رباعی دین و شاخصهای دینداری
شاخصهای دینداری در جامعۀ ایرانی، بهشدت دچار غیریّتهای کمّی و کیفی شده است. آری؛ بسیاری از شعائر مذهبی و مظاهر دینی در این جامعه، به آشکارترین وجه ممکن، پدیدار است؛ اما اگر میزان، سخن خدا و اولیای او، بر پایۀ متون و نصوص نخستین باشد، بسا مردمی که نماز میگزارند و روزه میگیرند و زیارت و حج میروند و خمس و زکات میدهند و تسبیح میگردانند و مسجد و حسینیه میافرازند و قرآن و دعا میخوانند و عزاداری میکنند و تیغ بر محاسن صورت نمیکشند… ، اما از روح و حقیقت دین، فرسنگها دورند.
یکی از قالبهای شعر در زبان فارسی، «رباعی» است. رباعی، چهار مصرع دارد و باید بهگونهای باشد که سه مصرع نخست، مقدمهای باشد برای مصرع آخر. به عبارت دیگر، هر رباعی، یک مصرع کلیدی و کانونی دارد که در پایان میآید و مصرعهای دیگر، وظیفهای جز جا انداختن و زمینهسازی برای آن ندارند. مثلا در رباعی زیر:
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش
سخن اصلی خیام، همان مصرع آخر است: «کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش.» پیش از آن هر چه هست، برای آن است که مصرع چهارم، تأثیرگذارتر و کوبندهتر باشد.
اگر دین را رباعی خدا بدانیم، مصرع پایانی آن چیست؟ ما میدانیم که قطعا مقصود از روزه، روزه نیست؛ نماز به خودی خود، مقصود نیست؛ حج و هجرت و جهاد، مطلوبیت ذاتی ندارند؛ بلکه همۀ اینها، در پی مقصودی و منظوری، تشریع شدهاند؛ مانند سه مصرع نخست در رباعی که مقدمات مضمون اصلی را فراهم میکنند. پس مصرع پایانی در رباعی دین چیست؟
پاسخ به این پرسش، در مقام نظر، یکی از آسانترین کارها است؛ زیرا هر برگ از متون نخستین دین، پاسخی است به این پرسش. به گواهی همۀ متون دینی، آنچه سزاوار هدفگیری است، اخلاق است؛ یعنی انصاف و فروتنی و جوانمردی و دادگری و شفقت بر خلق خدا و راستگویی و درستکاری و پرستیدن خدای مهربان و ایمان به غیب. مصرعهای دیگر دین، برای آن است که این اهداف تحقق یابد؛ نه آنکه آنقدر چشمها را پر کنند و دلها را در دست گیرند که مصرع چهارم و اهمیت آن از یاد برود. مصرع چهارم دین، همان «شاخصهای دینداری، به روایت متون مقدس و نخستین» است.
شاخصهای دینداری
شوربختانه شاخصهای دینداری در جامعۀ ما، غیر از شاخصهای دینداری در متون و نصوص نخستین است، و این غیریّت و تفاوت، هم کمّی است، و هم کیفی. یعنی جامعۀ دینی، هم عقبتر از آموزههای دینی است(تفاوت کمّی) و هم گاهی مقابل آن(تفاوت کیفی).
اختلاف کمّی میان متون دینی و جامعۀ دینی در «شاخصهای دینداری»، به این معنا است که جامعه در مسیر دین گام برمیدارد، اما آهستهتر از آنچه دین خواسته است. بنابراین اختلاف در میزان و مقدار است؛ نه در جهت و مسیر. مثلا دروغ یا بیانصافی، هم در منابع دینی قبیح است و هم در جامعۀ دینی؛ اما یکی بیش از دیگری آن را قبیح میشمارد. چنانکه در جامعه، دروغگو یا بیانصاف یا عهدشکن، چندان لامذهب شمرده نمیشود؛ اما اولیای دین گفتهاند: «اولی الاشیاء بالدین الانصاف؛ نزدیکترین چیز به دین، انصاف است» و «لا دین لمن لاعهد له؛ دین ندارد آن که به عهدش پایبند نیست» و قرآن فرموده است: «دادگری به تقوا نزدیکتر است؛ اعدلوا هو اقرب بالتقوی.»
