درباره علل گسترش الحاد در جامعه مصر؛ اسلام‌گرایان مقصرند یا سکولارها؟

اسماعیل المصری

مشکلات پیش‌روی ملحدین در محیط اجتماعی محافظه‌کار مصر، آنها را به مجامع اجتماعی که کمترین پایبندی را به مسائل دینی دارند، سوق می‌دهد. مهم‌ترین این محافل اجتماعی، هیئات اندیشه‌ورز و هنری موجود در قلب شهر قاهره هستند که بستری را برای تبادل افکار و عرضه آن توسط ملحدین مصری، فراهم می‌کنند.

14 آگوست 2013، مردم قاهره با صدای گلوله و جوی خونی که در میدان رابعه العدویه به راه افتاده بود، از خواب پریدند؛ بالغ بر 1000 شهروند مصری به دست نیروهای امنیتی به قتل رسیده بودند. قتل عامی که در سراسر تاریخ نوین مصر بی‌سابقه به شمار می‌رفت. اما این تازه شروع ماجرا بود. پس از کشتار فجیع 14 آگوست، مصر وقایعی خونین و سلسله‌ای از سرکوب‌ها را به خود دید؛ وقایعی که شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و دینی جامعه مصر را تحت تأثیر خود قرار داد. در این بین، پدیده الحاد نیز از جمله تحولاتی بود که مصرِ پس از کودتا با آن روبه‌رو شد.

بخش اول: انگیزه‌ها و پتانسیل الحاد در جامعه مصر

پس از کودتا، به‌یک‌باره همه چیز تغییر کرد و تحولی بنیادین در عرصه اجتماعی برای جوانان مصری، ایجاد شد؛ تحولی که نسبت به حوادث پیش از 2013 و چه‌بسا پیش از 2011، سویه‌ای منفی‌تر داشت و جوانان خود را در سیاق جدیدی از شرایط تاریخی اجتماعی مصر یافتند که در اینجا به برخی از ویژگی‌های بارز آن اشاره می‌نماییم:

