لودویگ ویتگنشتاین؛ نابغهای شوریده سر
محمد سعید عبداللهی
26 آوریل (ششم اردیبهشت) تولد و 29 آوریل (نهم اردیبهشت) درگذشت ویتگنشتاین، فیلسوف و نابغه قرن بیستم است.
ویتگنشتاین که بود و چه کرد؟ پاسخ به این سؤال چندان آسان نیست. چراکه زندگی و زمانه ویتگنشتاین هنوز، فاصله زیادی با ما ندارد، و هنوز آنقدر درباره او، بحث و گفتگو است که ارزیابی صحیح و متوازن در باره او بسیار مشکل مینماید. طی دو دهه از سال 1951 تا 1971 نه جلد از آثار پس از مرگ او منتشر شد و کتابشناسی مطالعاتِ ناظر بر آنها در بردارنده بیش از هزار عنوان را نشان میدهد.
ویتگنشتاین در سرتاسر زندگی خود بیرون از فضای مکتبهای فلسفی بود و از مدهای فکری زمانه بیزاری داشت، وخواسته یا ناخواسته با آثار خودش به مجموعه جدیدی از افکار دامن زد. فیلسوفِ وینی، نوشتههای بسیارکمی از خود به جای گذاشت و از هرگونه شهرتی دوری مینمود، اما مطالبی که با گروه کوچکی از شاگردانش در میان گذاشت، امروزه در سراسر دانشگاههای جهان مورد مطالعه قرار میگیرد. گیلبرت رایل در زمان مرگ او به سال 1951 مینویسد: «فیلسوفانی که هیچ گاه او را ندیده بودند به به لحن او پیرامون فلسفه صحبت میکنند و دانشجویانی که به سختی میتوانند نام او را تلفظ کنند حالا از آنچه او بدش میآمده، بدشان میآید.»
باری، تعیین مقام دقیق و واقعی او در تاریخ فلسفه به عهده نسلهای آینده است. ولی به هر رو، تردیدی نیست که او را باید از نوابغ دانست. این بدان معنی نیست که او فرید زمان است و بزرگرترین فیلسوف، در واقع بزرگترین نابغه بودن یا نبودن او، چندان اهمیتی ندارد. آنچه اهمیت دارد این است که آثار، نوشته و درسگفتار های ویتگنشتاین در فلسفه، از روی شوق و شور، و برخواسته از عوالم معنوی تدوین یافته است. او خود را وقف فلسفه کرده بود. فلسفه و یا بهتر بگوییم فلسفه ورزی، زندگی او بود. این چنین التزام کلی، وقف کردن زندگی و پیوسته دغدغه داشتن، او را بدان پایه میرساند که قابل مقایسه با بزرگترین فیلسوفان تاریخ فلسفه باشد.
از آنجا که هستیِ ویتگنشتاین مشتعل به افکار آتشین بود، سخنرانیها و تدریس او نیز به حال و هوایی دیگرداشت. تدریس به شیوه معمول، بیان یا تکرار افکاری است که پیش ازین حاصل شده است و تکرار، را نمیتوان، تفکر و اندیشه نامید. بنابراین تدریس به شیوه دیگر استادان، فلسفه ورزی به آن معنایی نبود که ویتگنشتاین بخواهد. پس به جای سخنرانی و تدریس به شیوه مرسوم، ویتگنشتاین آنچه را در درونش میجوشید میگفت، و در همان حال میاندیشید، نه اینکه، آنچه را که پیشتر آماده کرده بود، ارائه کند. شاید دلیل احترامیکه شاگردانش برای او قائل بودند و گاهی به سرحد پرستش میرسید، نیز همین بود، چراکه تفکر را از استاد خویش میآموختند نه تاریخ فلسفه و اندیشههای دیگر فیلسوفان.
در بین کسانی که شاگردان طراز اول ویتگنشتاین خوانده میشدند، چند تن، بعدها در زمره متفکران با استعداد و نو آور در آمدند و بعضی فیلسوفان نسل حاضر، نه تنها در انگلستان و امریکا بلکه در نقاطی مانند فنلاند، نزد ویتگنشتاین درس خواندهاند. کلاسهای درس او در کمبریج همواره محدود بود و تنها کسانی اجازه ورود داشتند که دست کم یک نیمسال به طور مرتب، در کلاس درس او حاضر شوند. همواره میگفت: «درس او برای جهانگردان و سیاحتگران نیست، تنها برای شاگردانی است که فلسفه را به شکلی جدی دنبال میکنند». هیچ گاه بیش از پانزده نفر در جلسه درس او حاضر نبودند، اما بیشتر کسانی که درسگفتارهای او را میشنیدند تا آخر عمر تحت تأثیر آن باقی میماندند.
