روشنفکری فلسفی یا حقوقی، مسئله این است| عبدالمجید مبلغی
آنگاه که سخن از روشنفکری به میان میآید شتابان پرسشی همیشگی برمی خیزد و گلوی گفتگو را میفشارد: کدام روشنفکری؛ روشنفکری عرفی یا روشنفکری دینی؟به باور من این پرسش راه به کج راهه میبرد و بختهای گفتگو را برای ایده پردازیهای افق گشایانه از همان ابتدا بر باد میدهد.
تعیین اینکه روشنفکری دینی است یا نه همانقدر خود-بازگویانه و خود-ارجاعگرانه است که اندیشه خود را روشنفکرانه دانستن و اندیشه دیگران را تاریک انگارانه دیدن. چنین پرسشی اساساً نمیتواند در افق درکی پدیدارشناسانه و حائز عیار موثری از بی طرف علمی و سنجش پذیر در بازگشتهای متعدد طرح گردد. مساله آنجا است که جانمایی دینی یا غیردینی هر رویکرد به اقتضای نحوه دیدن و منطق درونی آن فهمیدنی و شدنی میشود و خطکش های ساده سازانه بیرونی راهی به این مهم نمیتوانند گشود. دینی یا غیردینی دانستن روشنفکری به جایی بهتر از قضاوتهای تند و درشت در قبال نظامهای آگاهی دلخواه صاحبان اندیشههای رنگارنگ نمیانجامد و درک سنخ شناسانه مؤثر و سودمندی از نحوه بودن این نظامهای آگاهی و گفتمانهای روشنفکری به دست نمیدهد.
به باور من پرسش دقیقتر و بسیار مهمتر، که متاسفانه به آن نپرداختهایم و بر آن تقریباً همیشه چشم فرو بستهایم، فلسفی یا حقوقی بودن روشنفکری است. برای توضیح این نظرگاه لازم است تا به اختصار به سرشت روشنفکری بپردازیم: روشنفکری با یک ویژگی بنیادین و یک کارویژه کانونی قابل شناسایی است. ویژگی بنیادین روشنفکری خردورزی پایبند به کشف راههای تازه در مسیر آگاهی، و کارویژه کانونی آن تلاش صادقانه و مشفقانه برای گسترش این آگاهی برآمده و برگرفته از خردورزی در عرصه عمومی است. سنخ شناسی مؤثر و پیامد-فهمانه روشنفکری در بازگشت به این ویژگی و آن کارویژه جامه تحقق به تن میپوشد. کارایی و کارگشایی این درک سنخ شناسانه از روشنفکری آنگاه روشن میشود که با لحاظ این دو (ویژگی و کارویژه) به سودمندی هر یک از این دو سنخ از روشنفکری حقوقی و فلسفی بپردازیم و نیاز یا عدم نیاز یک جامعه به دو حوزه روشنفکری فلسفی و حقوقی را بیازماییم.
وجهه همت روشنفکری فلسفی پرسشگری از مباحثی همچون منطق پدیداری آگاهی، سطوح مختلف و متعدد آن و حوزههای معتبر یا نامعتبر آگاهی و… است. این سنخ از روشنفکری در رفع رجوع مشکلات جامعه کارآمدی چندانی به هم نمیرساند و در بسیاری از تلاشهای خود کم پیامد و پرطمطراق باقی میماند؛ اما روشنفکری حقوقی نگاهی موشکافانه، و بنابر تعریف، از سر خردورزی به جزئیات معطوف به گوشههای پیدا و پنهان سبکهای زندگی دارد. مشخصاً این روشنفکری به جوانب سبک زندگی در ارتباط با آگاهی و نحوه توسعه آن در عرصههایی هم چون شیوههای زیست جمعی و رویههای سازگار یا ناسازگار با اندیشه خردمندانه مینگرد. چنین سنخی از روشنفکری برای اجتماع کارآمدتر، کارسازتر و کارگشاتر است.
مشکل آنجا است که ما ایرانیان به دلایل مختلف، که میتوان در جای خود کمر همت به توضیح آسیب شناسانه و پدیدارشناسانه آن بست و جوانب تاریخی و معاصر منجر به آن را برشمرد، میلی جدی به روشنفکری فلسفی داریم و از روشنفکری حقوقی به صورت غافلگیرکنندهای غفلت ورزیدهایم. روشنفکری پدیدآمده میان ما بیش از آنکه گره از گرههای ناگشوده بگشاید، بر گرههای فروافتاده در کارمان افزوده است.
این روشنفکری به جای پالودن مناسبات ناهمخوان با شناخت ناشی از خردورزی و پیمودن مسیرهای نارفته در راه گسترش آگاهی، خود چونان گرداب ناآرام پرسش انگیزی های تازه ظاهر شده است و بر توده دشواریهای افتاده در راه جامعه افزوده است. پیامد این روشنفکری توانبخشی به پای خسته ما در پیمایش راه پر سنگلاخ پیش روی نبوده است؛ بلکه خلیدن خارهای جدید شک و لا ادری بر آن بوده است. اشتباه نشود مسئله بی ارزش بودن همیشگی و همه جایی روشنفکری فلسفی نیست.
این روشنفکری نیز کارکرد خود را برای ایرانیان داشته است و دارد؛ کارکردی که عمدتاً به مجامع سطح بالای علمی باز میگردد و برای انجمنهای دانشگاهی و فرهیختگی سودمند است. نکته در ناکارآمدی روشنفکری فلسفی برای جامعه است. تاریخ روشنفکری ایرانی به ما میگوید که رویکردهای فلسفی روشنفکران بیش از آنکه به درد جامعه ایرانی بپردازد به کار رونق دانشگاه و مدرسه ایرانی آمده است. بر خلاف ما، بخشهای مرکزیتر و مهمتر روشنفکری پرتوان سدههای متأخر غربی و روشنفکری در حال توان یابی دهههای اخیر عربی حقوقی بوده است. این تلاشهای معطوف به گسترش آگاهی در حوزه اجتماع (متفاوت با تلاشهای دانشگاهی رایج میان غربیان و اعراب) به پالایش انگارههای مرتبط با سازوکارهای اجتماعی و سیاسی سازنده مناسبات حقوقی کمک رسانده و به یاری خردورزانه اجتماع برخاسته است.
*عبدالمجید مبلغی (عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)