عدم وجود مجامع تربیتی – اسلامی: پس از کودتا، مراکز دینی و چهره‌های نقش‌آفرین در حوزه دین، از هرگونه فعالیتی منع شدند. به‌گونه‌ای که شیوخ دیگر اجازه تدریس و یا حتی برپایی گردهمایی‌هایی را با حضور مردم در مساجد، نداشتند و باب مساجد باز نمی‌شد مگر برای اقامه نمازهای پنج‌گانه! در همین زمان، کلیساها و صومعه‌ها دایر بوده و به فعالیت در حوزه‌های مختلف فرهنگی، اجتماعی و دینی می‌پرداختند. همین‌طور، هرکدام از مدیران مساجد که سیادت وزارت اوقاف را نپذیرفته بودند، برکنار شده و ائمه جماعاتی که در برابر دولت جدید سر تعظیم فرو نیاورده بودند، مورد تهدید قرار می‌گرفتند. بدین ترتیب اغلب ائمه جماعات که تحت‌نظر وزارت اوقاف بودند، به خبرچین‌هایی تبدیل شدند که وظیفه داشتند در صورت مشاهده کوچک‌ترین اقدامی خارج از چارچوب وزارت اوقاف و الازهر، نیروهای امنیتی را مطلع سازند. به سبب استیلای این قبیل کنترل‌ها بر مؤسسات دینی رسمی، خطبه‌های نمازجمعه برای جوانان ملال‌آور و سنگین به شمار آمده و پرداختن به دروس دینی را، امری تاریخ‌گذشته انگاشتند. همه این موارد، به غیاب محافل و مجامع امن اسلامی که مایه تزکیه و تهذیب و معرفت خداوند سبحان را برای مردم فراهم می‌کرد، منجر شد. با انتشار ویروس کرونا، اوضاع از قبل هم بدتر شد؛ مساجد و مجامع دینی موجود به سبب همه‌گیری ویروس کرونا تعطیل شدند. با فرارسیدن ماه رمضان نیز این مسئله ادامه پیدا کرد و هیچ مسجدی نبود که نمازگزاران را به حضور بپذیرد. بدین ترتیب، مردم یگانه فرصت سالیانه برای محاسبه نفس خویش و تمسک به ارزش‌ها و سلوک دینی را، از دست دادند.
رنگ باختن الگوها و نمادهای دینی: به دلیل سرکوب بی‌سابقه حاکم پس از 2013، دولت مصر هرآن‌کس که مشی سیاسی او را تأیید نمی‌کرد، به حاشیه راند و از میان شیوخ و علما تنها کسانی در صحنه باقی ماندند که رژیم عبدالفتاح السیسی را بدون قیدوشرط تأیید و آن را همراهی می‌کردند. اشخاصی مانند: 1. علی جمعه؛ مفتی اعظم سابق و یکی از بزرگ‌ترین مؤیدین رژیم سیسی و سرکوب‌های آن 2. پاپ تواضروس دوم؛ زعیم معنوی و اسقف اعظم مسیحیان ارتدوکس که هیچ مناسبتی را برای اعلان وفاداری خویش نسبت به سیسی و رژیم او، از دست نمی‌داد 3. الحبیب علی الجفری یکی از نمادهای صوفی‌گری در مصر که وفاداری کامل خویش را نسبت به رژیم سیسی در مناسبات مختلف اعلام می‌دارد. همچنین غیر از این اشخاص، همه کسانی که در تخریب چهره رجال دین نزد جوانان، سهیم بودند. دولت نیز در جهت ازبین‌بردن الگوهای دینی برای جوانان، از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. حال جایگزین چه بود؟ اینفلوئنسرها و الگوهای اجتماعی جوانی که کوچک‌ترین آمادگی جهت راهبری سایر جوانان نداشتند و در عین انفکاک مطلق از شیوخ، اهل علم و داعیان دین، در پس فعالیت‌هایشان، چیزی جز منافع شخصی و افزایش تعداد دنبال‌کنندگان در فضای مجازی وجود نداشت. بدین ترتیب، نوع جدیدی از مبلغان و وعاظ شبکه‌های اجتماعی رخ نمودند؛ کسانی که مروج اسلام بازاری، طبقه برتر، گفتمان اسلام انگیزشی، live coaching و دعوت توأم با الفاظ رکیک و بی‌اخلاقی بودند.
زوال اخلاقیات و ارزش‌ها: در پس وقایع مربوط به کودتا، بافت اجتماعی مصر دچار ازهم‌گسیختگی بی‌سابقه‌ای شد و جامعه تدریجاً قطب‌نمای اخلاقی خود را از دست داد. این ازهم‌گسیختگی به‌گونه‌ای است که امکان ترمیم آن در کوتاه‌مدت، غیرممکن به نظر می‌رسد. در نتیجه فضای بسته حاکم بر جامعه و همچنین عدم وجود بستری مناسب برای فعالیت جنبش‌های حامی اصلاحات اجتماعی، ارزش‌های جامعه مصر رنگ باخت و پدیده‌هایی نوظهور و نامأنوس همانند زنای با محارم، الحاد، خیانت به همسر، همجنس‌گرایی و کودک‌آزاری، انتشار گسترده‌ای پیدا کرد. به جرأت می‌توان اظهار داشت که امروزه در مصر، هیچ صدایی بالاتر از صدای پوچ‌گرایی، بی‌بند و باری، رفاه‌زدگی، سرخوشی و خنده و فکاهی، نیست! جوانان نیز، از هر عرصه‌ای که ایشان را به یاد خداوند، واجبات شرعی و مسئولیت‌های اخلاقی در قبال خود و خالق خویش می‌اندازد، روی‌گردان شده‌اند.
فردگرایی: با فروپاشی آرمان‌های بزرگی که از تغییر در جامعه مصر خبر می‌داد و همین‌طور ازهم‌پاشیدگی تشکل‌های مردمی و ازبین‌رفتن رؤیای انقلاب ژوئن، دیگر زندگی برای جوانان معنایی نداشت. زین پس جوانان زندگی را حول محور خود، احساسات و افکار شخصی‌شان که کاملاً به ‌دور از مواجهه با وقایع بزرگ و مسائل داخلی و بین‌المللی بود، تعریف کردند. این‌گونه شد که معانی مبارزه اجتماعی رنگ باخته و جای خود را به مبارزه برای منافع فردی واگذار کرد! فردگرایی حاکم، همه ارزش‌ها و اصالت‌ها را به فرد داد و باعث شد جوانان خود را از هرآنچه که خارج از فرد وجود دارد – اعم از خانواده، نظام اجتماعی، دولت، نهاد دین و… بی‌نیاز بپندارند. این مسئله به تقویت خودنگری و به حاشیه رفتن دین و مسئولیت‌های دینی منجر شد.
زنگار بستن فطرت جامعه مصر: بعد از سال 2013، ارزش‌های فطری انسان در جامعه مصر به شکل فراگیری کم‌رنگ شد. در نتیجه به حاشیه رفتن ارزش‌های فطری، پدیده‌های اجتماعی مشمئز‌کننده همانند کف زدن برای قاتلین و شادمانی به سبب کشته‌شدن شهروندان، به‌کاربردن اصطلاحاتی ناپسند در فضای مجازی، انتشار بی‌سابقه و دهشتناک زنای با محارم، ادعای الوهیت برخی از اشخاص در رسانه‌های رسمی، ناسزایی‌گویی به ادیان در خیابان‌های مصر به‌صورت مستمر و… انتشار وسیعی یافت؛ پدیده‌هایی که در تناقض آشکار با فطریات قرار داشت.
سطحی‌نگری عمومی نسبت به همه مسائل فرهنگی و عقیدتی: در نتیجه به حاشیه راندن و بستن دهان فرهیختگان و متفکرین اسلام‌گرا، دولت و در کنار آن شبکه‌های اجتماعی، خدایگان عرصه فرهنگ مصر شدند. برای مثال در عرصه ادبیات سیلی از آثار ادبی پوچ، رمان‌های سرشار از بلاهت و دیوان‌های اشعار بسیار ضعیف، روانه بازار نشر شد و در اختیار جوانانی قرار گرفت که به‌تازگی وارد مرحله دبیرستان شده بودند و کمترین سبقه‌ای در عرصه علم و ادبیات نداشتند. علاوه بر اینکه پرداخت ساده‌انگارانه به قضایای جدی و ارائه تحلیل‌های سطحی از مسائل بزرگ و پدیده‌های اجتماعی، بسیار شیوع پیدا کرد. به همین سبب، پدیده الحاد – با چشم‌پوشی از اشکالات فلسفی و علمی بزرگی که داشت – برای جوانان ساده‌سازی شده و تا حد قابل‌توجهی در میان ایشان رواج پیدا کرد.
گسترش و توحش بی‌سابقه افکار سکولار: پس از آنکه اسلام‌گرایان از میدان به در شده و به دفاع از خود در برابر پیگردهای قضایی و فشارهای شدید امنیتی مشغول گشتند، صحنه نمایشِ خالی از داعیان اسلام‌گرا مجال بسیار مناسبی بود تا سکولارها و گفتمان سکولار پا به عرصه نهاده و عَلَم به زمین رها شده دعوت را، بردارند! بدین ترتیب، موج سکولاریسم و الحاد سراسر جامعه مصر را در برگرفت. در پس این معرکه، {از جانب گروه‌های مختلف} دعوت‌های متعددی برای از بازنگری در گفتمان دینی، بازخوانی نصوص شرعی مبتنی بر مدرنیسم و همین‌طور تشکیک در مبانی اخذ سنت نبوی و در رأس آنها صحیح بخاری و مسلم، صورت گرفت. پس از این، هجوم همه‌جانبه بر پیش‌گامان و اسلاف اسلام و خاصه صحابه حضرت رسول (صلی‌الله علیه و آله و سلم)، به امری طبیعی و عادی مبدل گشت. همچنین دمیدن در کرنای روشنفکری و آزادی اندیشه از جمود و واپس‌گرایی، توهین به مقدسات اسلام مانند قرآن و پیامبر به بهانه مبارزه با وهابیت و جمود و افراط‌گرایی و… از این قاعده مستثنی نگشتند.
الحاد به‌مثابه مزیت نسبی در بازار کالا: برخی از نویسندگان و مؤلفین برای نشر الحاد به مکانیسم‌هایی که در بازار کالا به کار می‌رود، روی آوردند. برای مثال در علم بازاریابی گفته می‌شود نمایش هر کالایی با چاشنی امر جنسی، از قدرت بیشتری برای فروش برخوردار خواهد بود. بدین ترتیب جامعه مصر پیش‌گام پرورش اصل «فروش بی خدایی» شد؛ بنابراین برای ترویج آرمانی که آن را نشر می‌دهی، یا برنامه‌ای که به تصویر می‌کشی، یا افکاری که آنها را به رشته تحریر درمی‌آوری، راهی نداری جز اینکه الحاد را در کلام یا در یکی از شخصیت‌های روایت خود، راه بدهی! اگر این‌گونه عمل کردی، موفق شده‌ای انگیزه خرید، شهرت و رواج هرچه بیشتر را برای کالایت ضمانت کنی.
شکست تمدنی و تعظیم در برابر قدرت فرهنگ غالب: ابن خلدون می‌گوید: «انسان مغلوب همواره مشتاق است در لباس، منسک و مذهب و باقی احوالش، به غالب اقتدا کند.» هم‌زمان با افول، انحطاط و عقب‌افتادگی روزافزون و همه‌جانبه جامعه مصر (در حوزه بهداشت، آموزش، مسکن، پژوهش علمی و…) و در طرف مقابل رشد روزافزون ثبات در جوامع غربی، جوانان مصری تمدن خویش را در برابر عظمت غرب، شکست‌خورده یافتند و برای اقتدا و حرکت بر اساس مشی غربی در افکار، الحاد و مذهب، سر از پا نشناختند.
شاید مهم‌ترین ویژگی از مجموعه آنچه گفته شد، حالت سرگردانی جوانان پس از سقوط ایدئولوژی‌ها، تشکل‌ها و آرمان‌های بزرگی باشد که هیمنه آن در برابر تحولات منطقه‌ای و جهانی فروریخت: پس از وقایع میدان رابعه العدویه و پیگردهای امنیتی که علیه همه طرف‌های معارض به راه افتاده بود، تشکیلات اخوان‌المسلمین به دلیل سرکوب حکومتی و از طرفی اختلافات داخلی میان سران تشکیلات، فروپاشید و فقط {آنچه باقی ماند} آرمان اخوانی‌ها بود: فرد اسلامی، خانه اسلامی، جامعه اسلامی، حکومت اسلامی و جهان اسلامی؛ آرمانی که اخوانی‌ها آن را در میان اعضا و طرفدارانشان منتشر می‌کردند. پس از این، جوانان دارای روحیه اسلام‌گرایی، به تشکیلات دولت اسلامی در عراق و شام (داعش) و کلان روایت آن گراییدند. داعش نیز دوام زیادی نیاورد و اغلب مناطق تحت سیطره‌اش را از دست داد و در سال 2016 هیمنه آن فروریخت. بعد از این، جوانان آرمان اسلامی دیگری را نیافتند که به آن گرایش پیدا کرده و هویت خویش را از طریق آن ابراز دارند، لذا حس ازخودبیگانگی، ناامیدی و پوچ‌گرایی بر ایشان مستولی شد. تا آنجایی که حتی برخی از فرزندان شیوخ، دین‌داران و داعیان دین، به زمره ملحدین و خدا ناباوران پیوستند! بنابراین، هویت، چشم‌انداز و برنامه محوری در زندگی جوانان از بین رفت و جای خود را به پوچ‌گرایی و بیهوده‌گرایی در دین و ایدئولوژی داد. استاد روانکاوی دانشگاه خنت بلژیک پاول فراژی معتقد است: {دین و ایدئولوژی} هویت مشترکی را مبتنی بر عمل اخلاقی و معناگرایی ایجاد می‌کنند که در صورت نبود آن دو، در وجود آدمی یک خلأ شکل می‌گیرد. در برابر خلأ شکل‌گرفته نیز، انسان برای سرشار کردن خود، به آرمان‌های الحادی و سایر آرمان‌های این‌چنینی، پناه می‌برد.
در این چارچوب اجتماعی که عنصر اسلامیت از عرصه تأثیرگذاری بر بافت جامعه مصر کنار گذاشته شد، اجتماع عوامل مذکور توانست چیزی را تشکیل دهد که عبدالله الشهری آن را «امکان الحاد» می‌نامد؛ امکان الحاد یعنی آمادگی روانی فرد در برابر پذیرش الحاد و میزان همخوانی ایده الحاد با طبیعت او. با تسهیل بستر انتشار الحاد در میان جوانان، این امکان (امکان الحاد) بیش‌ازپیش تقویت شد. در اینجا لازم است به نظریه خطایی اشاره کنیم که افرادی مانند توماس فریدمن – در مقاله منتشره خود در روزنامه نیویورک‌تایمز – به آن دامن می‌زنند؛ نظریه‌ای که مدعی است افزایش تعداد عرب‌هایی که از دین روی برمی‌گردانند، ناشی از اقداماتی است که تحت عنوان اسلام توسط گروه‌هایی مانند داعش، انجام می‌شود. از سال 2013، رسانه های مصر به انتشار این نظریه همت گماردند و با ذکر آن در اخبار و برنامه‌ها، مدعی بودند اسلام‌گرایان مسبب انتشار گسترده پدیده الحاد در جامعه مصر می‌باشند. ادعایی که سعی داشت چهره‌ای شیطانی از اسلام‌گرایان در اذهان عمومی به‌جای بگذارد.

