چالش عمیق ما با مدرنیته
بنیانگذار دوره دکتری فلسفه علم در ایران: عناصر عقلانیت مدرن تجلی خود را به صورت آزادی، دموکراسی و حقوق بشر و حقوق برابر انسانها در برابر قانون خودش را تجلی میدهد و امید میرود این عناصر در کشور ما هم با همه تعبیرها و تفسیرها و سوءتعبیرهایی که وجود دارد، بتواند راه خودش را روز به روز بهتر باز کند.
«موسی اکرمی» نویسنده، مترجم، ویراستار، استاد دانشگاه در گروه فلسفهی علم دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی، با تخصص در فیزیک و فلسفه است، مابعدالطبیعه در سنت فلسفه تحلیلی، فلسفه علم به ویژه فلسفه ریاضیات و فلسفه فیزیک، تاریخ علم، فلسفه هنر، فلسفه منطق و فلسفه سیاسی از جمله زمینههای پژوهشی این پژوهشگر ایرانی است. اکرمی همچنین در ترجمه «درایههایی از زندگینامه دانشوران» در بنیاد دانشنامهنگاری نیز با استاد احمد بیرشک همکاری داشته و حتی در سمت معاون پژوهشی این بنیاد فعالیت کرده است. او بنیانگذار دورهی دکتری در رشتهی فلسفهی علم در ایران است، از آنجا که وی مطالعات و تحقیقات گستردهای در حوزه جریانهای مختلف فکری و تحلیل سنتگرایی و مدرنیته دارد، در فرصت به دست آمده در خصوص موضوعاتی از جمله خصوصیات مدرنیته ایرانی و نسبت ما با امر مدرن با ایشان به گفتوگو پرداختیم.
به نظر شما ایران امروز بعد از گذشت ۴۳ سال از انقلاب اساسا چه نسبتی با امر مدرن دارد، یعنی وضعیت امروز ایران در نسبت با مواجهه با تفکر، فرهنگ، هنر و هر آنچه که جهان مدرن ساخته به چه شکلی است، ما امروز پس از گذشت ۱۱۵ سال از انقلاب مشروطه در جمیع شئون چه نسبتی با امر مدرن برقرار کردیم؟
به هر حال ما در حوزه مدرنیزاسیون پیشرفتهای قابل توجهی داشتیم و کشور توانسته در ادامه روندی که کم و بیش از قبل از انقلاب شروع شده بود، با یک افت و خیزهایی روی ریل مدرن شدن بیفتد، اما مدرنیته مبانی خاص خودش را دارد و ما به لحاظ سیاسی، فلسفی، فرهنگی و جهانبینی مشکلات مهمی با بحث مدرنیته داشته و در کشور مخالفان و موافقانی داریم. یک نوع نگاه نویی هم در بین جناحهای مختلف وجود داشته و تعبیر و تفسیرهای متفاوت و فراوانی هم در این خصوص هست، در مجموع یک چالش گسترده و عمیقی درباره بحث مدرنیته داریم و هنوز هم در این خصوص به نتیجهای نرسیدیم.
