به مناسبت درگذشت هانس کونگ؛ گفتوگوی همایون همتی با پروفسور هانس کونگ
شانزدهم فروردین 1400 هانس کونگ، کشیش، دینشناس و نویسنده کاتولیک سوئیسی درگذشت. وی از سال 1995 رئیس بنیاد اخلاق جهانی (Stiftung Weltethos) بود. پس از آنکه وی آموزه عصمت پاپ را رد کرد، اجازه تدریس به عنوان یک متکلم کاتولیک را نداشت. در سال 1979 وی مجبور شد دانشکده کاتولیک را ترک کند، اما به عنوان استاد الهیات در دانشگاه توبینگن باقی ماند و در سال 1996 با عنوان استاد برجسته بازنشسته شد.
سال 2008 میلادی در پی دعوت پروفسور «هانس کونگ»، عالم الهیات و متفکر معروف مسیحی معاصر، دکتر همایون همتی رایزن فرهنگی ایران در شهر توبینگن و در محل «بنیاد اخلاق جهانی» (Stiftung Weltethos) با ایشان دیدار و گفتگو کرد. در این جلسه که حدود سه ساعت به طول انجامید، در فضایی دوستانه و صمیمی مباحث جدی الهیاتی، فلسفی و دین پژوهانه مطرح شد که اینک به مناسبت درگذشت هانس کونگ برای بازنشر در اختیار سایت دینآنلاین قرار گرفته است:
در این دیدار ابتدا دکتر همایون همتی رایزن فرهنگی کشورمان در آلمان چند نمونه از آثار و تألیفات خود را (نظیر: 1- فیزیک، فلسفه، الهیات 2- درآمدی بر الهیات معاصر 3- درآمدی بر شناخت مسیحیت 4- خدا در فلسفه دکارت و ملاصدرا 5- شناخت دانش ادیان) به پرفسور «کونگ» اهداء کرد و به پرسشهای ایشان در مورد مطالب این کتب پاسخ گفت. کتاب «فیزیک، فلسفه، الهیات»، که مشتمل بر یک مطالعه میان رشتهای درباره ارتباط علم و دین یا علم والهیات است، مورد توجه ویژه پروفسور «هانس کونگ» قرار گرفت و بعد درباره کتابی که خود پروفسور «کونگ» درباره همین موضوع نگاشته وعنوان آن «سرآغاز موجودات» (Der Anfang aller Dinge) است، گفتگو شد، که هانس کونگ بسیار درباره این کتاب و اهمیت آن تأکید کرد و بر لزوم ترجمه آن به فارسی نیز بسیار توصیه کرد که زیر نظر دکتر همتی و توسط مترجمان فاضل یا دانشجویان خود ایشان در ایران صورت بپذیرد.
دکتر همتی نظر پروفسور «کونگ» را درباره سکولاریسم و تعریف آن جویا شد و توضیح داد که: «من همواره در آثارم میان سه چیز فرق میگذارم، سکولاریسم، سکولاریته و سکولاریزاسیون و برآنم که سکولاریسم یک ایدئولوژی یا نوعی فلسفه است، که البته دین و تفکر دینی را نفی میکند و تهدیدی برای دینداری و نگرش دینی است، نه اینکه صرفاً موضعی خنثی در مورد دین داشته باشد. حداقل در آثار مؤسس اصلی سکولاریسم هولیو آک و براون چنین است ولی در کشور من بعضی متفکران میکوشند تا قرائت معصومانه و بی خطری از سکولاریسم ارائه دهند که تهدیدی برای دین نبوده و اصلاً کاری به رد و اثبات دین یا نفی آن ندارد. سکولاریته صرفاً توجه معقول به دنیا و استفاده از مواهب و نعمتهای آن است و سکولاریزاسیون پروسه یا فرآیندی است، که طی آن حضور دین و مظاهر دینی در جامعه کمرنگ یا محو میشود و یا به حاشیه میرود، ولی در کشور من ایران برخی از روشنفکران میان این سه و یا بین سکولاریسم و سکولاریته فرق نمیگذارند و بنظر میرسد که در این مورد خلط و سهوی صورت میگیرد، نظر شما چیست»؟
«پروفسور کونگ» نظر دکتر همتی را کاملاً تأیید کرد و اظهار داشت این تفاوتها وجود دارد و خود من هم به همین نوع تقسیم بندی قائلم و بعلاوه سکولاریسم را خطر و تهدیدی برای هم دینداری و هم نگرش دینی می دانم و آن را هرگز خنثی نمیپندارم. آن سکولاریته است که نسبت به دین خنثی و ساکت است ولی سکولاریسم کاملاً یک خطر جدی برای دین داری و اندیشه دینی است.
