خیزش مه ۱۹۶۸ پس از ۵۳ سال؛ درسهایی برای امروز
اصالت خیزش ۱۹۶۸ به برادری و مساوات اجتماعی مربوط میشود. به امتزاج طبقههای اجتماعی فارغ از هرگونه الگوگرائی و تبختر اجتماعی ارتباط دارد و از این روی است که مه ۱۹۶۸ به هیچ عنوان امری ساده نیست. یک جای تاریخ قرن بیستم و درجایی که پایتخت فرهنگ و ادب اروپای مترقی محسوب میشود، بنابرآن شد تا از الگوی اجتماعی برابری یک شکل خاصی از انسانیت اجتماعی خلق شود که شد.
۵۳ سال از جنبش اعتراضی مه ۱۹۶۸ فرانسه، مشهور به انقلاب دانشجویان میگذرد. انقلاب که نه! جنبش دانشجویی! بله؛ جنبش دانشجویی. لیکن این جنبش آنقدر بزرگ و درعین حال اثرگذار بود که از آن خواه ناخواه به انقلاب یاد و تعبیر میشود. جنبشی اعتراضی که توسط دانشجویان شهر پاریس آغاز شد و در مدت کوتاهی پس از اشغال دانشگاههای برتر و مهم شهر پاریس و البته توجه سایر جریانهای اثرگذار در حیات اجتماعی فرانسه آن روز نظیر سندیکاهای کارگری، جریانهای سیاسی چپ و از همه مهمتر اساتید دانشگاهی در قامت فیلسوفان مطرح غربی و روشنفکران فرانسه آن روز در قامت فعالان برجسته مدنی و اجتماعی تبدیل به خیزشی اثرگذار شد که به آن خیزش اعتراضی مه ۱۹۶۸ فرانسه یا بهتر بگویم اروپا میگویند.
اهمیت و جلوهای جهانی در قامت مه ۱۹۶۸
شاید نتوان باورکرد، ولی امروزه جریانهایی هستند که بهشدت سعی دارند از این خیزش جریانساز و آگاهیبخش به نحوی یاد کنند که درواقع یاد نکردهاند و به نحوی جریان را توصیف کنند که مزید بر علتی بزرگتر باشد تا جریانهای به وجود آمده فعلی در طول یک خط منطقی قرار نگیرند. این اثرگذاری مه ۱۹۶۸ است که نهتنها برای امسال بلکه برای سالهای آتی نیز میتواند اثرگذار و درسآموز باشد. اصالت این خیزش به برادری و مساوات اجتماعی مربوط میشود. به امتزاج طبقههای اجتماعی فارغ از هرگونه الگوگرایی و تبختر اجتماعی ارتباط دارد و از این روی است که مه ۱۹۶۸ به هیچ عنوان امری ساده نیست. یک جای تاریخ قرن بیستم و درجایی که پایتخت فرهنگ و ادب اروپای مترقی محسوب میشود بنابرآن شد تا از الگوی اجتماعی برابری یک شکل خاصی از انسانیت اجتماعی خلق شود که شد. اگرچه هیچوقت عمومیت و سیطره جهانی نیافت یا جامعهای تحت لوای آن به صورت کامل قرار نگرفت؛ لیکن خیال یا تصور آن یا هرچیز دیگری که میخواهید نامگذاری کنید به وجود آمد و دیده شد و این چیز کمی نبود و نیست. در جهانی که همه دستها برآنند تا طبقهسازی کنند و میان نوع بشر فاصلههای متدی و فکری بیندازند این مهم برای ساعاتی تجربه شد و این خودش میتواند دستاوردی عظیم برای انسان اجتماعی مدرن در قرن بیستم باشد.
