در آرزوی «دموکراسی‌خواهی»

اتفاق مهمی که ایران قرن چهاردهم شاهد تولد آن بود، تحولی بود که در معرفت دینی اتفاق افتاد. شماری از روحانیون طراز اول در ایران و نجف به جریان نوگرایی مشروطه‌خواهی پیوستند؛ اما سرخوردگی و ناکامی‌های بعد از مشروطه ازجمله سبب شدند تا روحانیون به جایگاه سنتی خود در حوزه‌ها بازگشته و سیاست را رها کنند. البته یکی، دو روحانی رویه «جدایی دین از سیاست» را کنار گذاشتند و وارد سیاست شدند؛ سیدحسن مدرس و آیت‌الله کاشانی استثنا بودند. مدرس تنها روحانی‌ای بود که در آن مقطع وارد سیاست شده بود. آیت‌الله کاشانی نیز یگانه روحانی‌ای بود که وارد سیاست و نهضت ملی‌شدن نفت می‌شود.

شاید عده‌ای بگویند که «اقتصاد عدالت»، برابری و «مساوات نان، مسکن، کار» و این‌دست مطالبات خواسته ایرانیان است و نه دموکراسی و آزادی. شاید عده‌ای بگویند آزادی مطالبه جمعی «مرفه بی‌درد» است و توده مردم، نان می‌خواهند. در حقیقت این گفتار، توجیهی برای فرار از تن‌دادن به دموکراسی است. قرن چهاردهم با ظهور جریان نوگرایی و دموکراسی‌خواهی در ایران مصادف شد. 15 سال قبل از آغاز قرن چهاردهم در سال ۱۲۸۵ انقلاب مشروطه اتفاق افتاد. انقلابی که شاه‌بیت آن حاکمیت قانون و نه اراده شاه بود. درست در آخرین روزهای قرن سیزدهم، کودتای سوم اسفند ایران را وارد مدرنیته کرد. مدرنیته‌ای که بخشی از گام‌هایش در جهت تحقق آرمان‌های نهضت مشروطه بود. از میان تمامی رویدادها و تحولات مهم قرنی که گذشت، اعم از اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، ادبی، هنری، فرهنگی و …، سخنی به اغراق نیست اگر گفته شود که تنها جریانی که در تمام طول این قرن اصلی‌ترین و مهم‌ترین دغدغه سیاسی و اجتماعی بسیاری از ایرانی‌ها ‌بود همان دموکراسی‌خواهی بود که از ابتدای قرن چهاردهم وارد ایران شد. این هم حکایتی است که در پایان این قرن و پس از گذشت صد سال، سخنی به اغراق نرفته اگر گفته شود که دموکراسی‌خواهی همچنان عمده‌ترین خواسته و دغدغه ایرانیان است. صد‌البته که تحولات فراوانی در صد سال قرن چهاردهم اتفاق افتادند؛ از انقراض سلسله قاجار و روی‌کار‌آمدن پهلوی‌ها و شروع مدرنیته در ابتدای آن تا جنگ جهانی دوم و اشغال خاک ایران که منجر به سقوط رضاشاه شد. پایان دیکتاتوری رضاشاه باعث به‌وجود‌آمدن فضای باز سیاسی و تحقق دموکراسی در ایران شد.

 

