سلفی تکفیریهای تونس چگونه ظهور کردند و به داعش پیوستند؟
دوره موسوم به بهار عربی امکان را برای جریان سلفیت تکفیری خشونتطلب فراهم آورد که یک بار دیگر در مقابل چشمان حکومت وقت تونس، شکل بگیرد، سازماندهی شود و هزاران تونسی را برای شرکت در جنگهای جاری در سوریه، عراق و لیبی ثبت نام کند.
متنی که در ادامه میخوانید خوانشی است از کتاب «سلفیت تکفیری» به قلم عبداللطیف الحناشی، استاد دانشگاه منوبه در تونس که به سال ۲۰۲۰ توسط انتشارات التونسیه منتشر شده است. این خوانش را اعلیه العلانی، تاریخ نگار و پژوهشگر دانشگاهی در حوزه جریانهای دینی تندرو از جامعه منوبه تونس، انجام داده است.
مقدمه اینکتاب را سرتیپ بازنشسته ارتش تونس، مختار بن نصر نوشته است. ابننصر نوشته است که این کتاب، بخشی از سرگشتگیای را که در طول دههها درباره این حجم گسترده از خشونتِ موجود در یک جامعه مسلمان، ایجاد شده، برطرف میسازد. این سرگشتگی ناشی از آن است که همه انتظار داشتند تا جامعه اسلامی سرشار از صلح، برادری، دوستی و محبت باشد، اما اینگونه نبود و نشد.
در حوزه نظری عبداللطیف الحناشی در کتاب خود نوشته است که سلفیگری تکفیری خشونتطلب جدید، همزمان با جریان اسلام سیاسی که حسن البناء آن را پایه گذاری کرد، ایجاد شد. البناء «دین را در خدمت سیاست درآورد و ادعا کرد که اسلام عبارت است از قرآن و شمشیر و بدین ترتیب، راه را در برابر ایجاد پدیدهای که سلفیت جهادی نامیده شد، هموار کرد، پدیدهای که به دست سید قطب شکل گرفت.» (ص ۲۳ از همین کتاب) پس از آن، نویسنده به سخن درباره «جهانی سازی» جهاد به دست اسامه بن لادن، بنیانگذار سازمان القاعده پرداخت که بعدها داعش این مسئولیت را بر عهده گرفت، اما با جزئیات و خشونت بیشتر.
میتوان این کتاب را به دو محور تقسیم کرد: سلفیت تکفیری خشن تا پیش از سال ۲۰۱۱ و سلفیت تکفیری بین ۲۰۱۱ الی ۲۰۲۰.
متنی که در ادامه در معرفی کتاب «سلفیت تکفیری» میآید، توسط رایزنی فرهنگی ایران در تونس تهیه و برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده شده است.
سلفیت تکفیری خشن تا پیش از ۲۰۱۱
نویسنده معتقد است که برخی عوامل خارجی در کنار برخی عوامل داخلی در ظهور سلفیت تکفیری در تونس نقش داشتند. عوامل خارجی به طور خاص، عدم توسعه اندیشه اصلاحگرانهای است که از قرن ۱۹ همزمان با شکست تجارب توسعهای و تجربه روزآمدسازی جهان عرب بروز کرد. اما بارزترین عوامل داخلی، شکست تجربههای اقتصادی در کشور تازه مستقل شده برای انتقال از نگاه سوسیالیستی در دهه ۱۹۶۰ به نگاه اقتصادی لیبرالیستی در دهه ۱۹۷۰ بود که لیبرالیسم سیاسی را به دنبال نداشت و حزب حاکم به مدت چند دهه بر کشور حکومت کرد.
