صحیح باشد ) بدین ترتیب تک معنایی معیار حقیقت در جهان خواهد بود. نتیجه چنین رویکردی باکمیتسامح این خواهد بود که فقط یک گزاره، یک روایت، یک معنا و یک تفسیر میتواند صحیح باشد و بقیه غلطاند و طبیعتا فقط یک گروهند که صاحب این معنا و روایت و تفسیر صحیح اند. معضل مدرنیته تا امروز همین بوده است؛ آنها که مانند ما نیستند درمسیری غلطاند.»
«دیگری» که مانند ما نیست نمیتواند صحیح و حقیقی باشد چه آنکه در صورت پذیرش این امر باید پذیرفت ما برمدار «صحیح» نیستیم و این مغایر سلطه طلبی جهانی مدرنیته است. جالب آنکه توماس باور نشان میدهد که جریانهای افراطی سلفی در دنیای اسلام دقیقا برمبنای همین رویکرد مدرنیته که فقط یک روایت را که دراینجا روایت از اسلام است صحیح دانسته و برآن پای میفشارند و لذا بقیه روایتها از نظر آنها ناصحیح و غلط است. عواقب این رویکرد همان افراطی گراییهای گروههای سلفی است. درمقابل این تک معنایی نوعی فرهنگ دیگری وجود دارد که ت.باور آنرا به عنوان فرهنگ چندمعنای میشناسد. «چند معنایی فرهنگی زمانی وجود دارد که در طی مدت زمان نسبتا طولانی به یک مفهوم، یک شیوه کنش و یابه یک شی بتوان همزمان دومعنای متضاد ویا دومعنای رقیب را نسبت داد که به صورتی واضح از یکدیگر متمایزند؛ همچنین زمانی که یک گروه اجتماعی، هنجارها و معنا دهی برای حوزههای مختلف زندگی خودرا به طور همزمان از گفتمانهای متضاد و یا گفتمانهایی که به وضوح با یکدیگر متفاوتند استخراج میکند و نیز زمانی که درون یک گروه واحد معانی مختلفی برای یک پدیده واحد درکنار یکدیگر پذیرفته میشود بدون اینکه هیچ یک از این معانی بتواند ادعای قطعیت و اعتبار مطلق نسبت به دیگری داشته باشد» (ص64-5 ترجمه فارسی کتاب).
با این توضیح باور براین اعتقاد است که مسلمانان در یک دوره طولانی در تلاش برای فهم متون دین شیوه عمل فرهنگیای را ابتدا دراین حوزهها و سپس در تمامیعرصههای حیات اجتماعی فرهنگی بوجود آوردند که وی آن را فرهنگ چند معنایی مینامد. ویژگی عمده این فرهنگ پذیرش همزمان معانی مختلف و حتی متضاد از یک متن یا موضوع است بدون اینکه هیچکدام از این معانی ادعای مطلق بودن و اعتبار قطعی داشته باشند. یعنی جهان حقایق غیر قطعی. در توضیح این دیدگاه باور به نظرات منتقدین مدرنیته و کسانی که از منظری پسامدرن به این دیدگاه رسیدهاند نیز مراجعه میکند ازجمله زیگموباومن جامعه شناس لهستانی و کتاب وی ( Modernity and Ambivalence ) و این نوع رویکرد را نزدیکتر به ماهیت وجودی انسان میداند همچنانکه حتی علمای علوم طبیعی نیز حاضر به پذیرش تک معنایی در طبیعت نیستند و نقل قولی را که توماس باور از ماکس بورن برنده جایزه نوبل فیزیک نقل میکند در تایید این چندمعنایی است حتی در حوزه طبیعت است. «معتقدم انگارههایی مانند صحت مطلق، و دقت مطلق، دقت مطلق و حقایق نهایی و مانند اینها همگی توهم و خیال پردازی هایی هستند که که نباید به هیچ علمیراه پیدا کنند. همانا باور به یک حقیقت مطلق و ادعای تصاحب و دراختیار داشتن آن، عمیق ترین ریشه همه فجایع بشری است( ماکس بورن)»
ت. باور این رویکرد را با مثالهای متعدد تاریخی درعرصه های زیادی از زندگی جوامع مسلمان دردوره کلاسیک قرون 4 تا 10 هجری در علومی مانند قرائت و فقه و تفسیر گرفته تا عرصه رفتارهای جنسی و ادبیات و سیاست نشان میدهد که دراینجا فقط به یک نمونه در حوزه قرائت قرآن اشاره میشود.
این مثالی بسیار روشنگر از فرهنگ چندمعنایی ورویکرد مسلمانان در دوره کلاسیک به یکی از مهمترین مسائل جامعه است. درحالیکه علما و متفکرین اسلامیدر دوره مدرنیته به پیروی از منطق تک معنایی مدرنیته تلاش میکردند تانشان دهند که قران یک متن واحد بی چون وچرا دارد مخصوصا جریانهای سلفی وهابی که به شدت براین تکمعنایی پای میفشارند و برای حل «مشکل» قرائتهای مختلف و یا ارائه یک متن قطعی از قرآن تلاش میکردند. علمای قرائت در دوره مورد نظر باور یعنی حدودا قرون سوم تا دهم هجری به دنبال این بودند که علاوه بر «احروف سبعه» که قرائتهای مورد تائید پیامبر بود، قرائتهای دیگری را هم برحسب معیارهای خاص به این قرائات اضافه کنند و همه آنها را نیز معتبر اعلام کنند. این علما، این تکثر قرائات رابه عنوان یک «مشکل» که بایستی آن را حل کرد نمیدیدند (آنگونه که مورد نظر علمای دوره جدید بود) بلکه آن را دقیقا محصول اراده خداوندی میدانستند که دستیابی به قطعیت را ناممکن میساخت و همین عدم قطعیت و تنوع قرائات ویژگی فرازمانی بودن را به کلام الهی میداد تا همه انسانها در همه دورانها بتوانند روایت و تفسیر جدیدی از آن بدست آورند واین تلاش تاهمیشه بایستی جریان داشته باشد. چه آنکه اگر یک معنای واحد براین کلام قابل انتساب باشد از جایی واز زمانی خاص به بعد دیگر این کلام حیات و پویش خودرا از دست خواهد داشت.
