ادیان در خدمت انسان
۳۰ بهمن سال ۱۳۵۳ شمسی امام موسی صدر در کلیسای «کبوشیین» بیروت حضور یافت و دعوت کلیسا را برای خواندن خطبۀ موعظۀ آغاز روزه، به جا آورد. این حضور امام موسی صدر که در زمان خود مورد توجه فراوان رسانه ها قرار گرفت، در جمع بالاترین سطوح سیاسى و دینىِ طوایف مسیحى و به عنوان نماد «گفتوگو و همزیستی» چنان اهمیت تاریخی یافت که شارل حلو، رئیس جمهور اسبق لبنان، در این باره معتقد است: «براى نخستین بار در تاریخ مسیحیت یک روحانى غیرکاتولیک در یک کلیساى کاتولیک و براى جمعى از مؤمنان در جایگاه موعظه سخن میراند. این اتفاق نه تنها اعجاب انگیز بلکه موجب تأمل و تفکر عمیق و درازمدت است.»
اهمیت سخنان امام موسی صدر در این خطبه از آن روی است که با تأکید بر آموزه های اسلامی اعلام می کند ادیان در خدمت انسان هستند.
خدایا، تو را سپاس مى گوییم. پروردگارا، اى خداى ابراهیم و اسماعیل، خداى موسى و عیسى و محمد، خداى مستضعفان و همۀ آفریدگان.
سپاس خدایى را است که ترسیدگان را امان دهد، شایستگان را نجات دهد، مستضعفان را برترى دهد، مستکبران را فرونشانَد، شاهانى را نابود سازد، و دیگرانى را بر جایگاه آنان نشانَد. و سپاس خدایى را که درهمکوبندۀ جبّاران، نابودکنندۀ ستمگران، دریابندۀ گریزندگان، انتقامگیرنده از سرکشان و فریادرس دادخواهان است.
خدایا، تو را شکر مىگزاریم که ما را به عنایتت موفق داشتى و به هدایتت گردآوردى و با مهربانیات دلهای ما را یکى کردى.
ما، هماینک، در پیشگاه تو و در خانهاى از خانههاى تو، در ایامِ روزه، بهخاطر تو، گرد آمدهایم. دلهای ما به سوى تو پر مىکشد و خردهاى ما نور و هدایت را از تو مىگیرد. تو ما را فراخواندهاى تا در کنار یکدیگر در خدمت به خلق گام برداریم و بر کلمه سواء براى خوشبختى بندگانت اتفاق کنیم. به سوى درگاهت روى آوردهایم و در محراب تو نماز گزاردهایم.
براى انسان گرد آمدهایم، انسانی که ادیان براى او آمدهاند، ادیانى که یکى بودهاند و هرکدام ظهور دیگرى را بشارت مىداده است و یکدیگر را تصدیق مىکردهاند. خداوند، بهواسطۀ این ادیان، مردم را از تاریکیها به سوى نور بیرون کشید و آنان را از اختلافاتِ ویرانگر نجات داد و پیمودن راه صلح و مسالمت آموخت.
ادیان یکى بودند، زیرا در خدمتِ هدفى واحد بودند: دعوت به سوى خدا و خدمتِ انسان. و این دو نمودهاى حقیقتى یگانهاند. و آنگاه که ادیان در پى خدمت به خویشتن برآمدند، میانشان اختلاف بروز کرد. توجه هر دینى به خود آنقدر شد که تقریباً به فراموشىِ هدفِ اصلى انجامید. اختلافات شدت گرفت و رنجهای انسان فزونى یافت.
ادیان یکى بودند و هدفى مشترک را پى مىگرفتند: جنگیدن در برابر خدایان زمینى و طاغوتها و یارى مستضعفان و رنجدیدگان. و این دو نیز نمودهاى حقیقتى یگانهاند. و چون ادیان پیروز شدند و همراه با آنها مستضعفان نیز پیروز شدند، طاغوتها چهره عوض کردند و براى دستیابى به غنایم پیشى گرفتند و در پى حکم راندن به نام ادیان برآمدند و سلاح دین را به دست گرفتند، و اینگونه بود که رنج و محنت مظلومان مضاعف گشت و ادیان دچار مصیبت و اختلاف شدند. هیچ نزاعى نیست مگر براى منافع سودجویان.
ادیان یکى بودند، زیرا نقطۀ آغاز همۀ آنها، یعنى خدا، یکی است؛ و هدف آنها، یعنى انسان، یکی است؛ و بستر تحولات آنها، یعنى جهان هستى، یکی است! و چون هدف را فراموش کردیم و از خدمت انسان دور شدیم، خدا هم ما را به حال خود گذاشت و از ما دور شد و ما به راههای گوناگون رفتیم و به پارههاى مختلف بدل گشتیم و جهان یکتا را تقسیم کردیم و در پى خدمت به منافع خاص خود برآمدیم و معبودهاى دیگر، غیر خدا، را برگزیدیم و انسان را به نابودى کشاندیم.
اینک به راه درست و انسانِ رنجدیده بازگردیم، تا خدا نیز به ما بازآید و از عذابِ الهى نجات یابیم. براى خدمت به انسانِ مستضعفِ پاره پاره شده و رو به نابودى گردِ هم آییم، تا در همهچیز و درمورد خدا یکى شویم، و تا ادیان همچنان یکى باشند. قرآن کریم مىفرماید: «لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلَکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُکُمْ»(1)
در این لحظه، در کلیسا، در ایام روزه، در مراسم وعظ دینى و بنا به دعوت مسئولان متعهد، حاضر شدهام. اینک خود را در میانۀ راه در کنار شما مىیابم: هم اندرزگو و هم اندرزپذیر؛ با زبان خود سخن مىگویم و با قلب خود مىشنوم. تاریخ گواه ماست. بدان گوش فرامىدهیم. و تاریخ شنواى ما نیز هست. تاریخ گواه لبنان است. شهرِ دیدار، شهرِ انسان، وطنِ رنجدیدگان و پناهگاه ترسیدگان. در این احوال و در این افق بلند، مىتوانیم شنواى پیامهای اصیلِ آسمان باشیم، زیرا ما به سرچشمهها نزدیک شدهایم.
این حضرت مسیح است که فریاد مىزند: «هرگز! هرگز محبت خدا با دوست نداشتن انسان جمع نمىشود.» و صداى او در جانها مىپیچد و ندایى دیگر از پیامبر رحمت اوج مىگیرد که: «هرگز به خدا و روز واپسین ایمان نیاورده است کسى که سیر به بستر خواب رود، اما همسایهاش گرسنه باشد.» [۲] و هر دو صدا در بستر زمان همآوا بودهاند، تا آنکه پژواک آنها بر زبان پاپ بزرگ ظاهر مىشود که به مناسبت روزه مىگوید: «مسیح و انسانِ فقیر شخصى واحدند.» و در نامۀ معروفش به نام «پیشرفت ملل» براى کرامت انسان خشمگین مىشود و مانند مسیح در معبد مىگوید: «این تجربۀ سترگى است که با خشونت، اهانتهایی که در حق کرامت انسانى روا داشته مىشود، پایان پذیرد» و باز مىگوید: «نظامهای ستمگر منحطترین نظامها از نظر ارزشهای انسانىاند، که با سوءاستفاده از جایگاه حکومت و پایمال کردن حقوق کارگران و شکستن پیمانها پا گرفتهاند.»
آیا این نداى پاک، با آنچه دربارۀ هدف در متون معتبر اسلامى آمده است، تفاوت دارد؟ «من ـ یعنى خدا ـ نزد شکستهدلان هستم؛ آنگاه که مریضى را عیادت، فقیرى را یارى و حاجتِ نیازمندى را روا مىکنى، من نزد آنانم.»
اما دربارۀ وسیلۀ نیل به آن مقصود: خدا هر کوششى را براى بهپا داشتن حق و هر فعالیتی را برای یارى ستمدیده، تلاشى در راه خود و چونان نماز در محراب عبادتش دانسته است. او خود عهدهدار یارى و نصرت است.
از خلال این گواهیها به انسان برگردیم تا نیروهاى ویرانگر و متلاشىساز انسان، این عطیۀ الهى، را بشناسیم؛ انسان، مخلوقى که در صفات بر صورت خالقش آفریده شده است. خلیفۀ خدا بر روى زمین، غایت هستى، آغاز و هدف جامعه و حرکتآفرین تاریخ. این انسان برابر است با مجموع نیروها و تواناییهایش؛ نه از آن رو که فلسفه و فیزیک در قرن ما بر تبادل و امکان تبدیل ماده، هر ماده، به انرژی توافق کردهاند بلکه از آن رو که ادیان و تجربۀ علمی تأکید میکند که «و أن لَیَسَ للإنسانِ إلّا ما سَعَی»(3) براى انسان جز تلاش او چیزى نمىماند و کارها جاودانهاند و اینکه ارزش انسان به شعاعها و پرتوافکنیهایش در زمینهها و افقهای گوناگون است. از این رو، هر قدر تواناییهای انسان را محترم بداریم و از آنها حفاظت کنیم، به همان اندازه او را تکریم و جاودانه کردهایم.
اگر بُعد آسمانی ایمان به انسان درک و همّتى نامتناهى و آرزوهای نامتناهی مىدهد و او را در عین ناامیدی امیدوار نگه مىدارد، نگرانىِ او را برطرف مىکند، و او و دیگر انسانها و او و دیگر موجودات را هماهنگ مىسازد. این ایمان او را، هم از جلال و شکوهمندى و هم از جمال و زیبندگى بهرهمند مىسازد. بعد دیگر این ایمان مىکوشد که از انسان صیانت کند و حفاظت از انسان را واجب میداند و تأکید دارد که ایمانِ بدون التزام به خدمتِ انسان ایمان نیست.
باید همۀ نیروهاى انسان و نیروى همۀ انسانها را حفظ و تقویت کرد. از این روست که اصل کمالطلبى، از اولین رسالتها تا پیام اخیر پاپ، مورد تأکید بوده است: «باید پیشرفتى اصیل و کامل در کار باشد، یعنى هر انسان، با تمام تواناییهایش و همه و همۀ انسانها را به کمال برساند و اصلاح کند.» به همین جهت است که مىبینیم، سرقت را ادیان حرام دانستهاند، زیرا سرقت غصب کردن نیروهای انسان و دستآوردهای این نیروهاست. این سرقت امروز بهصورت استثمار و احتکار درآمده است و در پوشش پیشرفت صنعتى یا تأمین نیازهاى ساختگى که از طریق ابزارهای تولید بر انسان تحمیل میشود تا او اشتهای کاذبی احساس کند و بیشتر مصرف کند. امروزه، نیازها برخاسته از ذات انسانها نیست، بلکه، به یارى تبلیغاتِ وابسته به ابزارها و قدرتهای تولیدى، خلق شدهاند. و اینگونه است که هر روز نیازی نو بر انسان تحمیل میشود و نیرو و توان او را به خود مشغول میکند. این نیازهای ساختگی مانع از آن میشود که انسان این تواناییها را در راهی که خود میخواهد صرف کند. و اینگونه مىبینیم نیروهاى مختلفى که مانع تواناییهای انساناند و آنها را نابود یا پراکنده مىگردانند، تحولى عمیق یافتهاند. با این حال، اساس و بنیاد این نیروهاى ویرانگر ثابت باقى مانده، هرچند که شکلها تغییر کرده و تحولاتْ فزونى یافته است.
مثلاً دین با دروغ و دورویى و نیز غرور و تکبر درافتاده است، و چون بهصورت بنیادین به این خصلتها مىنگریم، میزان تأثیر منفى آنها را بر تواناییهای فرد و جامعه درک میکنیم. دروغ حقایق و نیروهای آمادۀ تبادل میان انسانها را دروغین میگرداند، نیروهایی که رشد انسان منوط به بخشش آنها و پذیرش نیروهای دیگران است. دروغ این نیروها را واژگونه و ناشناخته مىگرداند، پس تبادلها و تواناییها مشوه و معطل مىمانند.
کبر و غرور توانایىِ انسان را متوقف و منجمد مىکند، زیرا آدم مغرور حس مىکند که به مرتبۀ خودکفایى رسیده است، لذا از داد و ستد بازمىایستد و از تکامل بازمىماند و مردم نیز از اقتباس از او و کامل شدن بهواسطۀ او دست مىکشند، و این یعنى مرگ تواناییها و ظرفیتها. صفات همردیف دروغ و کبر و غرور نیز چنین است.
اما آزادى فضا و حال و هواى مناسب برای رشد نیروها و ظهور استعدادهای انسان است، اگر فرصتها فراهم باشد. این آزادى همواره در معرض تجاوز قرار داشته است و به بهانههاى مختلف از انسانها سلب مىشده است. از آنجا که آزادی فضای مناسب برای رشد تواناییها و استعدادهای انسان و اصل و اساس و سرچشمۀ همه تواناییهاست، نزاعها و درگیری تلخ رخ داد. سلب آزادى از انسان، فرد و جامعه را به بندِ محدودیتهای اعمالشده از جانب غاصبان آزادى مىکشد و، در نتیجه، انسانها و جامعه به محدودیت و نقص در تواناییها دچار مىگردند. آنگاه که انسان بر این محدودیتها میشورد و تلاش میکند و ما بنا به ایمانمان همراه دیگران مىکوشیم مانع سرکشىِ این نیروى تفرقهافکن و ویرانگر شویم، در حقیقت، بدون توجه به شکل و قالب نیروهای محدود کننده در طول تاریخ بشری، از توانایى و کرامت انسان دفاع مىکنیم.
قالبهای سلب آزادى و تخریب تواناییها در گذر زمان تغییر یافته است: گاهى بهصورت استبداد، گاهى بهصورت استعمار،گاه بهصورت نظام ارباب و رعیتى،گاه بهصورت تروریسم فکرى و ادعاى قیمومیت بر مردم و نابالغ انگاشتنِ قدرتِ فکرىِ آنان است وگاه بهصورت استعمار نو وگاه بهصورت تحمیل مواضع بر افراد یا ملتها از طریق فشارهاى اقتصادى و فرهنگى و فکرى است. سیاستِ بیتوجهی و محروم کردن برخى از مردم از فرصتها، نگاه داشتنِ مردم در جهل و بىسوادى و محروم کردن مردم از بهداشت و فرصتهای تحرک و توسعه، همه و همه، از شکلهای مختلف سلب آزادى و در هم کوباندن توانمندىِ انسان است.
همینطور است تمام نیازهاى انسانى، که شهوت مینامیم، اگر به قیمت نادیده گرفتن نیازهاى دیگرِ انسان تقویت شوند. هر نیازى در انسان انگیزهساز و حرکتآفرین و عامل حرکت انسان است، ولى اگر به قیمت مغفول ماندن دیگر نیازها رشد یابد، فاجعهآفرین خواهد بود.
و این، منشأَ مسئولیتِ بزرگ ما در برابر قدرت و ثروت و جاه و مقام و دیگر امکانات بشری است. اگر ایمانى که میان خدا و انسان ارتباط و حضورى مستمر پدید مىآورد، مبنا و اساس تمدن جدید نباشد، با تمدنى شکننده روبهرو خواهیم شد. هنگامى که تاریخ تمدن را مدّ نظر قرار مىدهیم، با رشد یکجانبه و یک بُعدی انسان در تمدن امروزی روبهرو مىشویم. سیاست و مدیریت و بازار و سازندگی رشدى ناهماهنگ مىیابد، چون بر پایۀ ایمان نبوده است، ایمانی که مایۀ اعتدال و همنوایی در راه خدمت به همه است. سیاست و مدیریت و بازار و سازندگی به استعمار و منازعات، بازاریابیهای جدیدِ فرصتطلبانه و حاکمیتِ صلحِ مسلحانه و مقولاتى از این دست منتهى مىشود، و زندگى انسان میان جنگهای سرد و گرم و بین بستن زخمها و صلح مسلح نوسان مىیابد.
حبّ ذات یا خویشتنخواهى که مایه و پایۀ کمالخواهى انسان است، آنگاه که به خودپرستى تبدیل شود، مشکلآفرین مىشود.
جنگها و تبعیض نژادى و تحقیر دیگران و نزاع شدید در هستههاى مختلف جامعه، از خانواده تا جامعۀ بینالملل، همه نزاعهایی هستند که علتشان یکى و چند و چونشان متفاوت است. این نزاعها که جزءِ بنیادین خلقت تلقى شده است، حاصل تبدیل خویشتنخواهى به خویشتنپرستى است. انانیت و خودخواهىِ فرد در گروه نیز همین تأثیر منفى را دارد. گروهها و جوامع براى خدمت به انسان شکل گرفتهاند. طبع انسان مدنى و اجتماعى است. انسان موجودى است با دو بعد شخصى و اجتماعى. وقتی خودپرستی به جامعه سرایت کند، مشکل انسان در صورتهای مختلفى بروز مىکند: از خودخواهى فردى تا خودخواهى خانوادگى و خودخواهى قبیلهاى تا خودخواهى فرقهاى و مذهبى، که ارزشهاى آسمانى را به خصوصیات زمینى تبدیل و دین و مذهب را از محتوایش تهى مىکند، و علوّ و مدارا را از بین مىبرد، همان فرقهگرایى که ارزشهای والا را وسیلۀ سوداگرى قرار مىدهد و، سرانجام، به ملىگرایى خودخواهانه مىرسد.
وطندوستى نیز، که از شریفترین نیازهای انسانى است، به نژادپرستى بدل میشود؛ تا جایى که فردْ وطنش را، به جاى خدا، در مقام پرستش قرار مىدهد و حاضر مىشود عظمتِ وطنش را بر ویرانههاى اوطان دیگران، و تمدنش را بر خرابههاى تمدنهای دیگر بنیان نهد، و سطح مردمش را به بهاى فقیر شدن دیگر ملتها بالا برد. نازیسم، که جهان را چند بار به آتش کشیده است، نمونۀ آشکار نژادپرستى است. این خودخواهیها، در اصل، احساساتى سازنده بودند، اما به مرور و به دلیل رشد ناهماهنگ، ویرانگر شدند. خویشتنخواهى و فامیلدوستی و قبیلهدوستى و وطنخواهى و وابستگیهای قومى، اگر در چارچوب مرزهاى درست خود باقى بمانند، گرایشهای مثبت و سازندهاى در زندگى انسانها خواهند بود.
اکنون به عنوانى که براى این سخنرانى برگزیدهایم، بازگردیم: «نیازمندیها و توانمندیهای انسان.»
جامعهای که این انسان را در بر میگیرد باید به مثابۀ یک کل هماهنگ باشد و فرد نیز باید به مثابۀ یک فرد سازوار باشد. هر نیازى که به هزینۀ نادیده انگاشتن دیگر نیازها تأمین و تقویت شود، وِزر و وَبال خواهد شد. هر فردی که به بهاى نادیده انگاشتن حقوق دیگر افراد رشد کند، وزر و وبال خواهد شد. هر گروهى که به بهاى نادیده انگاشتن حقوق دیگر گروهها رشد کند، مصیبت خواهد آفرید.
اعتدال حاصل درک وضعیت دیگران است و باعث میشود که انسان درد دیگران را درد خود بداند. همین تفکر است که دعوت به روزهداری میکند. این اعتدال ضامنِ صحتِ رشدِ هماهنگِ فرد است و ضامنِ رشدِ هماهنگِ جوامع است.
لبنان، سرزمینِ ما؛ سرزمینى که انسانِ آن اولین و آخرین سرمایۀ آن است؛ انسانى که عظمت لبنان را با تلاش و هجرت و اندیشه و اقداماتش پدید آورده است؛ چنین انسانى را در این کشور باید صیانت کرد.
اگر کشورهاى دیگر، پس از انسان، سرمایههاى دیگرى دارند، سرمایۀ ما در لبنان، پس از انسان، باز همان انسان است. از این رو، تلاش ما در لبنان، از عبادتگاهها تا دانشگاهها و دیگر مراکز، باید صَرفِ صیانت از انسان در لبنان، همۀ انسانها و همۀ ابعادِ انسان با توانمندیهای مختلف و در مناطقِ مختلفِ لبنان گردد.
اگر بخواهیم از لبنان صیانت کنیم، اگر بخواهیم به اقناع حس ملى خود بپردازیم و اگر بخواهیم به حس دینى خود پاسخ دهیم، باید انسانِ لبنان و همۀ تواناییهایش را پاس بداریم. در لبنان، ما شاهد محرومیت هستیم، محرومیت در لبنان ناشى از سوءِ تدبیر است و همگان در این زمینه مسئولاند. و همانگونه که در سخنان مبارک شنیدیم، سختگیرى در راه انسان، در حد نیاز، به شرط هتک نشدن انسانیتِ انسان، مجاز است.
حضار گرامى، مناطقى که ما و مردم لبنان در آن زندگى مىکنیم، چونان خود مردم لبنان، امانتى هستند در اختیار ما و مسئولان. جنوب و دیگر مناطق امانتهایی هستند که بنا به فرمان خدا و خواست وطن باید حفظ شوند. از این رو، باید آگاهانه به اندیشه و عمل توجه کنیم. اشتباه در اندیشه و اشتباه در عمل هر کدام دو خیانت در امانت در پی دارند: خیانتِ ارتکاب مستقیم فساد، و خیانتِ پایمال کردن فرصت دیگران و به هدر دادن اموال و حقوق عمومى. تفاوت گذاشتن به هر شکل و عنوانی که طرح شود باعث تفرقه است.
لبنان کشور انسان و انسانیت است که واقعیت آن در قیاس با دشمن آشکار مىشود، آنگاه که مىبینیم دشمن جامعۀ نژادپرستانهای ایجاد کرده است که به کار ویرانى و تفرقه در همۀ ابعاد مالی و فرهنگى و سیاسى و نظامى آن اشتغال دارد، تا جایى که به خود گستاخىِ تحریف تاریخ و یهودى کردن شهر قدس و تخریب آثار تاریخى آن را مىدهد. بنابراین، وطنمان را، نهتنها بهخاطر خدا و انسانِ آن، که براى تمامىِ بشر و براى نمایاندن چهرۀ مبارزهگرِ حق، در برابر آن چهرۀ دیگر، باید حفظ کنیم.
ما اینک خود را در برابر فرصتى طلایى یافتهایم، در برابر فصلى نو که لبنان آغاز کرده است، و در برابر صحنهاى که در تاریخ و در پهنۀ گیتى همتایى ندارد.
اى مردان و زنان مؤمن، باید براى انسان، همۀ انسانها، انسانمان در بیروت و جنوب و عکا و حومۀ بیروت و کرنتینا و حىالسلم، با یکدیگر همدل و همنوا شویم. این انسان جزئى از این فرصت، بخشى از این حرکت و به دور از هرگونه انزوا و طبقهبندى است. پس انسانِ لبنان را پاس مىداریم، تا نگاهبان این کشور باشیم، کشوری که امانت تاریخ و امانت خداوند است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. برای هر گروهی از شما شریعت و روشی نهادیم. و اگر خدا میخواست همۀ شما را یک امت میساخت. ولی خواست در آنچه به شما ارزانی داشته است بیازمایدتان. پس در خیرات بر یکدیگر پیشی گیرید. همگی بازگشتتان به خداست.» (مائده، ۴۸)
۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، چاپ چهارم: تهران، دارالکتب السلامیه، ۱۴۰۷ ق، ج ۲، ص ۶۶۸.
۳. «واینکه برای انسان جز حاصل تلاش او نیست.» (نجم، ۳۹)
۳۰ بهمن سال ۱۳۵۳ شمسی امام موسی صدر در کلیسای «کبوشیین» بیروت حضور یافت و دعوت کلیسا را برای خواندن خطبۀ موعظۀ آغاز روزه، به جا آورد. این حضور امام موسی صدر که در زمان خود مورد توجه فراوان رسانه ها قرار گرفت، در جمع بالاترین سطوح سیاسى و دینىِ طوایف مسیحى و به عنوان نماد «گفتوگو و همزیستی» چنان اهمیت تاریخی یافت که شارل حلو، رئیس جمهور اسبق لبنان، در این باره معتقد است: «براى نخستین بار در تاریخ مسیحیت یک روحانى غیرکاتولیک در یک کلیساى کاتولیک و براى جمعى از مؤمنان در جایگاه موعظه سخن میراند. این اتفاق نه تنها اعجاب انگیز بلکه موجب تأمل و تفکر عمیق و درازمدت است.»
اهمیت سخنان امام موسی صدر در این خطبه از آن روی است که با تأکید بر آموزه های اسلامی اعلام می کند ادیان در خدمت انسان هستند.