در طرف مقابل، روزنامه‌نگار و فعال مغربی احمد بن شمسی برای رد این ایده که اسلام‌گرایان عامل انتشار الحاد می‌باشند، این‌گونه می‌نویسد: ذهنیت متفکرین غربی این‌طور می‌نماید که چشم‌اندازها و تحلیل‌های ایشان در قبال خاورمیانه، تنها و تنها از زاویه پدیده تروریسم می‌باشد. درحالی‌که در عالم واقع، انگیزه اصلی گرایش به الحاد نزد مسلمانان، رد ایده تروریسم نیست، مگر آن که خلافش ثابت شود! روزنامه‌نگار بریتانیایی برایان ویتیکر این طرح را حمایت کرده و طی چند سطر این‌گونه می‌نویسد: هنگامی که در حال پژوهش جهت آماده‌سازی مطالب کتابم بودم، فرصت بسیاری را صرف این کردم تا بدانم چه چیزی باعث می‌شود عرب‌ها به‌سوی الحاد گرایش پیدا کنند. هیچ‌کدام از اشخاصی که با آنها صحبت کردم تروریسم یا جهاد را به‌عنوان عامل اصلی تصمیم خود نمی‌دانستند. البته این برای من غافل‌گیرانه نبود؛ چراکه الحاد در نوع خود کنار نهادن همه اشکال دین‌داری است و در عدم پذیرش برخی از جوانب آن (دین) خلاصه نمی‌گردد.