فرانسه همیشه آرمانخواه، پس از خیزش مه ۱۹۶۸
موج جدید اعتراضات علیه سیاستهای دولت فعلی فرانسه یعنی امانوئل مکرون از روز شنبه ۱۷ نوامبر ۲۰۱۸ در اعتراض به تصمیم دولت به افزایش قیمت سوخت چند سال پیش آغاز شد. از همان ساعتهای اولیه و همزمان با افزایش تدریجی جمعیت و حمایت تشکلهای مختلف صنفی از آن به عینه یادآور خیزشی مشابه برای آن دسته از پیرمردان و زنانی بود که در سال ۱۹۶۸ روزهای جوانی و نوجوانیشان را میگذراندند. به تعبیر بسیاری از شبکههای تلویزیونی و از جمله روزنامههای برتر فرانسوی نظیر فیگارو و روزنامه فرانسوی زبان «اومانیته» که در سال ۱۹۰۴ توسط حزب کمونیست فرانسه راهاندازی شد و یکی از روزنامههای اثرگذار فرانسوی با گرایش چپ اما مستقل میباشد؛ به جرات نشانههای مه ۱۹۶۸ را در این خیزش میدیدند و مدام تفسیرهایی در راستای این مطابقت نیز ارایه میدادند. دقیقا بازخوانی چنین اتفاقات و رخدادهایی مهم است که یکبار دیگر آدمی را به این سمت و سو سوق میدهد تا بار دیگر و البته متفاوت با هربار دیگر خیزش ۱۹۶۸ را طوری تحلیل و تاویل کند تا درسی دیگر از درون ذات آن بیرون بیاید. ظاهر جریان دانشجویان در اعتراض به قوانین خوابگاههای دانشجویی که خوابگاههای دختران و پسران را از هم جدا میکرد و همچنین دستگیری اعضای «کمیته ویتنام» که به جنگ ویتنام معترض بودند، دست به اعتراض و اشغال دانشگاه نانتر یا همان دانشگاهی که در آن ایام به پاریس ۱۰ معروف بود، بزنند. جنبش کارگری که ابتدا مخالف حرکت دانشجویان بود لیکن به این جنبش پیوسته و در تظاهرات و اعتصاب ۱۳ مه ۶۸ که بزرگترین اعتصاب قرن بیستم نام گرفته است، بود. این روزهای ابتدایی جریان بود و هنگامی که این روند با خشونت و درنهایت اوج گرفتن اعتراضات حتی تا کشته شدن۷ نفر و زخمی شدن بالغ بر دو هزار نفر شد، گویی رسالت واقعی این جنبش نیز تازه آغاز شده بود؛ خیزشی که اگرچه بسیاری از مطالبات صنفی کارگری و دانشجویی آن از سوی دولت وقت کاخ الیزه مورد موافقت قرار نگرفت اما تا مغز اعتراضات دانشجویان برزیلی، آلمانی، ایالاتمتحده، ژاپن و چکسلواکی در سالهای بعد نیز رخنه کرد. بسیار تجمعات و درگیرهای دانشجویان کرهجنوبی در دهههای ۸۰ و ۹۰ را نیز بیتاثیر از این جریان و خیزش نمیدانستند. هرچند که ماهیت آن اجتماعات و درگیرها نیز به وضعیت شهریه دانشگاهی و کاهش سرویسهای خدماتی دولت در دانشگاهها ارتباط داشت.
روشنفکران و خیزش مه ۱۹۶۸
شکل جنجالی این خیزش بیشتر از آنچه رخ نمایان کرده بود، در تفسیر روشنفکران و اساتید برجستهای نمود جهانی یافت که حالا در عالم فکر و اندیشه چهرههایی سرشناس و اثرگذار تلقی میشدند. ازقضا همین رویکرد به خیزش مه ۱۹۶۸ بود که این جریان اعتراضی را بسیار متفاوت از سایر جریانهای قرن بیستمی کرد و در عین حال رنگ و بویی فکری- عملگرایی به آن میبخشید. فیلسوف جامعهشناس معروف فرانسوی ریمون آرون خیزش و پیامدهایش را منفی ارزیابی کرده و نگران آن بود که این جنبش وجهه فرانسه را در میان کشورهای دیگر تخریب کند، تاریخ عکس این ماجرا را نشان داد و مه ۱۹۶۸ فرانسه همانند واقعهای مثبت و آزادیخواهانه در افکار روشنفکران کشورهای جهان نقش بست. روشنفکران چپگرای فرانسوی همچون ژان پل سارتر و سیمون دوبووار اگرچه حرکت را تایید کردند و نیز به صورت نمادین حتی درآن شرکت کردند اما به تعبیر ادگار مورن: سوربن به عنوان نماد ارزشمند این جنبش تنها ۲۴ ساعت توسط دانشجویان اداره شد، چراکه آنها میخواستند حیاط دانشگاه سوربن را به سکوی پرتاب موشک انقلاب تبدیل کنند.
جنبش مه ۱۹۶۸ فرانسه اگرچه صبغه جهانی داشت و براین مبنا نیز اذهان اثرگذارجهانی را به خود معطوف کرد اما این به صرف پیام جریانسازی خیزش مه ۱۹۶۸ فرانسه نبود. از قضا ضمایم اثرگذار دیگری نیز لازم بود تا بتوان بر آنها استناد کرد که بالطبع خیزشی تا به این حد گستره متصف به آنها بود. برای ما نیز پس از قریب به ۵۳ سال فاصله تاریخی توجه به چنین آثار و مشتقاتی است که میتواند چنین جریانی را اثرگذار و الهامبخش بداند.