بیشتر رهبران جریان انصار الشریعه (جریان سلفی گری تکفیری در تونس) در گروه سنی ۲۰ الی ۲۹ سال هستند و جز اقلیت کوچکی از آنها، بیشترشان سطح علمی و تحصیلی پائین و سطح حرفهای محدودی دارندعلاوه بر آنچه که نویسنده بیان کرد، باید اشاره شود که نهاد دینی دولتی، به صورت مطلق در سیاست حزب حاکم مشارکت داشت. به طوری که عدم وجود رأی مخالفان سیاسی، دینی، اقتصادی، فرهنگی و حقوقی، یکی از دلایل تشدید احساس شکست در سیاستمداران و احساس سرخوردگی برخی از جریانهای دینی بود که به نظر نویسنده، به شعارهای انقلاب [اسلامی] ایران جذب شدند و راه نجات را در یک سبک مشخص دانشگاهی و نگاه دینی میدانستند که با نگاه مؤسسات دولتی دینی همخوانی ندارد. به نظر الحناشی، آغاز جنگ در افغانستان و چچن و پیروزی جبهه نجات اسلامی در الجزایر در انتخابات شهرداریها در سال ۱۹۹۰ به بازتاب یک جریان دینی کمک کرد تا کسانی را که با نگاه آنها موافق نیستند، تکفیر کرده و برای پیروزی مبانی خود دست به سلاح برند.
از اینجا، جریان سلفیت از تکفیر نظری به حذف فیزیکی تغییر رویکرد داد و به جریان سلفی تکفیری خشونتطلب تبدیل شد. به نظر الحناشی، برخی عملیاتهای تروریستی در پیش از سال ۲۰۱۱ در تونس به وقوع پیوست که به این جریان نسبت داده میشد که از جمله برجستهترین آنها، انفجار در هتلهای گردشگری دو شهر سوسه و منستیر در تابستان ۱۹۸۷ بود که در نتیجه آن، تعدادی از گردشگران خارجی در اواخر دوره رئیس جمهور بورقیبه کشته شدند و یک عملیات تروریستی نیز در سال ۲۰۰۲ در شهر گردشگری جربه به وقوع پیوست که آن، حمله به یک کنست یهودی بود که تعداد زیادی از گردشگران خارجی را به کام مرگ فرستاد.
مهمترین عملیات اما در شهر سلیمان در نزدیکی تونس پایتخت در دسامبر ۲۰۰۶ تا آغاز ژانویه ۲۰۰۷ انجام شد که در آن، تعداد زیادی از نیروهای این جریان کشته و تعداد دیگری دستگیر شدند. این مجموعه همان است که پس از آزادی از زندان بعد از انقلاب ۲۰۱۱ و در پی صدور فرمان عفو عمومی در ۱۹ فوریه ۲۰۱۱، هسته اولیه سازمان انصار الشریعه را تشکیل دادند. به گفته نویسنده، این مجموعه جایگاه والایی در گسترش اصول سلفیت تکفیری خشونتطلب در عرصه داخلی و منطقهای دارند و الحناشی حدود ۴۰ صفحه از کتاب خود را به این جریان در زمان پیش از ۲۰۱۱ اختصاص داد.
سلفیت تکفیری خشونتطلب در تونس بعد از ۲۰۱۱
به نظر نویسنده (در صفحه ۲۰۲ کتاب)، با اینکه سلفیت تکفیری خشونتطلب پیش از سال ۲۰۱۱ شکل گرفت، اما مرحله قوتگیری آن با سست شدن قدرت حاکم همزمان شد که در آن زمان در اختیار جنبش النهضه و همپیمانانش قرار داشت. نویسنده در این کتاب درباره راهبرد جریان انصار الشریعه برای در اختیار گرفتن ۴۰۰ مسجد از جمله مسجد الفتح که نقطه پیوند مرکز شهر تونس بود، سلطه بر محلههای مردمی و نفوذ به دستگاههای امنیتی و تشکیل هستههای زنان برای جذب مردان فعال در حوزه امنیتی و ارتش سخن گفت. (ص ۴۲ – ۴۸)
وی نوشت: سلفیت تکفیری خشونتطلب در تونس به برکت خیمههای تبلیغی که به صورت هفتگی برگزار میشد و اجتماعات هزاره بزرگی که این جریان برگزار میکرد، مانند اجتماع سکره در تونس پایتخت و اجتماع قیروان در می ۲۰۱۲ که پنج هزار نفر در آن گرد هم آمدند، توانست در تونس گسترش پیدا کند.