باتوجه ‌به بررسی به‌عمل‌آمده از صدها جوانی که طی این بازه زمانی به الحاد گراییدند، می‌توانیم انگیزه‌های اصلی جوانان مصر برای گرایش به الحاد را، ذیل سه عامل اصلی تعریف کنیم:

گرایش جوانان به الحاد به دلیل مسئله «شر»:

مسئله شر، سؤالی است از جایگاه عدل الهی در این عالمِ لبریز از ظلم و فساد و خون‌ریزی؛ توضیح اینکه مشاهده این حد از درد و رنج آن هم بدون اینکه خداوند خلق خود را از آنها نجات دهد و مردم را به حق خود برساند، شک آدمی را درباره وجود خداوند برمی‌انگیزد. مورد سؤال واقع‌شدن عدل الهی و خیر الهی از اینجا شروع شده و به انکار کامل وجود خداوند ختم می‌گردد؛ چراکه این میزان از رنج بشری در تناقض با دو مفهوم عدل و خیر الهی قرار دارد و حسب گفته شکاکان {درچنین شرایطی}، عقیده به وجود معبودی یکتا، وهمی بیش نیست.

هرچند که استدلال شر پس از بررسی منطقی چندان دوام نمی‌آورد اما عده‌ای آن را نوعی مغالطه مشهور می‌انگارند که علت و معلول هیچ‌گونه ارتباطی با یکدیگر ندارند! ساده‌ترین چیزی که می‌توان گفت این است که بعضی از صفات الهی مانند خیر، عدل و علم با وجود شر در این جهان سازگاری ندارد و اساساً وجود آن (شر) با محل اشکال، کاملاً بی‌ارتباط با یکدیگر هستند. بحران اساسی ملحد آنجایی است که مسئله شر، به همان میزان که پاسخی است به حالت روانی و احساسات عاطفی استیلا یافته بر تفکر منطقی و عقلانی او، یک استدلال منطقی و یا برهان عقلی به شمار نمی‌رود.

