آیا پایا راه خود را از پوپر جدا میکند؟
جناب آقای دکتر علی پایا که در محافل فکری کشور به عنوان یکی از جدیترین مروّجان و مدافعان ایرانی اندیشههای پوپر شناخته میشوند، تلاش کردهاند به مکتوب نسبتاً کوتاه حقیر با عنوان ’چرا پوپریها نمیتوانند از پذیرش امکان علوم تجربی اسلامی شانه خالی کنند؟‘ (که از این پس آن را ’مقاله اصلی‘ میخوانم) پاسخی مبسوط دهند (از این پس پاسخ ایشان را ’انتقادنامه‘ میخوانم). واکنش ایشان شایسته تقدیر و تشکر است و من به سهم خود از توجه ایشان سپاسگزارم. معالأسف نوشته ایشان با یک سوء تفاهم آغاز شده است، با ایراد اتهاماتی ادامه یافته و بدون آنکه به استدلال اصلی حقیر پاسخی داده شود خاتمه یافته است.
من در ادامه پس از طرح نکاتی مقدماتی در باب انتقادنامه و مقاله اصلی، در دو بخش بحث را پی میگیرم: در بخش نخست یکبار دیگر نشان خواهم داد که در چارچوب فلسفه علم پوپر، چارهای جز پذیرش امکان علوم تجربی اسلامی نیست و در بخش دوم به بررسی این موضوع خواهم پرداخت که پایا چگونه میتواند با پذیرش مبانی فلسفه علم پوپر از پذیرش این امکان سر باز زند. آیا پایا راه خود را از پوپر جدا کرده، برای فرار از پذیرش امکان علوم تجربی اسلامی از پذیرش دستکم برخی از مهمترین اصول فلسفی پوپر در باب علم میگریزد؟ در خاتمه نیز به برخی از نکات و دعاوی فرعی ایشان پاسخ خواهم داد؛ بتوفیقه تعالی ان شاءالله.
چند نکته مقدماتی
جناب آقای دکتر پایا در آغاز مکتوب خود وعده دادهاند که نشان میدهند: «دفاع آقای سید علی طالقانی از امکان علم تجربی اسلامی کارساز نیست.» (تأکید از من است) در حالی که حقیر چنانکه در مقاله اصلی هم صراحتاً عرض کردهام، به هیچوجه از امکان علم تجربی اسلامی، دفاع نکردهام، و اساساً قصد چنین کاری را نیز ندارم. من هنوز در این باب موضعی اتخاذ نکردهام. حقیر صرفاً یکی از لوازم منطقی دیدگاههای پوپر در باب علم را گوشزد کرده، نشان دادهام که نمیتوان به نحو سازگاری بین پذیرش آراء پوپر و نفی امکان علوم تجربی اسلامی، جمع کرد؛ و از این رو یا باید آراء پوپر در باب علم را فرونهاد و یا از مخالفت با امکان علوم تجربی اسلامی دست شست. اکنون نیز این ادعا را تکرار میکنم که دکتر پایا و همفکرانشان یا باید از بخش مهمی از فلسفه علم پوپری (اگر نه همه آن!) دست بشویند و راه خود را از پوپر جدا کنند (که البته به نظر میرسد چنین کاری هزینه زیادی برای مشرب فکری ایشان در بر خواهد داشت) و یا آنکه بر طبل مخالفت با امکان علوم تجربی اسلامی نکوبند. اگر دکتر پایا مایل است به عنوان یکی از مخالفان سرسخت امکان علوم تجربی اسلامی شناخته شود، بهتر است مواضع خود را به نحو روشن و شفاف در باب اصول فلسفه علم پوپر بیان کند تا علاقهمندان بدانند که وی تا کجا با پوپر همراه است و از کجا راه خود را از وی جدا میکند. شنیدن نقدهای پایا بر پوپر نیز خالی از جذابیت نیست.
بدینترتیب ادعای اصلی حقیر کاملاً روشن و واضح است: من در این مقام نه از امکان علوم تجربی اسلامی دفاع میکنم و نه پوپر و «عقلگرایی انتقادی» را از منظری پوزیتیویستی! به نقد میکشم.[2] ادعای من این است که: نمیتوان به نحو سازگار (consistent) و عاری از تناقضگویی و تهافت، بین پذیرش آراء پوپر در باب علم و نفی امکان علوم تجربی اسلامی جمع کرد.
از جمله نکات حایز اهمیت در نگاشته ایشان این است که به صراحت از عدم امکان و نه صرفاً عدم مطلوبیت علوم تجربی اسلامی سخن میگویند. یکی از دوستان اهل فضل که در این باب نیز با ایشان داد و ستد قلمی دارد، در واکنش به مقاله اصلی میگفت که دکتر پایا علوم تجربی اسلامی را نامطلوب میداند و نه ناممکن. اکنون دکتر پایا به صراحت حتی در عنوان مقاله خود اعلام میدارد که علوم تجربی اسلامی را ناممکن میداند و نه صرفاً نامطلوب و ادعایی حداکثری دارد و نه حداقلی.
پوپر شیوه تفکر و به گفته خودش «حتی شیوه زیست» خود را «عقلانیت انتقادی» (critical rationality) خوانده است (پوپر، 1379، ص31) و از اینرو پوپریها (Popperians) خود را عقلگرای انتقادی (critical rationalist) و مکتب خود را عقلگرایی انتقادی (critical rationalism) میخوانند. بر این اساس، تعابیر ’پوپری‘ (Popperian) و ’عقلگرای انتقادی‘ (critical rationalist) معادل و مترادف است و به آسانی میتوان آنها را به جای هم به کار برد؛ اما روشن است که تعبیر ’پوپری‘ دستکم برای خواننده فارسی گویاتر و قابلفهمتر از تعبیر ’عقلگرای انتقادی‘ است، لذا نگارنده دکتر پایا را بیشتر با وصف ’پوپری ‘خوانده و میخواند و از استفاده از این تعبیر جز رسایی بیشتر نمیطلبد؛ هرچند دکتر پایا بیشتر مایل است خود را با تعبیر ’عقلگرای انتقادی‘ و نه ’پوپری‘ توصیف کند. البته نیاز به توضیح ندارد که پوپریها یا عقلگرایان انتقادی به دو دسته حداکثری (Maximalist Popperian) و حداقلی (Minimalist Popperian) تقسیم میشوند. پوپری حداکثری کسی است که به تمامت فلسفه پوپر ملتزم است و به تمام اصول و فروع آن باور دارد. چنین کسی ممکن است به تقلید از پوپر و گرفتارشدن در وضعیتی پارادوکسیکال متهم شود؛ زیرا از یکسو دستکم همه مواضع نهایی پوپر را درست میداند (توجه داریم که پوپر در طول حیات خود برخی از آراء خود را تغییر داده است و لذا نمیتوان همه مواضع او را درست دانست) و از آنها دست بر نمیدارد و از سوی دیگر یکی از مهمترین مواضع نهایی پوپر این است که: همواره آماده شنیدن استدلالهای نقادانه باش و در یافتن خطاهای خویش کوشا! (ن. ک. به همانجا) و بر این اساس، «اهمیت بسیار دارد که خود را از خطر معتاد شدن به هر نظریه خاص مصون نگاه داریم» (همان، ص119) معذلک باید توجه داشت که التزام به تمامت فلسفه پوپر الزاماً پارادوکسیکال نیست؛ چرا که ممکن است کسی در عین حالی که کاملاً آماده شنیدن استدلالهای نقادانه است و سخت در یافتن خطاهای خویش کوشا، با این وصف هرچه نظر میکند و تأمل و کنکاش، تمامت فلسفه نهایی پوپر را درست و مطابق حقیقت مییابد. روشن است که چنین کسی گرفتار «کرّ علی ما فرّ» و پارادوکس فوق نیست؛ با این حال اصولاً فیلسوفان و اهل تحقیق چنین نیستند و اگر پوپری باشند، پوپری حداقلیاند. پوپری حداقلّی کسی است که به اصول فلسفه پوپر ملتزم است و احیاناً با پذیرش اصول برای رفع اشکالات احتمالی فرعی و دفاع از اصول در برابر اشکالات و انتقادات تلاش میکند. بنابر تعریف من، پوپری حداکثری در یک سر طیف قرار دارد و مخالف پوپر (یا بهتر است بگوییم ضد پوپر، یعنی کسی که دستکم با تمام مواضع نهایی اصلی پوپر مخالف است) در سر دیگر طیف. دو قطب این طیف را پوپری حداکثری و ضد پوپر میسازند و در میانه این طیف پوپریهای حداقلی قرار دارند. بدینترتیب، تعبیر’ پوپری حداقلی‘ کشسانی شدید دارد و شامل طیف وسیعی میشود: از کسی که تنها یک انتقاد فرعی به پوپر دارد آغاز میشود تا کسی که چندین و چند انتقاد دارد و حتی در مرز جدا شدن از پوپر است. به بیان دیگر، ممکن است شخص الف نسبت به شخص ب گرایش حداقلی داشته باشد اما نسبت به شخص ج گرایش حداکثری. بر این اساس، هرچند نگارنده دکتر پایا را در زمره پوپریهای حداکثری (یکی از دو قطب طیف فوق) به شمار نمیآورد اما با توجه به آنکه مواضع انتقادی دکتر پایا نسبت به پوپر چندان اندک است که میل به صفر میکند وی را نزدیک به قطب پوپری حداکثری به شمار میآورم. امیدوارم این مباحثات به روشنتر شدن مواضع ایشان کمک کند.