وی بیان داشت که این جریان تکفیری خشن بعدها به دو سازمان بزرگ تبدیل شد: انصار الشریعه مرتبط با القاعده و جند الخلافه مرتبط با دولت اسلامی (داعش).
انصار الشریعه: سلفیت تکفیری سیاست زده
نویسنده این کتاب، متن تأسیسی انصار الشریعه را که برای نخستین بار در سال ۱۹۹۴ به دست ابوحمزه المصری (محکوم به حبس ابد در آمریکا در سال ۲۰۱۵) تأسیس شد، در این کتاب منعکس ساخت و بیان داشت که بن لادن در این فکر بود که نام القاعده را به «انصار الشریعه» تغییر دهد و بازوهایی در سراسر جهان داشته باشد (ص ۵۶)، اما این اتفاق نیفتاد و انصار الشریعه به عنوان یکی از شاخههای القاعده باقی ماند.
ابوعیاض با نام واقعی سیف الله بن حسین، مهمترین فرد در این سازمان بود (که به صورت پنهانی از تونس خارج شد و گفته میشود که در فوریه ۲۰۱۹ به دست نیروهای فرانسوی در مالی به قتل رسید و یک سال بعد، در روز ۲۷ فوریه ۲۰۲۰ سازمان القاعده با صدور بیانیهای از کشته شدن او خبر داد.)
وی در تعامل با جنبش النهضه به عنوان حزب حاکم، اصرار داشت که به عنوان یک جنبش اسلامگرای مستقل با آن برخورد کند و نمیپذیرفت که به عنوان دولت با آن تعامل داشته باشد، زیرا به نظر او، النهضه اسلام را نمایندگی نمیکرد (ص ۶۱) و شاید همین امر باعث شد که او از پایبندی به هرگونه قوانین دولت سر باز زند، به ویژه وقتی که شرکت کنندگان در اجتماع قیروان در سال ۲۰۱۲ شعار «همه ما اسامه بن لادنیم» سر دادند و بیشتر شبکههای تلویزیونی جهان آن را منعکس کردند و دولت ترویکای وقت نیز هیچ مجازاتی برای این جریان در نظر نگرفت، اما بعدها، پس از آنکه به حمله به سفارت آمریکا در سپتامبر ۲۰۱۲ متهم شد، دولت تونس مجبور شد تا نام آن را به عنوان یک جریان تروریستی اعلام کند. نویسنده به این نکته نیز اشاره میکند که برخی رهبران جنبش النهضه مثل الصادق شورو به درج نام النهضه در لیست تروریسم اعتراض کردند. (ص ۶۳)
سلفیت تکفیری خشونتطلب در تونس: گستره جغرافیایی و حرفهای – گردانها و منابع
نویسنده تأکید میکند که بیشتر رهبران جریان انصار الشریعه در گروه سنی ۲۰ الی ۲۹ سال هستند و جز اقلیت کوچکی از آنها، بیشترشان سطح علمی و تحصیلی پائین و سطح حرفهای محدودی دارند. (ص ۱۷۲) نویسنده درباره گستره استقرار جغرافیاییشان نیز نوشت: مطالعهای که روی تعدادی از دستگیر شدگان انجام شد، نشان میدهد که ۷۷ درصد از متهمان به تروریسم از مناطق تونس بزرگ، قصرین و مدنین هستند و از نظر شغلی، باید گفت که ۷۰ درصد از آنها بیکار یا کارگران ضعیف یا تاجران کوچک بودند و اینکه محلههای شلوغ مناطق امنی برای فرماندهان این جریان هستند و با توجه به شرایط اجتماعیشان، پایگاه خوبی برای آنها به شمار میروند. (ص ۱۸۳)