بنابراین، گرایش بسیاری از جوانان مصری به‌سوی الحاد ریشه در دلایل منطقی و عقلانی ندارد، بلکه ناشی از احساس ناامیدی و پوچی {نسبت به زندگی} می‌باشد. دکتر سامی عامری درباره طغیان خطرناک حالت عاطفی منفی که بر جوانان عصر جدید عارض شده و منجر به ایجاد سؤال شر می‌شود، این‌گونه توضیح می‌دهد: انسان قدرت خویش برای غلبه بر شر را از دست می‌دهد چراکه انگیزه لازم برای درک معنای مثبت تحمل سختی‌ها و مبارزه با نواقص در زندگی خود را ازدست‌داده است.

حسب رصد انجام شده از میان صدها مورد گرایش یافته به الحاد در مصر، به جرأت می‌توان گفت، سؤال شر انگیزه بلامنازع جوانان برای گرایش به الحاد می‌باشد. این مسئله تنها در مصر نیست، بلکه حالتی است عمومی در سراسر تاریخ انسانی. فیلسوف آمریکایی آلوین بلانتینگا معتقد است: احتمالاً قوی‌ترین دلیل شخص ملحد برای استناد به آن در مقابل شخص معتقد به الوهیت، مسئله شر خواهد بود. شاعر ملحد آلمانی جورج بوخنر سؤال شر را به «صخره الحاد» تشبیه می‌کند؛ او معتقد است این سؤال اولین عنصر مورداستفاده در اغلب مناقشات ایمانی – الحادی می‌باشد و هیچ مناقشه ایمانی – الحادی نیست که در آن سؤال شر مطرح نگردد.

در اینجا لازم است به این نکته اشاره کنیم که به دلیل عدم تطابق رویکرد لاهوتی غرب به مسئله شر در جهان، پس از زلزله لیسبون 1755م – که حدود 40 هزار کشته برجای گذاشت و آثار آن اقصی نقاط اروپا را در برگرفت – بسیاری از مؤمنین در کشورهای غربی، ایمان خود را از دست دادند. پس از این، سؤال شر به‌مثابه مشکلی نزد مؤمنین خود را نشان داد. امری که باعث شد متفکرین و رجال دین طبقه‌بندی‌هایی را برای مسئله شر ارائه کنند تا مردم بتوانند میان شرور واقع در عالم و ایمانشان به خداوند هماهنگی ایجاد کنند. باری ویتنی با انجام پژوهشی کتاب‌شناختی به تألیفات فلسفی و کلامی می‌پردازد که طی سال‌های 1990-1960 درباره مسئله شر در مغرب‌زمین، منتشر شده است؛ تألیفاتی که تعداد آنها طی این بازه سی‌ساله، به بیش از 4200 اثر می‌رسد.

در نقطه مقابل، عقیده اسلامی به صورتی بنیادین و اساسی، با وجود مسئله شر در جهان تطابق دارد. هرچند پژوهش‌هایی که این موضوع را برای مردم جهان اسلام تفسیر کند، بروز آن‌چنانی ندارد. البته ناگفته نماند که اشاراتی در کتب عقیدتی برخی فرق وجود دارد (مانند آنچه در کتاب شفای بیمار در مسائل قضا، قدر، حکمت و تعلیل ابن قیم جوزیه آمده است) اما چندان قابل‌ذکر نیست.

با در نظرگیری عوامل 10 گانه‌ای که به میان آمد، مسئله شرور در جهان به یکی از مشکلات اصلی جوانان مصری مبدل گشت؛ به طوری که در اغلب مناقشات متخصصین پیرامون موضوع الحاد، مساله شرور از جمله متداول‌ترین مسائل مطروحه در این محافل به شمار می رود. ما معتقدیم سوال شر، عَرَض است و نه مرض؛ توضیح اینکه مرض حقیقی و مشکل بنیادین در عوامل 10 گانه مذکور نهفته است و هنگامی که مرض درمان شود، عرض نیز – به‌صورت خودکار – زائل گردد.

الحاد جوانان به‌مثابه دوران نوجوانی ذهن

مرحله نوجوانی با تغییرات ذهنی شدید، میل به مستقل شدن و اثبات خویشتن و همچنین رهایی از بار {معنایی} دوره کودکی شناخته می‌شود. عبدالکریم بکار معتقد است: کلید فهم شخصیت نوجوان، ادراک فعالیت‌ها و اقداماتی است که از خلال آن تلاش می‌کند خود را به دیگران اثبات کند و نشان دهد که قابل‌احترام است و همچنین به‌عنوان یک شخص کامل، صاحب‌نظر و باتجربه، شایسته است با او به تعامل بپردازند. مرحله نوجوانی، مرحله عزت‌نفس و پی‌ریزی اسقلال است. بکار همچنین معتقد است: نوجوان تا حد خودشیفتگی برای خود اهمیت قائل است. نوجوانی دوره‌ای است سرشار از بحران، استرس، جدال با مردم و سرپیچی از قواعد، سنن، عرف‌های اجتماعی و قانونی.