پایا بر آن است که فلسفه پوپر نقطه ضعفهایی دارد که عقلگرایان انتقادی متأخر از جمله دیوید میلر تلاش کردهاند آنها را برطرف کرده، تقریر دقیقتر و پیراستهتری از موضع عقلگرایی انتقادی به دست دهند. بر همین اساس، گویا ایشان در انتقادنامه تلویحاً پذیرفته است که بنابر فلسفه علم شخص پوپر چارهای جز پذیرش امکان علوم تجربی اسلامی نیست، اما بر آن است که چون عقلگرایان انتقادی متأخر رخنههای فلسفه پوپر را پوشاندهاند، لذا آنها ملزم به پذیرش این امکان نیستند. بر همین مبنا نیتخوانی کرده، گفتهاند: «نگارنده را پوپری نامیدن، به نیّت القای این معنا که وی همه دیدگاههای پوپر را میپذیرد، نادرست است.» و بر همین سیاق حقیر را متهم کردهاند که «با تحولات متأخر در دیدگاه عقلگرایان نقاد، که بعضاً با نقد برخی از آراء پوپر همراه است، آشنا نیست.» معالأسف توضیح ندادهاند که این تحولات و نقدها چگونه ایده اصلی نظریهباری مشاهدات را که بار اصلی استدلال ما را بر دوش میکشد، هدف قرار میدهد؛ حال آنکه خود ایشان در انتقادنامه این تز را میپذیرند. در ادامه این موضوع را به تفصیل بررسی خواهیم کرد.
نگارنده در مقاله اصلی با عنایت به اینکه برای مخاطبان یک ژورنال تخصصی فلسفه نمینویسد، سعی کرد با زبانی غیر فنّی و بدون ارجاع به منابع اصلی و صرفاً با استناد به بهترین ترجمه موجود فارسی[3] از مهمترین اثر پوپر در باب علم و با استفاده از معادلگذاریهای مترجم و ویراستار فارسی آن، بر ادعای خویش استدلال کند. قصد بر آن بود که مباحث فنّی و مبسوط در این باب را به مقالهای که انشاءالله در زمانی نه چندان دور در یکی از مجلات حرفهای فلسفه با عنوان ’امکانسنجی علوم تجربی اسلامی در چارچوب فلسفه علم پوپر‘ به چاپ خواهد رساند واگذارد، اکنون نیز بر همان عهد است و همچنان تلاش بر اختصار و پرهیز از طرح مباحث فنّی است، اما نه خود را به ارجاع به ترجمههای فارسی محدود میکنیم و نه به معادلگذاریهای مترجمان.
پوپر و امکان علوم تجربی اسلامی
در اینجا سعی میکنم با وضوح و البته اختصار نشان دهم که پوپر نمیتواند به نحو سازگاری از پذیرش امکان علوم تجربی اسلامی شانه خالی کند. استدلال من به طور خلاصه چنین است:
پوپر تز نظریهباری مشاهدات (theory-ladenness of observations) را قبول دارد.
هر کس تز نظریهباری مشاهدات را قبول داشته باشد، نمیتواند به نحو سازگاری از پذیرش امکان علوم تجربی اسلامی شانه خالی کند.
پس پوپر نمیتواند به نحو سازگاری از پذیرش امکان علوم تجربی اسلامی شانه خالی کند.
نیاز به توضیح ندارد که این استدلال (که از این پس آن را ’استدلال اصلی‘ میخوانم) صورتاً معتبر (valid) است؛ یعنی با پذیرش مقدمات آن چارهای جز پذیرش نتیجه نیست. پس تنها باید نشان دهیم که مقدمات اول و دوم استدلال، درست (true) است. در ادامه تلاش میکنم نشان دهم که چنین است.
مقدمه اول: پیش از آنکه شواهد خود را بر این ادعا که پوپر تز نظریهباری را قبول دارد، ارائه دهم سعی میکنم هسته مرکزی (core) این تز را به ایجاز توضیح دهم.
در ادامه برای تسهیل بحث، دامنه موضوع را به ادراک بصری (visual perception) محدود میکنیم و از ادراکات حسی دیگری چون ادراک سمعی و ادراک بساوایی مثالی نمیآوریم. به گفته نوروود هنسون(Norwood Hanson) ، از نخستین مدافعان برجسته این دیدگاه، «برای دیدن، چیزهای بیشتری از آنچه که با چشم برخورد میکنند وجود دارد» (چالمرز، ص36) تجربه مشاهدهگران به هنگام دیدن یک شیء صرفاً از طریق تصاویر منقوش بر شبکیه آنها و با اطلاعاتی که از طریق نور به چشم میرود تعیین نمیشود، بلکه ممکن است دو مشاهدهگر معمولی که از مکان واحد و تحت شرایط فیزیکی یکسان به شیء واحدی نظر میکنند علیرغم آنکه تصاویر نقشبسته بر شبکیه آنها یکسان است، اما تجارب بصری متفاوتی داشته باشند و به بیان دیگر چیزهای متفاوتی ببینند چرا که تجربه بصری آنان تا حدی به پسزمینه (background) ادراکی آنها یا تجارب پیشین، و دانش و انتظاراتشان بستگی دارد و از اینرو پسزمینه متفاوت آنها موجب پدید آمدن ادراک بصری متفاوت در آنها میشود. حتی اگر نفس تجربه بصری مشاهدهگران، مستقل از پیشینه تجربی و معرفتی و انتظاراتشان باشد، دستکم گزارههای مشاهدتی (observational statements) که بیانگر تجارب ادراکی مشاهدهگران است وابسته به و تابعی از دیدگاهها و انتظارات خاص مشاهدهگران بوده، پیچیده شده در نظریههای متعدد با درجات مختلفی از کلیّت و پیچیدگی است. گزارههای مشاهدتی همواره به زبان نوعی نظریه بیان میشوند و تابعی از چارچوب نظری و مفهومی و زبانی مورد استفاده در آنها هستند. (ن. ک. به همان، صص 36-42) تز نظریهباری مشاهدات مستلزم آن است که ما هیچگاه دسترسی مستقیم به جهان پیرامونی نداریم و تمسک به «مشاهدات» و «نتایج تجربی» هرگز نهایی محسوب نمیشود. هرگاه کسی از دیدن چیزی گزارش دهد همواره این احتمال وجود دارد که مشاهدهگر دیگری، که تحت تأثیر تئوریهای دیگری است، از دیدن همان چیز گزارش کاملاً متفاوتی دهد. بر پایه این تز اگر مشاهدهگر، تئوری نادرستی داشته باشد مشاهداتاش و یا دستکم گزارشهای مشاهدتیاش، توسط باورهای نادرست تحریف میشود. از اینرو دلیلی وجود ندارد که ما بر پایه یافتههای تجربی (empirical data) باور کنیم که فرضیات (hypotheses) ما تأیید و یا حتی ابطال شده است. (Cooper, p. 77)
اما آیا پوپر تز نظریهباری را قبول دارد؟ کاملاً روشن است که آری. این موضوعی پیش پا افتاده در آشنایی با فلسفه علم پوپر است و هر دانشجوی فلسفه میداند که پوپر از طرفداران تز نظریهباری است. به گفته دیوید هول در کتاب علم چونان یک فرایند (Hull, p. 252)
پس از خطاپذیریگروی، نظریهباری واژگان مشاهدتی، مهمترین مساهمت پوپر در فلسفه علم است.
استفن ثارنتن (Stephen Thornton) نویسنده مدخل کارل پوپر، در دایرهالمعارف فلسفی استنفورد، در توضیح دیدگاه پوپر در مورد روش علمی مینویسد:
… پوپر استدلال میکند که تنها تکنیک منطقیای که بخش اساسی روش علمی است تکنیک آزمون قیاسی تئوریهایی است که خودشان نتیجه هیچگونه عملکرد منطقی نیست. در این فرایند قیاسی، نتایجی از فرضیات موقّتی استنتاج میشود. سپس این نتایج با یکدیگر و دیگر گزارههای مرتبط مقایسه میشود تا معیّن شود که آیا فرضیه را ابطال یا تقویت میکنند. پوپر تأکید میکند که چنین نتایجی مستقیماً با فکتها مقایسه نمیشوند، صرفاً به این خاطر که هیچ فکت نابی در دسترس نیست؛ تمام گزارههای مشاهدتی نظریهبار هستند و به همان میزان تابعی هستند از آنچه که بهنحو عینی واقعی است، که تابعی هستند از عوامل صرفاً ذهنی (علایق، انتظارات، آرزوها و مانند آن).[4] (تأکید از من است)
پوپر در مواضع مختلف به صراحت تز نظریهباری را پذیرفته است. جمله کوتاه زیر در کتاب منطق اکتشاف علمی (که از این پس آن را به اختصار، ’منطق ‘میخوانیم) یکی از گویاترین و جامعترین آنهاست:
کار تجربی تحت سلطه تئوری است، از طراحی اولیهاش تا آخرین دستکاریها در آزمایشگاه. (Popper, 2003, p. 90)
از نظر پوپر، چنانکه در جمله فوق نیز به ایجاز آمده است، تئوریها هم در مقام طراحی آزمایشها در کاراند و هم در مقام ارزیابی و ردّ و قبول آزمایشها. آغاز و انجام آزمایشها و مبدأ و منتهای مشاهدات تحت سلطه و نفوذ پرقدرت و تعیینکننده تئوریها قرار دارد. آزمایش و مشاهده بدون تئوری آغاز نمیشود و بدون استناد به تئوری پایان نمیپذیرد. افزون بر سیطره تئوریها بر مبدأ و منتهای مشاهدات و حکمرانی نظریّهها در دو مقام طراحی و ارزیابی آزمایشها، نظریهها در تکوّن گزارههای مشاهدتی و بلکه نفس مشاهدات دخیلاند و بدینترتیب، چنانکه در ادامه به تفصیل بیشتر خواهیم دید، تکثر و نوعی پلورالیسم گسترده را در علوم تجربی در پی دارد. حکمرانی نظریهها در مقام طراحی به تنهایی عامل تکثر و پلورالیسم در علوم تجربی است، اما حکمرانی و سلطنت آنها در مقام تکوّن گزارههای مشاهدتی و نهایتاً مقام ارزیابی و ردّ و قبول نتایج کار آزمایشگاهی، تکثر و پلورالیسم یادشده را مضاعف و بسی ژرفتر و گستردهتر میکند. در ادامه ابتدا این سه مقام را به اختصار توضیح داده، سپس به ارائه شواهد متنی میپردازیم.
