گونهشناسی مردمان و حاشیهنشینی نخبگان در جامعه پساپیامبر در بیان امیرمؤمنان| محسن الویری
موضوع بحث مروری بر خطبه 32 نهجالبلاغه است که سیزدهم اردیبهشت 1400 (شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان) در مرکز تحقیقات امام علی علیه السلام پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ارائه مجازی شده است. عنوان سخنرانی نیز برگرفته از مفاد همین خطبه است.
امیرالمؤمنین علیه السلام بارها و به شکلهای مختلف به همسانی برخی قواعد اجتماعی با گذشته و در نتیجه ضرورت درس گرفتن از گذشته تأکید کردهاند. از جمله در بخش پایانی خطبه 161 و در خطبه 182 و در دو جای خطبه 192 مطالبی در این زمینه میتوان یافت. آن حضرت در خطبه 157 هم در این باره چنین میفرمایند:
عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ الدَّهْرَ یجْرِی بِالْبَاقِینَ کجَرْیهِ بِالْمَاضِینَ … آخِرُ فَعَالِهِ کأَوَّلِهِ مُتَشَابِهَهٌ أُمُورُهُ
ای بندگان خدا! روزگار بر آنان که هستند به همان سان میگذرد که بر پیشینیان گذشته است. … تازهترین کارهای روزگار همچون کارهای آغازین آن است. مسائل آنها همانند یکدیگر است
بر پایه این همسانی است که رویدادهای گذشته تاریخی میتواند برای ما هم درسآموز باشد. مراد از درسآموزی از تاریخ بر پایه همسانی قواعد رویدادها، روی خوش نشان دادن به تطبیق و تعمیمهای احساسی و سیاسی که متأسفانه در جامه ما رواج دارد نیست، زیرا در باره آنها تأملات بسیاری وجود دارد و بنده نیز در این زمینه کاملاً با احتیاط عمل میکنم، بلکه مراد، تکیه بر تجربیاتی است که از بازخوانی گذشته به دست میآید.
حضرت در ابتدای خطبه 32 مقدمه کوتاهی در بیان ویژگیهای کلی جامعهای که در آن به سر میبردند دارند و سپس مردم را به چهار دسته تقسیم میکنند و پس از آن به معرفی گروهی دیگر به جز آن چهار دسته میپردازند و سرانجام سخن خود را با چند توصیه به پایان میبرند.
مرحوم شریف رضی در پایان این خطبه اشاره کرده است که برخی این خطبه را به معاویه نسبت دادهاند و ایشان این ادعا را به چند دلیل از جمله با استناد به سخنی از جاحظ رد میکنند.
خطبه 32 نهجالبلاغه ظاهراً در سال 37 هجری در مسجد کوفه بیان شده است، یعنی 27 سال پس از رحلت پیامبر و پس از پایان یافتن خلافت سه خلیفه نخست. حضرت ویژگی کلی این دوره زمانی را اینگونه وصف کردهاند:
أَیهَا النَّاسُ إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِی دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ کنُودٍ، یعَدُّ فِیهِ الْمُحْسِنُ مُسِیئاً وَ یزْدَادُ الظَّالِمُ فِیهِ عُتُوّاً. لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَهً حَتَّی تَحُلَّ بِنَا.
ای مردم، ما به زمانهای پر از جفاکاری و روزگاری آکنده از ناسپاسی وارد شدهایم، که در آن، نیکوکار بدکار شمرده میشود و ستمگر بر خودبزرگبینی (کبر) خویش میافزاید، نه از دانستههایمان بهره میبریم و نه از ندانستههایمان میپرسیم و از رویدادهای سخت و هولناک هراسی نداریم تا بر ما فرود آید.
تعبیر دهر و زمن، اشاره به زمان تاریخی دارد نه زمان فیزیکی یعنی همان چیزی که در تاریخ به آن دوره و عهد گفته میشود. این که ارزشها در جامعه به یادگار مانده از پیامبر بدین سرعت و در عرض 27 سال تا این حد دگوگونه شده است، بسیار تأمل برانگیز است.