در دوره موسوم به بهار عربی، این امکان را برای جریان سلفیت تکفیری خشونتطلب فراهم آورد که یک بار دیگر در مقابل چشمان حکومت وقت، شکل بگیرد و سازماندهی شود و هزاران تونسی را برای شرکت در جنگهای جاری در سوریه، عراق و لیبی ثبت نام کندالحناشی در ادامه به شرح دلایل پیوستن عناصر این جریان به کانونهای تنش با استفاده از صدور فرمان عفو قانونی در حق برخی از نیروهای این جریان و گفتمان تحریکآمیز تعدادی از ائمه آن و تبلیغات دینی متمرکز علیه نظام سوریه اشاره میکند (ص ۱۷۹) و بیان میدارد که شبکه جذب و اعزام از سستی قدرت دولت که در آن زمان در اختیار جنبش النهضه قرار داشت و نیز از مبالغ مالی گستردهای که به جمعیتهای خیریه خارجی پرداخت میشد، به علاوه تعداد هستههای اعزام به سوریه (۷۰۸ هسته در فاصله سالهای ۲۰۱۳ – ۲۰۱۷) که بعدها سرکوب شدند، به خوبی استفاده کردند (ص ۲۰۲) و اینکه تا سال ۲۰۱۷، بیش از ۲۰ جمعیت خیریه، با مبلغی بیش از ۱۰ میلیون دینار، از فرایند اعزام نیرو به سوریه حمایت کردند. (ص ۲۰۵)
بر اساس آنچه که در این کتاب آمده است، منطقه ساحل (سوسه، منستیر و مهدیه) به منطقه مهمی برای اعزام تبدیل شده است و به همین دلیل، نویسنده معتقد است که تندروی و افراطگری دینی، تنها نتیجه فقر و بیکاری نیست، زیرا منطقه ساحل که نرخ فقر و بیکاری در آن پایینتر از مناطق داخلی است، پایگاه مهمی برای اعزام رزمنده بود، به این دلیل که همه جریانهای جنبشهای اسلامی از دههها قبل در این منطقه مستقر شده بودند (ص ۲۱۳) اما آنچه که درباره رزمندگان تونسی در خارج از این کشور جالب توجه است، این است که سومین جایگاه را در میان نیروهای انتحاری دارند (ص ۲۲۴) امری که خود، مستلزم یک مطالعه روانی و جامعه شناختی است، زیرا استقبال از مرگ آن هم به این شکل، شاید به نوعی از تربیت دینی مربوط شود که پیش از خروج از تونس، در کنار عوامل روانی مکمل آنها را دریافت کرده است. سؤالی که در اینجا مطرح میشود، این است که آیا در میان کسانی که از کانونهای تنش در منطقه به کشور خود باز میگردند، تعداد زیادی از این افراد حضور دارند یا خیر؟
جندالخلافه و گسترش دولت اسلامی (داعش) بعد از سال ۲۰۱۴
عبداللطیف الحناشی معتقد است که ظهور داعش در تونس از طریق سازمان جندالخلافه، نتیجه جدایی این سازمان از گردان عقبه بن نافع وابسته به القاعده بود (به لیست مهمترین گردانها در صفحات ۷۳ الی ۹۵ مراجعه شود.) این جدایی که البته تنها به تونس مربوط نمیشود بلکه در کشورهای شمال آفریقا و مشرق عربی نیز رخ داد، با اعلام تأسیس خلافت داعش به دست ابوبکر البغدادی در ۲۹ ژوئن ۲۰۱۴ همزمان شد. میتوان گفت که از زمان ظهور داعش، از درخشش انصار الشریعه و دیگر سازمانهای مرتبط با القاعده کاسته شده است. برخی از پژوهشگران دلیل آن را روش داعش بر مبنای چالشگری و خشونت در قتل (سوزاندن، زیر گرفتن، چاقو زدن و…) و برخورداری از منابع مالی و اراضی گسترده و نیز برتری آن در تبلیغات رسانهای، شبکههای اجتماعی و همکاری با برخی از دستگاههای اطلاعاتی بیگانه میدانند که باعث شد این سازمان در حوزه جهاد مسلحانه، در جهان بیرقیب باشد. در تونس، برخی نیروهای انصار الشریعه از این گروه منفصل شده و به داعش پیوستند که در بسیاری از عملیاتهای تروریستی در این کشور به ایفای نقش پرداختند که شاید بتوان از عملیات باردو در تونسِ پایتخت در سال ۲۰۱۵ و عملیات بن قردان در جنوب تونس در سال ۲۰۱۶ به عنوان مهمترین آنها یاد کرد.