1) از دیدگاه پوپر، تئوری، مصباح و نورافکن آزمایشگر در مشاهده است و بدون تئوری اساساً مشاهده ناممکن است. چنانچه از مشاهدهگر بخواهند که ببین! او تنها گیج میشود؛ چون نمیداند که چه چیز را باید ببیند. این تئوریها هستند که به آزمایشگر فرمان میدهند که در پی مشاهده چه چیز باش و در پی دیدن چه چیز مباش! مشاهدات تحت هدایت نظریهها قرار دارند. این یک وجه و البته خفیفترین وجه نظریهباری مشاهدات است، که آن را ’مسبوقیت مشاهدات به تئوری ‘مینامیم.
2) دومین و مهمترین وجه از وجوه نظریهباری مشاهدات، تأثیر نظریات و تئوریها در مقام تکوّن گزارههای مشاهدتی و حتی نفس مشاهدات است. ابتدا مشاهده (observation) را از گزاره مشاهدتی (observational statement) تفکیک میکنیم. گزاره مشاهدتی بیان دقیق یک مشاهده است. از نظر پوپر، تکوّن گزارههای مشاهدتی نیازمند استفاده از کلیات (universals) است. و همین امر عامل اصلی نظریهباری آنها است. به اعتقاد وی، کلیات به رفتار شبه قانونی (law-like behavior) اجسام منفرد فیزیکی ارجاع دارد و قوانین طبیعی (natural laws) نیز از جنس تئوری است. (ibid, pp. 42 & 76) این گزاره مشاهدتی که ’در اینجا لیوان آبی هست‘ مشتمل بر دو کلی ’لیوان ‘و ’آب‘ است و از نظر پوپر
ما با واژه ’لیوان‘ به اجسامی فیزیکی که رفتار شبه قانونی (law-like behavior) خاصی را از خود بروز میدهند دلالت میکنیم و همینطور با واژه ’آب‘. (ibid, p. 76)
لذا این گزاره مشاهدتی خود یک تئوری است و هیچ تجربه مشاهدتی نمیتواند آن را اثبات کند. به تصریح پوپر حتی
گزارهای [پدیداری] چون ’اکنون اینجا قرمزی‘ … با تئوریهایی درباره زمان، مکان و رنگ اشباع شده است. (ibid, p. 94)
وجه دوم تز نظریهباری را ’مصبوغیت مشاهده به تئوری ‘مینامیم. از جمله مواضع متعددی که پوپر بر مصبوغیت مشاهده به تئوری تأکید کرده است، این جملات کوتاه و گویا در بخشهای مختلف کتاب منطق است:
نقطه نظر من به اختصار این است که زبان متعارف ما لبریز از تئوریهاست: یعنی مشاهده همواره مشاهده در پرتو تئوریها (observation in the light of theories) است.» (ibid, p. 37n)
… مشاهده و حتی چه بسا بیشتر، گزارههای مشاهدتی و گزارشهای نتایج تجربی، همواره تفاسیری از فکتهای مشاهده شده هستند؛ یعنی آنها تفاسیری در پرتو تئوریها هستند. (ibid, p. 90, *3n)
تجارب مشاهدتی ما هیچگاه فراتر از آزمونشدن نیست؛ و آنها همواره با تئوریها اشباع شدهاند. (ibid, p. 94)
’گزارههای پایه‘ ’گزارههای آزمون‘ (test statements) هستند: آنها همچون سراسر زبان، با تئوریها اشباع شدهاند (حتی زبانی ’پدیداری‘ که گزارهای چون’اکنون اینجا قرمزی‘ را مجاز میشمارد، با تئوریهایی درباره زمان، مکان و رنگ اشباع شده است.) (ibid)
3) تأثیر تئوریها در مقام ارزیابی و ردّ و قبول گزارههای مشاهدتی و نتایج کار آزمایشگاهی سومین مقام از مقامات سهگانه نظریهباری مشاهدات است. از آنرو که گزارههای پایه ابطالپذیر است، آزمون و ارزیابی آنها را میتوان به نحوی بیپایان ادامه داد. هیچ الزام منطقی وجود ندارد که آزمودن گزارههای پایه را تا کجا ادامه دهیم. اما روشن است که این سلسله منطقاً بیفرجام باید در جایی قطع شود و نهایتاً چارهای جز برگرفتن یک گزاره پایه نیست؛ بدون پذیرش یک گزاره پایه نمیتوان مشخص کرد که تئوری اصلی مورد آزمون، ابطال میشود یا تقویت. اما کدام گزاره پایه را بپذیریم و کجا این سلسله را قطع کنیم؟ آیا معیاری وجود دارد؟ از نظر پوپر صرفاً تصمیم ما بر پذیرش (our decision to accept) یک گزاره پایه است که تعیینکننده است. (ibid, p. 86) نهایتاً ما تصمیم میگیریم که گزارهای پایه را آزموننکرده بپذیریم و سلسله منطقاً بیفرجام آزمودنها را قطع کنیم. به تعبیر دیگر، این دانشمند است که دستور کات (cut) میدهد.
بحث مبسوط از تئوریکبودن مقام ارزیابی آزمایشها و مشاهدات در کتاب منطق ناظر است به طرح مباحث و انظار پوزیتیویستها و انتقاد از آنها. عموم پوزیتیویستها که در باب روش علم استقراءگرا هستند، توجیه (justification) فرضیات (hypothesis) را به جملات پروتکل (protocol sentences) میدانند. پوپر در منطق اکتشاف علمی پس از بررسی دیدگاههای فریز، کارنپ و نویرث به طرح دیدگاه خود در این باب میپردازد. از نظر پوپر، فریز برای فرار از دوگماتیزم (پذیرش بلادلیل گزارههای علمی) و تسلسل بیفرجام در موجّهکردن گزارهها (نتیجه پذیرش توأمان اینکه گزارهها تنها با گزارهها موجّه میشوند و اینکه تمام گزارهها باید موجّه شوند) به آنچه که روانشناسیگرایی میخواند (گزارهها نه تنها با گزارهها بلکه با تجربه حسی نیز موجّه میشوند. به بیان دیگر ردّ این موضع که: گزارهها تنها با گزارهها موجّه میشوند) پناه میبرد. مطابق نظر فریز بنیان و مبنای نهایی علم، تجربه حسی (sense-experience) است که به اعتقاد وی ما بدان معرفت بیواسطه (immediate knowledge) داریم و به وسیله این معرفت بیواسطه است که معرفتهای باواسطه خود را موجّه میسازیم. (ibid, p. 75) پوپر منتقد سرسخت دیدگاهی است که ما را واجد معرفت بیواسطه میداند. از اینرو پیش از طرح دیدگاه کارنپ و بسط دیدگاه خود به انتقاد از این دیدگاه میپردازد و میگوید:
ما نمیتوانیم هیچ گزاره علمی را اظهار کنیم که از آنچه که’بر پایه تجربه بیواسطه‘ میتوان با قطعیت دانست، بسی فراتر نرود. … هر توصیفی، از نامها (یا سمبلها یا ایدهها)ی کلّی بهره میبرد؛ هر گزارهای خاصیت یک تئوری یا فرضیه را دارد. هیچ تجربه مشاهدتی نمیتواند این گزاره را که ’در اینجا لیوان آبی هست‘ اثبات کند. به این دلیل که کلّیات ظاهرشده در آن نمیتواند با هیچ تجربه حسی خاصی رابطه متقابل داشته باشد. برای مثال، ما با واژه ’لیوان‘ به اجسامی فیزیکی که رفتار شبه قانونی (law-like behavior) خاصی را از خود بروز میدهند دلالت میکنیم و همینطور با واژه ’آب‘. (ibid, p. 76)
پوپر به صراحت در این فراز میگوید که تمام گزارهها تئوریک، غیر قطعی و لذا ابطالپذیر هستند. ’تمام گزارهها‘ شامل گزارههای پایه (basic statement) و جملات پروتکل هم میشود. این همان تز نظریهباری مشاهدات و یکی از مهمترین مبانی پوپر در فلسفه علم است که در عین حال، شاه کلید پذیرش ایدئولوژیک بودن علوم تجربی و بالتبع امکان علوم تجربی اسلامی در چارچوب فلسفه علم اوست. پوپر پس از طرح این انتقاد به فریز به سراغ نویرث و کارنپ میرود و توضیح میدهد که آنها بر خلاف فریز بر این باوراند که گزارهها تنها با گزارهها موجّه میشوند. به گفته پوپر، از نظر کارنپ
در منطق علم، باید از گفتن اینکه جملات از طریق مقایسه با وضعیت امور (state of affairs) یا تجارب (experiences) آزموده میشوند، پرهیز کرد: ما شاید تنها بگوییم که جملات میتوانند با مقایسه با دیگر جملات آزموده شوند. (ibid, p. 77).
فرضیات را نمیتوان با ادراکات سنجید بلکه جملات را باید با جملات سنجید. بدینترتیب، کارنپ برای فرار از دوگماتیزم و تسلسل بیفرجام این موضع را که «تمام گزارهها باید موجّه شوند» رد میکند. از نظر وی، جملات پروتکل بینیاز از تأیید و توجیهاند و بنیان تمام جملات علم به شمار میروند. (ibid) اما پوپر دیدگاه کارنپ را نیز متهم به روانشناسیگرایی کرده، در عرض دیدگاه فریز مینشاند. به اعتقاد پوپر، دیدگاه کارنپ از این جهت تفاوتی با دیدگاه فریز ندارد جز اینکه کارنپ دیدگاه متعارف روانشناسیگرایانه را (که به نحوه ’مادّی‘ گفتار بیان میشود) به ’نحوه صوری گفتار‘ (formal mode of speech) ترجمه کرده است؛ چرا که جملات پروتکل به همان ’دادهها‘ (given) یا ’یافتههای حسی‘ (sense-data) ارجاع میدهند. به بیان دیگر، کارنپ به جای ’ادراکات‘ از تعبیر ’جملات پروتکل‘ استفاده میکند که عبارت است از بیان واقعگویانه و دقیق تجارب بیواسطه و ادراکات شخصی در زمان و مکان مشخص. نویرث برای توضیح جملات پروتکل از این مثال استفاده کرده است: {پروتکل اتو در ساعت سه و هفده دقیقه [اندیشه گفتاری اتو در ساعت سه و شانزده دقیقه این بود: (در اتاق، در ساعت سه و پانزده دقیقه، میزی وجود داشت که اتو آن را مشاهده کرد.)]}» (ibid, p. 78. n9) از نظر کارنپ، منطق علم، باید ’صورتهای زبان علمی‘ (the forms of scientific language) را مورد پژوهش قرار دهد و لذا در منطق علم از اشیاء (objects) سخن گفته نمیشود، بلکه از کلمات (words) سخن میرود؛ از فکتها سخن رانده نمیشود بلکه از جملات (sentences) سخن گفته میشود. به همین دلیل است که وی جملات پروتکل را ابطالناپذیر میداند.