حضرت سپس مردم را به چهار دسته تقسیم میکنند:
وَ النَّاسُ عَلَی أَرْبَعَهِ أَصْنَافٍ:
و مردمان بر چهار گونهاند:
قرائن مختلفی از جمله مقدمه خطبه نشان میدهد که مراد حضرت از این دستهبندی یک دستهبندی عمومی برای همه جوامع بشری نیست و مردمان زمانه خود و جهان اسلام آن روزگار را مد نظر دارند. در بیاناتی دیگر از آن حضرت ویژگیهای از این دست با صراحت بیشتری به مردم همان زمانه نسبت داده شده است و این هم قرینهای است که حضرت در پی معرفی مردمان زمان خود در جامعه اسلامی هستند نه یک تقسیمبندی کلی. به عنوان مثال در بخشی از خطبه 233 چنین آمده است:
وَ اعْلَمُوا رَحِمَکمُ اللَّهُ أَنَّکمْ فِی زَمَانٍ الْقَائِلُ فِیهِ بِالْحَقِّ قَلِیلٌ وَ اللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ کلِیلٌ وَ اللَّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلِیلٌ أَهْلُهُ مُعْتَکفُونَ عَلَی الْعِصْیانِ مُصْطَلِحُونَ عَلَی الْإِدْهَانِ فَتَاهُمْ عَارِمٌ وَ شَائِبُهُمْ آثِمٌ وَ عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ وَ قَارِنُهُمْ مُمَاذِقٌ لَا یعَظِّمُ صَغِیرُهُمْ کبِیرَهُمْ وَ لَا یعُولُ غَنِیهُمْ فَقِیرَهُمْ.
و بدانید ـ خدا رحمتش را ارزانیتان کناد ـ که شما در زمانهای هستید که گوینده حق در آن اندک است و زبان راستگویی ناتوان و همراهان حق خوار شده، مردم این زمانه غرق گناهند و همآواز برای لاأبالیگری، جوانشان بدخو و پیرشان گناهآلود و دانشمندشان دو رو و نزدیکشان سودجوست، نه خردسالشان بزرگشان را بزرگ میدارد و نه توانمندشان به کمک فقیرشان میرود.
در خطبه 133 نیز ویژگیهای دیگری بیان شده است. امیر المؤمنین علی علیه السلام، پس از مقدمه تأملبرانگیزی که ذکر شد، در ادامه خطبه 32 اینگونه به دستهبندی مردم میپردازند:
مِنْهُمْ مَنْ لَا یمْنَعُهُ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَهَانَهُ نَفْسِهِ وَ کلَالَهُ حَدِّهِ وَ نَضِیضُ وَفْرِهِ.
گروهی از آنها، کسانی هستند که چیزی جز خواری روان و کندی شمشیر و اندک بودن افزار آنها را از فساد بازنمیدارد.
دسته اولی که حضرت نام میبرند، کسانی هستند که اهل فسادند ولی اگر اکنون از فساد دست کشیدهاند یا به یک دلیل روانشناختی است که جرأت و یا توان بیشتر از این را ندارند و یا به یک دلیل بیرونی مانند فراهم نبودن امکانات لازم.
وَ مِنْهُمْ الْمُصْلِتُ لِسَیفِهِ وَ الْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ وَ الْمُجْلِبُ بِخَیلِهِ وَ رَجِلِهِ قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ وَ أَوْبَقَ دِینَهُ لِحُطَامٍ ینْتَهِزُهُ أَوْ مِقْنَبٍ یقُودُهُ أَوْ مِنْبَرٍ یفْرَعُهُ وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَی الدُّنْیا لِنَفْسِک ثَمَناً وَ مِمَّا لَک عِنْدَ اللَّهِ عِوَضاً.
دسته دیگر کسانی هستند که شمشیر کشیده و آشکارا در پی شرند، سوارهها و پیادههای خود را به میدان آوردهاند، خود را به صورت نشاندار آماده هر عملی کردهاند و دین خود را از بین بردهاند تا خرده خاشاکی به غنیمت ببرند یا گلهای بین سی تا چهل اسب برانند (یا بر گروهی فرمان برانند) یا بر منبری بالا روند، چه بد تجارتی است که دنیا را بهای جان خود بدانی و آن را به جای آن چه نزد خدا داری گذاری.
