دیوبندیه افغانستان تکفیر نمیکند
مفتی دیوبندی: اصل نزد ما تکفیر نیست. اصل نزد ما تا آخرین مرحله تاویل است. یعنی کوشش میکنیم که تکفیر را از سر افراد دور کنیم. البته به سبب انحرافات فکری، گمراه می گوییم. ما در حق منحرفین لفظ “گمراه” را استفاده می کنیم، لیکن این بمعنای تکفیر نیست. البته دیگران ما را تکفیر میکنند.
یکی از مهمترین جریانات فکری و عملی موجود در افغانستان، “مسلک دیوبندیه” است. تفکری که در جنوب آسیا به صورت وسیع گسترده شده و دامنه آن به افغانستان و بخشهایی از ایران نیز رسیده است. مفتی صلاح الدین کوفی یکی از علمای جوان دیوبندی است که در افغانستان فعالیت دارد. راجع به دیوبندیه افغانستان با ایشان مصاحبه کردیم.
مکتب دیوبندیه و تعالیم آن از چه دورهای وارد جغرافیای افغانستان شده است؟
تقریبا 163 سال قبل دارالعلوم دیوبند در ایالتِ اتراپرادیش قریه دیوبند تاسیس گردید، و در زمانیکه که مدرسه به شهرت رسید، مرزهای امروزی وجود نداشتند. لذا از مناطق مختلف دوردست همچو افغانستان، پاکستان، ازبکستان، تاجیکستان و برخی مناطق ایران طلاب علوم حدیث و فقه به این مرکز مراجعه میکردند، و پس از پایان دورههای علمی به مناطق خود باز میگشتند و همان روش را پیش می بردند. ما تقریبا تاریخچه صد سال پیش را داریم. بنده 4 سال قبل برای دریافتِ معلومات یکی از علماء منطقه خویش به آرشیو دارالعلوم دیوبند مراجعه نمودم، او باعث شد تا بدانم در آنجا از 80 سال قبل علمایی از بدخشان، هرات، قندهار، بلخ و حتی از تاجیکستان ثبت بودند که در آنجا تحصیل کردند و از آنجا فراغت حاصل کرده برگشتند. پس تاریخچه دیوبندی در افغانستان به همان دوره یعنی 100 سال قبل برمیگردد. و قبل از آن تفکر شاه ولیاللهدهلوی نیز تا حدودی درین کشور رواج داشته است، و مسلکِ دیوبند نسخه مدوّنِ تفکرات شاه ولی اللهی میباشد.
در افغانستان اولین دارالعلوم بر مسلکِ دیوبند کجا بوده است؟
تا جایکه من میدانم ما در افغانستان دارالعلومِ رسمی که تماما با سیستم دیوبند عیار باشد نداریم. یعنی مدرسهای که اساتید و شاگردها و تعالیمش به طور کلی از مسلکِ دیوبند نمایندگی کند، و مثلا بیش از یک هزار شاگرد و محصل داشته باشد، مستقل و مؤثر بر جامعه باشد نداریم. بلی! افرادی هستند که نماینده این مسلک و تفکر هستند، ولی دارالعلوم رسمی نداریم. البته آنچه در کشور ما هست عمدتا مدارس کوچک و شخصی هستند که مسلک و منهجِ دیوبند را رواج میدهند. تقریباً در همه ساحات کشور وجود دارند، بیشتر هم درکابل، قندهار، بلخ و جلالآباد حضور دارند.
دیوبندی ها در همه افغانستان هستند ولی چرا یک مدرسه مرکزی ندارند؟
مدارس دیوبند در سایه کمکِ مالی دولتها کار نمیکنند، و اساسا کمک آنان را نیز قبول ندارند؛ فقط بر اساس کمکهای مردمی امورات دعوتی و اصلاحی خود را پیش میبرند. اگر مردم کمک نکنند مدرسه نمیتواند سرپا بماند. در پاکستان هزاران مدرسه وجود دارد، برخی از آنان تا دههزار طلبه دارد؛ مثلا دارالعلوم حقانی. همه آن با صدَقات و خیرات و چنده مردمی (کمکهای جمعآوری شده برای مدارس دینی) پیش میرود. مردم پاکستان بسیار دیندوست هستند و به آن اهمیت میدهند ولی مردم افغانستان کمتر این خصیصه را دارند، در مواردی نیز حتی دینستیزی میکنند. همین است که کمک مردم در افغانستان ضعیف است، لذا مدرسهء بزرگ و مرکزی نمیسازند و یا اگر بسازند دوام نمییابد و سقوط میکند. مثالهای بسیاری داریم که یک مدرسه تاسیس شده اما بسبب قرض و دیون نتوانسته کار تعلیمی خود را پیش ببرد.