همینجاست که نویرث به کارنپ انتقاد میکند: جملات پروتکل نیز ابطالپذیر و خطاپذیر است. اما نویرث با ردّ دیدگاه کارنپ، خود با مسأله تسلسل نافرجام مواجه میشود. راه حل وی برای این مسأله قبول یا ردّ دلبخواهی و اختیاری جملات پروتکل است: «ما میتوانیم یا جمله پروتکل را که با سیستم تنافی دارد، ’حذف کنیم‘ ’ … یا اینکه آن را بپذیریم و سیستم را به گونهای که با اضافه شدن این جمله همچنان سازگار باقی بماند، اصلاح کنیم‘». پس به طور دلبخواهی میتوان هر یک از جمله پروتکل یا سیستم را کنار گذاشت. اما به اعتقاد پوپر این، راه حل مسأله نیست. اشکال پوپر البته تنها ناظر است به دلبخواهی دانستن حذف. فارغ از این اشکال، پوپر در سایر موارد با نویرث همراه است: او میپذیرد که فرضیات را نمیتوان با ادراکات سنجید و میپذیرد که جملات پروتکل خطاپذیر و ابطالپذیر است؛ او تنها راه حل نویرث برای مسأله تسلسل را ردّ میکند. ابطالپذیر دانستن جملات پروتکل یا به تعبیر مطلوب پوپر گزارههای پایه (basic statements) با پذیرش تز نظریهباری مشاهدات پیوند دارد. چنانکه پیشتر دیدیم، از نظر پوپر، حتی در جملات پروتکل هم از واژههای کلّی استفاده میشود، واژههایی که به رفتارهای شبه قانونی دلالت دارد و لذا تئوریک است و رابطه تطابق با ادراکات حسّی ما ندارد. مثلاً در جمله پروتکل ’من در اینجا یک لیوان آب میبینم‘، دستکم دو واژه کلّی ’لیوان‘ و ’آب‘ وجود دارد که مشروب از تئوریاند. پرسش اساسی در اینجا این است که چنانچه جملات پروتکل یا گزارههای پایه نیز مشروب از تئوری هستند و بالتبع خطاپذیر و ابطالپذیراند، پس چگونه میتوان با استناد و اعتماد به آنها حکم به ابطال یا تقویت تئوریها و سیستمها داد؟ راه حلّ نویرث این بود که در صورت ناسازگاری جمله پروتکل با سیستم نظری، ما میتوانیم به دلخواه هر کدام از آنها را ردّ و حذف کنیم و هیچ ضرورت منطقی وجود ندارد که همواره سیستم را بر پایه جمله پروتکل ردّ کنیم، بلکه میتوان بالعکس جمله پروتکل را بر اساس سیستم ردّ کرد. پوپر با بخش اخیر این موضع موافق است، ولی با بخش نخست آن مخالفت میکند. او میپذیرد که هیچ ضرورت منطقی برای پذیرش گزاره پایه و ردّ کردن سیستم وجود ندارد و میتوان بالعکس عمل کرد: گزاره پایه را ردّ کرد و سیستم را حفظ کرد، اما در اینکه حذف یا پذیرش جملات پروتکل دلبخواهی است، با نویرث اختلاف نظر جدّی دارد. به اعتقاد پوپر ما در اینجا به تدوین قواعدی (rules) نیاز داریم. در حالی که نویرث از ارائه چنین قواعدی بازمانده است، پوپر سعی میکند خود قاعدههایی ارائه دهد. (ibid, p. 78) معالوصف پوپر به تصریح میپذیرد که:
از نقطه نظر منطقی، آزمون یک تئوری بر گزارههای پایهای استوار است که قبول و ردّ آنها به نوبه خود، بر تصمیمات (decisions) ما استوار است. از اینرو این تصمیمات هستند که عاقبت تئوریها را مشخص میکنند.
پوپر ادامه میدهد:
تا اینجا پاسخ من به این پرسش که ’ما چگونه یک تئوری را برمیگزینیم؟‘ شبیه پاسخ قراردادگرا (conventionalist) است و من همچون او میگویم که انتخاب (choice) تئوری تا حدّی با عنایت به سودمندی (utility) تعیین میشود. اما علیرغم این، تفاوت عظیمی میان دیدگاه من و او وجود دارد. چرا که من برآنم که خصیصه روش تجربی دقیقاً این است که قرارداد یا تصمیم، تعیینکننده مستقیم پذیرش گزارههای کلّی (universal) نیست، بر عکس، قرارداد و تصمیم در پذیرش گزارههای شخصی (singular) ـ یعنی گزارههای پایه، سهیم است. (ibid, p. 91)
بدینترتیب، تفاوت پوپر و قراردادگرا تنها در قراردادیدانستن گزاره کلّی یا گزاره پایه است، ولی در این اصل همداستاناند که بنیان علم تجربی بر تصمیم و توافق دانشمندان است. آنچه که در اینجا مدّ نظر است، موضوع تعیّن ناقص[5] نیست، بلکه تصمیمگیری بر سر کفایت آزمایشهاست. «این تصمیمات هستند که عاقبت تئوریها را مشخص میکنند.»
حال نگاهی بیندازیم به موضع پایا و تقریر وی از دیدگاه پوپر. پایا در انتقادنامه مینویسد:
… قرارداد و اعتباری که در علم برای ارزیابی نظریهها به کار گرفته میشود، جز در مواردی که تعیّن ناقص[6] کار قضاوت بر مبنای موازین عینی را موقتاً دشوار یا ناممکن میسازد، صرفاً با تکیه به معیارهای عینی که با هدف تقرّب به حقیقت تدوین شدهاند و پاسخگو به داور واقعیتاند و ربطی به خواست و میل و گرایش و نظام ارزشی افراد ندارند صورت میپذیرد. … توافق جامعه علمی در این خصوص که از کدام گزارهها یا فرضیهها … استفاده به عمل آید، به هیچ روی (بجز مورد تعیّن ناقص که اشاره شد) در گرو خواستها و تمایلات افراد نیست، بلکه ناظر به واقعیت عینی است: گزارههای با دامنه محدودتری که تاکنون "تقویت شده[7]" باقی ماندهاند … به مصاف نظریه یا فرضیه … مورد نظر فرستاده میشوند. … کاملاً به عکس استنباط نویسنده محترم، آنچه که رقمزدن سرنوشت علم تجربی نقش دارد، نهایتاً و اساساً "واقعیت خارجی" است و نه دانشمندان و تئوریسازان. (تأکیدها به شیوه ایرانیک از من است)
پایا چنان سخن میگوید که ما را به تردید میافکند که او یک عقلگرای انتقادی است یا یک رئالیست خام (naïve realist)؛ یک ابطالگراست یا یک استقراءگرا. تقویتشده باقیماندن گزارهها تابع تئوریهاست و نه فکتهای ناب و واقعیت خارجی عریان. اگر سرنوشت علم تجربی به دست «واقعیت خارجی» است و لاغیر، پس چرا ابطالپذیری پایانناپذیر است و پوپر ناچار شده است برای حل مشکل تسلسل بیفرجام دست به دامان مواضعه و قراداد شود؟ اگر پذیرش گزارههای پایه صرفاً بر اساس مطابقت با «واقعیت خارجی» تعیین میشود، و دانشمندان و تئوریسازان دخالتی در آن ندارند، چنانکه کارنپ میپنداشت، چرا پوپر گزارههای پایه را ابطالپذیر میداند؟ موضع پایا در اینجا همان موضع فریز و کارنپ پوزیتیویست است که چنانکه دیدیم پوپر آن را روانشناسیگری خوانده، سخت بدان میتازد. پوپر تصریح میکند که «گزارههای پایه به عنوان نتیجه تصمیم یا توافق پذیرفته میشوند؛ و تا این حدّ قراردادیاند.» (ibid, p. 88) درست است که پوپر و عقلگرایان انتقادی ملاک صدق را مطابقت (correspondence) با واقعیت خارجی میدانند و از اینرو به اعتقاد آنها گزارهای صادق است که با واقع مطابق باشد، اما این دخلی به موضوع بحث ندارد.[8] تعیینکننده صدق نفسالأمری گزارهها واقعیت خارجی است، اما آیا گزارههایی که ما صادق میدانیم، واقعاً صادقاند؟ این پرسش موضوع بحث ماست. در مقام تشخیص صدق گزارهها، تنها میتوان تئوریهای علمی را با گزارههای پایه و گزارههای پایه را با گزارههای پایه دیگر و هلمّ جرّا، مقایسه کرد و نه با خود واقعیت خارجی؛ و این سلسله ارزیابی گزارهها با گزارههای دیگر منطقاً بهنحوی بیپایان ادامه دارد تا آنکه ما عملاً دستور کات دهیم. این گزاره مشاهدتی که ’در اینجا لیوان آبی هست‘، اگر صادق باشد به خاطر آن است که با واقعیت خارجی مطابق است، اما آیا این گزاره، صادق و با واقعیت خارجی مطابق است؟ این سؤال اصلی ماست. از نظر پوپر ما هیچگاه نمیتوانیم به این پرسش پاسخی قطعی و نهایی دهیم؛ نه پاسخ مثبت قطعی و نه حتی پاسخ منفی قطعی. ما چگونه میتوانیم با قاطعیت بدانیم که این گزاره صادق است؟ از طریق مقایسه این گزاره با نفس واقعیت خارجی؟ از نظر پوپر، به هیچوجه! چرا که ما به واقعیت خارجی دسترسی مستقیم نداریم؛ ما جهان خارج را همواره مِن وراء حجاب میبینیم و همواره پرده تئوریها بر چشمان ماست، پردهای که هیچگاه نمیتوانیم آن را کنار بزنیم. به همین دلیل است که پوپر یک رئالیست خام نیست. از دید پوپر ما همواره در چنبره تئوریهای خود اسیریم. سرانگشتان معرفتی بشر هیچگاه خود واقعیت را مستقیماً لمس نمیکند: دست ما کوتاه و خرما بر نخیل. یک بار دیگر سخن پوپر را به یاد آوریم:
… هر گزارهای خاصیت یک تئوری یا فرضیه را دارد. هیچ تجربه مشاهدتی نمیتواند این گزاره را که ’در اینجا لیوان آبی هست‘ اثبات کند. به این دلیل که کلّیات ظاهرشده در آن نمیتواند با هیچ تجربه حسی خاصی رابطه متقابل داشته باشد. (ibid, p. 76)
دقّت کنیم: کلیّات ظاهرشده در گزارههای مشاهدتی با هیچ تجربه حسّی خاصی رابطه متقابل ندارد. و از اینرو هیچ تجربهای نمیتواند صدق گزارههای مشاهدتی را اثبات کند. این سخن ثارنتن را نیز مجدداً مرور کنیم:
… پوپر تأکید میکند که چنین نتایجی مستقیماً با فکتها مقایسه نمیشوند، صرفاً به این خاطر که هیچ فکت نابی در دسترس نیست؛ تمام گزارههای مشاهدتی نظریهبار هستند و به همان میزان تابعی هستند از آنچه که بهنحو عینی واقعی است، که تابعی هستند از عوامل صرفاً ذهنی (علایق، انتظارات، آرزوها و مانند آن). (تأکیدها از من است)
تدوین قواعدی برای فرار از دلبخواهیبودن نیز مفرّی از «خواست و میل و گرایش و نظام ارزشی افراد» و بالتبع پلورالیستیک و ایدئولوژیک بودن علم فراهم نمیآورد. به این سخن پوپر نگاه کنیم:
Thus I freely admit that in arriving at my proposals I have been guided, in the last analysis, by value judgments and predilections. (ibid, p. 15)
من بیتکلّف میپذیرم که در نیل به طرحهایم، در آخرین تحلیل، تحت هدایت داوریهای ارزشی و تمایلات بودهام.