دسته دوم کسانی هستند که آنها هم اهل فسادند ولی بر خلاف دسته اول، پر توان و آماده و حاضر در صحنه و خواسته آنها یا ثروتی است که در حقیقت به اندازه یک قطعه چوب شایسته سوزاندن هم ارزش ندارد و یا یک قدرت اجتماعی و حکمرانی که در حقیقت به اندازه راندن یک گله کوچک هم ارزش ندارد و یا یک جایگاه فرهنگی و تریبونی برای سخن گفتن. حضرت خیلی صریح این دسته از مردمان را که خود را اینگونه ارزان فروختهاند نقد میکنند.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یطْلُبُ الدُّنْیا بِعَمَلِ الْآخِرَهِ وَ لَا یطْلُبُ الْآخِرَهَ بِعَمَلِ الدُّنْیا قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَهِ وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ ذَرِیعَهً إِلَی الْمَعْصِیهِ.
دستهای دیگر کسانی هستند که با آن چه ویژه سرای دیگر است در پی این جهانند، و سرای دیگر را با آن چه ویژه این جهان است نمیجوید، خود را آرام و آسوده مینمایانند و گامهای خود را کوتاه برمیدارند، و دامن بر میچینند و خود را میآرایند تا امانتدار شمرده شوند، و پردهپوش بودن خدا را ابزار گناه کردهاند.
دسته سوم نیز با ابزار دین و پشت نقاب دینداری و با ظاهر زیست دیندارانه همه خواستههایشان به زیست اینجهانیشان پیوند خورده است.
وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْک ضُئُولَهُ نَفْسِهِ وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَی حَالِهِ فَتَحَلَّی بِاسْمِ الْقَنَاعَهِ وَ تَزَینَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَهِ وَ لَیسَ مِنْ ذَلِک فِی مَرَاحٍ وَ لَا مَغْدًی.
دسته چهارم کسانی هستند که بیمایگی جان و نداشتن امکانات، آنها را از سودای رسیدن به حکومت دور کرده است و در نتیجه شرایط آنها را در همان حال که هست نگاه داشته است، اینان نام قناعت را زیور خود کردهاند و خود را به جامه زاهدان آراستهاند، در حالی ذرهای مانند اهل قناعت و زهد نیستند.
گروه چهارم هم همانند گروه اول دنیاخواهانی هستند که اکنون یا به دلیل ناتوانی فردی خود و یا فراهم نبودن شرایط بیرونی به گوشهای خزیدهاند ولی بر خلاف گروه نخست ظاهری دیندارانه و مقدسمآبانه برای خود ساختهاند. حضرت سپس به گروهی دیگر اشاره میکنند:
وَ بَقِی رِجَالٌ
و گروهی دیگر هم هستند
این که حضرت در ابتدای خطبه مردم را چهار دسته شمردند و سپس به این گروه اشاره کردهاند شارحان و مترجمان نهجالبلاغه را به واکنش واداشته است و برخی این گروه را گروه پنجم نامیدهاند و حتی در ترجمه عبارت وَ النَّاسُ عَلَی أَرْبَعَهِ أَصْنَافٍ، مردم را پنج گونه دانستهاند، گویی شریف رضی در نقل خطبه دچار سهو شده است. ولی اغلب شارحان، تفاوت ملاک چهار دسته نخست را که شایسته نکوهشند با این گروه پنجم که شایسته ستایشند، عامل این شیوه بیان حضرت معرفی کردهاند. به نظر میرسد افزون بر این بتوان به این نکته هم اشاره کرد که در بیان و تقریر امیرالمؤمنین علی علیه السلام، چهار گروه نخست کارگردانان اصلی جامعه هستند و شیوه پرداخت حضرت به گروه پنجم و بیان ویژگیهای آنها اشاره به حاشیهنشینی آنها دارد. عنوان این سخنرانی نیز بر پایه همین برداشت ارائه شده است.
غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِکرُ الْمَرْجِعِ وَ أَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ
این دسته کسانی هستند که یاد بازگشت به سوی خدا چشمهایشان را بسته و ترس رستاخیز اشکهایشان را جاری ساخته است.
معادباوری که لازمه آن توحیدباوری است، یک ویژگی معرفتی بنیادی این گروه است که پایه اصلی دیگر ویژگیهای فردی و اجتماعی آنها هم به شمار میرود.