یک عامل مهم دیگر هم اینست که افغانستان یک کشور جنگ زده است و به دلیل سالها جنگ وضعیتِ معاشی و اقتصادی مردم چندان خوب نیست، لذا توانایی کمکشان اندک است.
دیوبندیتِ رواج یافته در افغانستان، به کدام مکتب هند یا پاکستان نزدیکتر است؟
این دو (علماء دیوبندی هند و علماء دیوبندی پاکستان) به لحاظ فکری و منهجی هیچ فرقی ندارند. همان اساتیدی که در هند بودند بعدا به پاکستان آمدند و همان مسیر و مسلک را ادامه دادند. مثلا سرمفتی محمد شفیع صاحب، استاد دارالعلوم دیوبند بود. وقتی به پاکستان آمد دارالعلوم کراچی را براساس همان منهجِ هند بنا کرد. همچنان مفتی محمد یوسف بنوری صاحب نیز در دارالعلوم دیوبند تحصیل کرده بود که بعدا در همانجا بعنوان مدرس تعیین گردید و بعد از جدایی پاکستان از هند، به پاکستان آمده مدرسه نیوتاون را در کراچی تاسیس کرد. این دو مدارسی بودند که منهج دیوبندی را در پاکستان نسبت به دیگران حفظ کردند و براساس همین مدارس، شاخههای دیگر ساخته شد. لذا اصل و ریشه مسلکِ دیوبند، دارالعلومِ دیوبند هندوستان است، ولی با آن هم تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند؛ تنها در یک سری مسائلِ فروعی اختلافِ نظر دارند. در هندوستان تمام دیوبندیها یکی هستند، ولی در پاکستان به اساسِ یک اختلافِ کوچک به دو دسته تقسیم می شوند: حیاتی و مماتی؛ حیاتی معتقد است که پیامبر در قبرش زنده است و تاویلاتی راجع به کیفیت زندگی پیامبر صلی الله علیه وسلم بیان میکنند. مماتیها بر این باورند که پیامبر وفات نموده و پیامبر در قبرش زندگی برزخی دارد. ما زندگی برزخی را حیات نمیدانیم. اینگونه اختلافاتِ جزئی و اجتهادی که موجبِ هیچگونه تضلیل نمیباشد وجود دارد، ولی تضادی بین آنها وجود ندارد.
گروه دیگری از احناف به نام بریلویه هستند، اینها در فروعاتِ فقهی “حنفی” هستند، ولی در منهج و مسلک از دیوبندی ها تفاوت دارند، مثلاً آنها معتقد به توسلِ اموات هستند. در این زمینه دیوبندیه به طور کامل با آنها موافق نیست، بلکه توسل را براساس شروطی که در عقاید اهل سنت آمده روا میدارد. مثلا توسل به اعمال، توسل به انسان نیک زنده و توسل به صفات باری تعالی.
در افغانستان شخصیتهایی که نماینده تفکر و مسلکِ دیوبند چه کسانی هستند؟
نماینده های فکری دیوبند در افغانستان بسیار هستند، مثلا در کابل مفتی عبدالمنان دیوبندی صاحب استاد دارالعلوم قاسمیه است. همچنان در فاریاب مفتی صاحب عبدالودود دیوبندی، و در جوزجان مفتی صاحب قرشی، و در قندهار مولوی صاحب مجاهد و مولوی صاحب عمرحقانی هستند.
مولوی ایاز نیازی که در کل افغانستان شناخته شده هستند دیوبندی بودند. ایشان از دارالعلوم اکوره ختک که در پیشاور پاکستان است، سند فضیلت گرفته بودند. بعد هم به مصر میروند و در دانشگاهِ الازهر مصر تا مرحلهء دوکتورا تحصیل میکنند.
از علمای افغانستانی که در سطح جهان معروف هستند شیخ محمد انور بدخشانی است که ایشان استاد حدیث در دارالعلوم اسلامی نیوتاین، هستند. ایشان از بدخشان است و در پاکستان از شخصیتهای معروف است. نیز افراد دیگر همچو مولانا غلامرسول دروازی، و مولانا نورالدین بدخشانی دیوبندی بودند. در بدخشان مسلکِ دیوبند رواج دارد اما دیگر تفکرات مانند سلفیه، صوفیه و اهل تشیع نیز هستند. علماء نامبرده شخصیتهای برجسته از افغانستان در پاکستان هستند.