از نظر پوپر، فیلسوفان و دانشمندان هرقدر هم تلاش کنند که صرفاً با «تکیه به معیارهای عینی» قواعدی تدوین کنند، معالوصف نمیتوانند از کمند «داوریهای ارزشی و تمایلات» خویش رها شوند. اساساً از این دیدگاه، چنانکه در ادامه خواهیم دید، «معیارهای عینی» چیزی نیست جز معیارهای توافقی! عینیت همان بیناذهنیت است.
خود پوپر واقف است که اتخاذ این مبنا از یک سو به نسبیگرایی و از سوی دیگر به جزمگرایی و دگماتیزم (پذیرش بلادلیل گزارهها) منجر میشود و لذا بدون لاپوشانی از نسبیت گزارههای پایه سخن میگوید اما نه این نسبیت را نافی عینیت علم میداند و آن را مضرّ به شمار میآورد و نه جزمیت آنها را مضرّ به حال انتقادیبودن. سرّ موضوع این است که مراد پوپر از ’عینیت‘ (objectivity) بیناذهنیت (inter-subjectivity) است.
بنابر این، باید بگویم که عینیت گزارههای علمی در این واقعیت نهفته است که میتوانند بهنحوی بیناذهنی آزموده شوند (inter-subjectively tested). (ibid, p. 22)
عینیت گزارههای علمی در این است که آزمودنشان برای همگان میسر است. (ibid, p. 25)
بدینترتیب این اشکال مرتفع است که نسبیت مذکور با عینیت مورد تأکید پوپر ناسازگار است. و اما این اشکال که چگونه بیناذهنی و نسبی شمردن علم با رئالیست بودن و هدف اصلی علم را کشف واقعیت دانستن سازگار است. پاسخ این است که از منظر پوپر اگر مفروضات ما صادق از کار درآمده باشد ما به واقعیت دست یافتهایم اما هیچگاه محق نیستیم که خود را صاحب آن بدانیم، ما حتی نمیتوانیم یقین کنیم که واقعیت چگونه نیست! چه رسد به آنکه یقین کنیم که چگونه هست! یقین میوه ممنوعه است! ما تنها میتوانیم امیدوار باشیم که علایق و انتظارات و آرزوها و ایدئولوژی ما چندان ما را از راه صواب دور نکرده باشد که واقعیت را درک نکرده به چاه اباطیل افتاده باشیم. بنابر این اولاً واقعیتی فیزیکی پیرامون ماست که چند و چوناش تابع اندیشههای ما نیست؛ ثانیاً ما میتوانیم این واقعیت را کشف کنیم، اما (و ثالثاً) مشروط بر اینکه بخت یار ما باشد و پیشفرضها و تئوریهای ما به واقع اصابت کند؛ رابعاً هیچگاه ما محق نیستیم اطمینان یابیم که تئوریهایمان به واقع اصابت کرده است؛ حتی نمیتوانیم اطمینان یابیم که تئوریهای ما به واقع اصابت نکرده است: همواره باب آزمون و چون و چرا باز است؛ اما ما به ناچار در جایی بحث را به اتفاق خاتمه داده، کفایت بحث را اعلام میکنیم. از اینرو هرچند از یکسو رئالیست هستیم، و هدف اصلی علم را کشف واقعیت میدانیم، از سوی دیگر برآنیم که خاتمت بحث و فحص تنها با تصمیم و اتفاق نظر میسّر است و عینیّت علم جز بیناذهنیت نیست. بر همین مبناست که پوپر در عین حالی که هدف اصلی علم را کشف واقعیت میشمارد، به تصریح میگوید که:
Theories are nets cast to catch what we call ‘the world’: to rationalize, to explain, and to master it. We endeavour to make the mesh ever finer and finer. (ibid, pp. 37-8)
تئوریها تورهایی هستند که افکنده میشوند تا آنچه را که ما ’جهان ‘میخوانیم به چنگ آورند: آن را خردپذیر کنند، تبیین کنند، و تحت فرمان درآورند. ما تلاش میکنیم تا روزنههای تور را هرچه ریزتر و ریزتر کنیم.
بدینترتیب، از منظر پوپر، تئوریهای علمی که تورهای دستباف ما هستند، افکنده میشوند تا هم جهان فیزیکی را خردپذیر کرده، توضیح دهند و هم در سلطه بر آن و تصرف در آن یاریگر ما باشند. راقم سطور در مقاله اصلی با استناد به همین فراز از کلام پوپر آورده بود: «علوم تجربی که همان تئوریهای نظامیافته است، برساخته و مصنوع ماست، مصنوعی نظری که هم خواستههای نظری ما را برآورده میکند و تصویری عقلپسند و سازگار با سایر باورها و معارف خویش به ما میدهد و هم مقاصد عملی ما را تأمین میکند و ما را در تصرف عالمانه و موفق در جهان یاری میدهد.» اما دکتر پایا در واکنشی عجیب میگوید:
نویسنده محترم در تشخیص هدف علم نیز گرفتار خطایی سهمگین شده است. … هدف علم، بر خلاف آنچه که نویسنده محترم بیان داشته است، "دخل و تصرف" در عالم نیست. این هدفی بود که پوزیتیویستها، به اقتفای فرانسیس بیکن، برای علم در نظر گرفته بودند. … هدف علم همچنین بر خلاف نظر نویسنده محترم "ارائه تصویری عقلپسند" از عالم نیست. هدف علم، از دیدگاه عقلگرایان نقاد، تنها و تنها یک چیز است: دستیابی به حقیقت.
برای ارزیابی تقریر پایا از موضع پوپر کافی است سخنان او را با سخنان خود پوپر مقایسه کنیم. بنابر تقریر ایشان، پوپر هم پوزیتیویستی است در اقتفای بیکن! که «در تشخیص هدف علم گرفتار خطایی سهمگین شده است.».
*****
مقدمه دوم: هر کس تز نظریهباری مشاهدات را قبول داشته باشد، نمیتواند به نحو سازگاری از پذیرش امکان علوم تجربی اسلامی شانه خالی کند.
من استدلال خود را بر مقدمه دوم چنین صورتبندی میکنم:
هرکس تز نظریهباری مشاهدات را قبول داشته باشد، نمیتواند به نحو سازگاری تأثیر تمایلات، انتظارات، آرزوها و ایدئولوژیها را بر پذیرش تئوریهای علمی (علم تجربی) انکار کند.
هرکس تأثیر تمایلات، انتظارات، آرزوها و ایدئولوژیها را بر پذیرش تئوریهای علمی (علم تجربی) بپذیرد، نمیتواند به نحو سازگاری امکان مشروع تأثیر تمایلات، انتظارات، آرزوها و ایدئولوژی اسلامی را بر پذیرش تئوریهای علمی (علم تجربی) انکار کند.
هرکس امکان مشروع تأثیر تمایلات، انتظارات، آرزوها و ایدئولوژی اسلامی را بر پذیرش تئوریهای علمی (علم تجربی) بپذیرد، نمیتواند به نحو سازگاری از پذیرش امکان علوم تجربی اسلامی شانه خالی کند.