فَهُمْ بَینَ شَرِیدٍ نَادٍّ وَ خَائِفٍ مَقْمُوعٍ وَ سَاکتٍ مَکعُومٍ وَ دَاعٍ مُخْلِصٍ وَ ثَکلَانَ مُوجَعٍ
اینان گاه رانده شده و یکه و تنها هستند و گاه در حال ترس و تحقیر شده (مذلل) و گاه خاموشانی که دهانشان را بستهاند و گاه داعیانی (دعوت کنندگان / دعاکنندگان) با اخلاص و گاه داغدیدگانی گریان و دردمند.
برخی شارحان و مترجمان نهجالبلاغه این عبارت را اینگونه برداشت کردهاند که این گروه خود به دستههای فرعی تقسیم میشوند و تعابیر حضرت اشاره به این دستههای فرعی دارد. ولی اگر واژه “بین” را به همان مفهوم زمانی (به معنی گاه) بدانیم، نیز با توجه به این که حضرت این گروه را بر خلاف چهار دسته نخست با ضمیر جمع بیان کردهاند، میتوان از این تقسیم زمانی به یک تقسیم اجتماعی رسید، یعنی وقتی میگوییم این گروه گاه چنیناند و گاه چنان در حقیقت منظور این است که بخشهایی از این گروه در چنین وضعیت هستند و بخشهایی دیگر در چنان وضعیت.
مرحوم علامه شوشتری (1374 ق.) صاحب قاموس الرجال در کتاب ارزشمند بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه که شرح 14 جلدی نهج البلاعه است، مکعوم را از ریشه کعم به معنای چیزی در دهان شتر نهادن و بدان وسیله شتر را دنبال خود کشاندن دانستهاند.
قَدْ أَخْمَلَتْهُمُ التَّقِیهُ وَ شَمِلَتْهُمُ الذِّلَّهُ فَهُمْ فِی بَحْرٍ أُجَاجٍ أَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَهٌ وَ قُلُوبُهُمْ قَرِحَهٌ قَدْ وَعَظُوا حَتَّی مَلُّوا وَ قُهِرُوا حَتَّی ذَلُّوا وَ قُتِلُوا حَتَّی قَلُّوا.
ترس آنها را از چشم مردمان دور کرده است و خواری و ناتوانی آن را در برگرفته، گویی در دریایی شور فرو رفتهاند، دهانهایشان از سخن گفتن باز ایستاده و دلهایشان زخمی است، تا بدان اندازه پند دادند که به ستوه آمدند و تا بدان اندازه سرکوب شدند که خوار و ناتوان شدند و تا بدان اندازه کشته شدند که از تعداد آنها بسیار کاسته شد.
حضرت سپس در پایان خطبه به بیان چند توصیه میپردازند.
فَلْتَکنِ الدُّنْیا فِی أَعْینِکمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَهِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَهِ الْجَلَمِ وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ کانَ قَبْلَکمْ قَبْلَ أَنْ یتَّعِظَ بِکمْ مَنْ بَعْدَکمْ وَ ارْفُضُوهَا ذَمِیمَهً فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ کانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْکمْ.
پس سزاست که دنیا در چشمان شما خرد مقدارتر از برگ گیاه سلم (که در دباغی به کار میآمد) و ریزههای ابزار چیدن موی گوسفندان باشد. و از پیشینیان خود پند گیرید، پیش از آن که پسینیان شما را مایه پند خود نهند این جهان شایسته نکوهش را از خود برانید و از آن چشم برگیرید، چه این جهان کسانی را که بیش از شما شیفتهاش بودهاند را از خود رانده است.
این جملههای پایانی امیر المؤمنین علی علیه السلام تنها یک اندرز اخلاقی نیست، بلکه یک خط مشی کلان و یک راهبرد اصلی برای چگونه زیستن در جامعهای است که کارگزاران و نقشآفرینان آن با نقاب دین و یا بدون نقاب دین زیست این جهانی را منتهای آرزوی خود قرار دادهاند. گویی حضرت تفاوت اصلی چهار گروه نخست را با این گروه اخیر در همین نکته خداباوری و معادباوری راستین آنها میدانند و با این توصیه، راه جدا شدن از چهار گروه نخست و پیوستن به بقی رجال را نشان میدهند.