در این سیاق، سه مورد از مواردی که شخصاً با آنها برخورد داشته‌ام را ذکر می‌کنم: مورد اول جوان 15 ساله‌ای بود که از من خواست با یکدیگر بنشینیم و در باب گرایش او به الحاد گفت‌وگو کنیم. پس از شروع گفت‌وگو، فهمیدم در سن 13 سالگی به الحاد روی آورده است. پس از گذشت اندک زمانی از بحثمان، متوجه شدم که فهم و مواجهه او با مسائل مختلف، در پایین‌ترین سطح ممکن می‌باشد و حتی برای یک ساعت هم به مباحث مربوط به دین اسلام رجوع نکرده است. از میان گفته‌هایش استرس و نگرانی حاصل از سنین نوجوانی موج می‌زد. همچنین مشخص بود در سنین رشد برای اعلام وجود و اثبات خود در محیط اجتماعی پیرامونی، از سبک و سیاق رایج زندگی خانوادگی، روی‌گردان شده است.

مورد دیگر جوانی بود که مرا به گفت‌وگو درباره نظریه تکامل دعوت کرد. انتظار داشتم کسی که در برابرم قرار می‌گیرد، از حیث برخورداری از اطلاعات درباره این نظریه، با دیگر جوانانی که صرفاً به دنبال مناقشه در باب وجود خداوند هستند، متفاوت باشد؛ چراکه ورود به این نظریه قبل از پرداخت به جزئیات، نیازمند اطلاع کافی از علم فیزیک، شیمی و زیست‌شناسی می‌باشد. روز تعیین شده فرارسید و برای ملاقات با او، به راه افتادم. وقتی او را دیدم، شوکه شدم؛ هنوز 15 سالش کامل نشده بود و از مسائل علمی فهم ناقصی داشت. تاحدی‌که حتی فرق میان سلول و DNA را نمی‌دانست! علی‌رغم این سطح از بی‌اطلاعی و جهل، به‌شدت از دین روی‌گردان بود و با دیده غضب به آن می‌نگریست. البته من از دلیل اصلی که او را به وادی مشکلات روانی و دینی در زندگی‌اش وارد ساخته بود، هرگز مطلع نشدم.

اما مورد آخر دختری بود 16 ساله که نسبت به موضع اسلام در قبال زن، شک‌هایی داشت و به همین دلیل می خواست، به الحاد روی بیاورد. پس از شروع بحث، از بیان شک‌های خود و حتی روشن‌کردن موضعش، عاجز ماند و میزان سطحی بودن آشنایی‌اش با متون دینی، خودش را نشان داد. به‌طوری که حتی یک خط هم از متون دینی {درباره مسئله زن} را حفظ نبود! در سخنانش دائماً از شعارهای عوامانه‌ای که سکولارها سر می‌دادند (مانند اسلام به زن ظلم می‌کند و این تیپ شعارها)، استفاده می‌کرد. وقتی از جزئیات و تفصیل این شعارها می‌پرسیدم، قادر به پاسخگویی نبود. بااین‌همه، علی‌رغم نداشتن دلیلی محکم و کافی، به الحاد گرایید.

آنچه گفته شد، مشتی بود نمونه خروار از انگیزه نوجوانان برای گرایش سطحی و البته سریع ایشان به‌سوی الحاد؛ گرایشی که نه از روی ملاحظه، تحقیق و تفکر، بلکه شکلی است از اشکال اثبات خود و اعلام برتری نسب به همنوعان. نه کمتر، نه بیشتر!

الحاد راهی برای عبور از قیود اخلاقی

بسیاری از جوانان به خوش‌گذرانی و امور لهو تمایل بسیاری دارند. در این میان، دین – و خاصه دین اسلام – التذاذ انسان از شهوات و امیال نفسانی‌اش را با وضع تکالیف شرعی، موازین حلال و حرام و همچنین بهره‌مندی از شهوات را در مواردی معین، مقیّد می‌کند. زمانی که جوان خودش را در برابر این موانع می‌بیند، الحاد را به‌عنوان یکی از گزینه‌های پیش رویش، درمی‌یابد. هشام عزمی معتقد است: جوان میان لذت و بهره‌وری از شهوات و همچنین احساس گناه و عذاب وجدان، دچار تعارض می‌شود. در اینجا انسان باید میان اطاعت از خداوند و اشتغال به شهوات، یکی را انتخاب کند. در چنین شرایطی، تصمیم نهایی انسان رهایی از دین و تکالیف آن می‌باشد.

حسب گفته ریچارد دوکنز، در چنین شرایطی جوان با گرایش به الحاد، احساس راحتی می‌کند؛ جوان از تمام قیود ظالمانه دین و استبداد دینی و سیطره آن بر حیاتش، رهایی یافته و در سوی دیگر، افق جدیدی را در برابر خود می‌یابد که آزادی کامل را به منظور انجام هر کاری، برایش به ارمغان می‌آورد.

چنین انگیزه‌ای برای گرایش به الحاد، حالتی است که در روان‌شناسی به «ناسازگاری شناختی» شهرت دارد؛ یعنی فرد از استرس و ناآرامی رنج می‌برد که از انجام رفتارهایی متعارض با اعتقادات، افکار و ارزش‌های او، ریشه می‌گیرد. بدین ترتیب، انگیزه‌ای درون او جوانه می‌زند تا به این ناسازگاری خاتمه ببخشد. غالباً نیز، تغییر افکار و اعتقادات از تغییر رفتارها و هنجارها، راحت‌تر به نظر می‌رسد!