پیدایش جریان چپ مارکسیستی یکی از مهم‌ترین تحولات ایران عصر بعد از رضاشاه بود؛ جریانی که بیشترین و اثرگذارترین تحولات فکری، سیاسی، اجتماعی و هنری را در ایران قرن چهاردهم رقم زد؛ جدایی و بازگشت مجدد آذربایجان و کردستان، جنبش ملی‌شدن نفت که یکی از عناصر زیربنایی آن از قضای روزگار دموکراسی‌خواهی ‌بود، تا برسیم به کودتای ۲۸ مرداد و پایان‌یافتن بیش از یک دهه فضای سیاسی نسبتا آزاد که بعد از سقوط رضاشاه در کشور به وجود آمده بود.
ایران بعد از کودتای سال ۳۲ در بستری از اختناق و سرکوب مخالفان حکومت فرورفت. به مدت ۲۵ سال خفقان و دیکتاتوری بر کشور حاکم شد. البته پیشرفت‌های اقتصادی و اجتماعی هم در آن مدت صورت گرفت؛ اما ایرانیان، به‌ویژه نویسندگان، روشنفکران و تحصیل‌کرده‌ها همچنان در حسرت دموکراسی ماندند.
اتفاق مهم دیگری که ایران قرن چهاردهم شاهد تولد آن بود، تحولی بود که در معرفت دینی اتفاق افتاد. شماری از روحانیون طراز اول در ایران و نجف به جریان نوگرایی مشروطه‌خواهی پیوستند؛ اما سرخوردگی و ناکامی‌های بعد از مشروطه ازجمله سبب شدند تا روحانیون به جایگاه سنتی خود در حوزه‌ها بازگشته و سیاست را رها کنند. البته یکی، دو روحانی رویه «جدایی دین از سیاست» را کنار گذاشتند و وارد سیاست شدند؛ سیدحسن مدرس و آیت‌الله کاشانی استثنا بودند. مدرس تنها روحانی‌ای بود که در آن مقطع وارد سیاست شده بود. آیت‌الله کاشانی نیز یگانه روحانی‌ای بود که وارد سیاست و نهضت ملی‌شدن نفت می‌شود. علمای بزرگی مانند آیت‌الله آشیخ عبدالکریم حائری، سیدابوالحسن اصفهانی و بعدها آیت‌الله بروجردی و سایر مراجع دخالتی در سیاست نکردند و مانند علمای اقدم بر روند گذشته باقی ماندند. مدرس، آیت‌الله کاشانی، امام خمینی، آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله منتظری و شاگردان آنها را باید استثنا دانست.
جریان نوگرایی دینی که از اوایل دهه ۱۳۳۰ آغاز شد و در دهه‌های۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ به اوج آن رسید، باعث کشاندن روحانیت به عرصه سیاست هم شد. البته به‌ استثنای امام خمینی، سایر روحانیونی که وارد عرصه سیاسی شدند، جملگی بیرون از حوزه بودند و همه اساسا در قم ساکن نبودند.
اینها را گفتیم تا برسیم به مقوله تحول دینی که از اوایل دهه ۱۳۳۰ شکل گرفت. متولیان این تحول، دانشگاهیان اسلام‌گرا بودند. البته روحانیونی مانند مرتضی مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح و آیت‌الله طالقانی نیز مؤثران این تحول بودند. یکی از معماران اصلی این تحول مهندس مهدی بازرگان، استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران و رهبر نهضت آزادی بود. بعدها پرچم رهبری به دست دکتر علی شریعتی افتاد.
یکی از عمده‌ترین ویژگی‌های جریان نوگرایی سیاسی‌بودن آن بود. برخلاف رویکرد کلاسیک «جدایی دین از سیاست»، جریان نو‌گرایی دینی به‌شدت سیاسی و منتقد و مخالف رژیم شاه بود. با توجه به ساختار دیکتاتوری رژیم شاه، دموکراسی و دموکراسی‌خواهی عمده‌ترین ویژگی نوگرایان دینی بود. مخالفتشان با خودکامگی رژیم شاه باعث شده بود بسیاری از آنان در زندان‌های رژیم شاه به‌عنوان زندانی سیاسی به سر ببرند.
دموکراسی‌خواهی یک بال این جریان بود و بال دیگرش متأثر از جریانات مارکسیستی رادیکال بود. استکبارستیزی و انقلابی‌گری به گفتمان اصلی نوگرایان دینی بدل شد.
با وجود کم‌رنگ‌شدن دموکراسی، مطالبه آن همچنان به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین خواسته‌های ایرانیان باقی مانده است. با وجود همه انتقادهایی که به دوران اصلاحات وارد می‌شود، از نظر آزادی مطبوعات، انتخابات آزاد و نبود دانشجویان ستاره‌دار انصافا آن دوران کم‌نظیر بود. سخنی به گزاف نرفته اگر گفته شود که ایران با دموکراسی‌خواهی وارد قرن چهاردهم شد و بعد از گذشت صد سال، ایران همچنان با همان خواسته وارد قرن پانزدهم خواهد شد.

منبع: روزنامه شرق

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.