مولوی مجیب الرحمان در هرات دیوبندی است؟
خیر، تصدیق نمیتوانم. شخصاً ایشان را یک دانشمندِ حنفی میدانم اما نماینده مسلکِ دیوبند نمیدانم. چون که دیوبند یک مکتب فکری معتدل است. تعریف دیوبندیت چیست؟ دیوبندِیَت عبارتست از اعتدال فکری و عملی، و فهم صحیح از کتاب و سنت. این جوهر مسلک دیوبند است. نه افراط و نه تفریط و نه هم فهم غلط و نادرست از کتاب وسنت. ایشان در بعضی موارد افراط میکنند. و البته ما انتقاداتِ نظری خود را داریم. آنچه میگوید و آنچه میکند اعمال شخصی اوست و به مدرسه و مسلک نسبت دادن اشتباه است.
از علمای دیوبندی خارجی که در افغانستان مورد تایید است چند نفر را نام ببرید؟
از جمله مفتی های بزرگ، میتوان جناب مفتی تقی عثمانی صاحب، خالد سیف الله رحمانی صاحب را نام برد، دانشمندان افغانی از کتابها و فتاوای ایشان زیاد استفاده میکنند. نیز در منابع فتوی ایشان فتاوای دارالعلوم دیوبند، فتاوای دارالعلوم کراچی، فتاوای حقانیه، فتاوای مفتی محمد یوسف لودیانوی بیشتر مورد استفاده و مراجعه قرار میگیرد.
مولوی فضل الرحمان در پاکستان چطور؟
در واقع او یک آدم سیاسی است. ما در میدان علم هستیم، ما درباب سیاست فعالیت نداریم. هدف دیوبند حفاظت از علم صحیح، پاسداری از علم کتاب و سنت است، همین است زیر اثر و رسوخِ دولتها کار نمیکنیم. البته به اعتبار فکری میتوان مولانا فضل الرحمان پاکستانی را دیوبندی گفت، چون اساساً پدرش یک عالم دیوبندی بود و خودش هم شاگردِ مسلکِ دیوبند است. لیکن او را به اساسِ علمیتش نمیشناسیم بلکه به اساس سیاست میشناسیم. کار او سیاست است و اعمال او بخودش برمیگردد.
رابطه دیوبندیه و سلفیه در افغانستان چطور است؟
هر دو اهل سنت هستند. اختلاف اینها در داخل اهل سنت و در مسائل فرعی است. اختلاف اینها را میتوان از نوعِ اختلافات اهل رای و اهلِ حدیث شمرد. یعنی اختلافاتی که در قدیم درمیان محدثین و فقها روان بوده است امروزه بین اینها ریشه دوانده است. این طور فکر کنید که سلفی طایفهای است که از منهج اهل حدیث کمک میگیرد و دیوبندی با وجود اینکه محدثین را روی چشم میگیرند و ایشان راقبول دارند، بیشتر افکار فقهاء را تایید میکنند. تخصص عمومی سلفیه و اهل حدیث بیشتر در میدان علم حدیث است. و تخصص دیوبندیه بیشتر در فقه و اجتهاد است. سلفی ها از نظر علمی، در میدان فقه ضعف و کمبودیهای خود را دارند. همچنان دیوبندیها با وجود علمیّت زیادشان، در باب تخصصِ حدیث کمبودیهای خود را دارند. ولی به این معنا نیست که سلفیه هیچ فقیهی ندارد و دیوبندیه هیچ محدثی ندارد! بلکه با وجود اینکه تخصص عمومی هر یک در هر دو باب (حدیث و فقه) متخصصین خود را دارند، یعنی سلفیه در بین خودشان متخصص فقه دارند و دیوبنده هم در بین خودشان متخصصین حدیث دارند. اختلاف اینها فرعی و در داخل چارچوبه اهل سنت هست و تضاد ندارند.