دکتر همتی پرسید: «پس چرا در کتابتان به نام «درباره اسلام» ظاهراً به نوعی از سکولاریسم دفاع کردهاید»؟
ایشان پاسخ گفت: «منظورم همان سکولاریته است و در چاپهای بعدی این نکته را برجستهتر نموده و بیشتر تشریخ خواهم کرد».
«پروفسور کونگ» سپس افزود: «من حتی همیشه میان پلورالیسم و پلورالیته» تفاوت قائل شدهام و نظرم با «جان هیک» متفاوت است. من «نظریه پلورالیسم دینی» او را نمیتوانم بپذیرم، اما پلورالیته ادیان، به معنی «تنوع و تعدد ادیان در عالم» را، بعنوان یک «فَکت» (Fact) و واقعیت مشهود قبول دارم و معتقدم باید به همه آنها احترام گذاشت؛ در عین حال که به حقانیت دین خود نیز کاملاً ایمان دارم و از آن معقولانه دفاع میکنم.
دکتر همتی اظهار داشت: «من نیز با نظریه پلورالیسم دینی موافق نیستم و به همان پلورالیته یا تنوع (Diversity) و تعدد ادیان و احترام به آنها قائلم و از دین خود و حقانیت آن کاملاً دفاع میکنم، دفاع عقلانی، منطقی و فلسفی- الهیاتی ولی سکولاریسم را یک خطر و تهدید جدی برای تفکر دینی می دانم، زیرا در سکولاریسم به نحوی دین باوری، خدا گرایی و معنویت طلبی نادیده گرفته میشود و یا حتی صریحاً طرد و نفی میگردد، شما چطور»؟
«هانس کونگ» پاسخ داد: «همانطور که گفتم کاملاً با شما موافقم که سکولاریسم یک تهدید (threat) جدی برای ادیان است و آن روشنفکرانی که در کشور شما چنین معنایی برای سکولاریسم میکنند یا معانی جدید و خودساختهای برای آن ارائه میدهند، در خطا هستند. این معانی جدید دیگر همان سکولاریسم معروف رایج و شناخته شده و مورد ادعای بنیانگذاران آن نیست، بلکه نگرشها و تلقیهای جدیدی هستند که جداگانه باید مورد بررسی قرار گیرند ولی سکولاریسم به معنای کلاسیک و جاافتاده این اصطلاح نیستند. اینها مدعیات جدید هستند که البته قابل بررسیاند».
در این ملاقات درباره «رابطه میان دین و هنر»، به ویژه ارتباط میان دین و ادبیات و موسیقی نیز بحث شد و «پروفسور کونگ» اظهار داشت که چند کتاب در این زمینهها نگاشته است، بویژه کتاب مفصلی درباره «دین و موسیقی» به رشته تحریر درآورده و رساله کوتاهی نیز تحت عنوان «فراتر از تعالی» (Beyond Transcendence) درباره «موتزارت» [1](Mozart) نوشته است و کتابی نیز درباره «ادبیات و مسئله معنای زندگی» تألیف کرده است، که به زبان انگلیسی چاپ و منتشر شده است. دکتر همتی گفت همه آنها را تهیه کردهام و دارم و مطالعه کردهام و برای همین پرسیدم. بعلاوه خود من نیز مقالاتی درباره هنر دارم که در یک رساله تحت عنوان «فهم هنر و هنر فهم» اخیراً به چاپ رسیده و منتشر شده است و یکی از موضوعاتی که ذهنم را همواره مشغول میدارد همین مسئله «رابطه دین و هنر» و مصادیق آن مثل موسیقی، شعر و ادبیات است.