غیریت کیفی، آن است که دین روی به سویی داشته باشد و جامعۀ دینی رو به سویی دیگر. مثلا روح کلی دین، عفو و بخشش باشد، اما جامعه هوای انتقام و کینهتوزی در سر داشته باشد؛ یا توصیۀ اصلی دین به عقلانیت و خردمندی باشد، اما مردم پی نقل و خبر و شنیدهها و نوشتههای مشکوک بروند؛ یا پیکان امر به معروف و نهی از منکر، در متون دینی، به سوی حاکمان باشد، اما در جامعه، این اصل دینی، گریبان محکومان را بگیرد.
شاخصهای دینداری در جامعۀ ایرانی، بهشدت دچار غیریّتهای کمّی و کیفی شده است. آری؛ بسیاری از شعائر مذهبی و مظاهر دینی در این جامعه، به آشکارترین وجه ممکن، پدیدار است؛ اما اگر میزان، سخن خدا و اولیای او، بر پایۀ متون و نصوص نخستین باشد، بسا مردمی که نماز میگزارند و روزه میگیرند و زیارت و حج میروند و خمس و زکات میدهند و تسبیح میگردانند و مسجد و حسینیه میافرازند و قرآن و دعا میخوانند و عزاداری میکنند و تیغ بر محاسن صورت نمیکشند… ، اما از روح و حقیقت دین، فرسنگها دورند.
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پس امروز بود فردایی
شاخصهای دینداری در جامعۀ ایرانی، بهشدت دچار غیریّتهای کمّی و کیفی شده است. آری؛ بسیاری از شعائر مذهبی و مظاهر دینی در این جامعه، به آشکارترین وجه ممکن، پدیدار است؛ اما اگر میزان، سخن خدا و اولیای او، بر پایۀ متون و نصوص نخستین باشد، بسا مردمی که نماز میگزارند و روزه میگیرند و زیارت و حج میروند و خمس و زکات میدهند و تسبیح میگردانند و مسجد و حسینیه میافرازند و قرآن و دعا میخوانند و عزاداری میکنند و تیغ بر محاسن صورت نمیکشند… ، اما از روح و حقیقت دین، فرسنگها دورند. رضا بابایی
غیریت یعنی پشت ماشینت بنویسی یا زینب،یا رقیه و باهمون ماشین بیفتی دنبال دخترای مردم
کاش آنقدر که از شکیات نماز و موارد ابطال روزه و وضو بهمون یاد دادن، یه کم هم بهمون یاد میدادن به قانون احترام بگذاریم.زشته برای جامعه ما که پیرهن عزای حسین برتن کنیم و مدعی باشیم همه عالم کافرن و ما شیعه،انوقت حتا به چراغ قرمز راهنمایی رانندگی هم احترام نذاریم و سبقت بگیریم تا زودتر به روضه برسیم.کاش کمی می ایستادیم و فکر میکردیم
یا رب سلام بر شما برای شروع این نوشته از نام “رب “خداوند استفاده کردم تا بگویم نوشته تان واقعا پرورش می داد فکر و اندیشه و قلب مان را .امید که برکت این پرورش به عمل مان برسد ! درود بر شما استاد عزیز و خدا همواره یارتاناللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین اللهم عجل لولیک الفرج
غیریت کیفی آثار مخربش بیشتراست.اینقدر که من شنیدم دین سهله و سمحه است در واقعیت ندیدمش.
به به تصویر جدید استاد مبارک است!
برای اثبات اینکه اخلاق بر اعتقادات هم مقدم است نیاز به استدلالهای بیشتری است. من خودم معتقدم که اخلاق بر عقیده تقدم دارد اما این نوشته به اندازه کافی موضوع را مستدل نکرده است. امید است در فرصتهای اینده بیشتر به این موضوع پرداخته شود.