ما چطور میتوانیم صورتبندی از یک مدرنیته ایرانی به دست آوریم، آیا اساسا معتقد هستید که باید هر جامعهای حتی اگر اروپایی نیست ذیل آن بیندیشد یعنی تفکر مدرن یک الزام و باید است که از آن گریزی نیست؟
مدرنیته بهطور کل در اصول بنیادی که دارد به یک معنا در واقع خیلی بومیپذیر نیست و مبانی خاص خودش را دارد که مربوط به دوره تحول بشر است و لزوما ربطی به جهان غرب ندارد، وقتی انسان یک تکامل عقلی و فرهنگی ویژهای پیدا میکند خواه ناخواه در مقطع زمانی چه به لحاظ جهانبینی، چه به لحاظ بهرهگیری از دستاوردهای علمی و چه به لحاظ بهرهگیری از یک نوع نگرش فلسفی ویژه به مقطعی پا میگذارد که کم و بیش مشابهتهایی با هم دارند و میشود آنها را در چارچوب همان امر مدرن یا مدرنیته تعریف کرد. اما طبعا وقتی وارد هر کشوری میشود قطعا باید مقتضیات کشور را هم لحاظ کنیم، خوب بعضی از کشورها در مقابل آن واکنش نشان میدهند. مثلا در کشور ما قبل از مشروطه وقتی که مدرنیته خواست وارد کشور شود با مقابلههای سرسختانهای روبرو شد، تجلی مدرنیته در هر صورت ساختار سیاسی مدرنی بود که بالاخره یکی از عناصر بنیادین آن دموکراسی و آزادیخواهی بود که اینها در دوران پیشا مدرن وجود نداشت در حالی که در کشور ما چیزی به عنوان آزادی و دموکراسی مطرح نبود، پس وقتی مدرنیته وارد کشور ما شد چه از سوی حاکمیت و چه از طرف جریانهایی که سنتگرا بودند با آن مقابله شد، آنها آزادی را در اشکال مختلف خودش برنمیتافتند چراکه تجلی آن باید در قانون اساسی مطرح میشد و به هرحال جزئیات گوناگونی پیدا میکرد، ما به طور مشخص در خصوص حقوق برابر و برابرخواهی افراد وابسته به گرایشهای مختلف دینی و اعتقادی، حقوق برابر بین زن و مرد باید تجلی آن را میدیدیم لذا آنها چنین چیزی را برنمیتافتند. اما به هر صورت کسانی را هم داشتیم که حمایت کردند، دفاع کردند و نهایتا انقلاب مشروطه با گرفتن فرمان مشروطیت و تأسیس عدالتخانه و فعالیت مجلس شورای ملی تا حدی پیروز شد، اما عناصری که مخالف بودند هم بیکار ننشستند، مقابله کردند و تا حد زیادی هم توانستند دستاوردهای مشروطه را پس بگیرند، با همه این احوال کشور وارد جریان پذیرش افکار مدرنیته و مدرنسازی شده بود و آرام آرام تا حدی توانست برخی از بخشهای عناصر مدرنیته را در جامعه داشته باشد، به هر حال مراکز فرهنگی گوناگون پدید آمد، ترجمهها صورت گرفت و روشنفکران به این قضیه پرداختند و نهایتا ما هم در پیوند آن حرکت جهانی که صورت گرفته بود ناگزیر بودیم که بخشی از آن را بپذیریم و در هر صورت شعار آزادی و عدالت به صورت جریانهای مختلف و جریانهای مبارزاتی وارد کشور ما شد که یکسری از آنها هم در انقلاب و شعارهای انقلابی تجلی پیدا کرد. اما در عین حال افرادی هم تلاش کردند تا اینها را به گونه دیگری تعبیر و تفسیر کنند، تعابیر و تفاسیری متفاوت با مقتضیات اساسی خود مدرنیته و به نام اینکه ما ویژگیهای فرهنگی و بومی خودمان را داریم با عناصر مثبت مدرنیته مقابله کردند.
با همه این احوال این جریان ادامه دارد، به هر حال افت وخیز داشته و افراد چه موافق و چه مخالف از ابزارهای گوناگون خودشان استفاده میکنند، چراکه در هر صورت جامع زنده و پویاست و انتظار میرود که به هر حال عناصر مثبت مدرنیته بتوانند بخشی از عناصر و مقتضیات بومی و شرایط ویژه کشور را هم ملحوظ کنند تا این وجه در نهایت غالب شود، اما همه کسانی که دلسوز کشور هستند باید بپذیرند که عناصر مدرنیته لزوما یک امر وارداتی نیست که صرفا به این بهانه که این از غرب آمده باید در برابر آن موضع بگیرند. این در واقع رشد فکری بشر است که به جایی رسیده که ساختارهای گوناگونی را در حوزههای مختلف که قرار است در آن زیست جمعی صورت بگیرد شکل دهد تا در این چارچوب عملا همه بتوانند در یک شرایط طبیعی زندگی کنند در جهانی که روز به روز کوچکتر میشود و پیوندهای گوناگون فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در حال گسترش است و شبکههای اجتماعی مقتضیات خاص خودش را دارد میطلبد که ما هم بتوانیم در یک فضای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به گونهای با عقلانیت مدرن زندگی کنیم، چون عناصر عقلانیت مدرن بالاخره تجلی خود را به صورت آزادی، دموکراسی و حقوق بشر و حقوق برابر انسانها در برابر قانون خودش را تجلی میدهد که اینها همه از عناصر مدرنیته هستند و امید میرود در کشور ما هم با همه تعبیرها و تفسیرها و سوءتعبیرهایی که وجود دارد بتواند راه خودش را روز به روز بهتر باز کند و با همه افت و خیزهایی که هست ما هم بتوانیم به هر حال به سرانجام بهتری برسیم و فردای بهتری داشته باشیم.