ایشان توضیح داد که در مسیحیت نیز اشخاصی بودهاند که مانند برخی از روحانیون شما در مقطعی از زمان با موسیقی و هنر مخالفت کردهاند، بخصوص «کالوین» و «زووینگلی» مخالفتهای شدیدی با موسیقی داشتهاند و هنرمندان را به شدت تحت فشار قرار دادهاند، اما در نهایت میبینید که در کلیساها از ارگ و پیانو استفاده میشود و دستههای کُر به اجرای موسیقی و سرود میپردازند. موسیقی سالم میتواند موجب اعتلای روح آدمی شود و مبارزه با آن کار ناصوابی است.
مسئله دیگری که در این گفتگو مطرح شد، بحث «اومانیسم» بود. دکتر همتی توضیح داد که مطمئنم شما نیک می دانید که اومانیسم شقوق متعددی دارد نظیر: اومانیسم الحادی، اومانیسم مارکسیستی، اومانیسم سکولار، اومانیسم مسیحی، اومانیسم کلاسیک، اومانیسم جدید، فرا اومانیسم و حتی اخیراً نیز از «اومانیسم سخت» (Hard) و «اومانیسم نرم» (Soft) سخن گفته میشود و افزود: «من میخواهم نظر شما را درباره «تفکر اومانیسم» جویا شوم، آیا شما اساساً «اومانیسم» را بطور مطلق مغایر تفکر دینی می دانید یا معتقدید که صرفاً برخی از انواع آن با دین در تضاد هستند»؟
«هانس کونگ» در پاسخ گفت: «تقسیم بندی شما درست است. اومانیسم یک نوع و یک مدل نیست و نمیتوان آن را معادل «الحاد» معنا کرد. اومانیستهای بزرگی بودهاند که علایق دینی عمیقی نیز داشتهاند، چه در میان هنرمندان و چه در میان فلاسفه و حتی تئولوگ های مسیحی نظیر اِراسموس، که نمیتوان آنها را بی دین یا ملحد قلمداد کرد. بله اومانیسم مارکسیستی و سکولار مغایرت با دین دارند ولی شخصیتهای معنوی و متفکران الهیاتی بسیاری نیز بودهاند که نگرش اومانیستی داشتهاند و نمیتوان و نباید به یک نوع از اومانیسم تکیه کرد و حکم آن را به همه انواع سرایت داد».
نکته بعدی این نشست، بحث درباره کلیسا، ساختار کلیسا و نقش آن در جهان معاصر بود. دکتر همتی گفت: «شما چند کتاب در نقد عملکرد کلیسا و اتوریته آن نگاشتهاید. اولاً آیا هنوز بر همان نظرات پیشین خود هستید و به اعتقاد شما هنوز کلیسا نیاز به اصلاحات دارد؟ دیگر اینکه در کشور آلمان، امروز وضع کلیسا، نحوه استقبال مردم و بخصوص نسل جوان از کلیسا را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا میتوان گفت جامعه امروز آلمان یک جامعه دینی و مردمی دیندار است یا نه؟ آیا میتوان گفت جوانان امروز آلمان به دین اقبال میکنند یا از آن روی گردانند؟
«پروفسور کونگ» در پاسخ گفت: «بله من هنوز هم انتقادهایم را نسبت به دستگاه پاپ و کلیسا دارم و حتی انتقادهایم افزونتر هم شدهاند. در مورد لزوم «مجرد زیستی کشیشان» و ازدواج نکردن روحانیون (Celibacy)، نادیده گرفتن، انکار و کنار زدن نقش زنان در کلیسا و محروم سازی آنان از نیل به مناصب کلیسایی، عصمت پاپ، رد جواز سقط جنین، عدم جواز استفاده از وسایل جلوگیری از بارداری، تجمل پرستی و اسراف در کلیسا که آن را به یک «امپراتوری» بدل ساخته است، از موارد انتقاد من هستند. من اصلاً از وضعیت موجود کلیسا راضی نیستم. واتیکان با شتاب در حال بدل شدن به یک امپراتوری شبیه امپراتوری روم باستان است. من حقیقتاً نمیدانم دستگاه رهبری کلیسای کاتولیک چه در سر دارد و به کجا میخواهد برسد»؟
دکتر همتی اظهار داشت پس چرا شما هنوز کاتولیک باقی ماندهاید. این پرسشی است که هنوز بسیاری از دانشجویانم از من میپرسند، زیرا شما کتاب کوچکی دارید تحت عنوان: «چرا هنوز یک مسیحی هستم»؟ (Why I,m still a christian?) در حالیکه با توجه به اخراج رسمی شما از کلیسای کاتولیک انتظار میرفت کتابی تحت عنوان «چرا هنوز یک کاتولیک هستم» می نگاشتید»!
