علم در حل بسیاری از مسائل تاریخی بهتر از فلسفه عمل کرده است
جلال پیکانی
در بسیاری از موارد رانه های روانشناختیِ سوق دهنده به سوی مطالعه فلسفه از برخی خطاهای شناختیِ معطوف به امکان همه چیز دانی نشأت می گیرد. به بیانی ساده تر، از آنجا که شخص به لحاظ روان شناختی میل به همه چیز دانی دارد و چنان چیزی را ممکن می داند، به سمت مطالعه فلسفه سوق پیدا می کند.
کسانی که با فلسفه آشنایی دارند می دانند که فلسفه دانشی است که از جهات بسیاری منحصر به فرد است. در اینجا تعبیر «منحصر به فرد» را بدون بار ارزشی مثبت یا منفی به کار می برم. این دانش منحصر به فرد از یک سو با امور انتزاعی سروکار دارد و از سوی دیگر تلاش می کند درباره کلی ترین امور داوری کند. از همین مجرا، به نحوی در ذهن آدمی میان فلسفه و همه چیز دانی پلی ایجاد شده است، اما این پل سست است و پا نهادن در آن امری است بسیار مخاطره آمیز.
در نزد کسانی که به شیوه های گوناگون به مطالعه فلسفه و تأملات فلسفی مشغولند، این خطا رایج است. مخصوصاً کسانی که به طور شخصی به مطالعه فلسفه می پردازند اغلب دچار این سو تفاهم می شوند که با تکیه بر صندلی راحتی و سیر در افکار خود می توانند درباره همه چیز – یا دست کم بسیاری از امور مهم و تعیین کننده- به شناخت درست برسند و داوری های معتبر ارائه بکنند، اما باید توجه داشت که اساساً یکی از وجوه فلسفه تحلیلی معاصر تلاش برای فرو ریختن این توهم است. در این باره بیان چند نکته مهم می تواند روشنگر باشد.
یکم. نگارنده با این ایده بنیادی کواین –ولو با تفسیری تعدیل شده از ایده او- همدل است که بسیاری از وظایفی که تا کنون به طور سنتی بر دوش فلسفه بود باید بر دوش علم گذاشته شود. علم در حل بسیاری از مسائل تاریخی بهتر از فلسفه عمل کرده است.
دوم. در بسیاری از موارد رانه های روانشناختیِ سوق دهنده به سوی مطالعه فلسفه از برخی خطاهای شناختیِ معطوف به امکان همه چیز دانی نشأت می گیرد. به بیانی ساده تر، از آنجا که شخص به لحاظ روان شناختی میل به همه چیز دانی دارد و چنان چیزی را ممکن می داند، به سمت مطالعه فلسفه سوق پیدا می کند.
سوم. تجربه سالهای بسیار آموزش فلسفه –چه برای دانشجویان فلسفه چه برای عامه مردم و علاقمندان به فلسفه- برای نگارنده اثبات کرده است که چنین میل و باوری در میان افرادی که به نحو خودخوان به مطالعه فلسفه مشغولند، بیشتر مشاهده می شود.
چهارم. مطالعه شخصی، خودخوان و غیر روشمند فلسفه می تواند این خطای معرفتی را در شخص ایجاد بکند که درباره بسیاری از اموری که نیازمند مطالعه تجربی هستند (یعنی امور پسینی)، به نحو پیشینی (و مستقل از تجربه) داوری بکند. به این دلیل قلمرو فلسفه روز به روز محدودتر شده است که بسیاری از مسائلی که فلاسفه قرن ها تلاش می کردند به نحو پیشینی بررسی کنند، فقط به روش پسینی و تجربی قابل حل هستند. (البته یکی از دلایل اصلی این هست و علل و دلایل دیگری نیز می توان برای محدود شدن قلمرو فلسفه مطرح کرد)
پنجم. انس با رسانه ها در کنار مطالعه غیر روشمند فلسفه میتواند این خطای شناختی را بیش از پیش تشدید بکند. آنچه از رسانه ها درباره جهان -اعم از جهان طبیعی، جهان انسانی – به دست می آوریم، به هیچ وجه مصداق شناخت پسینی و معتبر به شمار نمی آید. هم جهان طبیعت و هم جهان انسانی چنان پیچیده و لایه لایه است که دست کم محتوای رسانه ای نه فقط شناخت ما از آن را افزون نمی سازد، بلکه چه بسا ما را در خطاهای بسیار می افکند. امروزه ما از مجرای ابزارها و برنامه های رنگارنگِ خانه گزیده در اسمارت فون های خود پیوسته از جهان اطلاعات کسب می کنیم و از اغلبِ اتفاقات ریز و درشت رخ داده مطلع می شویم، اما به دلایلی که ذکر آنها مجالی دیگر می طلبد، اطلاعات بسیار درباره جهان در اغلب موارد نه فقط به شناخت جهان منجر نمی شود بلکه چیزی جز گژفهمی به بار نمی آورد. در همین راستا، مطالعه فلسفه به نحو خودخوان، شخصی و غیر روشمند نه فقط ما را فیلسوف نمی گرداند بلکه چه بسا به توهم همه چیزدانی منجر می شود. بسیاری از حلقه های فلسفه خوانی دوستانه –که بارها به آنها دعوت شده ام- اغلب بدین مصیبت گرفتار آمده اند. حتی آموختن فلسفه به نحو روشمند و غیرخودخوان، در صورتی که کوتاه مدت باشد، ثمری در پی نخواهد داشت و به توهم «همه چیز دانی» دامن خواهد زد.
ششم. شناخت تجربی نیز امری است روشمند و صرف مشاهده شخصی به معنای حصول شناخت تجربی نیست. به عنوان مثال، اینکه شخص چند صباحی در یک کشور بوده باشد، مطلقاً به معنای شناختن آن کشور نیست. چه بسیار نویسندگان شناخته شده ای که این خطا را مرتکب شده اند، یعنی بواسطه سفر به یک کشور، کتاب و مقاله نوشته و درباره آن کشور و خلقیات مردمان آن داوری کرده اند.
منبع: خبرگزاری مهر