«ت.باور نشان میدهد که این رویکرد فرهنگی چند معنایی در حوزههایی مانند حقوق دین زبان و ادبیات و تصورات درباره سیاست و رفتار جنسی و حتی در حوزه ارتباط با غریبهها در دوره کلاسیک اسلام درجامعه جاری و ساری بوده و با پذیرش وارسته چندمعنایی و تنوع همراه بوده است. اما این مدارا با چند معنایی بعدا در دنیای اسلام از بین رفت و جای آن را عدم مدارا باچند معنایی گرفت» (ص. 46 متن ). ناگفته نماند ادبیات گذشته فارسی سرشار از این چند معنایی است که گویندگان و نویسندگان به عمد و با استفاده از صنایعی مانند ایهام میتوانستند متونی چند معنایی و بسیار زیبا بیافرینند و یکی از رموز ماندگاری آنها همین چند معنایی بیافرینند.
روش تحقیق مولف کتاب، روش مطالعات فرهنگی است چرا این روش برای تببین موضوع انتخاب شده و روش مطالعات فرهنگی چه کارامدیهایی در این موضوع دارد؟
معمولا در مطالعات مربوط به گفتمان دینی و یا برسی متون فرهنگی کهن محققان به پدیدههایی میپردازند یا به سراغ موضوعاتی میروند که برای آنها و برای فرهنگی که در آن زیست میکنند اهمیت دارد که ممکن است در این فرهنگها جواب مناسبی نیابند. اما چه بسا فرهنگی که به سراغش رفتهاند پاسخهای درخور و قابل توجهی به بسیاری از مسائل دیگر دارد که هیچگاه پرسیده نمیشود. همانگونه که قبلا اشاره شد در روش مطالعات فرهنگی بالعکس محقق میخواهد بداند در یک دوره تاریخی برای انسانهای آن دوره کدام مسائل از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است و پاسخهایی داده شده ازچه نوع بوده است. لذا دراین روش منابع صرفا به سبب محتوای افکار و اندیشههایی که در آنها هست مورد مطالعه قرار نمیگیرند بلکه بیشتر با هدف شناسایی قالب و نوع عمل فرهنگی متداول در جهت پاسخ به سوالات زمانه خود مورد بررسی قرار میگیرند. به طور مثال ابن خلدون وقتی به سراغ سوال تفاوت رنگ پوست آدمها میرود به جای استناد به روایتهای دینی متداول در آن عصر چه درحوزه اسلامی و چه در حوزه مسیحیت که مثلا اینها فرزندان قابیلاند و مغضوب و با استناد به این روایات به بردگی گرفتن آنها توسط کلیسا توجیه میشد. ابن خلدون پاسخ سوال را در منطقه زیستی آدمها میجوید که تفاوت رنگ پوست مربوط به تفاوت در اقلیم زیستی است. صحت و کذب این توضیح یک مساله است و ولی رویکرد ابن خلدون درپاسخ به این سوال که استناد به عوامل طبیعی و عرفی کردن موضوع است، مقولهای دیگر است و مربوط به رویکرد فرهنگی است.
به اعتقاد مولف بهترین راهکار برای مواجهه با جریانات افراطی جهان اسلام در شرایط امروزی چیست و جهان اسلام چگونه میتواند چهره خود را بدون تحت تاثیر قرار گرفتن از این جریانات در غرب ترمیم کند؟
اینکه جریانات افراطی «اسلامی» یا هرنوع دیگر آن نیاز به تحلیلهای اجتماعی و تاریخی دارد ضمن اینکه تاکید براسلامیکردن هر آنچه در کشورهای اسلامیرخ میدهد یعنی انتساب همه این موارد به اسلام همانگونه که باور دربحث اسلامیکردن اسلام نشان میدهد شیطنت غرب است. در هرکجای دنیا گروههای افراطی یا مسلح وجود دارند که دست به اقدام مسلحانه علیه کشورها و یا گروههای دیگری میزنند در هیچکدام این موارد اسمیاز دین این افراد نیست اما اگر مثلا در فلسطین گروه مسلحی دست به اقدام علیه اشغالگری میزند این گروه قبل از هرچیز یک گروه «اسلامی» است. اما آنچه که میتواند روایتی دیگر از اسلام را ارائه کند تقویت گفتمان چند معنایی به گونهای که علمای کلاسیک دنیای اسلام آن را مطرح میکردند و نیز پذیرش این امر که خداوند جزئی قلیلی از علم خودرا دراختیار بشر گذاشت و در نتیجه هیچکس و هیچ گروهی را نشاید که ادعای دسترسی و تصاحب حقیقت اسلام را داشته باشد، جهانی صلح آمیزتر را میشود چشم داشت. چه آنکه به تعبیر ماکس بورن ریشه همه فجایع بشری باور به دستیابی به حقایق مطلق توسط بعضی انسانهاست. در حالیکه به قول حضرت مولانا هزاران نردبان و هزاران آسمان هست که هرکس ازیکی از این نردبانها بالا میرود و به آسمانی دیگر میرسد.
نردبانهاییست پنهان در جهان
پله پله تا عنان آسمان
هرگروه را نردبانی دیگرست
هر روش را آسمانی دیگر است
منبع: ایبنا