چارچوب آموزشی دیوبندیه با چه کتابهای اعتقادی تامین میشود؟
در عقائد دو بخش عمده داریم: عقاید و کلام. در باب عقاید و کلام، اول: فقه اکبر از امام صاحب اعظم است، دوم: رساله مختصر موسوم به عقیده طحاوی که تالیف امام طحاوی است، شروحات بسیار دارد اما یک شرحی از قاری محمد طیب صاحب دیوبندی است که بهترین دلیل بر منهج عقیدتی دیوبندیه میتوان شمرد؛ البته شروحات دیگری نیز هست. سوم: شرح العقاید نسفی تالیف علامه تفتازانی است، و چهارم: مسامره شرح مسایره ابن الهمام حنفی است. البته هر چهار اینها هم بیان عقیده و هم مسائل کلامی را دربردارند. بدین معنی که عقاید اهل سنت را هم با کتاب و سنت و هم با براهینِ عقلانی به اثبات می رسانند. طالبین علم، اول فقه اکبر را می خوانند و بعد عقیده طحاوی را می خوانند و بعد از آن شرح عقاید امام تفتازانی را میخوانند و بعد هم مسامره خوانده می شود. این منهجی است که در مدارسِ دیوبندیه تدریس می شود.
به لحاظ فقهی چطور؟
در منهجِ نصاب تدریسِ فقه حنفی، در مرحله اول: نورالایضاح را میخوانند، در مرحله دوم: مختصر قدوری را می خوانند، و در مرحله سوم مختلف است: بعضی از مدارس شرحالوقایه وبعضی مدارس کنزالدقائق را می خوانند. در مرحله چهارمی آن کتاب هدایه تالیف مرغینانی را می خوانند. پس از آن در باب تخصصِ فقه ، درالمختار شرح تنویر الابصار خوانده می شود، این درالمختار باز از خودش شرحی دارد به نام حاشیه ابنعابدین یا ردالمحتارعلیالدرالمختار. غیر از این، در باب فتوا، کتاب هایی که علمای حنفی یا علمای دیوبندی استفاده می کنند عموما کتاب های فقهی متداول، مثلا مبسوط سرخسی، الاصل امام شیبانی، بدائعالصنایع، فتحالقدیر شرح هدایه از علامه ابنهمام است. همچنان بحرالرائق و نهرالفایق هست. این شروح فقهی مورد استفاده است. در زمینه فتاوای معتبر از فتاوای هندیه، فتاوای تاتارخانیه، فتاوای قاضیخان و فتاوای بزازیه هستند.
درحال حاضر دیوبندیه در افغانستان دار الافتا دارد؟
بلی، در افغانستان دارالافتاء های زیادی است که بر منهج دیوبندیه فتوا میدهند، مثلا در کابل یک دارالافتاء بر اساس مسلک دیوبند در دارالعلوم قاسمیه شوربازار است، آنجا بر اساس همین کتابهای نامبرده به سوالات مردم پاسخ داده میشود.
رابطه دیوبندی و ماتریدیه در افغانستان چگونه است؟
دیوبندیه در باب کلام و عقیده نود در صد ماتریدیه هستند. البته بعضیها اشاعره و بعض دیگر سلفی هم هستند، و این همه اختلافِ جزئی به اساس دلائل صورت گرفته است. دیوبندیه از اینها هیچ کدام را تکفیر و یا تضلیل نمی کنند، و نه خارج از اهل سنت میدانند. دیوبندیان درمیان عقیده و کلام اندکی فرق میکنند، مثلاً “عقاید” برای عوام الناس، و “کلام” برای علماء است. مسائل تقریبا همان مسائل است اما در عقائد از عقلیات کمتر استفاده میشود و بیشتر دلائلش مستقیم از وحی (کتاب و سنت) گرفته میشود، تا عوام الناس از قیل و قالِ متکلمین در امان بمانند، زیرا که عقلیات برای عوام الناس نیست. عقلیات برای علماء است که در علم کلام بیشتر مورد استفاده است. اختلافاتی که بین اشاعره و ماتریدیه وجود دارد، و اختلافاتی که بین ماتریده و منهجِ سلفیه هست برای عوام الناس نمیباشد مربوط متخصصین این میدان میشود. منظورمان از “عقائد سلفیه” همان عقایدی است که از علماء متقدمین یعنی قرن اول و دوم و سوم به ما رسیده است. اما متاسفانه امروز در میان اعراب گروهی پدید آمده که غیر خود دیگران را برحق نمیدانند، حتی بزرگان معاصرین خویش را نیز تضلیل کرده اند. البته اینها گروه کوچکی هستند ولی فعالیتهایشان زیاد است. آنها را سلفی نمیدانیم چون که خلاف منهج سلفیه عمل میکنند. برعکس امروزه متاسفانه در افغانستان دیده شده که وقتی کسی به استناد از کتاب و سنت حرف میزند، برچسب وهابی و سلفی به او میزنند. از نظر ما برچسب زنندگان جاهل هستند.
