ظلمی که بر مسلمانان چین میرود
سروش دباغ
تلاش روشمند برای تغییرِ هویت زبانی و قومیتیِ اویغورها، مسلمانانِ ساکن چین، آشکارا امری ظالمانه و غیر اخلاقی است و تحت هر لوایی و به هر بهانه ای صورت بگیرد، ناموجه است.
🔻ظلمی که بر مسلمانان چین میرود
✍ سروش دباغ
✔️هفته گذشته نوشتارِ «درباره مسئله مسلمانان اویغور چین»، نوشته مهدی فرمانیان را در سایت وزینِ «دین آنلاین» خواندم و خرسند شدم. دستان نویسنده محترمِ مقاله را از راه دور به نشانه احترام و قدردانی، به گرمی می فشارم.
کمتر دیده ام کسی در کسوت روحانی، به ظلم عیانی که در حقّ جمعیت مسلمانِ ساکن چین می رود ، بانگ بر آورد و به صراحت اعتراض کند. از برخی مراجع تقلید که سالهاست چشم های خود را بر ظلم های جاری و عیان بسته اند و جریده می روند که « گذرگاه عافیت تنگ است» گرفته، تا روحانیونی که هر سال در سوگ امام حسین و یارانش می گریند و می گریانند؛ اما نسبت به ظلمی که بر هموطنان و انسانهای گوشت و پوست دارِ پیرامونی می رود، هیچ نمی گویند و سکوت پیشه کرده اند. حقیقتا بزرگانی چون مرحوم احمد قابل و مرحوم حسینعلیِ منتظری، فخر حوزه علمیه بودند؛ خورشید سوارانی که رنج خود و راحت یاران را طلبیدند و نامی نیک از خویش بر جای نهادند.
در بخشی از مقاله مهدی فرمانیان آمده : « رفتار چینی ها با مسلمانان اویغور به شدت ظالمانه و سرکوبگرانه است و عموم مسلمانان در این منطقه به شدت تحت فشار هستند…حدود یک میلیون مسلمان اویغوری در اردوگاه های تحت نظارت دولت چین هستند. از دیدگاه دولت چین، ارودگاه های آموزش اجباری برای جلوگیری از گرایش جوانان اویغور به گروههای افراطی است. وظیفه اصلی اردوگاهها، آموزش زبان چینی، قوانین چین و حقوق شهروندی چین است. دولت چین ادعا میکند که این اردوگاهها مراکز «آموزش فنی» هستند که برای جلوگیری از گسترش تروریسم ایجاد شدهاند، اما به نظر می رسد دولت چین به دنبال تغییر هویت زبانی و قومیتی اویغورهاست.»
اسباب تاسف است که دولت چین، به گواهی منابع موثق و معتبر، رفتار ظالمانه و سرکوبگرانه ای با یک میلیون مسلمانِ ساکنِ استان سین کیانگ پیشه کرده است. اعتراض به این ظلم آشکار، وظیفه انسانی، اخلاقی و دینیِ است. در مقالاتی که طی چند سال گذشته درباب نسبت میان فقاهت، دیانت و اخلاق نوشته و مقولات و موضوعاتی چون حجاب، ارتداد، مباهته، سنگسار… را بررسیده و به بحث گذاشته ام، با تمسک به مفهوم « الیناسیون دینی»، استدلال کرده و توضیح داده ام که دین منعزل از اخلاق، مصداقی نوین از « الیناسیون» و از خود بیگانگی است. اگر مارکس از « الیناسیون فرهنگی» سخن می گفت، بر همان سیاق می توان از «الیناسیون دینی» سخن گفت و دین بریده از اخلاق را فرو نهاد و به کناری نهاد، که « کافرم من گر از این شیوه تو ایمان داری».
تلاش روشمند برای تغییرِ هویت زبانی و قومیتیِ اویغورها، مسلمانانِ ساکن چین، آشکارا امری ظالمانه و غیر اخلاقی است و تحت هر لوایی و به هر بهانه ای صورت بگیرد، ناموجه است.
به سهمِ خُرد خویش و به عنوان عضوی از خانواده نواندیشی دینی، این اقدام دل آزار و انسان ستیز را محکوم میکنم.