جای خالی بیدل در قلمرو سپهریپژوهی| مهرداد مهرجو
بااینکه قرابتهای گستردهای میان هشت کتاب سپهری و آثار شاعران سبک اصفهانی از جمله بیدل دهلوی به چشم میخورد؛ کمتر کسی به آن پرداخته است. این نوبت خواهم کوشید ضمن تشریح بیشتر این موضوع به پارهای از وجوه مشترک این دو شاعر اشاره کنم.
بیدل دهلوی از برترین سخنوران سبک اصفهانی و ادبیات فارسی است. با این وجود او تا چند دهه پیش در ایران نه تنها کمترین منزلتی نداشت، بلکه از عوامل کشیده شدن شعر فارسی به ابتذال نیز شناخته میشد. این در حالی است که دیوان بیدل گل سرسبد دیگر مناطق فارسیزبان بخصوص افغانستان بود[1]. در ایران نخستین کسی به طور گسترده به شعر بیدل پرداخت، شفیعی کدکنی است. ایشان مباحث خود را به همراه گزیدهای از غزلیات و رباعیات بیدل در کتابی با عنوان شاعرآینهها منتشر کردند.
بیگمان این اثر شفیعی – گذشته از نقاط ضعف و قوت آن – سرنخ خوبی از شعر بیدل به دست اهل ادب داد و او را تا حدودی از محاق بیرون کشید[2]. علاوه بر این اثر کتاب «بیدل، سپهری و سبک هندی» نگاشته سیدحسن حسینی که یکسال بعد از کتاب شاعر آینهها منتشر شد جزو اولین آثاری است که به سروقت بیدل و شباهت شعر سپهری با او میرود. در سالهای اخیر نیز آثار خوبی درباره بیدل منتشر شده است از جمله این آثار میتوان به کتاب «بیدل و انشای تحیر» اثر کاووس حسنلی، «کلید در باز» اثر محمدکاظم کاظمی، «مکتوب انتظار» اثر یحیی کاردگر اشاره کرد. میتوان گفت حسن حسینی نخستین کسی است که بر تأثیرپذیری سپهری از بیدل و سبک هندی تأکید و کتابی در این باب مدون کرد. پژوهش حسینی از این منظر میتوانست سرمشق خوبی برای سهرابپژوهان باشد _که نشد_.
بنظرم میتوان پژوهشهایی را که درباره سهراب منتشر شده است، در دو بخش کلی تقسیم کرد. دسته اول محققان و منتقدان ادبی نظیر شفیعی کدکنی هستند که بیشتر بر فرم شعر سپهری متمرکز بودهاند. و دسته دوم کسانیاند که با نگاهی فلسفی، عرفانی و… به سروقت شعر سپهری رفتهاند و تنها بیشتر با محتوا و اندیشه شعر او سر و کار دارند نظیر سروش دباغ. گروهی نیز مثل سیروس شمیسا و صالح حسینی، هم به محتوا و هم به فرم اشعار او پرداختهاند. از این میان نه گروه اول و نه گروه دوم بجز صالح حسینی که مقاله مختصری در این باب دارد، هرگز به رابطه شعر سهراب با بیدل و سبک اصفهانی توجه نکردند. حتی عدهای نطیر شفیعی کدکنی کم و بیش منکر تأثیرپذیری سپهری از سبک اصفهانی بودهاند[3]. سروش دباغ هم که با 5 کتابی که درباره او منتشر کردهاند و به تعبیری پرچمدار وادی سپهریپژوهی بحساب میآیند، تا امروز جملهای نیز از قرابت بیدل و سپهری ننوشتهاند[4].
بنابراین ضرورت دارد ابتدا به این سؤال بپردازیم که آیا سهراب سپهری واقعاً تحت تأثیر شعر سبک هندی و مشخصاً بیدل دهلوی بوده است یا خیر؟
خوب است برای تشریح بیشتر سؤال خاطرهای از مواجه خود با دیوان یکی از سخنوان این سبک نقل کنم.
