رسانه ملی، غسل تعمید سبک زندگی غربی یا سبک زندگی اسلامی
اصل اقدام برخی شبکههای رسانه ملی در پرداختن به یکی از مباحث مهمِ روزِ فرهنگی کشور، یعنی سبک زندگی اسلامی، جای تقدیر و سپاس دارد، اما ملی بودن این رسانه، ایجاب میکند که کارشناسان چنین برنامههایی دچار توهم پیشگامی نشوند و هر کالایی را به نام سبک زندگی اسلامی به مخاطبان خود نفروشند.
امروز قریب به سه دهه است که تلاش های مبارکی در جهت دستیابی به علوم انسانی اسلامی در کشور آغاز شده است به گونهای که امروز جریانهای متنوعی در حوزه و دانشگاه در همین راستا خودنمایی می کنند. یکی از این جریانها را میتوان جریان تجددگرایی اسلامی دانست. این جریان پایگاه خود را در درون مدرنیته بنا نهاده ولی سعی دارد نیم نگاهی هم به آموزههای دینی بیفکند. این جریان که حتی در درون حوزههای علمیه نیز فعالانی دارد، در صدد یافتن توجیهات دینی برای دانش مدرن غربی و نه بازیابی علوم انسانی اسلامی است. این جریان ترجیح میدهد آموزه های دینی را به حوزه فردی نزدیکتر ببیند و از نظامسازی و الگوپردازیهای اجتماعی بر مبنای دین فاصله بگیرد. وجود چنین جریانی در یک فضای علمی و پژوهشی بدون اشکال و چه بسا ضروری باشد، اما حضور و رسوخ جریانی مشابه جریان مذکور در یک فضای رسانهای و ترویجی محل تأمل جدی است. اگر با کمی دقت و تأمل به برخی برنامههای شبکههای تلویزیونی (همانند مباحث سبک زندگی در برنامههای صبحگاهی شبکه ۴ و ۵) نگاه شود، بیتردید باید این سئوال مطرح شود که این برنامهها کدام سبک زندگی را عرضه و ترویج مینمایند؟ اجازه دهید قدری منصفانه قضاوت کرده و بگویم چنین ورودی به بحث سبک زندگی اسلامی، ورودی ناقصی است، چرا که با بردن مباحث پرسابقه لایف استایل به ساحل دریای معارف دینی، نمیتوان آن مباحث را غسل تعمید داد. البته همینجا باید عرض کنم که مراد از این بحث تأکید بر رویکرد جریان دیگری که سبک زندگی اسلامی را معادل شریعتگرایی اسلامی میداند نیز نیست. روشن است که الگوی زیست دینی به معنی پایبندی صرف بر احکام تکلیفی فردگرایانه هم نیست.
به نظر میرسد برای پیوند پژوهش و ترویج سبک زندگی موجود با حوزه دینپژوهی، لازم است در سه مولفه هدف، موضوع و روش بازاندیشی صورت پذیرد. به عبارت دیگر، پژوهش و ترویج سبک زندگی اسلامی مستلزم هدفگذاری، موضوعشناسی و روششناسی متفاوتی است.
اگر هدف در مباحث سبک زندگی مرسوم را مفاهیمی همچون آرامش و رفاه بدانیم (که اهداف ارزشمندی هم هستند) در سبک زندگی اسلامی حتما هدفگذاری، نگاه تعالی جویانهتری دارد. در سبک زندگی اسلامی، باید نگاهها را به اعتلای تعبد آن هم در سطح فردی و اجتماعی دوخت. اگر در سبک زندگی تجددگرایانه موضوعات ناظر به ابعاد فردی و جمعی و رفع تنشهای میان فردی و میان گروهی باشد در موضوعشناسی سبک زندگی اسلامی به فرد و جمع و خانواده و اجتماع و نسبت آنها با امت اسلامی باید اندیشید. اگر در روششناسی سبک زندگی غربی، انسان،خود هم سوژه و ابژه شده و انگیزه و اندیشه و رفتار او در چارچوب چنین فرمولی مورد شناخت و تحلیل قرار میگیرد، در سبک زندگی اسلامی، وجود انسان در نسبت سنجی با وجود لامکان ازلی و ابدی مورد شناخت و تحلیل باید قرار بگیرد.
با چنین توصیف مختصر و اجمالی، قطعا مبحث سبک زندگی، موقعیتی متفاوت پیدا خواهد کرد. به گونهای که باید سبک زندگی را در نسبت با تمدن اسلامی تعریف کرد. روشن است که این تمدن، هم سازههای نرمافزاری و هم سازههای سختافزاری دارد. هم دانشسازی نیاز دارد، هم رفتارسازی فردی و خانوادگی و هم نظامسازی خرد و کلان اجتماعی.
مسلماً طرح چنین رویکردی به مبحث سبک زندگی، به معنی نادیده انگاشتن خیرخواهی دست اندرکاران و کارشناسان برنامههای رسانه ملی که مخاطبان زیادی هم دارد نیست. این تنها یک یادآوری و بیان این مطلب است که انتخاب نوع رویکرد به سبک زندگی میتواند آثار سلبی وایجابی قابل توجهی در تبیین و ترویج سبک زندگی داشته باشد. به ویژه اینکه قید اسلامی هم به آن اضافه شود. قطعا بیان مصادیق آثار و تبعات مذکور نیازمند دقت و بررسی بیشتر است.
اهمیت تعیین پنجره نگاه به موضوع سبک زندگی، آنگاه چندبرابر میشود که عرصه این عرضه، رسانه ملی جمهوری اسلامی ایران باشد. در چنین موقعیتی شاید لازم باشد عنوان معنادار «سبک زندگی اسلامی» را با حساسیت بیشتری به کار برد. چراکه این حق مسلم مخاطب رسانه ملی است که بداند آنچه به او ارائه میشود مخلوطی از مباحث «سبک زندگی» و «آموزههای اسلامی» است و نه «سبک زندگی اسلامی» به معنای دقیق آن.
اصل اقدام برخی شبکههای رسانه ملی در پرداختن به یکی از مباحث مهمِ روزِ فرهنگی کشور، یعنی سبک زندگی اسلامی، جای تقدیر و سپاس دارد، اما ملی بودن این رسانه، ایجاب میکند که کارشناسان چنین برنامههایی دچار توهم پیشگامی نشوند و هر کالایی را به نام سبک زندگی اسلامی به مخاطبان خود نفروشند.محمدرضا بهمنی