زنان در سازمانهای سلفیت تکفیری و خشونت طلب در تونس
نویسنده به این نکته اشاره میکند که بر اساس فقه سنتی، جهاد بر زن واجب نبود و ابومصعب الزرقاوی کسی بود که انجام عملیاتهای تروریستی را برای زنان جایز ساخت و اعلام داشت که جهاد بر زنان نیز درست مانند مردان واجب است. (ص ۲۲۷) در رابطه با زنان تونسی که به کانونهای تنش در منطقه پیوستند، الحناشی بیان میدارد که آمارهای مربوط به سال ۲۰۱۵ که از یک دولت صادر شده است، با یکدیگر اختلاف دارند. (۳۰۰ نفر بر اساس آمار وزارت کشور و ۷۰۰ نفر بر اساس آمار وزارت زنان)
شایسته ذکر است که ۴۰ درصد از کانونهای تندروی و خشونت توسط زنانی بین ۱۸ و ۲۵ سال مدیریت میشود. این استاد دانشگاه منوبه در ادامه مطالب خود در این کتاب به نقش خیمههای تبلیغی در شستشوی مغزی دختران با لباس حجاب و جهاد و نقش فتواها و شبکههای اعزام در جذب آنها اشاره میکند و بیان میدارد که بزرگترین شبکه اعزام زنان در شهر قابس در جنوب تونس مستقر است. (صص ۲۳۳ – ۲۳۴) وی درباره جهاد نکاح نیز به نقل از مفتی تونس بیان میدارد که ۱۶ دختر تونسی برای انجام جهاد نکاح به سوریه رفتند. (ص ۲۴۲)
در فصل ۱۳ این کتاب به نیروهایی بازگشته از کانون تنشها و چگونگی برخورد با آنها اشاره و بیان شده است که رئیس جنبش النهضه در سال ۲۰۱۵ پیشنهاد کرد که قانونی برای توبه این افراد به شرط دست کشیدن از تفکرات ویرانگرشان به تصویب برسد و این را تنها راه قانع کردن جهادگرایان به جدا شدن از تندروی دانست (ص ۲۶۵) اما بیشتر جریانهای سیاسی این پیشنهاد را رد کردند.