مدتها پیش دیوان نجیب کاشانی را ورق میزدم تا اینکه توجهم به این مصرع جلب شد: «بر ما وبال گشت چو طاووس بال ما[5]». برایم شباهت آن با این تعبیر شاملو که میگوید: «به پرواز شک کردهبودم/ به هنگامی که شانههایم از وبال بال خمیده بود[6]» عجیب بود. بسیار بعید است شاملو شعر نجیب را شنیده یا خوانده باشد_دیوان نجیب آن موقع هنوز تصحیح هم نشده بود_. جای سؤال است که آیا ممکن است پارهای از قرابتهای سپهری و سبک هندی از این دست تبادرها بوه باشد؟
در پاسخ هر دو پرسش باید گفت که از سپهری علاوه بر مجموعه اشعاری که با عنوان «هشت کتاب» منتشر کرد، سرودههای دیگری در قالب غزل و مثنوی[7] در دست است که مربوط به دوران نوجوانی او میباشد. پارهای از این غزلیات توسط پریدخت سپهری در کتاب «هنوز در سفرم» منتشر شده است. سبک سپهری در آن سرودهها و در الفت او با شاعران این سبک تردیدی باقی نمیگذارد. علاوه بر این سپهری چنان که خود میگوید، الفبای شاعری را از مشفق کاشانی آموخته است[8] و مشفق خود از علاقهمندان سبک اصفهانی است و سرودههایش به نوعی تلفیق سبک عراقی و اصفهانی دانسته میشود. مصاحبت سهراب با مشفق بیگمان در نگاه او به سبک اصفهانی بیتأثیر نیست. بنظر میرسد سپهری در هشت کتاب از میان شاعران سبک هندی بیشترین توجه را به بیدل دارد.
مواردی از قرابتهای بیدل و سپهری:
بیدل:
وضع آغوش وصل ممکن نیست[9]
سپهری:
نه، وصل ممکن نیست[10]
بیدل:
چون شمع فروغت چقدر خواهد ماند؟/ ای کرمک شبتاب سحر نزدیک است[11]
سپهری:
نیست بانگی که بگوید با من/ اندکی صبر سحر نزدیک است[12]
بیدل:
گر مرگ نمیبود غم خلق که میخورد[13]
سپهری:
و بدانیم که اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی میگشت[14]
بیدل:
آسمان دارد ز من سرمایه تعمیر درد[15]
سپهری:
تعمیر سکوت گیجم کرد[16]
بیدل:
نغمهایتر میفشارد مغزم از قانون آب[17]
سپهری:
یاد من باشد کاری نکنم که به قانون زمین بربخورد[18]
بیدل:
یارب مکن به خون نیازم دچار رنگ[19]
سپهری:
خیال میکنم دچار آن رگ پنهان رنگها هستی[20]
باید در نظر داشت که تأثیرپذیری سپهری از بیدل و دیگر شاعران مذکور تنها محدود به فرم سرودههایش نیست. برای نمونه به زعم نگارنده سپهری در نگاه خود پدیده «مرگ» بیتأثیر از بیدل نیست[21]. نکته قابل ملاحظه دیگر تعیین حدود و ثغور میزان تأثیرپذیری سهراب از بیدل و اجتناب از افراط است. باید دانست به رغم قرابتهای یاد شده، تفاوتهای بسیاری میان اسلوب شاعری سپهری و سبک اصفهانی وجود دارد. بنظرم یکی از نقدهایی هم که بر کتاب «بیدل، سپهری و سبک هندی» وارد است تکلف نگارنده در پررنگ کردن ردّ پای سبک اصفهانی در هشت کتاب است. مثلاً در آن اثر بسامد آرایه تشخیص در صدای پای آب کاملاً تحت تأثیر سبک اصفهانی معرفی شده است؛ حال آنکه تفاوتهای زیادی میان تشخیص سپهری و سخنوران آن سبک وجود دارد. برای نمونه استفاده سپهری از آرایه تشخیص در تشریح نگاه خود به مرگ قرابت بیشتری با رمان «در ستایش مرگ» اثر ژوزه ساراماگو دارد تا شعر فارسی![22] چنانچه تاکنون دریافتهام و در مواردی که از قرابت این دو شاعر آوردم مشهود بود، سهراب بیش از هر چیز به نوع ترکیبسازیهای بیدل نظر داشته است نه – در آرایههایی نظیر تشخیص و حسآمیزی -.