این تحلیل امیرالمؤمنین از جامعهای که تنها 27 سال از رحلت پایهگذار آن گذشته است، بسیار تأمل برانگیز است، امت پیامبر یکی از ارزشمندترین میراثهای نبوی است که ائمه علیهم السلام هم همواره نسبت به پاسداشت آن کوشا بودهاند، وقتی در چنین جامعهای صحنهگردانان و نقشآفرینان اصلی جامعه یا فاسدان از کار افتاده باشند و یا فاسدان نشاندار و پرتوان و یا دینفروشان دنیاخواه و یا زاهدنمایان، بر پایه اصلی همسانی قواعد اجتماعی که در مقدم صحبت به آن اشاره شد، این احتمال را میتوان در نظر گرفت که هر جامعه مکتبی دیگر هم دچار این آسیب جانکاه بشود.
بنده به هیچ روی با تطبیقهای جزئی و غیردقیق شخصیتهای تاریخی با شخصیتهای کنونی جامعه همنوایی ندارم، ولی اگر بپذیریم که إِنَّ الدَّهْرَ یجْرِی بِالْبَاقِینَ کجَرْیهِ بِالْمَاضِینَ میتوانیم احتمال دور شدن جامعه انقلابی ایران عزیز را از شعارها و پایههای فکری نخستین خود را کاملاً ممکن بدانم. اگر امت پیامبر تنها پس از 27 سال از رحلت ایشان، عرصه فاسدان و دینفروشان شده باشد و اندک خیرخواهان واقعی به حاشیه رانده شده باشند، هیچ دور از ذهن نیست چنین آسیبی گریبان جامعه ما را هم گرفته باشد. با کسی از اساس این خطبه را حامل پیامی برای جامعه امروز ما نداند، حرفی برای گفتن نداریم، ولی اگر محور بودن دنیاخواهان و حاشیهنشینی نخبگان را به عنوان پیام اصلی این خطبه چارچوبی برای بررسی آسیبشناسانه جامعه امروز بشمریم، آن گاه این پرسش پیش میآید که جایگاه هر یک از ما و شما در کجای این دستهبندی است؟ آیا ما در عرصه یکی از آن چهار دسته شایسته نکوهش هستیم و یا در ساحت نخبگان حاشیهنشین شایسته ستایش قرار داریم؟ اگر در زمره چهار گروه نخست هستیم به خود آییم و از ادامه آن مسیر چشم بپوشیم و اگر در گروه پنجم هستیم مراقب باشیم که در انجام وظیفه واقعی خود کوتاهی نکنیم. این نگاه آسیبشناسانه برای پراکندن بذر نومیدی و یا واکنش همراه با عصبانیت به واقعیت غمافزای جامعه کنونی ما صورت نبسته است، بلکه دقیقاً برعکس تقویت روحیه امید و توصیه به دیدن افقهای بلند و مسؤولیتپذیری بر پایه تشخیص درست وظیفهها را دنبال میکند.
مرحوم علامه شوشتری دسته پنجم مذکور در این خطبه را پیروان امیرالمؤمنین علی علیه السلام میداند. بر این اساس، همان گونه که پیروان آن حضرت با وجود همه سختیها و تنگناها و فشارها و دهان بستنها و خانهنشینیها و تحقیر شدنها و به حاشیه رانده شدنها دست از ادامه راه خود برنداشتند و از قضا همانها بودند که توانستند پرچم دعوت نبوی و قرآنی را برافراشته نگاه دارند، اکنون نیز حتی اگر نخبگان جامعه ما احساس میکنند که همه ویژگیهای گروه پنجم بر آنان هم صدق میکند، باز باید بدانند که وظیفه دارند صحنه را ترک نکنند و وظیفه اجتماعی خود را انجام دهند و قَدْ وَعَظُوا حَتَّی مَلُّوا را واننهند، این گروه در انجام وظیفه خود شاید خسته شوند و به ستوه آیند، ولی هیچگاه نباید نومید شوند. با وجود سلطه و سیطره دنیاخواهان و دینفروشان در جامعه پساپیامبر، آن چه باقی ماند و تاریخساز شد راه همان گروه به حاشیه رانده شده بود، ظرفیت پدید آمده از سوی پیامبر از سوی همین گروه پاس داشته شد و به آیندگان منتقل شد. این قاعده همچنان باقی است و یک درس روشن برای امروز ما دارد. دنیاخواهی و دینفروشی میتواند به فراموش شدن پیام اصلی انقلاب و خون شهیدان بیانجامد، ولی به حاشیه رانده شدنها و بسته شدن دهانها نباید موجب فراموش شدن پیام اصلی انقلاب و خون شهیدان شود.
- محسن الویری هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم