دوان در پیِ شهسوار ایمان؛ نگاهی به زندگی و برخی آراء کیرکگور| محمدسعید عبداللهی
کیرکگور فیلسوفِ دلباختهای بود که ابتنای اعتقاد دینی بر استدلالهای آفاقی و برون دینی را نمیپذیرفت وآن ها را فاقد شور و ارزش میدید و هرگونه تلاشی در جهت جاری ساختن معیارهای عقلانی در حوزه دینداری را رد مینمود. عاشقی که در نظرش ایمان نه تنها برتر از عقل که حتی در پارهای موارد مخالف آن است و کسی که سعی دارد تا ایمان خود را بر اسناد و مدارک عینی یا عقلی مبتنی سازد، بر عبث میپاید.
زندگی و زمانه
کشتی عقل فکندیم به دریای شراب
تا ببینیم چه از آب برون میآید!
در پنجم ماه مه 1813 در خانوادهای عجیب در کپنهاگ و در زمانهای که عصر طلایی دانمارک خوانده میشد، به دنیا آمد. هفتمین و آخرین فرزند میشائیل پدرسن کیرکگور و دومین همسر او، آنه لوند کیرکگور بود. پیش از رسیدن به دوران بلوغ مادر و پنج نفر از شش خواهر و برادرش را از دست داد. کودک نحیف، بیشتر اوقات خود را نزد پدرش میگذراند. پدری که نوعی سرسپردگی دینی، عاطفی، همراه با ترس و اضطراب را در وجود فرزند خود باقی گذاشت. اما داستانها و صحنههایی که پدر مرتب برای او تعریف میکرد قدرت تخیل او را بیدار نمود. بعدها ثروت بسیاری که از پدرش به ارث برد، او را از غم آب و نان رهانید و مجالش داد تا بدون دغدغهٔ معیشت، تنها فکر کند و بنویسد. به جز چندین سفر به برلین، سفری کوتاه به سوئد و رفتن به روستای پدرش، تمامی عمر خود را در کپنهاگ گذراند. باری، زندگیاش از دید ناظر بیرونی، ساده و بی افت و خیز بود اما درون او، شور وغوغایی عجیب به پا بود و او توانست همین جوش و خروش درونی را به فلسفه ورزیاش نیز بیاورد.
خلوص دل
«اگر ایمان داشتم با رگینه میماندم» (یادداشتهای روزانه، 1834)
نخستین نقطهٔ عطف زندگیاش زمانی رخ داد که نامزدیاش را با رگینه السن، بهم زد. سالها قبل دخترهفده سالهٔ زیبایی را در خانهٔ دوستی دیده بود و سخت دلباختهاش شده بود. اما حالا گمان میکرد باید او را رها کند، برداشتی از وظیفهٔ دینی داشت که اجازه نمیداد به هیچ کس دیگری دل ببندد. همان چیزی که بعدها آن را خلوص دل نامید. باری، آهن دلی کرد و بی هیچ دلیل معقولی (دست کم در نظر رگینه) دست رد به سینه معشوقهٔ خود زد. هرچند بعدها به این نتیجه رسید که اشتباه کرده است و اگر ایمان بیشتری به خدا میآورد و باور داشت که خدا، هر کاری را ممکن میسازد، میتوانست رگینه را هم داشته باشد و به همین دلیل، بعدها در یادداشتهای روزانهاش مینویسد:
«دوران وحشتناکی بود. مجبور بودم آنگونه شقاوت کنم و در عین حال آنگونه هم عشق بورزم. رگینه مثل یک ماده ببر میجنگید. اگرباورنداشتم که خدا با این کار مخالف است رگینه پیروز میدان بود.»
کیرکگور اولین گام به سوی ایمان را خلوص دل میدانست. اینکه انسان بتواند همهٔ هم و غم خود را تنها برای یک چیز بگذارد، اینکه یکسره، خود را وقف چیزی کند. او در یادداشتهای روزانه خود در سال 1841 میگوید: «مسئله این نیست که فکرهای زیادی داشته باشی، مسئله این است که به یک فکر بچسبی» او معتقد است کسی که چندین خواهش دارد و در چندین مسیر گام بر میدارد نباید انتظار پاداش بزرگی را داشته باشد.
قهرمان ایمان باش نه اخلاق!
جنونی کو که آتش در دل پر شورم اندازد
ز عقل مصلحت بین صد بیابان دورم اندازد
«یک قهرمان اخلاقی مانند سقراط، زندگی خود را وقف جست و جوی یک قانون اخلاقی همگانی میکند، اما در داستان ابراهیم و فرمان خداوند به قربانی کردن فرزند، ابراهیم در اطاعت از فرمان ویژه خداوند، قانون اخلاقی را زیر پا میگذارد. این همان چیزی است که کیرکگور تعلیق غایت گرایانهٔ اخلاق نام مینهد. یعنی عمل ابراهیم سرپیچی از نظام اخلاق برای رسیدن به غایتی فراتر از آن بود.» (آنتونی کنی، برگرفته از تاریخ فلسفه غرب، جلد 4، بخش اول از بنتام تا نیچه)
شاید بتوان گفت، جان کلام کیرکگور در پرآوازهترین و بحث برانگیز ترین کتابش یعنی ترس و لرز، داستان ابراهیم است. کیرکگور میگوید از آنجایی که خدا واضع قانون اخلاق است، چنانکه بخواهد میتواند هر قانون اخلاق را معلق گرداند.