خلاصه اینکه ماتریدیه یک منهجی است که درمیان شلفیه و اشاعره قرار دارد، از یک جهت به سلفیت و از جهت دیگر به اشعریها قریب است. عقل و نقل هر دو را با هم مساویانه استفاده میکنند. در جایی که عقل نیاز بود از عقل استفاده می کنند درجایی که وحی نیاز باشد از وحی کمک میگیرند. البته در منابع کلامی معتبر شان منطق و فلسفه یونان نیست، بلکه به اساس قواعد کلامی که متکلمین آنها را مسلّم دانسته اند بحث میکنند.
نماینده عقل گرایی معتزلیان است. از آنها هم چیزی می گیرد.
ما از معتزلی ها هیچ چیزی نمیگیریم. بلکه در طول تاریخ یک جهت مبارزه ما همین معتزلیان بوده است، البته بعض گروه ها همانند جماعت اسلامی پاکستان، جماعت اخوان المسلمین مصر، و کسانیکه از عقلانیون در افغانستان هستند، بیشتر تمایل به اعتزال دارند. عقل گرایی محض مورد نظر و مورد پسند ما نیست. ما می گوییم که: در باب دین در آن جا که عقل نیاز بود عقل را به اندازه اش به کار ببر، و در جایی که نیاز نیست تو خود از پیش خود عقل را بر نقل مقدم نساز. لذا جایی که شریعت سخن نگفته اجتهاد به میان میآید. در آنجا می توانیم از عقل کار بگیریم. مثلا معتزلیها خبر واحد را به اساس اصول عقلانی رد میکنند. در حالی که مجموع اهل سنت و جماعت، بدون تقسیمات، خبر واحد را قبول دارند. اما معتزلیان خبر واحد را بر اساس عقلشان رد میکنند. میگویند که عقل بر وحی مقدم است. ما دیوبندیان خبر واحد را قبول داریم الا اینکه در بعضی موارد در تعارض با عقل و اصولِ کلی بیاید، آنجا باز عقل را بر نصِ معین مقدم میکنیم. یعنی زمانی که خبر واحد در تضاد با عقل وارد شود پس در چنین صورت عقل را مقدم دانسته به اساس آن فیصله میکنیم.
ما در تضاد با هیچ کسی نیستیم. هدف اساسی دیوبند و دیوبندیان حفاظت از میراثِ علمی اهل سنت است. البته وقتی که یک امری غلط باشد پیرامون آن حتماً تذکر میدهیم، و مدلل میگوییم که آن غلط است. افراط و تفریط نمیکنیم. مثلا با اهل تشیع تضاد داریم و این تضاد ما بر اساس دلایل است. تضاد بر اساس خصومتِ شخصی نیست، بر اساس قوم یا سیاست یا جغرافیا نیست.
رابطه دیوبندیهای افغانستان با صوفیان و بریلویها چطور است؟
علمای اصیل و بزرگان دیوبند به تصوف معتقدند به گونهای که آن مقید به کتاب و سنت باشد؛ در ماتریدیت نیز تصوف مقید به کتاب و سنت میباشد. پس هرگونه روش تصوفی که موافق با کتاب و سنت و منهج سلف صالح باشد، علمای دیوبندی آن را قبول دارند، اما اگر بنام تصوف خرافات صورت گرفت و استفادهجویی از تصوف صورت گرفت، آنجا ما دیگر مخالفشان هستیم؛ آنجا برای اصلاح مبارزه میکنیم. امام ابو منصور ماتریدی میگوید: همانا شریعت بمثابه جسم، طریقت بمثابه قلب، و حقیقت بمثابه روحِ انسان است. آیا قلب از این قالبِ جسم بیرون است؟ آیا تاثیر عمل قلبی از قالبِ جسم خارج شده میتواند؟ نخیر. پس تصوف و طریقت همان است که در قالب شریعت مقید باشد. اما بعضی مجالسی که صوفیان دارند، بعضی خرافاتی که در مجالسشان صورت میگیرد، بعضی باورهایی که ایشان دارند قابل تایید نیستند، و ما از ایشان برئ هستیم. دارالعلوم دیوبند و علمای دیوبندی هر چهار سلسله طریقت را قبول دارند و مجالس اصلاحی و عرفانی نیز دارند، اما تمام مجالس شان در چارچوب عقلانیت و کتاب و سنت پیش می برند.