ویتگنشتاین از ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۸ اندیشهها و دغدغههایی را در سر میپروراند که در نهایت نگارش آنها به شکل یک کتاب در اوت ۱۹۱۸ به پایان رسید. کتابی به عنوان رساله منطقی – فلسفی، که سه سال بعد در سال ۱۹۲۱ منتشر شد. از سویی دیگر ایدههای این کتاب در دست نوشتههای سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۶ ویتگنشتاین دیده میشود؛ دست نوشتههایی که بعد از مرگ ویتگنشتاین، در سال ۱۹۶۱ منتشر شد.
ویتگنشتاین، اندکی پس از شروع جنگ در سال ۱۹۱۵ افسر ارتش اتریش شد. او در نهم فوریه سال ۱۹۱۹ در نامهای که از بازداشتگاه اسیران نوشت، به راسل خبر داد که به میزان زیادی در باب منطق کار کرده و علاقه مند است که قبل از انتشار آنها، از دیدگاههای راسل در این باب آگاه شود. همچنین در نامهای که در سیزده مارس سال ۱۹۱۹ خطاب به راسل نوشت، بیان کرد که کتاب او به گونهای است که هیچ کس از آن چیزی نخواهد فهمید. هر چند خود، معتقدم که این کتاب به روشنی بلور است. وی در نامهای که پنج ماه بعد در تاریخ نوزدهم اوت سال ۱۹۱۹ به راسل نوشت، بر ادعای خود مهر تأیید زد و گفت: «دست نویس های خطی از کتاب خود را برای فرگه فرستاده است و با خواندن نامه فرگه در باب کتاب، استنباط میکند که فرگه حتی یک کلمه از کتاب را هم نفهمیده است».
رساله منطقی ـ فلسفی کتابی بسیار مختصر است که عصاره اندیشههای فلسفه نخست ویتگنشتاین را در بر دارد. این کتاب دو هزار کلمهای، که میتوان کل آن را تنها در یک روز مطالعه کرد، به یکی از اثرگذارترین کتابهای فلسفی در تاریخ فلسفه تبدیل شد اما اینکه چند نفر میتوانند، ایدهها و عمق افکار او را در رساله فهم کنند، مطلبی دیگر است. ویتگنشتاین، در دوره اول فلسفی خود، با پذیرش اتمیسم منطقی و رویکرد زبان صوری (متأثر از نظریات راسل) و تقسیم گزارهها به تحلیلی و ترکیبی (متأثر از هیوم) و بی معنا تلقی کردن قضایای تحلیلی و نیز پذیرش گزارههای بسیط و گزارههای مرکب در عالَم زبان، نظریه تصویری را در رساله، بیان کرد.
مساله اصلی ویتگنشتاین در رساله، ماهیت زبان، ماهیت اندیشه و واقعیت است. اندیشه اصلی ویتگنشتاین در رساله، این است که زبان، تصویری منطقی از جهان ارائه میکند. زبان، یک ماهیت مشترک دارد و وظیفه آن، تنها تصویر واقع است و نمیتواند به فراسویِ واقعیت برسد. متافیزیک، مساله حیات، اخلاق، زیبایی شناسی و دین، همگی فراتر از زبان هستند؛ این امور، رازورزانه هستند و برای گام نهادن در این امور، باید با آنها ارتباط وجودی برقرار کرد.
ویتگنشتاین پس از نوشتن رساله منطقی ـ فلسفی با این ذهنیت که کتابش تمام مسائل فلسفه را روشن ساخته است، فلسفه را رها کرد. از این رو، بعد از انتشار اصل المانی رساله در سال ۱۹۱۹، یک سال در دانش سرای تربیت معلم آموزش دید و از سال ۱۹۲۰ تا سال ۱۹۲۶ در مدارس ابتدایی جنوب اتریش به معلمی پرداخت. فرانک رمزی در سال ۱۹۲۳ قرائتی نقادانه از این کتاب را در مجله مایند منتشر کرد که سبب توجه بیشتر به این کتاب شد. فهم دوران فترت و رخدادهای زندگی ویتگنشتاین، در گرو فهم این کتاب است و اندیشههای ویتگنشتاین متأخر استمرار نقادانهای از اندیشههای متقدم او، به ویژه اندیشههای موجود در رساله است.