پس: مقدمه دوم: هر کس تز نظریهباری مشاهدات را قبول داشته باشد، نمیتواند به نحو سازگاری از پذیرش امکان علوم تجربی اسلامی شانه خالی کند.
روشن است که استدلال بر مقدمه دوم معتبر (valid) است. به نظر من مقدمه C هم چنان روشن است که نیازی به استدلال ندارد. مقدمه B هم استدلال نمیطلبد؛ تنبیه بر این مطلب کافی به نظر میرسد که تمایلات و انتظارات و آرزوها و ارزشداوریهای اسلامی و نهایتاً ایدئولوژی اسلامی تنها یکی از گونههای تمایلات و آرزوها و ایدئولوژیهاست و چنانچه دخالت و تأثیر تمایلات و انتظارات و آرزوها و ارزشداوریها و ایدئولوژیهای غیراسلامی، از جمله ایدئولوژی سکولار یا مسیحی، بر پذیرش تئوریهای علمی (علم تجربی) ممکن و مشروع باشد پس لاجرم دخالت و تأثیر تمایلات و انتظارات و آرزوها و ارزشداوریها و ایدئولوژی اسلامی نیز ممکن و مشروع است. بدینترتیب تنها لازم است که بر درستی مقدمه A استدلال کنیم. استدلال من بر A از این قرار است:
A1. تز نظریهباری مشاهدات مستلزم تأثیر تمایلات، انتظارات، آرزوها و ایدئولوژیها بر پذیرش تئوریهای علمی است.
پذیرش یک تز و انکار لازمه منطقی آن از مصادیق باور به گزارههای ناسازگار است.
A’. پذیرش تز نظریهباری و انکار تأثیر تمایلات، انتظارات، آرزوها و ایدئولوژیها بر پذیرش تئوریهای علمی از مصادیق باور به گزارههای ناسازگار است.
روشن است که A’ برگردانی از A است. D را هم من کاملاً پذیرفتنی و بینیاز از استدلال مییابم هرچند برخی با آن مخالفت کنند. پس تنها باید بر درستی A1 استدلال کنیم. استدلال بر A1 را با زبان مورد علاقه پوپر چنین صورتبندی میکنیم:
A1a. تئوریهای علمی نهایتاً با استناد به گزارههای پایه پذیرفته میشوند.
A1b. بنابر تز نظریهباری، گزارههای پایه تحت تأثیر تمایلات، انتظارات، آرزوها و ایدئولوژیها متکوّن و پذیرفته میشوند.
A1c. پس بنابر تز نظریهباری، تئوریهای علمی نهایتاً تحت تأثیر تمایلات، انتظارات، آرزوها و ایدئولوژیها پذیرفته میشوند.
معلوم است که A1c ورژن و برگردانی از A1 است. A1a نیز بینیاز از استدلال است. توضیح A1b هم پیشتر گذشت اما یکبار دیگر آن را مرور میکنیم.
تز نظریهباری بر تأثیر تئوریها بر طراحی آزمایشها و تکوّن و نیز ارزیابی مشاهدات یا گزارههای مشاهدتی دلالت دارد. تئوریها خود تحت تأثیر تمایلات، انتظارات، آرزوها و ایدئولوژیها است. پس طراحی آزمایشها و تکوّن و ارزیابی مشاهدات یا گزارههای مشاهدتی تحت تأثیر تمایلات، انتظارات، آرزوها و ایدئولوژیها قرار دارد. تئوریها و از طریق آنها ایدئولوژیها در سه مقام بر مشاهدات و گزارههای مشاهدتی یا پایه تأثیر میگذارند: 1) در مقام هدایت مشاهدات و طراحی آزمایشها 2) در مقام تکوّن گزارههای مشاهدتی یا پایه 3) در مقام ردّ و قبول و ارزیابی گزارههای مشاهدتی یا پایه.
از نظر پوپر، تئوریها و بالتبع ایدئولوژیها هدایتکننده مشاهدات و آزمایشها هستند. بدیهی است که با تغییر ایدئولوژیها تغییر مسیر مشاهدات دور از انتظار نیست. همچنین، تئوریهای علمی (scientific theories) که به صورت گزارههای کلّی (universal statements) هستند، (ibid, p. 37) نهایتاً با گزارههای پایه (basic statements)، یا مشاهدتی، که صورتاً گزارههای وجودی شخصی (singular existential statements) هستند، (ibid, p. 84) آزموده شده، ابطال (falsified) یا تقویت (corroborated) میشود. چنانکه پیشتر دیدیم، بنابر تز نظریهباری مشاهدات، نفس مشاهدات و گزارههای مشاهدتی یا پایه که اساس و مبنای ردّ و قبول تئوریهای علمی هستند، تحت تأثیر عمیق و سیطره تمایلات و انتظارات و آرزوها و نهایتاً ایدئولوژیها قرار دارند. و از اینرو کاملاً محتمل است که دو مشاهدهگر با زاویه دید و شرایط فیزیکی یکسان از دیدن شیء واحد علیرغم آنکه تصاویر نقشبسته بر شبکیه آنها یکسان است، تحت تأثیر پسزمینه ادراکی متفاوت و تئوریهای گوناگون، تجربه بصری متفاوت داشته، از دیدن دقیقاً یک چیز گزارشهای کاملاً متغایر و بلکه متضادی ارائه دهند. روشن است که دانشمندان تنها با استناد به همین گزارههای مشاهدتی میتوانند در باب تئوریهای علمی تعیین تکلیف کنند و از اینرو تکثر و تنوع و تخالف گزارههای مشاهدتی یا پایه به تکثر و تنوع و تخالف تئوریهای علمی ابطالنشده و تقویتشده و در نتیجه پلورالیسم علمی منجر میشود.
افزون بر این، با توجه به اینکه گزارههای پایه خود از جنس تئوری بوده، آزمونپذیر و ابطالپذیر است، و منطقاً میتوان به نحو بیپایانی آزمون گزارههای پایه را ادامه داد، دانشمندان بر پایه توافق عملاً این ساسله بیپایان را قطع کرده، دستور کات میدهند. این توافق و دستور خود تحت تأثیر همه عوامل غیرمعرفتی فوقالذکر از جمله ایدئولوژیها است؛ و بر این اساس پای ایدئولوژیها به نحو مضاعفی به مقام ارزیابی تئوریهای علمی باز میشود و بر این مبنا، علوم تجربی به نحوی مضاعف و ژرفتر ایدئولوژیک و پلورالیستیک میشود. البته پوپر قواعدی برای دستور کات تنظیم کرده است اما این قواعد نیز مانع از پلورالیستیکبودن مقام ارزیابی نیست؛ چرا که تنظیم خود این قواعد نیز تحت تأثیر برخی داوریهای ارزشی و تمایلات است.
من بیتکلّف میپذیرم که در نیل به طرحهایم، در آخرین تحلیل، تحت هدایت داوریهای ارزشی و تمایلات بودهام. (ibid, p. 145)
بدینترتیب، روشن است که بنابر تلقی پوپری از علم، اولاً علم با تئوری آغاز و با تئوری پایان میپذیرد. و ثانیاً تئوری همواره تحت تأثیر عوامل غیرمعرفتی از جمله ایدئولوژیها است.
آیا پایا راه خود را از پوپر جدا میکند؟
روشن است که چنانچه دکتر پایا با پوپر در پذیرش تز نظریهباری مشاهدات همنظر باشد، با استدلالی کاملاً شبیه استدلال اصلی نمیتواند از پذیرش امکان علوم تجربی اسلامی شانه خالی کند. این استدلال را ’استدلال فرعی ‘میخوانیم و صورت آن چنین است:
پایا تز نظریهباری مشاهدات (theory-ladenness of observations) را قبول دارد.
هر کس تز نظریهباری مشاهدات را قبول داشته باشد، نمیتواند به نحو سازگاری از پذیرش امکان علوم تجربی اسلامی شانه خالی کند.
پس پایا نمیتواند به نحو سازگاری از پذیرش امکان علوم تجربی اسلامی شانه خالی کند.
روشن است که استدلال فرعی معتبر است و اگر مقدمات آن صادق باشد نتیجه آن (ب) ضرورتاً صادق است. درستی مقدمه 2 کمی پیشتر نشان داده شد؛ پس کافی است که درستی مقدمه أ نشان داده شود.
تا جایی که من میدانم عقلگرایان انتقادی مشهور تز نظریهباری را نفی نکردهاند و در پذیرش آن با پوپر همرأیاند. اما آیا پایا مخالف تز نظریهباری است؟ پایا خود به صراحت در انتقادنامه گفته است:
همچنان که عقلگرایان نقاد به تفصیل توضیح دادهاند، آدمی نمیتواند در خلاء معرفتی بیندیشد. به عبارت دیگر آدمی بر خلاف آنچه "تجربهگرایان" میپنداشتند "لوح نانوشته"ای نیست که از همه پیشفرضها و پیشداوریها و دانستههای پیشین عاری باشد و یا بتواند به چنین حالتی دست یابد. به این اعتبار همه تکاپوهای معرفتی آدمی با ذهنی مملو از پیش فرضها و دانستههای پیشین و پیشداوریها آغاز میشود.
این البته صرفاً پذیرش صریح مسبوقیت مشاهدات به تئوری است، و در مورد مصبوغیت مشاهدات به تئوری ساکت است. معالوصف به گمان من هیچ عقلگرای انتقادی، مصبوغیت مشاهدات به تئوری را نیز انکار نمیکند، بلکه شاید بتوان گفت که انکار آن با پذیرش عقلگرایی انتقادی سازگار نیست؛ و از اینرو پایا نمیتواند عقلگرای انتقادی یا پوپری باقی بماند ولی تز نظریهباری را رد کند. این ادعا را ’ادعای فرعی دوم‘ خوانده، بر آن چنین استدلال میکنم:
اگر کسی عقلگرای انتقادی باشد آنگاه گزارههای مشاهدتی را خطاپذیر میداند.
اگر عقلگرای انتقادی تز نظریهباری مشاهدات را رد کند آنگاه گزارههای مشاهدتی را خطاناپذیر میداند.