بخش دوم: شریف جابر

پس از سال 2014، صدای اغلب سردمداران جریان الحاد در مصر، دیگر به گوش نمی‌رسید؛ دیگر کسی برای اسماعیل محمد، علیاء المهدی، البیر صابر و غیر از ایشان، اهمیتی قائل نبود. دلایل این امر، بدین شرح است:

1) فعالیت‌ این گروه‌ها صرفاً به یک سری گفت‌وگوهای طولانی و با گروه‌های محدود آن هم از طریق شبکه‌های اجتماعی، خلاصه می‌شد؛ این در حالی است که شبکه‌های اجتماعی نمی‌توانستند گفتمان مردمی مطلوب طرف‌داران الحاد را آن‌طور که بایدوشاید منتشر کنند.

2) این گروه‌ها در شرایطی روی کار آمدند که اسلام‌گرایان در حوزه عمومی دست برتر را داشتند. ازآنجاکه این قبیل دعوت‌های الحادی موردتوجه افکارعمومی واقع نشد، بلکه – در بازه 2013-2011 – به‌عنوان یک سری دعوت بی‌هدف که تنها به دنبال جلب‌توجه می‌باشد و نشان‌دهنده نوجوانی فکری است، شهرت پیدا کرد، بسیاری از جوانان را به بی‌توجهی و نفرت نسبت به این گروه‌ها سوق داد.

3) تا پیش از اواخر سال 2015، وقایع سیاسی در حوزه عمومی دست بالا را داشته و همچنان در نقطه کانونی تمرکز جوانان بود.

4) برخی از طرفداران الحاد از جانب مردم به فرار از مواجهه {با شرایط موجود}، شهرت‌طلبی، نفاق، خوش‌گذرانی و تعامل با حکومت متهم بودند.

باتوجه به مواضع ذلیلانه ملحدین در قبال کشتار شهروندان و کودتای 30 ژوئن 2013، از جایگاه مناسب نزد عموم جوانان مصری، برخوردار نبودند. تنها عده قلیلی – مانند احمد حرقان – نزد جوانان شهرت داشتند. این قبیل افراد، نیز به دلیل اخلاقیات ناپسند و ضعف جدی، مورد تمسخر اشخاص و گروه‌ها (حتی ملحدین) قرار می‌گرفتند. اوضاع به همین منوال بود تا اینکه در مارس 2016، {شخصی موسوم به} شریف جابر، کلیپ‌هایی را از خود منتشر کرد؛ کلیپ‌هایی که غالباً با تمسخر اسلام همراه بود.

گفتمان شریف جابر با سرعتی باورناپذیر، جامعه مصر را در برگرفت؛ به طوری که هیچ گفتمان الحادی در مصر از اسماعیل ادهم و عبدالله القصیمی گرفته تا احمد حرقان، اسماعیل محمد، کریم عامر، البیر صابر و علیاء المهدی و… نتوانستند به جایگاه شریف جابر، دست پیدا کنند. با فرارسیدن سال 2018 (حدود 2 سال پس از شروع فعالیت شریف جابر) بازدیدکنندگان ویدئوهای جابر در یوتیوب (حدود 20 ویدئو تا ابتدای سال 2018) به 15 میلیون رسید؛ یعنی به طور میانگین، 750 هزار بازدید به‌ازای هر ویدئو! طبیعی است که تمییز کاربران حقیقی از جعلی و همین‌طور کشور ایشان، کار راحتی نیست اما طبق تخمین ما حداقل 50 درصد از کاربران، حقیقی و از کشور مصر می‌باشند.

شریف جابر در سال 1993 در سوئز(شهری در مصر) به دنیا آمد. پس از ورودش به دپارتمان جامعه‌شناسی دانشکده ادبیات دانشگاه سوئز، برای اولین‌بار با امر دینی مواجه شد. در یکی از نشست‌های جامعه‌شناختی، استاد مسئله همجنس‌گرایی را به‌عنوان یک انحراف اخلاقی مطرح کرد. امری که اعتراض شریف جابر را در پی داشت؛ چرا که او معتقد بود همجنس‌گرایی، امری است طبیعی! در نشستی دیگر، سخنران اظهار داشت که نماز اساس و مبنای اخلاق است. در اینجا نیز، شریف جابر وارد بحث شده و حرف خطیب را این‌گونه نقض کرد: نماز شرط اخلاق نیست و ممکن است شخصی در عین الحاد، اخلاق‌مدار باشد. این امر عصبانیت دانشجویان و حاضرین در جلسه را برانگیخت و پس از شکایت ایشان به رئیس دپارتمان و همچنین دادستان کل، نیروهای امنیتی شریف جابر را در اکتبر 2013 بازداشت کردند. هرچند در دسامبر همان سال، آزاد شد.

کسی دقیقاً نمی‌داند شریف جابر از کجا آمده و غیر از حمایت‌های مردمی و داوطلبانه از طریق سایت patreon، تأمین مالی او از چه طریقی صورت می‌گیرد. با فرارسیدن جولای 2018 (اوج فعالیت‌ها و شهرت جابر) حمایت‌های مالی انجام شده (فقط از جانب 284 حامی) از طریق سایت، ماهیانه به چیزی حدود 3427 دلار رسید.

سایت اسرائیلی walla نوشته است: شریف جابر ستاره در حال طلوع جامعه مصر می‌باشد. همچنین افزود: «ویدئوهای شریف جابر با دقت بالایی تهیه و اغلب آنها به انگلیسی و حتی عبری ترجمه شده‌اند. موضوعی که نشان می‌دهد جابر از صندوق یا سازمانی مورد حمایت مالی قرار می‌گیرد.» به همین شکل، روزنامه «قف معنا بالعربیه» وابسته به سازمان صهیونیستی Stand With Us (سازمانی با هدف ایجاد آشنایی میان مردم و دولت اسرائیل و همین‌طور مبارزه با یهودستیزی و افراط‌گرایی در جهان عرب)، در سپتامبر 2016 یکی از ویدئوهای شریف جابر را تحت عنوان «چرا از اسرائیل متنفری؟» در قالب یک تبلیغ اسپانسر شده، در صفحه رسمی فیسبوک خود منتشر کرد.