اندیشههای نخستین ویتگنشتاین درباره منطق و زبان بر پوزیتیویسم منطقی اثر گذار بود. اندیشههای بعدی ویتگنشتاین بسیار متفاوت از کار درآمدند و اثر شگرفی بر طرز تفکر اواخر سده بیستم گذاشت. این اندیشهها بیشتر پادنظریه هستند تا نظریه؛ و تلاش میکنند نشان دهند که مسئلههای فلسفی از مشکلات زبانی برخواسته اند. ویتگنشتاین در پی آن بود که کژتابیهای زبانی را بازشناسد و به آن پایان دهد. اندیشههای ویتگنشتاین متأخر، بیش از هر جای دیگر، در کتاب پژوهشهای فلسفی نمایان شدهاند. میتوان اندیشههای ویتگنشتاین متأخر را ذیل چهار موضوع کانونی دسته بندی کرد:
1 نظریه معنا
2 بازی زبانی
3 زبان خصوصی
4 صورتهای زندگی
از سویی، ذهن ویتگنشتاین را همواره دغدغههای روانشناختی مختلفی درگیر میکرد. او میگویدکه اگر قرار است نجات بیابم پس یقین نیاز دارم نه حکمت (فلسفه) و این یقین ایمان است و ایمان به چیزی است که قلب من، جان من نیاز دارد، نه عقل نظرورزمم. بنابریان ویتگنشتاین پیوسته در تقابلی درونی به سر میبرد. در یک طرف شوریدگی است و دل و جان است؛ در طرف دیگر عقل نظرورز و ذهن انتزاعی؛ در یک طرف دین؛ ایمان و عشق و در طرف دیگر حکمت و نظر. یک سو یقین و سوی دیگر شک. اما گویی ویتگنشتاین خطاب به ما میگوید فریب این تقابلها را نخوریم و گمان نکنیم که حکمت تنها نظرورزی است و با یقین و شوریدگی جمع نمیشود، بنابراین میتوانیم بگوییم ویتگنشتاین به ایمان گرایش دارد ولی مؤمن نیست؛ جان و دل دارد که در پی نجات است؛ ولی عقل نظرورز هم دارد که جنبه فیلسوفانه زندگی او را میسازد. او درجایی دیگر میگوید: «حکمت خاکستری است ولی دین رنگارنگ است»
اما، پیرامون جایگاه ویتگنشتاین و اندیشه او در فلسفه تحلیلی و قارهای قرن بیستم نیز، بسیار نوشتهاند. خواندن آثار تخصصیای نظیر جایگاه ویتگنشتاین در فلسفه تحلیلی قرن بیستم اثر هکر (۱۹۹۶) ما را در درک بیشتر این معنا یاری میکند. فلسفههای زبان، منطق، ذهن، علم شناختی، ریاضیات، دین، زیبایی شناسی، اخلاق، فلسفه سیاسی و اجتماعی، و فلسفه حقوق حوزههای کار ویتگنشتاین بودهاند. ماهیت و دامنه دقیق اهمیت ویتگنشتاین هنوز هم موضوع بحث و مجادله است و اختلاف نظرها در خصوص تأثیرگذاری فلسفی او ادامه دارد.
کار ویتگنشتاین جزء مکمل جریان اصلی فلسفه تحلیلی قرن بیستم است و در میانه دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۴۰ محور تکامل فلسفه بود. راسل، اهمیت ویتگنشتاین را این گونه بیان میکند در خلال این دوره و از سال ۱۹۱۴ سه فلسفه بر جهان فلسفی بریتانیایی سلطه داشتهاند؛ اول فلسفه تراکتاتوس ویتگنشتاین، دوم فلسفه پوزیتویست های منطقی و سوم فلسفه پژوهشهای فلسفی. از دهه ۱۹۳۰ به بعد، آثار دوره میانی ویتگنشتاین و اثر متأخراو برای مسیر فلسفه تحلیلی از اهمیت محوری برخوردار بودند. هدف او از درس گفتارهایش تکامل بخشیدن به اندیشههایش بود. شنوندگانش فیلسوفانی مانند مالکوم بودند که بعدها دیدگاههای ویتگنشتاین را روشن ساخت و آنها را به طیف مهمیاز مسائل ربط داد. باری، اگرچه امروزه در اکثر نظر سنجیهای مهم فلسفی، ویتگنشتاین و کتابهای او پیشتاز اند اما هنوز زمان، لازم است تا جنبههای گوناگون فلسفی وشخصیتی این نابغه اتریشی روشن شود.
* محمد سعید عبداللهی دانش آموخته حوزه و کارشناسی ارشد فلسفه دین دانشگاه تهران