ایشان در پاسخ گفت: «من نمیخواهم خود را از سنّت 2000 ساله مسیحیت جدا کنم. در سنّت مسیحیت کاتولیک میراثی است که نسل به نسل با برقراری حلقههای واسطه از «عیسی» به «پولوس» و «پیتر» و پس از او به جانشینان «پیتر» میرسد و باصطلاح این «سلسله اِسناد» را برقرار میسازد. من در عین حال که نقدهای خود را بر عملکرد کلیسا دارم، میخواهم در دل این سنّت باقی بمانم و از این سنّت که اکثریت مسیحیان را در بر میگیرد جدا نشوم. این در حالی است که در مذهب پروتستان نوعی انقطاع از این سنّت حاصل شده است. و اما در مورد وضع دینداری و وضع کلیسا در کشور آلمان باید اذعان کنم که این وضع بسیار نگران کننده است و من به هیچ وجه از آن راضی نیستم، کلیساها خالی هستند، در عین حال که مردم و جوانان مسیحیت را دوست دارند، اما از کلیسا بیزارند. آنها به دنبال نوعی معنویت و آرامش روحی هستند، نه انقیاد توسط روحانیون و ارباب کلیسا. بنابراین اگر مقصود شما از دین «کلیسا» باشد جواب منفی است و نسل جوان به دنبال آن نیست ولی اگر مقصودتان «معنویت» است، مردم و نسل جوان بسیار محتاج آنند و در جستجوی آن تلاش و اقبال میکنند.
دکتر همتی در اینجا اظهار داشت که پس به همین سبب است که نهضتهای باصطلاح معنویت گرایی و «فرقههای عصر جدید» (New Age) یا «معنویت فرقهای» (Cult Spirituality) در کشورهای اروپایی رو به گسترش و فزونی است و بطور دائمی کلیساهایی پدید میآیند که در گذشته هیچ سابقهای نداشتهاند و ماهیتی اختلاطی و التقاطی دارند، یعنی نوعی تلفیق مسیحیت با ادیان هندوئیسم، بودیسم و حتی نوعی احضار روح و جادوگری، که جا را برای «معنویت اصیل» نیز تنگ کرده است.
«هانس کونگ» در پاسخ گفت: «بلی کاملاً درست است و البته وضع این فرقهها نیز نگران کننده است و عوارض خاص خود را دارد».
بحث بعدی درباره «بنیادگرایی» و «افراطی گری» دینی بود. دکتر همتی پرسید چرا زمانی که بحث از تروریسم، خشونت و بنیادگرایی میشود، مطبوعات غربی غالباً پای اسلام را به میان میکشند؟ مگر پیروان دیگر ادیان رفتارهای خشونت آمیز نداشتهاند؟ مگر سازمانهای مخوف و تشکیلات تفتیش عقاید را نداشتهاند؟ مگر هنوز ما در جهان شاهد عملیات تروریستی توسط پیروان بعضی از ادیان و مکاتب دیگر نیستیم؟ چرا همیشه اسلام و مسلمانان متهم میشوند و از دیگران غفلت میشود، گویی در جهان جز مسلمانان هیچ تروریستی وجود نداشته و ندارد! با اینکه سازمانهای مخوف مافیایی در اروپا آنهمه سابقه دارند و در میان بعضی ادیان موجود نیز خشونت گرایی بارزی وجود داشته و دارد».