پایا هم عقلگرای انتقادی است و هم تز نظریهباری مشاهدات را رد میکند.
پایا گزارههای مشاهدتی را هم خطاپذیر میداند و هم خطاناپذیر.
روشن است که این استدلال معتبر است. اما استدلال بر مقدمات آن:
استدلال بر a: پذیرش خطاپذیری تمام گزارهها از جمله گزارههای پایه یا جملات پروتکل از ارکان عقلگرایی انتقادی است. به نظر میرسد این موضوع پیش پا افتادهای بوده، نیازمند احتجاج نیست.
استدلال بر b: ادعا این است که: اگر عقلگرای انتقادی تز نظریهباری مشاهدات را رد کند آنگاه گزارههای مشاهدتی را خطاناپذیر میداند. میدانیم که عقلگرای انتقادی اولاً رئالیست فلسفی است، یعنی باور دارد که جهان خارجی مستقل از افکار و انظار او وجود دارد ثانیاً غیرشکاک است، یعنی باور دارد که میتوان جهان خارج مستقل از خویش را شناخت (یعنی بدان باور مطابق با واقع داشت) هرچند هیچگاه نمیتوان اطمینان یافت که میدانیم جهان خارج حتی چگونه نیست. ثالثاً عقلگرای انتقادی دستکم در مقام ابطال فرضیات علمی به گزارههای مشاهدتی و جملات پروتکل استناد میکند و لذا برای مشاهده و گزارههای مشاهدتی منزلتی معرفتی قائل است. حال در نظر بگیرید که چنین کسی تز نظریهباری را انکار کند؛ به نظر میرسد که دستکم معقولترین وجه این است که فکر کنیم چنین کسی همرأی با کارنپ میپذیرد که گزارههای مشاهدتی یا جملات پروتکل توصیف مستقیم و واقعگویانه واقعیت خارجی است، و به بیان دیگر گزارههای مشاهدتی را خطاناپذیر میداند. در این مقام، چنانچه کسی ادعا کند که عقلگرای انتقادی ِ منکر تز نظریهباری، میتواند گزارههای مشاهدتی را بر پایه تزی غیر از تز نظریهباری، خطاپذیر بداند، بر عهده اوست که به نفع ادعای خود استدلال کند. مادامی که چنین استدلالی در دست نیست، موجهایم باور داشته باشیم که: اگر عقلگرای انتقادی تز نظریهباری شناخت را رد کند آنگاه گزارههای مشاهدتی را خطاناپذیر میداند.
حال فرض کنیم که c صادق است. پس لاجرم d صادق است و پایا گرفتار ناسازگاری شده است. برای فرار از پذیرش d بهترین راه این است که صدق c را نپذیریم. اما انکار صدق c با توجه به اینکه میدانیم که پایا به اعتراف صریح خودش عقلگرای انتقادی است تنها از این راه معقول است که فکر کنیم پایا منکر تز نظریهباری مشاهدات نیست. مطابق این استدلال، پایا تز نظریهباری را قبول دارد و چنانکه خود نیز تلویحاً پذیرفته است که چنانچه کسی تز نظریهباری را قبول داشته باشد، منطقاً باید امکان علوم تجربی اسلامی را بپذیرد، به ناچار باید منطقاً امکان علوم تجربی اسلامی را بپذیرد، هر چند شخصاً تمایلی به پذیرش این لازمه منطقی نداشته باشد. اگر پایا مایل نیست به ناسازگاری در باورها گرفتار شود باید توضیح دهد که چگونه گزارههای پایه را ابطالپذیر میداند اما تز نظریهباری مشاهدات را قبول ندارد؛ و یا آنکه توضیح دهد که چگونه میتوان علیرغم پذیرش تز نظریهباری مشاهدات، امکان تأثیر ایدئولوژیها بر علم تجربی را ردّ کرد. اگر پایا نتواند چنین توضیحی ارائه دهد تنها راه باقی مانده برای پافشاری بر انکار امکان علوم تجربی اسلامی این است که ابطالپذیری گزارههای پایه را انکار کرده، راه خود را کاملاً از پوپر جدا کند؟ آیا پایا چنین خواهد کرد؟
در ادامه و خاتمه نگاهی میاندازیم به برخی از دیدگاههای فرعی دکتر پایا در انتقادنامه.
خاتمه: ملاحظاتی انتقادی به برخی دیدگاههای پایا
1. دکتر پایا در انتقادنامه گفتهاند:
نویسنده محترم در توضیح دیدگاه پوپر در مورد علم مرقوم داشتهاند، از دیدگاه پوپر: "اساساً روش علوم تجربی، استقرائی (inductive) نبوده و نیست، بلکه قیاسی (deductive) بوده و هست." این سخن غیر دقیق است. روش علم از دیدگاه عقلگرایان نقاد و از جمله پوپر، روش پژوهش در مسائل با شیوه سعی و خطا یا ارائه حدسها و گمانه و کوشش برای آشکار ساختن خطای آنهاست. روش قیاسی تنها پس از ارائه نظریه و به منظور ارزیابی نقادانه آن به کار میرود.
بر خلاف نظر دکتر پایا، به گمان من، اینکه روش علم از نظر پوپر حدس و ابطال است، دقیق نیست؛ چون از نظر پوپر، روش علم یعنی روش آزمون؛ و حدس نقشی در روش آزمون ندارد. به اجمال احیاناً مخلّ، روش علمی با استنتاج نتایج قابل آزمون از فرضیهای که در اختیار داریم و گزارههای پیشتر پذیرفتهشده، آغاز میشود. اینکه آن فرضیه را از کجا آوردهایم هیچ نقشی در روش علم ندارد؛ حتی اگر آن را از طریق حدس به دست آوریم. دستیابی به فرضیات بیروش است و جزء روش علمی نیست.
… دیدگاه من … ، درست یا نادرست، این است که هیچ چیزی به عنوان روش منطقی داشتن ایدههای نو یا بازسازی منطقی این فرایند وجود ندارد. دیدگاه من را میتوان با گفتن اینکه هر اکتشافی مشتمل است بر’عنصری غیرعقلانی‘ (an irrational element) یا ’شهودی خلاقانه‘، به معنای برگسونیاش، بیان کرد. (Popper, 2003, p. 8) (تأکید از من است)
پس از استنتاج نتایج قابل آزمون، این نتایج را میآزماییم؛ چنانچه این نتایج، کاذب از کار درآیند نتیجه میگیریم که فرضیه ما خطا است. لذا روشی که پوپر استفاده میکند قیاسی و بدینصورت است:
If T then E.
Not E.
Not T.
بدینترتیب، در ابطال، از صورت قیاساً معتبر ِ رفع تالی (modus tollens) استفاده میشود.
2. دکتر پایا نباید انتظار داشته باشد که همه به زبان ابطالگرایان سخن بگویند. منعی وجود ندارد که غیرابطالگرایان موضع ابطالگرایان را با زبان دیگری تقریر کنند. من در مقاله اصلی، برای تقریر دعوی پوپر از زبان رایج در معرفتشناسی معاصر و مفهوم توجیه (justification) بهره جسته، چنین آوردهام:
پوپر دیدگاه فریز را که … گمان میکرد توجیه (justification) … این گزاره که «فلان میز سرخ است» دریافتهای حسّی ماست … رد کرده، … رأی کارناپ را میپذیرد … اما پوپر دیدگاه کارناپ را نیز که: «میگوید … جملههای تسجیلی … «بینیاز از تأییداند…» … رد کرده، آن را بیان دیگری از نظریه روانشناسیگرایانه فریز میخواند … گزارههای مشاهدتی … نیز از اظهار مجربات بیواسطه … فراتر رفته، محفوف به تئوریها (theory-laden) است؛ … لذا … حتی جملات تسجیلی، نیازمند توجیه و دلیل بوده و چنانکه گذشت توجیهگر آنها نیز نه غیرجملات و یا ادراکات حسّی ما، بلکه دیگر جملات علوم است …
دکتر پایا در واکنش به این تقریر چنین مرقوم داشتهاند:
توجیه (و شیوههای مشابه آن) اساساً هیچ جایی در رویکرد عقلگرایان نقاد ندارد.
معذلک حقیر منعی در روایت دیدگاه عقلگرایان نقاد با زبان معرفتشناسان معاصر نمیبینم، و گمان نمیکنم که تحریف به شمار رود.
3. دکتر پایا چنین نگاشتهاند:
نویسنده محترم متذکر شده است: «صید حقایق با تور مسلمانان دو فایده مهم برای آنها در بر دارد: یکی اینکه مشکل علم و دین را بالمره حل میکند و دیگر اینکه …» این سخن با بیدقتی همراه است. در عالم انسانی به اعتبار آنکه همه چیز مستمراً در حال تحول و تغییر است هیچ اندیشه بشرساخته نمیتواند "بالمره" مشکلی را حل کند.
چنانچه علم تجربی ایدئولوژیک بوده، امکان تولید علوم تجربی اسلامی وجود داشته باشد، طبیعتاً حتی با فرض تحول و تغییر دائم تمام اندیشهها همچنان امکان تلائم و سازگاری مستمر علوم تجربی و دیدگاههای مذهبی وجود دارد. علم ایدئولوژیک از آنرو که مستمراً از ایدئولوژی بهره میبرد مستمراً متلائم و سازگار با ایدئولوژی است، اگرچه دائماً در حال «تحول و تغییر» باشد.
4. راقم سطور در مقاله اصلی گفته است:
ادعای ما صرفاً ناظر است به علوم تجربی، … یعنی علومی که با اتکاء به تجربه حسی، درباره طبیعت و انسان اطلاعات درستی به دست میدهند.