آیا مدرنیته را یک امر فرآیندی و برگرفته از امر روح جمعی میدانید یا یک پروسه دیوانسالارانه که باید به شکل نهادی از بالا به پائین درست شود؟
من تعبیرم همان تعبیر اول است، اما در عین حال اگر همواره افرادی در درون دیوانسالاری وجود داشته باشند که اینها افرادی باشند که خردورز بوده و به عقلانیت باور داشته باشند، مقتضیات جهان مدرن را بدانند، به عناصر بنیادینی که مثلا در قانون اساسی بازتاب پیدا کرده و یا قوانین مترقی دیگر کشور وفادار باشند و بپذیرند که جهان را نمیتوانیم در یک حالت ایزوله در مقابل دیگر تمدنها نگه داریم، آن موقع ایرادی ندارد و میشود ترکیبی از این دو را داشت اما طبعا همه باید علیالاصول این را بپذیرند که مدرنیته یک فرآیند و روندی است که بخشی از آن طبیعی است، در هر صورت همیشه افراد دلسوزی در درون دموکراسی حاکمیت بودند چه در کشور ما و چه در کشورهای دیگر که آنها درکی از مدرنیته و مقتضیات آن دارند و از ابزار قدرتی که در دستشان است در هر نهادی که هستند بهره میگیرند و از افرادی که به لحاظ فکری کمک میکنند، فضاسازی میکنند، تفسیری عرضه میکنند، عناصر مدرنیته را تبیین میکنند بهره گرفته و همه دست به دست یکدیگر میدهند. در کشوری که وقعی به آزادی اندیشه و آزادی بیان گذاشته میشود آن عناصر بوروکرات اگر دلسوز باشند میتوانند از تبیینهای اندیشمندان کشور در این حوزه بهره گرفته و آنها را به کار بگیرند، آن طور هم نیست که بتوانیم فاصلهای بیندازیم بین بوروکراسی و دستگاه سیاسی حاکمیتی از یکسو و روند طبیعی ورود مدرنیته به کشور، اینها باید به هم پیوند بخورد، این بهترین حالت است، به هرحال ما هم در کشور خودمان افرادی هستند که مقابله میکنند و افرادی هم هستند که در برخی از نهادها و در جایگاهی که هستند کمک میکنند.
یک وزیری میرود به جایش وزیر دیگری میآید که ممکن است در یک حوزه خوشفکرتر باشد، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزیر علوم، تحقیقات و فنآوری و افرادی که عهدهدار فرهنگ هستند باید بتوانند کمک کنند که در بخشهای گوناگونی که قرار است اندیشهپروری و اندیشهورزی در آنها صورت بگیرد افراد در شرایط بهتری بتوانند اندیشهورزی کنند، به هر حال ما کشوری با سابقه تمدنی و یکی از کشورهای قدیمی جهان هستیم که حق داریم با توسل به عناصر مدرن و در عین حال توجه به مقتضیات بومی کشور خودمان و ترکیب آنها با یکدیگر بهتر از این زندگی کنیم. چون بخشی از ورود این مدرنیته بهطور طبیعی چه بخواهیم و چه نخواهیم قطعا اتفاق میافتد، بخشی از آن هم بهتر است که به کمک دولتمردان در درون بخش حاکمیتی انجام شود، یعنی افرادی باشند که با عقلانیت برخورد کرده و کمک کنند تا این پروسه با شکل بهتری طی بشود و در برداشت و اجرای آن موانعی وجود نداشته باشد.
منبع: ایلنا