«هانس کونگ» در پاسخ صریحاً گفت: «من باید منصفانه اعتراف کنم که این داوری خطاآلودی است که صرفاً گریبان اسلام را بگیریم و به جریانهای فکری و دینی دیگر توجه نکنیم، در همه ادیان ممکن است پیروانی افراط گرا، خشن و متعصب وجود داشته باشند. اتفاقاً به نظر من عناصر خیر، رحمت و مسالمت در اسلام کم نیستند. این از اشتباهات دولتهای غربی و بعضی مطبوعات و رسانههای غربی است. البته اخیراً گاه میبینیم فیلمهایی نیز در مورد بودا یا عیسی مسیح نیز میسازند و تهمتهای ناروا به آنان میزنند یا علیه دیگر ادیان نیز حرکتهای اهانت آمیزی صورت میگیرد ولی البته فشارها بیشتر روی اسلام و مسلمانان متمرکز است».
دکتر همتی از ایشان درباره تز «پُست سکولار»، «جامعه پست سکولار»، تز معروف «یورگن هابرماس» پرسید و اینکه پروفسور کونگ با نظر وی موافق است یا خیر و آیا آن را قابل دفاع میداند یا نه؟
«کونگ» در پاسخ گفت: «بله من با آن موافقم اما برای ارائه این تز خیلی دیر شده است. «هابرماس» دیر به این فکر افتاده است. او بخش اعظم عمرش را تحت تأثیر مارکسیسم بوده و تفکر «پُست مدرن» او با مارکسیسم درآمیخته است. اکنون مدت کوتاهی است که او به این تز رسیده که صرفاً «جامعه مدنی» و «عقلانیت جمعی» برای رشد بشر کافی نیست و پشتوانههای اخلاقی برای این منظور لازم است، پشتوانههایی که عمدتاً دین آنها را تأمین میکند. این تز هنوز جا نیفتاده ولی البته نظر جالب و مهمی است باید روی آن کار کرد، ولی من به اساس تفکر پُست مدرن انتقاد دارم، لذا در مورد این تز هابرماس نیز تردیدهایی دارم، هرچند اصل مسأله درست و مفید است و بشر از سکولاریسم سرخورده و در حال بازگشت به خداست، اما در صداقت پست مدرنها تردید دارم. او چند سال قبل هم با راتسینگر بحثی در این مورد داشت که چاپ هم شده است».
دکتر همتی سپس درباره شخص «هانس کونگ» و نیز تئوری «اخلاق جهانی» وی بحثی را به میان کشید و گفت: «اخیراً پروفسور «جان هیک» در یک سخنرانی که در سایت رسمی ایشان نیز موجود است، تز اخلاق جهانی شما را نقد کرده است. مقاله او تحت عنوان «آیا یک اخلاق جهانی وجود دارد»؟ میباشد. شما آن را دیدهاید و مطلع هستید؟ در این صورت نظرتان چیست»؟
«پروفسور کونگ» با تعجب گفت: «من چنین چیزی را ندیدهام! و باید حتماً به سایت او مراجعه کنم». وی به دستیار علمیاش دستور داد تا مقاله مذکور را یا از سایت پروفسور «جان هیک» استخراج کند و به او بدهد و یا از خود جان هیک بخواهد تا برای او ارسال نماید، اما از دکتر همتی تقاضا کرد تا در صورت امکان دلیل عمده «هیک» را در رد «نظریه اخلاق جهانی» اش بیان نماید.
دکتر همتی اظهار داشت: «جان هیک در آن مقاله، که در اصل سخنرانی ایشان بوده، عمدتاً بر نظرات «ریچارد داوکینز» بخصوص کتاب وی بنام «توهم خدا» (Der Gotteswahn) استناد کرده است. او میگوید، بر اساس نظرات دانشمندان ژنتیک و علوم زیستی، مبادی رفتار انسانها به گونهای ژنتیک تعیین میشود و چون این مبادی ذاتاً و ماهیتاً متفاوتند، نمیتوان از رفتار اخلاقی مشترک انسانها سخن به میان آورد، بنابراین تز «هانس کونگ» مبنی بر وجود «اخلاقی مشترک» میان انسانها مردود است. البته «جان هیک» در پایان مقالهاش و در بخش نتیجه گیری با بیانی دقیقتر میگوید، که مخالفت وی با نظریه شما به معنای نفی صریح و قاطع یک اخلاق جهانی نیست، بلکه بدین معناست که اخلاق جهانی هنوز امری اثبات نشده است و محتاج استدلالها و دلایل کاملتری است، تا بتواند در برابر نقدها تاب بیاورد. در واقع دلایل شما را ناکافی میداند و استدلالهای شما را برای اثبات مدعا کافی نمیداند».
