ایدئولوژی و هژمونی فرهنگی
مهدی انصاری
هژمونی به تمام شیوههایی دلالت میکند که قدرت سیاسی با توسل به رویهها و کارکردهای نهادهای معمول خودش را مصون میکند.هژمونی در سطوح فکری، فرهنگی و ایدئولوژیک برقرار میشود و در هر زمان به وسیله «روشنفکران انداموار» طبقه حاکم سامان مییابد. به همین دلیل است که از نظر گرامشی فروپاشی سرمایهداری و نظم حاکم نه در گرو بحرانهای اقتصادی بلکه تنها ناشی از درهم شکستن هژمونی ایدئولوژیک طبقه مسلط خواهد بود.
مارکسیسم که در اصل نتیجه همکاری مستمر کارل مارکس و فریدریش انگلس بوده است از جنبههای مختلف به مثابه یک نظریه اقتصادی، یک نظریه انقلابی، یک فلسفه تاریخ و یک جامعهشناسی سرمایهداری توصیف میشود. با این حال با نفوذ مارکسیستهای غربی قرن بیستم همچون گرامشی، گئورگ لوکاچ، لوئی آلتوسر، ریموند ویلیامز، فردریک جیمسون وتری ایگلتون، امروزه مارکسیسم به مثابه یک نظریه فرهنگی بلندپروازانه و فراگیر سر برافراشته است تا از عهده توضیح آفرینشهای ادبی و هنری در پیوند با تولید و مصرف سرمایهداری برآید. از این میان آنتونیو گرامشی با تاکید بر مفهوم «هژمونی» امکان مهمی پیش روی مطالعات فرهنگی گشوده است. متفکران بسیاری، مفهوم هژمونی(hegemony) را که در اندیشه سیاسی آنتونیو گرامشی مطرح شده است، در جایگاه مفهوم مرکزی برای مطالعات فرهنگی ملاحظه کردهاند؛ زیرا بهزعم ایشان، نظریه هژمونی، نه تنها بهترین راه بلکه تنها راه برای خروج از «بحران معرفتشناسانهای» است که مطالعات فرهنگی معاصر به آن گرفتار آمده است. مفهوم «هژمونی» ابزاری است که از طریق آن میتوان پیوندهای جامعه و ادبیات را تبیین کرد. تبیینی که مستلزم نگرشی نقادانه بوده و از جانب گرامشی نیز اتخاذ شده است. او با دیدی انتقادی به هنر و ادبیات روزگارش مینگرد و آن را متهم میکند که تاکید بر ایجاد تصور «تمامیت معنایی» اثر گذاشته است. هدف اصلی این نقد به چالش کشیدن رضایتی است که چنین تصوری در مخاطبان از طریق سرسپردگی به موقعیت کنونی آفریده است؛ رضایتی ناهمسو با آن آگاهی اجتماعی که به ضرورت دگرگونسازی شرایط منجر میشود. این امر به بازتولید وضع موجود میانجامد، وضعیتی که سرمایهداری استمرار مییابد و این استمرار نتیجه هژمونی ایدئولوژیک است. به همین دلیل است که فروپاشی سرمایهداری و نظم حاکم نه در گرو بحرانهای اقتصادی بلکه تنها ناشی از درهم شکستن هژمونی ایدئولوژیک طبقه مسلط خواهد بود. اساسا هژمونی فرآیندی است که طی آن طبقه مسلط به شیوهای اخلاقی و فکری جامعه را هدایت و کنترل میکند. هژمونی به تمام شیوههایی دلالت میکند که قدرت سیاسی با توسل به رویهها و کارکردهای نهادهای معمول خودش را مصون میکند. بر این اساس، هژمونی فرآیندی است که در آن افراد از طریق آموزش در مسیر توافق و همکاری قرار میگیرند تا احساس ضرورت و جبری جای خود را به احساس آزادی دهد، آزادیای حاصل از ابزارهای طبقه مسلط که سوژههای به اصطلاح آزاد را مطابق با تکامل پیوسته دستگاه اقتصادی تولید، قالبریزی میکند. همین نکته حکایت