جنبشی مارکسیستی اما نه مارکسیستی
آن روزها هرجوان آرمانخواهی چه در دانشگاه، چه در آتلیه هنری و چه شاغل در کارخانه؛ خود را چپ میدانست. جریان چپ مبتنی بر گفتمانی مارکسیستی و مشتقات آن، برای نمونه خوانش مائوئیستی یا آلتوسری از مارکس که درنهایت به برابری و مساوات درجامعه و ایجاد زمینههای بروز جامعهای بیطبقه عاری از هرگونه نفوذ کاپیتالیسم تخت نفوذ سرمایهداری لجامگسیخته منتهی میشد. اما هرگز نمیتوان این جنبش را با خطکش مارکسیستی «مبارزه طبقاتی» تبیین کرد. به نظر بسیاری از تاریخنگاران و منتقدان اجتماعی، بیش از بیعدالتی و شکاف طبقاتی، این ساختارهای مبتنی بر سلطه و اقتدار (اتوریته) بودند که طغیان جوانان و کارگران را برانگیختند، چراکه جامعه فرانسه عملا به سمت گسترش رفاه نسبی و توزیع همگانی ثروت اگرنه بهطور مطلوب اما به صورت نسبی پیش میرفت. نخستوزیر فرانسه ژرژ پمپیدو که بالذات شخصیتی ادبی و هنرمندی داشت و در جریان استقلال الجزایر مشاوره و توصیههای فراوانی نیز به ژنرال دوگل داده بود بیش از هر شخصیت برجسته سیاسی دیگری پس از جنگجهانی دوم به کاهش تبعیضها و گسترش عدالت اجتماعی بها میداد.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، به برکت تکنولوژی پیشرفته و برنامهریزی علمی، جامعه فرانسه و البته سایر جوامع همردیف آن به رشد بالایی دست یافت و به رفاه مادی بیسابقهای رسیده بودند. جوانان اما همچنان با ساختارهای کهنهای سروکار داشتند که به آنها اجازه نمیداد به تمامی از آسایش و رفاهی که به دست آمده بود، استفاده کنند. بافت نوین جامعه که به برکت رفاه مادی به دست آمده بود، فشار محافظهکاری اجتماعی و سنتپرستی فرهنگی را هر روز سنگینتر احساس میکرد. به ویژه جوانان با خشم و خروش بر نظم کهنه میتاختند و خواهان جامعهای بازتر و شرایطی آزادتر بودند. باید به این مهم نیز توجه داشت که جوانان اروپایی خاصه جوانان فرانسوی یا تحصیلکرده در فرانسه دراین قاعده موقعیت ممتازی داشتند و چه بسا تا به امروز نیز این موقعیت کماکان محفوظ است.
از میان برداشتهشدن تبختر منشعب
از وضعیت مالی
بافت نوین جامعه که به برکت رفاه مادی (بالاخص در اروپا خاصه در فرانسه) به دست آمده بود، به شکل توسعهیافتهای درحال افزایش بود. کاهش فقر در بین طبقات اجتماعی و همچنین میل و گرایش به سپردهگذاری و پسانداز مالی در میان طبقات کارگر نشان از بروز شرایط پابرجایی بود که موجبات آرامش خاطر کارگرها را نیز فراهم میآورد. در چنین شرایطی بود که محافظهکاری اجتماعی و سنتپرستی فرهنگی هر روز سنگینتر احساس میشد و جوانان با خشم و خروش بر نظم کهنه میتاختند و خواهان جامعهای بازتر و شرایطی آزادتر بودند. لایههای آگاه و جوان طبقه کارگر بزرگترین نیروی تحول اجتماعی را تشکیل میدادند. اما فرد کارگر همچنان «کارگر» محسوب میشد و دولت و کارفرمایان همچنان با همان قلدری و تبختر پیشین به او نگاه میکردند. تصور اینکه جنبش مه ۱۹۶۸ و همراهی چندین تشکل کارگری در راستای ابطال چنین تلقی و رویکردی پیش میرفتند. اگرچه تصورش دشوار است اما این جنبش توانسته بود حتی در آن مدت کم اینچنین اثراتی مهم در فرهنگ کار و روزمره فرانسویها از خود باقی بگذارد. آلن تورن جامعهشناس برجسته فرانسوی که در ایران با کتاب نقد مدرنیته شهرت مضاعفی یافت در این خصوص نظری غالب دارد که عملا سایر نظریهها و تحلیلها را در زیرمجموعه خود قرار میدهد. او در این باره میگوید: مه ۱۹۶۸ را سرآغاز ظهور جنبشهای اجتماعی جدیدی میدانم که جای شکلهای سنتی اعتراض را گرفتند و جامعه مدنی را در برابر قدرت تکنوبوروکراتیک حاکم تقویت کردند. شکل تصوریافته تورن به عنوان یکی از جامعهشناسان برجسته قرن اگرچه میتواند بیشتر سیاسی از حیث توجه به امرسیاسی در یک سامانه سیاسی تلقی شود اما نباید فراموش کرد که تقابل جامعه سیاسی با رویکردهای اجتماعی البته از نوع اثرگذارش دو عامل حیاتی هستند که میتوانند سعادت بشر اجتماعی یا به اصطلاح ارسطو مدنیبالطبع را شکل دهند. اتفاقی مهم و آرمانی شایسته که شاید میرفت از مه ۱۹۶۸ جامعه عمل برتن کند!
منبع: روزنامه اعتماد