بریلویه هم در افغانستان وجود دارد به نام گروهِ سَیفِیه یاد میشوند. البته میتوان اینها را از نوع غلات بریلویه شمرد. میدانید که بریلویها هم هجده فرقه است. در پاکستان عدهای هستند که عمامه سبز بهسر میکنند اما در افغانستان عمامه سفید همراه لباس سفید به تن دارند. اینها باورهای بریلویها را دارند. مفتی نعمان برجستهترین و مشهورترین عالم این گروه است. سیفیهای افغانستان اول در خیبرپختونخواه پاکستان بودند، بعد به پنجاب کوچ کردند و بعد از آنجا خارج شدند و به افغانستان آمدند و در بلخ و دیگر ولایات مانند سمنگان و هرات و بغلان و کابل جای گرفتند.
برخلاف تصور رایج، اختلافات ما با اینها بر اساسِ عداوت و دشمنی نیست بلکه اختلاف فکری و اصولی است. البته آنقدر که اینها با ما بغض و عداوت دارند ما با ایشان نداریم. آنها ما دیوبندیها را تکفیر می کنند ولی ما ایشان را تکفیر نمیکنیم. پیرشان، پیر سیف الرحمان بزرگانِ دیوبند را در کتابش تکفیر کرده است.
گروهی هست که از نظر شما کافر باشد؟
نخیر، اصل نزد ما تکفیر نیست. اصل نزد ما تا آخرین مرحله تاویل است. یعنی کوشش میکنیم که تکفیر را از سر افراد دور کنیم. البته به سبب انحرافات فکری، گمراه می گوییم. ما در حق منحرفین لفظ “گمراه” را استفاده می کنیم لیکن این بمعنای تکفیر نیست. البته دیگران ما را تکفیر میکنند. در پاکستان مواردی بوده که مدارس ما را تخریب هم کردهاند و طلاب را کتک زدهاند و در آخر مدرسه را قبضه کردهاند. البته بعضی گروهها و احزاب کوچک و بزرگ هستند که خود را به دیوبندیه منسوب میکنند ولی خلاف نظر علماء عمل میکنند. مثلا سپاه صحابه پاکستان که به دیوبندیه منسوب میکنند. ممکن است کسی عملکرد آنها را دیده مسلکِ دیوبندیه را متهم کند، ولی این غلط است، چون به اساس عملکرد بعض منتسبین، نمیتوان بر منهج و مسلکی انتقاد کرد.
شما گفتید سپاه صحابه. خیلی از خارجیها آمدهاند و در افغانستان تحقیق کردهاند و نوشتهاند که طالبان از مدارس دیوبندیه است و شاید در خیلی از کشورها دیوبندی ها و طالبان مساوی قلمداد شوند.
این تصور اشتباه است. هیچ یک از دارالعلومهای بزرگ دیوبندی مثل نیوتاون و دارالعلوم کراچی ارتباط مستقیمی با حرکت طالبان ندارند. اینطور میتوانیم بگوییم که برخی از طلاب این مدارس در تحریک طالبان کار میکنند. اما گفته نمیتوانیم که طالبان دیوبندی استند و تحت رهبری مستقیم بزرگان دیوبندی تحریک شان را پیش می برند. خودِ دارالعلوم دیوبند هیچ وقت ارتباط با طالبان را تایید نکرده است. چندین بار در این باره از ادارهء دیوبندِ هند سوال شده است. در جواب استفتا گفته اند که ما با اینها ارتباطی نداریم. هیچگونه تاییدی مبنی بر اینکه ما مؤید و یا موافق سیاست و عملکردِ آنهاییم، نبوده است.
همین علمای دیوبند افغانستان نظرشان درباره طالبان چطور است؟
قبلاً تذکر دادم که میدانِ فعالیتِ دیوبندیها میدان علم است، و امکان دارد شاگردان اینها در میان طالبان باشند، و یا همفکر سیاسیشان باشند. البته تایید میکنم که در گذشته بیست سال قبل افراد طالبان از مدارس پاکستان تشکیل شدهاند. اما امروز نمیتوانیم بگوییم سردستههای طالبان، دیوبندی هستند. این اشتباه است. دیوبندیها بیشتر فعالیتشان در مدرسه و مسجد برای زنده داری علوم شرعی است. کوشش می کنند که از دین مردم حفاظت کنند و مسائل دینی را به آنها بیاموزانند. گرچه در گذشته بیشتر نیروهای طالبان، از مدارس پاکستان بودند، بعد از چهار یا پنج سالِ نخستِ دوره طالبان این طلاب در خط مقدم شهید شدند. و بعد از شهادت آنها و انقراض گروهِ نخستین هر نوع انسان داخل این تحریک شد، هرکس از هر جا آمده داخل گروه شدند و برای مفاد خود دست به کارهای ناشائسته زدند، لذا طالبهایی که در افغانستان فعالیت میکنند، در مجموع علماء نیستند، نمیتوان گروهِ طالبان را گروهِ علماء تصور گرد، بلکه افراد طالبان متشکل از مردم معمولی و عوام الناس هست که انگیزهها و تفکرات دینی شان چنان محکم نیست. بیست سال از ظهور طالبان گذشته و یک نسل تغییر کرده. ما نمیتوانیم گذشته را با امروز مقایسه کنیم. علمای دیوبندی در افغانستان هیچگونه نقشی در سیاستِ این کشور ندارند، بلکه این ها فقط خادمین علم هستند و به علم و میراثِ مسلمانان خدمت میکنند.