از پیوندی میان اندیشه گرامشی و فردریش شیلر دارد. شیلر از «تنظیم و تعدیل زیباییشناختی روان» سخن میگوید که ناظر به یک پروژه بازسازی بنیادین ایدئولوژیک است. امر زیباییشناختی واسطه مفقود میان یک جامعه مدنی وانهاده در برابر خواست محض و آرمان یک حکومت سیاسی سامانمند است. هر سیاست پیشرویی که نمیتواند راهی میانبری از درون امر روانی بگشاید و نسبت به مساله استحاله سوژه انسانی بیتوجه باشد، بیتردید با شکست روبهرو خواهد شد. میتوان دریافت که زیباییشناسی شیلر همان هژمونی گرامشی در پردهای متفاوت است. این هر دو در پی فروپاشی غمانگیز امیدهای انقلابی پا به عرصه سیاست گذاردهاند. بهزعم ایشان تنها سیاستی قادر به دوام خواهد بود که ریشهای عمیق در فرهنگهای بازپرداخته و سوژهمندی انقلابی داشته باشد. با این حال در جامعهای که هژمونی در آن سیطره دارد، میزان بالایی از اجماع، وفاق و ثبات اجتماعی وجود دارد و طبقات تحت سلطه از آرمانها و ارزشهایی حمایت میکنند که موردنظر طبقه مسلط است؛ موضوعی که ایشان را به ساختار قدرت کلی در جامعه پیوند میزند. در منظر گرامشی، هژمونی زمینه ایدئولوژیک و فرهنگی حفظ سلطه طبقه مسلط بر طبقات پایین است، سلطهای که با کسب رضایت از ایشان و ترغیبشان به پذیرش ارزشهای اخلاقی، سیاسی و فرهنگی مسلط برای رسیدن به اجماع و وفاق عمومی رقم میخورد. به عبارت دیگر هژمونی کنترل از طریق اجماع فرهنگی است و در مقابل واژه سلطه قرار میگیرد که کنترل از طریق اجبار است. هژمونی در سطوح فکری، فرهنگی و ایدئولوژیک برقرار میشود و در هر زمان به وسیله «روشنفکران انداموار» طبقه حاکم سامان مییابد. گرامشی روشنفکران را کسانی میداند که نقش راهنما و سازماندهنده دارند اما در مقابل «روشنفکران انداموار» را کسانی میداند که مستقیما با یک طبقه اجتماعی پیوند دارند. این گروه به کار سازماندهی رضایت «خودانگیخته» توده مردم میپردازند که از جهتگیری عمومی تحمیل شده بر زندگی اجتماعی توسط طبقه حاکم ناشی میشود. «روشنفکران انداموار» رسوم، شیوههای تفکر و عمل و اخلاق را تعریف میکنند و با این کار اطمینان میدهند که افراد همخوان با جامعه سیاسی حرکت میکنند. ایشان مجریان میدانی هژمونی فرهنگی و کارگزاران وضع موجودند؛ ایشان در حفظ و تثبیت نظام اجتماعی از طریق هژمونی فرهنگی نقشی تعیینکننده دارند. بنابراین «روشنفکران ارگانیک یا انداموار» منافع طبقات مربوطه را تعریف کرده و آن را محقق میکنند؛ به این تعبیر ایشان «طبقهساز» هستند. ایشان اراده سلطهگر در سلطهپذیر را اعمال میکنند و باعث میشوند، ارزشهای طبقه حاکم به ارزشهای درونی بدل شوند. ورود به فضای هژمونی ناشی از آن است که سلطه قهرآمیز نمیتواند ضمانت بادوامی برای مشروعیت نظام سیاسی شود. هیچ نظام سیاسی نمیتواند مشروعیتش را با زور و به شکل سختافزاری اعمال کند؛ پس نظامهای سیاسی فرآیند هژمونی را پیش گرفته و به یاری «روشنفکران انداموار» که کارگزاران سلطهاند، پدیدههای فرهنگی را به نحوی که دلخواه ایشان است، میگسترانند.
منبع: روزنامه اعتماد