در اینجا «پروفسور کونگ» به تفصیل درباره اختلاف دیدگاههایش با «جان هیک» و «ریچارد داوکینز» سخن گفت و اظهار داشت: «من کتاب داوکینز را نخواندهام و آن را نیز نخواهم خواند، زیرا او تئولوگ نیست و اصلاً کتب الهیاتی را نخوانده و بر پایه بیولوژی و ژنتیک وجود خدا را انکار میکند. من به طرز تفکر چنین شخصی که اینقدر تنبلی کرده و به خود زحمت نداده تا چند کتاب درباره تئولوژی بخواند و با آثار خود من نیز بیگانه است، اصلاً اهمیتی نمیدهم. بعلاوه من آنقدر اشتغال دارم که وقت نمیکنم به همه این مطالب پاسخ دهم. مگر من در آنِ واحد در چند جبهه میتوانم بجنگم»؟
دکتر همتی گفت: «اما من کتاب داوکینز را خواندهام و دلایل او را ضعیف و مخدوش یافتهام. او دارد هنوز تئوریهای قرنهای 18 و 19 را تکرار میکند و بعضی نقدهای عرفی بر خداگرایی دارد که خطابی و محاورهای است نه فلسفی و منطقی. همه به اصطلاح دلایل او به نظر من مخدوش و قابل رد است. متأسفانه اخیراً بعضی از کانالهای به اصطلاح اپوزیسیونی ایرانیان نیز خیلی به این کتاب استناد میکنند و به تبلیغات میپردازند».
هانس کونگ گفت: «این کتاب اصلاً ارزش خواندن ندارد زیرا داوکینز تئولوژی نمیداند و با آثار الهیدان ها و دین پژوهان آشنا نیست».
دکتر همتی سپس به پروفسور «رابرت اشپمان» استاد بازنشسته دانشگاه مونیخ و از متخصصان «فلسفه اخلاق» و از دوستان بندیکت، پاپ فعلی و نقد ایشان بر «تز اخلاق جهانی» پروفسور «کونگ» اشاره کرد.
در اینجا پروفسور «کونگ» با قدری برآشفتگی گفت: «اشپمان دو سه کتاب بیشتر ندارد و در مقامی نیست که بخواهد نظرات مرا نقد کند. او در مقوله «فلسفه اخلاق» به شکلی محدود کار کرده و نظرات مرا درست درنیافته است. راتسینگر نیز تحت تأثیر اوست و بعضی از نظرات الهیاتی او را پذیرفته است».
دکتر همتی اظهار داشت: «سرانجام دلیل اصلی شما برای اثبات یک «اخلاق مشترک جهانی» چیست»؟
پروفسور «کونگ» گفت: «البته من با «جان هیک» دوستم و پاسخ او را خواهم داد و جواب نقدش را برایش خواهم فرستاد، اما بنظرم وجود یک اخلاقِ مشترک میان انسانها امری محسوس، ملموس، بدیهی و کاملاً قابل مشاهده است. دلیل اصلی من همین «واقعیتهای تجربی» (Empirical Facts) است. شما میبینید که انسانها همه از ظلم، تبعیض، دزدی و دروغ بدشان میآید و یک سلسله امور را بد میدانند و تقبیح میکنند. در عین حال از جوانمردی، وفاداری، شجاعت و سخاوت خوششان میآید. حالاتی مانند امید، انتظار، دوست داشتن یک سری امور و تقبیح یک سری موارد دیگر در میان انسانها، تسرّی دارد و کاملاً در رفتارشان قابل رؤیت است. همینها مبانی یک اخلاق مشترک را، که من آن را «اخلاق جهانی» (Global Ethic) مینامم، تشکیل میدهند. این مهمترین دلیل من است که یک دلیل تجربی است. نیازی به انتزاعهای فلسفی نیست. این امر کاملاً واضح و روشن است و «عقل عرفی» نیز کاملاً آن را تأیید میکند».