احتجاجاتی که مولویهای طالبان در مسئله رسمیت مذهب حنفی در دوحه دارند بر اساس فکر دیوبندی است؟ یا فتواهایی که راجع به جنگ و قتل مردم هست از فکر دیوبندی است؟
طوریکه میدانید اسلام چند بخش دارد، از جمله مذاهبِ فقهی میباشد، مثلا حنفی یک نوع آن است. و داخل مذهب نیز تقسیماتی وجود دارد که به مسالک و مناهج و مکاتب مختلفِ فقهی و فکری تقسیم میشود. و دیوبندیه یک مکتب در داخل مذهب حنفی است. لذا طالبان پایبند مذهب حنفی هستند ولی ازین لازم نمیاید که ایشان پابند مسلک دیوبندی هم باشند. البته نکته قابل توجه در اینجا این است که این مسائل (مسئله رسمیت مذهب حنفی در دوحه) بیشتر رنگ سیاسی دارند.
از نظر ما چهار مذهب اهل سنت مورد تایید است اما در باب فقه جعفری مقید هستیم. هر مساله ای که موافق فقه اهل سنت بود تایید است. بقیه را نه کامل رد می کند نه کامل تایید می کنیم. چون آن هم یک فقهِ مدون است. اما مساله طالبان حرف سیاسی است، مسئله فکری نیست، و در سیاست هر چیز بر اساس استراتیژی و نیاز روز قضاوت میشود نه براساس یک منهجِ علمی دوامدار.
یعنی میتوانیم نتیجه بگیریم که طالبان یک گروه فکری نیست، یک گروه سیاسی است؟
بلی، طالبان یک گروه سیاسی است که در میان ایشان 50درصد آنان فکر دیوبندی دارند. طالبان یک گروه بسیار وسیع و کلان هست که گروههای دیگری را نیز شامل میشود.
مثلا کارهای که در آن زمینه طالبان به نام حکم شریعت سختگیری داشتند و دارند، مثلا حجاب زنان یا ریش مردان یا تخریب بتهای بامیان؛ اینها را علمای دیوبند تایید میکنند؟ چقدرهمراه هستند؟
من موضع صریح برایتان می گیرم. در این شکی نیست که بعضی از این عملکردها براساس سیاست صورت گرفته نه بر اساس شریعت. دیوبند هرآنچه که مطابق شریعت باشد همان را تایید می کند. به طور مثال ریش. این از باب سنت موکده است، از جمله فرائض نیست، که تو مکلف به اندازه گیری ریش های مردم باشی. اینکه ایشان ریش های مردم را بواسطه قبضه اندازه میگرفتند که باید یک قبضه باشد، از باب سیاست بود. همچنان در حجاب هم افراط کردند یعنی زنان را در محضر عموم کتک میزدند، و در ریش هم افراط کردند. در شکستن بتان بامیان هم افراط کردند. چراکه آن بت، بتهای عبادت نبودند، مردم آنها را عبادت نمیکردند، بلکه بحیث یک میراث تاریخی بود. لذا شکستنِ بتهای بامیان هم از قبیل سیاست بود. هیچ کدام این عملکردها نه به حنفیه ربط دارد و نه به دیوبندیه. آنها هر چه را انجام داده اند فعل شخصیشان است مربوط به خود آنها میشود. از نظر علمای دیوبند بیحجابی گناه هست، گناه کبیره است، اما کفر نیست. به این حدی نیست که شخص را در محضر عامه شلاق بزنی، بلکه راههای دیگری برای جلوگیری بیحابی وجود داشت. پس آنچه را طالبان کردند اعمال شخصی شان است، مربوط به خود آنان میشود.
