نگاهی به کتاب «اصول الهیات اعصاب» و تاثیر مثبت دینداری بر سلامتی
اندرو نیوبرگ کتاب اصول الهیات اعصاب( Principles of Neurotheology) در سال 2010 در انتشارات Ashgate به چاچ رسانده است. این کتاب از سال 1394 از سوی علی سنایی عضو هیات علمی دانشگاه سمنان در دست ترجمه بوده و به تازگی توسط انتشارات دانشگاه سمنان منتشر شده است. این کتاب حاوی 54 اصل روششناختی است که میتواند زمینه را برای این برنامه تحقیقاتی فراهم سازد.
علی سنایی مترجم، «اصول الهیات اعصاب»، علاوه بر انتشار دو مقاله در مجله پژوهشهای علم و دین و پژوهشنامه کلام درباره الهیات و سلامتی، کتاب (آکویناس و فلسفه ذهن) اثر آنتونی کنی را ترجمه و در انتشارات علم به چاپ رسانده است. همچنین کتاب (فلسفه و دین؛ از افلاطون تا پسامدرنیسم) نوشته ماکس چارلزورث ثمره کار این مترجم در انتشارات دانشگاه سمنان است.
با توجه به اینکه در تعریف سازمان بهداشت جهانی از سلامت به معنویت هم اشاره شده است، انتظار میرود که به نقش تجربه معنوی در بهداشت روان و بهبود وضعیت جسمانی افراد توجه شود. از آنجا که بسیاری از بیماریها ریشه ذهنی دارند و در قالب بیماریهای روان-تنی قرار میگیرند، مطمئناً توجه به معنویت و دین نقش مهمی را در بازیابی سلامت ایفا میکند. در این میان الهیات اعصاب برای تعیین تأثیرات مثبت دینداری بر سلامتی از جایگاه خاصی برخوردار است. الهیات اعصاب یکی از رویکردهای میانرشتهای است که از منظر عصبشناسی به الهیات و عرفان میپردازد. اندرو نیوبرگ که در زمینه پزشکی تخصص دارد و به اقتضای این برنامه پژوهشی مطالعات گستردهای هم در زمینه فلسفه و عرفان و الهیات انجام داده است، لازمه بررسی همه جانبه در الهیات اعصاب را تدوین چندین اصل روششناختی میداند. این نکته یادآور اصل نخست در کتاب قواعد هدایت ذهن دکارت است مبنی بر اینکه یافتن حقیقت نیاز به روش دارد و اگر محققی بدون اتخاذ روش دقیق به نتیجه درست دست یابد، صرفاً جنبه تصادفی خواهد داشت.
امروزه در پرتو پیشرفتهای علمی، بسیاری از دین پژوهان به ضرورت مباحث میانرشتهای پی بردهاند. شاید به نظر برسد که در بستر متافیزیک یا الهیات سنتی پرداختن به مکانیسم عصبشناختی تجربه معنوی، وجهی نداشته باشد ولی الهیات اعصاب با دنبال کردن این رویه، بر تعامل علم و دین به شیوه جدید صحّه میگذارد. نیوبرگ در مباحث مقدماتی خود با الهام از اِیان باربور چهار نوع رابطه ممکن بین علم و دین را در نظر میگیرد. او از میان چهار الگوی تعامل علم و دین یعنی استقلال و تعارض و وحدت و گفتگو، دو الگوی اخیر را تأئید میکند.
نیوبرگ معتقد است که اگر قرار باشد که علم و دین با هم گفتگوی سازندهای داشته باشند، لازمهاش این است که طرفین یکدیگر را به رسمیت بشناسند. الهیات اعصاب درصدد این نیست که علم را به دین یا دین را به علم تقلیل دهد زیرا در تقلیلگرایی خواه به نفع دین تمام شود و خواه به نفع علم، اصالت یکی از طرفین بحث نادیده گرفته میشود و امکان تعامل دوسویه منتفی میشود. یکی دیگر از مهمترین اصول الهیات اعصاب این است که الهیات اعصاب اجازه ندارد که درباره جهتگیری علّی ادعایی داشته باشد. به عبارت دیگر این برنامه تحقیقاتی صرفاً در پی تعیین همبستگی بین مغز و مؤلفههای پدیدارشناختی تجربه عرفانی است و درباره اینکه تجربه عرفانی ناشی از فعل و انفعالات مغز است یا نتیجه القائات امر قدسی است، سکوت اختیار میکند. لاادریت الهیات اعصاب در برابر منشاء ماورائی تجربه عرفانی یا خاستگاه تجربی آن، جنبه روششناختی دارد. البته نیوبرگ این امکان را در نظر میگیرد که اگر متناظر با یک تجربه عرفانی، شاهد تغییرات مغزی نبودیم این رأی تقویت خواهد شد که تجربه مورد نظر در فرایند کاملاً غیرفیزیکی رخ داده است و حتی چه بسا بتوان وجود نفس مجرد از ماده را پذیرفت. امکان اخیر نشان دهنده رویکرد غیرمتعصبانه نیوبرگ و گشودگی او برای قبول مفروضات متافیزیکی و الهیاتی است.
البته برای تحقق کامل الهیات اعصاب موانعی هم وجود دارد. یکی از این موانع این است که بسیاری از صاحبان تجربه معنوی حاضر نیستند که خود را در معرض آزمایشهای تجربی و یا تصویربرداری مغزی قرار دهند یا معمولاً این تجارب زودگذر و ناپایدار هستند بنابراین مجالی برای بررسی روشمند آنها فراهم نمیشود. از دیگر موانعی که البته ریشه در ماهیت تحقیق دارد این است که مؤلفههای تجارب عرفانی از طریق گزارشهای اول شخصی تعیین میشود ولی مکانیسمهای عصبشناختی مغز با مطالعات سوم شخصی قابل تبیین است. به نظر نیوبرگ راه برون رفت از این مسأله را باید در تلفیق روش عینی و پدیدارشناسی جستجو کرد یعنی ابتدا شاخصههای تجربه عرفانی با توجه به توصیفات صاحب تجربه معنوی تعیین شود و سپس مکانیسمهای عصبی که همبسته و متلازم با این ویژگیها است، مشخص شود. البته تعیین دقیق اینکه کدام مؤلفه از تجربه عرفانی با کدام فرایند فیزیکی و شیمیایی مغز همبستگی دارد، از دیگر مشکلاتی است که این برنامه تحقیقاتی با آن مواجه است. با تمام محدودیتهای فراروی این پژوهش، تلاش خستگیناپذیر نویسنده برای تدوین پنجاه و چهار اصل روششناختی برای الهیات اعصاب قابل تحسین است. این رویکرد در زمان حاضر نوپا و جدید است ولی در پرتو تحقیقات روزافزون به پیشرفتهای شایان توجهی خواهد رسید.
منبع: ایبنا