ترس ولرز یکی از آثاری است که کیرکگور با نام مستعار آن را نوشته است. نام مستعار او «یوهانس ده سیلنتیو» بود به معنای یوحنای خاموش. او کتاب را برای معشوقه پیشین خود، رگینه نوشت و بر این عقیده بود که اگر هیچ کس معنای کتاب را نفهمد، رگینه خواهد فهمید. تصورش این بود که در ماجرای رگینه، ابراهیم وار عشق بزرگ زندگیاش را، وانهاد تا بتواند در خدمت خدا باشد. او در زمان نوشتن کتاب، خود را تنها، شهسوار ترک نامتناهی میدانست که در آرزوی رسیدن به شهسواریِ ایمان است و از این رو میگوید که اگر ایمان داشت و شهسوار ایمان بود میتوانست رگینه را هم در کمال شگفتی داشته باشد.
ترس و لرز بیان کسی است که ابهت ابراهیم را دریافته است، اماقادر نیست به سان او زندگی کند. کیرکگور از خلال داستان ابراهیم، درسهای مهمی در باب ایمان مطرح میکند. او ما را وادار میکند لحظهای را تصور کنیم که ابراهیم، سارا را به وداع در آغوش کشید و راه کوه موریا را پیش گرفت. چه کسی میتوانست حال ابراهیم را در یابد؟ مرد سالخوردهای که تمام عمر خویش را به انتظار فرزندی بسر برده بود، میبایست اکنون فرزند عزیزتر از جانش را به قربانگاه میبرد. ابراهیم و فرزندش سه روز در سکوت به سمت موریا رفتند و روز چهارم هنگامی که به کوه موریا رسیدند، اسحاق سرانجام انگیزهٔ این سفر را در یافت. کیرکگور در این باب مینویسد: «ابراهیم شک نکرد، مضطربانه به اطرافش نگاه نکرد، با نیایش و دعا با آسمان به رویارویی نپرداخت. ایمان داشت کسی او را امتحان میکند که قادر مطلق است. اینگونه بود که توانست کارد را برکشد.»
بنابراین از نظر کیرکگور ابراهیم یک قهرمان تراژیک و در محدودهٔ اخلاق و عقل بشری نبود، او قهرمان و شهسوار ایمان بود. «ابراهیم با عملش امر اخلاقی را به کل زیر پا مینهد و به غایتی والاتر، بیرون از حوزه اخلاق میرسد»
یا این / یا آن
حیران اطوار خودم، درمانده کار خودم
هر لحظه دارم نیتی، چون قرعه رمالها
«هولناکترین چیزی که به انسان عطا شده است حق انتخاب و آزادی است» (یادداشتهای روزانه 1850)
«یا این یاآن»، نخستین اثری بود که کیرکگور با نام مستعار نوشت. کتابی مفصل در دو جلد که برای اوشهرت فراوان به بار آورد. کتاب سیمای کلی نظریهای راجع به هستی انسانی را ترسیم میکند. بنای این نظریه بر تمایزی میان دو شیوه زندگی استوار است: زندگی مبتنی بر اصالت لذتجویی و زیباشناسی؛ و زندگی اخلاقی که پایهاش تعهد و مسئولیتپذیری است. از نظر کیرکگور، هر دو مرحله زیباشناختی و اخلاقی بهوسیله مرحلهای پایانی از دور خارج میشوند؛ مرحلهای که او آن را شیوه دینی میخواند. یعنی وجه دینی هستی انسانی. او کتاب را در ۱۱ ماه نوشت و مدت کمی پس از بههمزدن نامزدیاش با رگینه آن را چاپ نمود.
آدمی همواره خود را درموقعیت ها و بزنگاههای مختلفی میبیند و گاه در آن میان باید تنها یک راه را برگزیند. همین انتخابهای لحظهای و نیتهای آنی، به زندگی جهت میدهند. سمت و سوی کلی زندگی را ترسیم میکنند. بنابراین ما برخلاف سایر موجودات آزادیم که همانی بشویم که میخواهیم. کیرکگور از این انتخابهای لحظهای و انتخابهای مطلق میگوید که زندگی انسان را شکل میدهد. کیرکگور ما را تشویق میکند که در مواقع گوناکون خود را بیازماییم، حتی شده در خیال، خود را در شرایطی قرار دهیم تا دست به انتخاب بزنیم. پس باید دست به انتخاب زد اما چگونه بفهمیم انتخاب ما درست بوده یا غلط؟ این درست همان جایی است که کیرکگور پیروزمندانه میگوید: در کار انتخاب آنچه مهم است اتخاب درست نیست، بلکه میزان شور، شوق، جدیت، علاقه و عشقی است که توسط آن دست به انتخاب میزنیم.
این یادداشت کوتاه بهانهای است تا یادی کنیم از فیلسوفِ دلباختهای که ابتنای اعتقاد دینی بر استدلالهای آفاقی و برون دینی را نمیپذیرفت وآن ها را فاقد شور و ارزش میدید و هرگونه تلاشی در جهت جاری ساختن معیارهای عقلانی در حوزه دینداری را رد مینمود. عاشقی که در نظرش ایمان نه تنها برتر از عقل که حتی در پارهای موارد مخالف آن است و کسی که سعی دارد تا ایمان خود را بر اسناد و مدارک عینی یا عقلی مبتنی سازد، بر عبث میپاید.
عقل کجا پی برد شیوه سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق
عقل تو چون قطرهای است مانده ز دریا جدا
چند کند قطرهای فهم ز دریای عشق
ور سر مویی ز تو با تو بماند به هم
خام بود از تو خام پختن سودای عشق
عشق چو کار دل است دیده دل باز کن
جان عزیزان نگر مست تماشای عشق
عطار
*محمد سعید عبداللهی طلبه حوزه علمیه و مدرک کارشناسی ارشد فلسفه دین دانشگاه تهران
* انتشار به بهانه پنجم مه، تولد فیلسوف دانمارکی و پدر فلسفهٔ اگزیستانسیالیسم