در جلسه گفتگو میان دکتر همتی و پروفسور «کونگ» مباحث دیگری نیز مطرح شد که پس از پیاده شدن از نوار به تفصیل بازنویسی و ویرایش خواهد شد و در اختیار علاقمندان قرار خواهد گرفت.
آخرین مطلب مطروحه در این جلسه، نکتهای بود که دکتر همتی درباره جفا بر مسلمین و توهین به پیامبر اسلام (ص) عنوان کرد و اعمال مبتذلانه ای نظیر ساخت فیلم فتنه انگیز «فتنه» را مورد انتقاد قرار داد و از پروفسور «کونگ» پرسید: «شما بعنوان کسی که در حوزه اسلام شناسی، شناخت اسلام و ادیان متخصصی ممتاز و شاید بی همتا در جهان مسیحیت به شمار میرود، خواهشمندم نظر صریحتان را در خصوص این موارد بیان بفرمایید، تا علاقمندان مسلمانِ آثار شما بویژه هم وطنان من که با کتب و نظرات شما آشنا هستند، قضاوت شما را نیز در این باره بدانند».
پروفسور «کونگ» پاسخ داد: «این کارها مبتذل و سخیف هستند و نباید نام «هنر» بر آنها نهاد. این افراد هم هنرمند نیستند. هنرمند به تعالی جامعه کمک میکند، نه اینکه در جهت تخریب آن بکوشد. این حملات سبکسرانه البته صرفاً به پیامبر اسلام منحصر نمیشود و شما ملاحظه میکنید که درباره مسیح و بودا نیز چنین توهینهایی صورت گرفته و میگیرد. اینها کسانی هستند که مقدسات ادیان را گرامی نمیشمارند. من به شخصه از این وضعیت رنج میبرم و نه تنها من، بلکه هر انسان آزادهای این امور را تقبیح و محکوم مینماید و از آنها بیزار است».
در این نشست درباره متدولوژی دین شناسی و نیز تئوریهای هرمنوتیکی بخصوص نظریات «گادامر» هم بحثهای مبسوطی صورت گرفت و «هانس کونگ» بر «روش نقد تاریخی» در مورد اسلام تأکید ورزید. درباره وجود یا فقدان عناصر عرفانی در اندیشه «مارتین لوتر» نیز بحثی مطرح شد، که بر اساس آن «کونگ» اعتقاد داشت که قطعاً عناصر عرفانی و معنوی عمیق و ریشه دار در اندیشه «مارتین لوتر» وجود داشته، اما با این حال نمیتوان «لوتر» را یک عارف (Mystic) نامید، بلکه عرفان او در واقع نوعی معنویت گرایی (Sprituality) است و او یک انسان معنویت گرا بوده است و در آثارش این توجه به معنویت بازتاب یافته و نمیتوان منکر آن شد.
در خاتمه با اهدای هدیهای از صنایع دستی اصفهان از سوی دکتر همتی به «هانس کونگ» که بسیار مورد علاقه ایشان قرار گرفت و گرفتن چند عکس یادگاری، این جلسه پایان پذیرفت و پروفسور «کونگ» نیز اثر بدیعی را که به همراه تیم تحقیقاتیاش درباره «آموزش ادیان مختلف جهان در مدارس» و در راستای گسترش تفاهم میان پیروان ادیان گوناگون به نگارش در آورده، تقدیم رایزن فرهنگی کشورمان کرد و متن چند مقاله و مصاحبه اخیرش را نیز به دو زبان انگلیسی و آلمانی در اختیارشان قرار داد. انتقادهایی از دولت آمریکا و سخنان دشمنانه بعضی مسئولان اروپایی درباره ایران مطرح کرد و از حق ایران در استفاده از تکنولوژی هستهای دفاع کرد و در مورد استقرار صلح در جهان با توجه به تغییرات آینده در این دولتها اظهار امیدواری کرد.
به نظر بیشتر مصاحبه با آقای همتی بوده و بیان نظرات ایشون