مهمترین گردانهای مرتبط با سلفیت تکفیری خشونتطلب در تونس
نویسنده در صفحات ۷۳ الی ۹۵ از این کتاب اشاره میکند که تونسیها در گردان «المبایعون علی الموت» (بیعت کنندگان بر سر مرگ) که توسط احمد الرویسی تأسیس شد و اعضای آن در میان ۱۲ گردان وابسته به سازمانهای القاعده و داعش توزیع شدهاند و نیز گردان البتار که در اواخر سال ۲۰۱۲ در سوریه بنیان گذاری شد، حضور دارند و شایسته ذکر است که گردان البتار در عملیاتهای تروریستی در باردو، سوسه و بن قردان دست داشت. در سال ۲۰۱۴ گردان «جند الخلافه»، وابسته به داعش بعد از ایجاد اختلاف و جدایی از گردان عقبه بن نافع (مرتبط با القاعده) تأسیس شد و علاوه بر آن، گردانهای داعشی دیگری با رویکرد منطقهای مانند گردان دولت اسلامی در قصرین و گردان طارق بن زیاد و … تأسیس شدند. (صص ۷۳ – ۹۵)
به گفته نویسنده، این هستهها در اردوگاههای داخلی (به دلیل ضعف حکومت) و منطقهای آموزش میبینند. وی خاطر نشان کرد که سلفیت تکفیری خشن مسئول ترور تعداد زیادی از شخصیتهای سیاسی و امنیتی است. (صص ۱۳۳ – ۱۳۷) الحناشی در پایان این کتاب درباره گسترش هستهها و گردانهای سلفیت تکفیری خشونتطلب در سراسر خاک جمهوری تونس اشاره کرد، هرچند که سطح این پدیده در مناطق مختلف، متفاوت است. (ص ۲۸۱)
۴۸ صفحه از این کتاب به بارزترین عملیاتهای تروریستی بین سالهای ۲۰۱۱ – ۲۰۲۰ و بیانیههای شیوخ سلفیت و اسنادی درباره برخی انبارهای سلاح آنها اختصاص یافته است و یک پیوست به کنگره علمای مسلمان برای یاری سوریه میپردازد.
ملاحظات و نتیجه گیری
وقوع بیش از ۷۰ عملیات تروریستی در تونس در فاصله سالهای ۲۰۱۱ الی ۲۰۲۰، حکایت از این دارد که اگر سستی و ناتوانی حکومت و همدستی برخی از دستگاهها با گروههای تروریستی نبود، سلفیت تکفیری خشونتطلب، نمیتوانست دست به چنین عملیاتهایی بزند.
میتوان گفت که در دوره موسوم به بهار عربی، این امکان را برای جریان سلفیت تکفیری خشونتطلب فراهم آورد که یک بار دیگر در مقابل چشمان حکومت وقت، شکل بگیرد و سازماندهی شود و هزاران تونسی را برای شرکت در جنگهای جاری در سوریه، عراق و لیبی ثبت نام کند. این جریان همچنین در قتل تعداد زیادی از سیاستمداران، غیرنظامیان، نیروهای امنیتی و نظامیان تونسی دست داشت. در سال ۲۰۱۷ یک کمیته تحقیق پارلمانی برای بررسی مسئله اعزام تونسیها به نبرد در کانونهای تنش تشکیل شد اما هنوز در جای خود درجا میزند و هیچ حرکتی به سمت جلو نداشته است.
ائتلاف بین اسلام سیاسی و سلفیت تکفیری خشونتطلب، خیلی زود ایجاد شد، امری که به واسطه ویدئوهای موجود در یوتیوب نیز قابل مشاهده است (که در شبکه نسمه نیز پخش شد و در روز ۱۱ اکتبر ۲۰۱۱ مقالهای درباره محتوای این ویدئو در پایگاه فرانس ۲۴ منتشر شد.) در این ویدئوها، رئیس جنبش النهضه با رهبرانی از جریان سلفی دیدار و آنها را تسریع در ایجاد سازمانها، مدارس و دانشگاهها تشویق کرد، زیرا هنوز در ارتش و پلیس، سمتهای فرماندهی نداشتند.