سخن کوتاه که بیدل و سبک اصهانی حلقه مفقوده جریان سهرابپژوهی و سهرابپژوهان است.
ارجاعات:
[1]https://www.mehrnews.com/news/351274/%D8%AF%D9%84%D8%A7%D9%8A%D9%84-%DA%AF%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%8A-%D8%A8%D9%8A%D8%AF%D9%84-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86 محمدکاظم کاظمی دربارهٔ دلایل گمنامی بیدل در ایران بحث مبسوطی دارد:
[2] شفیعی کدکنی در این اثر دلیل گمنامی بیدل را در ایران زبان پیچیده و غامض او میداندرا از این جهت مایهٔ عبرت شاعران امروز میخواند. در حالی که اگر واقعاً زبان شعری بیدل گنگ و پیچیده باشد و همین پیچیدگی زبان شعری را دلیل ناشناخته ماندن او در ایران بدانیم جای سؤال است که چرا بیدل نزد عوام خواص دیگر مناطق فارسی زبان قابل فهم است!؟
[3] دکترشفیعی در کتاب شاعر آینهها بحث کوتاهی دربارهٔ سپهری و سبک اصفهانی دارد. همانجا تصریح میکند که بسامد آرایهٔ حسآمیزی در شعر سپهری ریشه در آشنایی او با شعر فرنگ دارد نه سبک اصفهانی.
[4]آثار ایشان عبارت است از: در سپهر سپهری، فلسفهٔ لاجوردی سپهری، نبض خیس صبح، آبی دریای بیکران، حریم علفهای قربت
[5] دیوان نجیب کاشانی، تصحیح احمدکرمی، تهران، انتشارات ما، 1372،
[6]1396، شعر صبوحی احمد شاملو، مجموعه آثار (دفتر یکم: شعرها)، تهران، نگاه،
[7]سپهری پیش از انتشار مجموعه مرگ رنگ، منظومهای در قالب مثنوی با عنوان «آرامگاه عشق» و با مقدمه مشفق منتشر کرد
[8] سپهری از آشنایی خود با مشفق چنین نوشته است: «مشفق دست مرا گرفت و به راه نوشتن کشید. الفبای شاعری را او به من آموخت، غزل میساختم و او سستی و لغزشهای کار را باز میگفت و..»(نک: هنوز در سفرم)
[9] دیوان بیدل، تصحیح اکبر بهداروند، تهران، نگاه، 1392، غزل 1099
[10] سهراب سپهری، هشت کتاب، تهران، طهوری،1387، شعر مسافر
[11] رباعیات بیدل، تصحیح اکبر بهداروند، تهران، نگاه، 1389،
[12] همان، شعر غمی غمناک
[13] همان، غزل 1061
[14] همان، شعر صدای پای آب
[15] همان، غزل 1408
[16] همان، شعر وقت لطیف شن
[17] همان، غزل 373
[18] همان، شعر غربت
[19] همان، غزل 1911
[20] همان، شعر مسافر
[21] نک: مهرداد مهرجو، برسبزهٔ مرگ،1399، منتشر شده در سایت دینآنلاین
[22] نمیدانیم سپهری این رمان را خوانده بوده است یا نه؛ اما تصویرسازیهای او از مرگ مشابهتهای قابل ملاحظهای با این رمان خواندنی دارد. همانطوری که کسی نمیتوان با قضاوتی قطعی بگوید که سپهری این کتاب را دیده است یا نه کسی هم نمیتوان مدعی باشد که بسامد فلان آرایه در شعر او کاملاً تحت تأثیر فلان شاعر است یا نیست!