نظر شما راجع به تحقیق انیستیوت مطالعات استراتژیک افغانستان که در رابطه به نصاب تعلیمی مدارس افغانستان منتشر شد، چیست؟
آن را سخت رد می کنیم. حرفهای بی بنیاد بوده. سکولار بودن به این معنا دیگر کفر است. یعنی کفر به معنای کفر واقعی. حتی تو قبول نداشته باشی که در کتاب نصابی، اسم الله باشد. و وجودِ اسم باری تعالی را دلیل افراط قرار دادند، در تحقیق شان معنای افراط را مشخص نکردهاند تا بدانیم تعریفی آنها از افراط چیست، و تا چه حد درست است. وقتی که ما چیزی را حکم میکنیم باید یک تعریف واضح، جامع و مانع از آن داشته باشیم، تا مطابق آن تعریف سخنان خود را قیاس و ترازو کنیم. اعتراضاتی در پارلمان و وزارت خارجه نیز بر آنها انجام شد.
بعضی از اساتید مثل دکتر محمد دروازی و فضل الرحمان فقیهی نقد هایی نوشتند. این ها دانشمندان افغانی هستند که در داخل وخارج زندگی میکنند. و یکی از دانشمندان ساکن اروپا بر اساس عرفِ اروپا این تحقیق را نقد کرده است، پس این همه نقد ها دلیل واضح بر اشتباه بودن تحقیقِ انستیتیوت استراتژیک افغانستان از نظر علمی و عرفی میباشد.
سوال آخر این که آینده دیوبندیه در افغانستان را چطور میبینید؟
درین جریانِ اصلاحی که ما در پیش داریم، میخواهیم همگی صاحب رشد و هدایت شوند. لذا هدف ما همین است که میخواهیم آنرا در افغانستان به پیش ببریم. سخن از آینده برای کسانی مطرح است که یک هدف سیاسی یا هدف مادی داشته باشند. ما هدف سیاسی و مادی نداریم، به همین علت دغدغه آینده را هم نداریم. آینده ما بعد از مرگ است. یعنی سعادت ابدی، آینده ما است. لذا در دنیا وظیفه خود را تا مرگ انجام می دهیم.
برنامه ریزی نمیکنید که دیوبندیه را در افغانستان گسترش بدهید و این فکر را رواج بدهید؟
اگر ما برحق هستیم نیازی به برنامهریزی نداریم. تو لباس خوب میخواهی، طعام خوب می خواهی، فکر و منهج خوب نمی خواهی؟ منهجی که اعتدال داشته باشد، مدلل باشد، عقلانی باشد، فکری که مطابق کتاب و سنت باشد نمیخواهید؟؟ پس هر کس که تفکر و منهج زیبا و معتدل را بخواهد به سَمت ما میآید. لذا هدفِ تحمیل کردن و گسترش این فکر را از نظر تبلیغاتی نداریم. ما فقط وظیفه خود را در رساندن حق به مردم انجام میدهیم، و مردم را دعوت میکنیم که با حق یک جا شوند.و سعادت خویش را تضمین کنند.
فی الحال علمای دیوبندیه در افغانستان هدف شان حفظ میراث علمی هست که بسیار ضعیف گردیده و می خواهند این میراث علمی را قوت بخشند. آنها تمایل به سیاست ندارند. تمایل به جاه و جلال ندارند. تمایل به دنیا و مادیات ندارند. هَمّ شان در زمینه فکر و دعوت و اصلاح است. اصلاح اصلاح اصلاح… ما میخواهیم مردمِ ما در دنیا خوشبخت و در آخرت سُرخرو باشند. اما اختلافاتی که در زمینه فکری با اهل تشیع، اسماعیلیه، بریلویه، سکولار و ملحد داریم، براساس یک فریضه دینی، و از باب تبلیغ حق است. و برای سربلندی حق با ایشان مبارزه می کنیم. اگر ما با شیعه سخن میگوییم از باب تبلیغ حق و دعوت بسوی آن است. و اگر با ملحد و سکولار مقابله میکنیم از باب مبارزه برای دین و دفعِ مضرت ایمانی است. با هیچ کس دشمنی شخصی نداریم. با هیچ کس هیچ گونه حقد و کینه نداریم. اما در باب قتل اهل تشیع، قتل سکولار، قتل متصوفه، هیچ اقدامی را نه جایز می دانیم، نه انجام دادهایم و نه انجام میدهیم. خلاصه کلام همین است که دیوبندیت یک منهج اعتدال گرایانهی دارد که هیچگاه به نقص و ضرر کسی تمام نمیشود. و صلی الله علی محمد و آله اصحابه اجمعین.
گفتگو از علیرضا صالحی
منبع: شعوبا