وقتی که این جریان قابلیت به دست گرفتن حکومت را پیدا کرد، یک عملیات نفوذ به دستگاههای امنیتی صورت گرفت و نویسنده در صفحه ۸۰ از این کتاب، از دست داشتن دو تن از نیروهای امنیتی در استخراج ۱۷۴ گذرنامه مربوط به افرادی سخن گفت که برای نبرد به سوریه مسافرت کرده بودند و حجم انبوهی از سلاح از طریق قاچاقچیان به این کشور وارد شد و بعدها به مناسبت عملیات تروریستی بن قردان در مارس ۲۰۱۶ برخی انبارهای سلاح متعلق به آنان کشف شدند. سؤالی که در اینجا ایجاد میشود، این است که چرا بعد از انتشار ویدئوی فوق الذکر، جنبش النهضه تا امروز دست به نقد خود نزد؟ البته ما امیدواریم که این کار را انجام دهد تا ثابت کند که به طور کامل دست از این موضع برداشته است.
پرونده این همه انجمنهای خیریه و تبلیغی در تونس مربوط به دوره بعد از سال ۲۰۱۱، پرونده پیچیدهای است و مطالعات درباره آن اندک است (ر.ک پژوهش طولانی خانم اعلیه علانی، در مقاله «جریانهای اسلامی رادیکال در تونس انصار الشریعه» که در چارچوب یک کتاب گروهی با عنوان «مبارزه با تروریسم: مفاهیم، راهبردها، الگوها» توسط مرکز مطالعات و پژوهشهای «مسبار» به چاپ رسید. ژوئن ۲۰۱۵، صص ۱۰۵ – ۱۳۰) و برخی از جمعیتهای جامعه مدنی نیز خواستار بازنگری در قانون انجمنها و کنترل تأمین مالی و برنامههای آنها شدند تا دیگر شاهد آنچه که در مدرسه الرقاب در ایالت سیدی بوزید اتفاق افتاد، نباشیم. این کتاب، یکی از اسناد علمی در پرداختن به برخی از مسائل مربوط به گسترش پدیده تندروی و افراطگری خشنی است که تونس بعد از سال ۲۰۱۱ شاهد آن بود.
میتوان گفت که تا امروز، هیچ راهبرد دولتی روشنی برای برخورد با کسانی که از کانونهای تنش به تونس باز میگردند و حدود ۳۰ هزار مرد و زن تونسی که از سفر و پیوستن به کانونهای نبرد ممانعت شدند و با وابستگان به هستههای پنهان سلفیت تکفیری خشونتطلب در داخل کشور، وجود ندارد.
گفتنی است تعداد افراد وابسته به این گروهها که تاکنون دستگیر شدهاند، به حدود ۲۰۰۰ نفر میرسد و روشی که اکنون در پیش گرفته شده است، به رویکرد امنیتی محدود است که به تنهایی نمیتواند با جریانهای تندرو مبارزه کند، بلکه باید گفتمان تکفیری خشونتطلب از بین برود و در چارچوب یک برنامه مفصل برای کاهش خطرهای گرایش به خشونت به نام دین، برنامههای آموزشی و تربیتی سراسری برای آنها برگزار شود که پیشتر در برخی از مقالههای منتشر شده، به گوشههایی از این برنامه اشاره کردیم (ر.ک ۱۳ مقاله کوتاه به قلم اعلیه العلانی در روزنامه الشروق، چاپ تونس در فاصله ۲۵ سپتامبر الی ۱۸ دسامبر ۲۰۲۰ درباره آموزش و تربیت جریانهای تندروی خشونتطلب)
در پایان، این سؤال را مطرح میکنیم که آیا میتوان گفت که سیاست همراهی بین رئیس جمهور اسبق تونس الباجی قائد السبسی و راشد الغنوشی، به کنار زدن جریان سلفیت تکفیری خشونتطلب در تونس انجامید یا اینکه باعث شد تا یک بار دیگر به صورت پنهانی شکل بگیرد؟
به طور کلی، کتاب دکتر عبداللطیف الحناشی، جزء اندک مطالعات علمی دانشگاهی درباره این جریان و شایسته مطالعه است و از نظر مستند سازی و توصیف و تحلیل برای فهم این پدیده، کتابی غنی به شمار میرود.