دکتر پایا در واکنش به این بخش چنین نوشتهاند:
از منظر عقلگرایی نقاد این سخن با حداقل دو اشکال اساسی همراه است. نخست آنکه بر خلاف سخن نویسنده محترم که موهم نوعی رویکرد پوزیتیویستی است، علم تجربی، "با اتکاء به تجربه حسی" اطلاعات درستی درباره طبیعت و انسان به دست نمیدهد. وظیفه تجربه، از منظر عقلگرایان نقاد، همچنان که به تفصیل توضیح داده شد، صرفاً آن است که اشتباهات گمانههای ما را درباره واقعیت بنمایاند. ما درباره "درست بودن" آنچه که در محک تجربه ردّ نشده است، نمیتوانیم اظهار نظر قاطعی بکنیم. حداکثر میتوانیم بگوئیم که امیدواریم در مسیر صواب باشد.
دقیقاً روشن نیست اشکال دکتر پایا ناظر به چیست؟ آیا ادعای ایشان این است که از نظر عقلگرایان انتقادی، علوم تجربی متکی به تجربه حسّی نیست؟ یا این است که ما نمیتوانیم با اتکاء به تجربه حسّی، اطلاعات درستی درباره طبیعت و انسان به دست آوریم؟ یا این است که ما نمیتوانیم با اتکاء به تجربه حسّی، مطمئن باشیم که اطلاعات درستی درباره طبیعت و انسان به دست میآوریم؟ اگر ادعای ایشان، سومی است ادعای درستی است، اما حقیر خلاف آن را نگفتهام؛ و اگر اولی یا دومی است، نادرست است.
اشکال دیگر اینکه از دیدگاه عقلگرایان نقاد، هر آنچه که بتواند به ما در تولید گمانههای ناظر به راهحلهایی درباره مسائلی که از رهگذر تعامل با واقعیت رخ نموده است کمک کند، اعم از وحی و نقل و شهود میتواند و میباید مورد توجه قرار گیرد. اما گمانهای که به مدد بهرهگیری از ظرفیتهای معیّن کشف[9] این قبیل منابع، و منابع دیگر تولید میشود، میباید به محک نقد در حیطه عمومی زده شود، تا احیاناً بتواند در زمره آنچه که معرفت موقت درباره واقعیت نامیده میشود جای گیرد.
این موضوع، فارغ از صحت و سقم و یا دقّت بیانی آن، هیچ ارتباطی با دعاوی حقیر ندارد و راقم سطور خلاف آن را ادعا نکرده است.
5. دکتر پایا انتقادنامه را با این جملات به پایان بردهاند:
بر اساس تعریف دقیقی که عقلگرایان نقاد از مفهوم علم مطرح میکنند … اگر سخنی که دانشمندی مسلمان درباره واقعیت مطرح ساخته است، با واقعیت انطباق داشته باشد، در آن صورت دقیقاً به همین اعتبار، و نه به اعتبار دین و مذهب و مشرب و نظام ارزشی گوینده آن، در زمره دعاوی معرفتی موقتاً پذیرفتهشده، جای داده میشود. و اگر با واقعیت انطباق نداشته باشد به همین اعتبار، و نه به اعتبار آنکه گوینده مسلمان است، به عنوان یک دعوی معرفتی درباره واقعیت پذیرفته نمیشود.
این جملات هم متضمن یک سوء تفاهم عجیب است و هم دربردارنده موضعی ناسازگار با موضع عقلگرایی انتقادی. اولاً راقم سطور هیچگاه ادعا نکرده و نمیکند که سخن دانشمند مسلمان «به اعتبار دین و مذهب و مشرب و نظام ارزشی گوینده آن، در زمره دعاوی معرفتی موقتاً پذیرفتهشده، جای داده میشود.» چنین ادعای مضحکی ارتباطی با موضع ما ندارد. این سوء تفاهم احتمالاً از حسن ظنّ جناب پایا نسبت به حقیر ناشی شده است!؟ ثانیاً این ادعا که «اگر سخنی که دانشمندی مسلمان درباره واقعیت مطرح ساخته است، با واقعیت انطباق داشته باشد، … دقیقاً به همین اعتبار [انطباق با واقعیت] … در زمره دعاوی معرفتی موقتاً پذیرفتهشده، جای داده میشود.» با موضع پوپر و عقلگرایی انتقادی موافق نیست. چنانکه به تفصیل گذشت، دعاوی و تئوریهای دانشمندان مسلمان تنها به اعتبار ابطالنشدن و تقویتشدن با گزارههای نظریهبار پایه و نه انطباق با واقعیت، در زمره دعاوی معرفتی موقتاً پذیرفتهشده، جای داده میشود.
و آخر دعوانا أن الحمدلله ربّ العالمین
منابع:
پوپر، کارل (1379). اسطوره چارچوب، در دفاع از علم و عقلانیت، ترجمه علی پایا. تهران: انتشارات طرح نو.
چالمرز، آلن اف. (1378). چیستی علم، درآمدی بر مکاتب علمشناسی فلسفی، ترجمه سعید زیباکلام. تهران: انتشارات سمت.
Cooper, Rachel (2005). Classifying Madness: A Philosophical Examination of the Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders, Dordrecht, Netherlands: Springer.
Godfrey-Smith, Peter (2007). “Popper's Philosophy of Science: Looking Ahead”, Forthcoming in J. Shearmur and G. Stokes (eds.), The Cambridge Companion to Popper, available at: <http://www.petergodfreysmith.com/PGSonPopper.pdf>.
Hull, David L. (1988). Science as a Process: An Evolutionary Account of the Social and Conceptual Development of Science, Chicago and London: The University of Chicago Press.
Miller, David (1994). Critical Rationalism: A Restatement and Defence. Chicago: Open Court Publishing Company.
Popper, Karl (2003). The Logic of Scientific Discovery, London and New York: Routledge.
Thornton, Stephen (2013). “Karl Popper”, The Stanford Encyclopedia of Philosophy, Edward N. Zalta (ed.), URL = <http://plato.stanford.edu/entries/moral-motivation/>.
[1] . دانشجوی دکتری رشته فلسفه تحلیلی پژوهشگاه دانشهای بنیادی (IPM) تهران و پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
[2] . در حال حاضر فلسفه پوپر چنان جذابیت خود را از دست داده است که فلسفه او را فلسفهای رو به موت میخوانند (Godfrey-Smith)، و اوضاع چندان برای طرفداران وی نامساعد است که دیوید میلر، یکی از بزرگترین مدافعان پوپر، از بیکسی و غربت اندیشههای وی در میان فیلسوفان ِ علم سخت شکوا کرده، سوگمندانه میگوید که: «این اعتراف پوپر که’فیلسوفان اندکی از تز ابطالگرایی حمایت میکنند‘ یک حقیقت ساده است و پس از گذشت شصت سال از انتشار کتاب منطق اکتشاف علمی [تا زمان انتشار اثر میلر] همچنان نوآورده بیباکانه او گرفتار تحریف و سوء فهم است و حتی با عناوینی چون ’صورت عقیمی از شکاکیت‘ و یا حتی ’ناعقلگرایی‘ نکوهش میشود.» (Miller, p. x). در چنین زمانهای نقد اندیشههای فلسفه علمی پوپر چندان رغبتی را برنمیانگیزد.
[3] . این موضوع نافی اذعان به این مطلب نیست که این ترجمه فینفسه اگرچه خوشخوان است، ترجمه دقیقی نبوده، مشحون از اشکالات و اغلاط است.
[4] . … Popper argues that the only logical technique which is an integral part of scientific method is that of the deductive testing of theories which are not themselves the product of any logical operation. In this deductive procedure conclusions are inferred from a tentative hypothesis. These conclusions are then compared with one another and with other relevant statements to determine whether they falsify or corroborate the hypothesis. Such conclusions are not directly compared with the facts, Popper stresses, simply because there are no ‘pure’ facts available; all observation-statements are theory-laden, and are as much a function of purely subjective factors (interests, expectations, wishes, etc.) as they are a function of what is objectively real.
[5] . از نظر پوپر، به اجمال تمام، روش علمی با استنتاج نتایج قابل آزمون از فرضیهای که در اختیار داریم و گزارههای کمکی پیشتر پذیرفتهشده، آغاز میشود. این نتایج قابل آزمون را میآزماییم؛ چنانچه یکی از نتایج، کاذب از کار درآید نتیجه میگیریم که دستکم یکی از مقدمات (فرضیه مورد آزمون و گزارههای کمکی) خطا است، اما کدامیک؟ کذب نتیجه هیچگاه نشان نمیدهد که کدام مقدمه کاذب است: کذب فرضیه مورد آزمون متعیّن نمیشود. این دانشمند است که مشخص میکند کدام گزاره را کنار بگذارد. موضوع تعیّن ناقص به تنهایی راه را بر ورود ایدئولوژیها به علم تجربی میگشاید؛ اما در این مقاله از آن استفاده نکردهایم.
[6]. underdetermination of theory by data
[7]. Corroborated
[8] . به زعم پایا «عقلگرایان نقاد به ملاک صدق تطابقی قائلاند و از نظر آنان صدق گزارههایی را که مدعایی تجربی در واقعیت مطرح میکنند، با نظر به واقعیت سنجیده میشود.»
[9]. Heuristic
برگرفته از: باور فلسفی، شماره سوم، شهریور 1392
جناب آقای دکتر علی پایا که در محافل فکری کشور به عنوان یکی از جدیترین مروّجان و مدافعان ایرانی اندیشههای پوپر شناخته میشوند، تلاش کردهاند به مکتوب نسبتاً کوتاه حقیر با عنوان ’چرا پوپریها نمیتوانند از پذیرش امکان علوم تجربی اسلامی شانه خالی کنند؟‘ (که از این پس آن را ’مقاله اصلی‘ میخوانم) پاسخی مبسوط دهند (از این پس پاسخ ایشان را ’انتقادنامه‘ میخوانم). واکنش ایشان شایسته تقدیر و تشکر است و من به سهم خود از توجه ایشان سپاسگزارم. معالأسف نوشته ایشان با یک سوء تفاهم آغاز شده است، با ایراد اتهاماتی ادامه یافته و بدون آنکه به استدلال اصلی حقیر پاسخی داده شود خاتمه یافته است. سید علی طالقانی