هیچ‌کس جزئیات زندگی شخصی جابر و اینکه چرا به الحاد گرایش پیدا کرد را، نمی داند. غیر از اینکه او پس از گذشت چهار ماه از انتشار اولین کلیپ خود، طی نوشته‌ای در صفحه شخصی‌اش، به بخشی از خاطرات سخت خود با پدر خشنش پرداخت. در این نوشته جابر به دوران کودکی سخت خود در کنار پدرش اشاره می‌کند؛ کودکی که لبریز از کتک، ناسزا و اهانت بود و البته پدری که در برابر مردم خودش را همچون یک فرشته نشان می‌داد! شریف تراژدی کودکی خود را با این جمله خطاب به پدرش، به پایان می‌رساند: حتی بعد از گذشت 6 سال از مرگ تو، تنها کابوسی که شب‌ها مرا گریان از خواب بیدار می‌کند، تو هستی!

نتیجه‌گیری

پیامبران الحاد بدون حضور فعالانه در عالم واقع، همچنان بر منابر شبکه‌های اجتماعی جا خوش کرده‌اند. هرچند سه موضع به‌عنوان مواضع حضور ایشان در جامعه ذکر شده است: 1. جنبش سکولارها که بسیاری از ملحدین با آن درگیر هستند 2. حزب سکولار مصر که از اولین روز تأسیس آن در اوایل سال 2015، متهم است به اینکه مؤسسین آن، مجموعه‌ای از ملحدین می‌باشند. همچنین گفته شده است این حزب تعدادی از نویسندگان و در رأس آنها سید القمنی را در فوریه 2016، برای حضور در مجموعه خود دعوت کرده‌اند. البته به دلیل مبهم بودن شرایط الحاد در مصر، ما نتوانستیم صدق و کذب این ادعاها را مورد ارزیابی قرار دهیم. 3. برخی از قهوه‌خانه‌ها در قلب قاهره.

نه‌تنها در سال‌های اخیر، بلکه از ابتدای شروع موج جدید الحاد در مصر، قهوه‌خانه‌های سطح شهر محیطی جذاب برای تجمعات ملحدین نبوده است. سامولی شیلک پژوهشگر مرکز شرق‌شناسی نوین برلین، در سال 2008 با 4 ملحد مصری دیدار کرد و در مقاله پژوهشی خود این‌گونه نوشت: مشکلات پیش‌روی ملحدین در محیط اجتماعی محافظه‌کار مصر، آنها(ملحدین) را به مجامع اجتماعی که کمترین پایبندی را به مسائل دینی دارند، سوق می‌دهد. مهم‌ترین این محافل اجتماعی، هیئات اندیشه‌ورز و هنری موجود در قلب شهر قاهره هستند که بستری را برای تبادل افکار و عرضه آن توسط ملحدین مصری، فراهم می‌کنند.

در سال 2015 دولت مصر مدعی شد که به دنبال پلمب کردن «قهوه‌خانه‌های ملحدین» در شهر قاهره می‌باشد. البته یکی از ملحدین قائل است: اینکه برخی از ملحدین در قهوه‌خانه‌ها حضور دارند، صحیح است اما در پشت پرده بستن قهوه‌خانه‌ها، اهداف دیگری نهفته است. ملحدین مکان معینی ندارند. درست است که اولین مکان در سطح شهر برای ملحدین «قهوه‌خانه صالح» بود اما آن جمع متفرق شدند و امروز اصلاً عجیب نیست که ملحدین را اطراف قهوه‌خانه‌های مختلف در حال پرسه‌زدن مشاهده کنید. گردهمایی‌های ملحدین به‌صورت خودکار در فیس‌بوک صورت می‌گیرد. بدین ترتیب، شخصی که جدیداً به الحاد روی آورده، تلاش می‌کند هم فکران خود را در فیسبوک پیدا کرده و سپس قرار ملاقاتی را با ایشان در یکی از قهوه‌خانه ها، تنظیم نماید.

غیر از سه موضع مذکور، نتوانستیم پل‌های عمومی که ملحدین را به جامعه مصر متصل می‌کند، شناسایی کنیم. اما قدر متیقن این است که غالب فعالیت‌های ملحدین، در فعالیت‌های الکترونیکی خلاصه می‌شود؛ یعنی عموم ملحدین مصر برای انتشار گفتمان خویش میان بخشی از طبقه متوسط جامعه، از منابر شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند. در این بین، بعید است مخاطبین گفتمان الحادی (طبقه متوسط) تغییر پیدا کنند. برای مثال بسیار دور از ذهن است که گفتمان الحادی وارد جوامع روستایی و کشاورز مصر گردد. چراکه این قشر، اساساً و در وهله اول این قبیل طبقه‌بندی‌ها را نمی‌شناسد و در ارزش‌های محافظه‌کارانه ریشه گسترانده است. همچنین در نظر این افراد گفتمان الحادی اگر مستهجن نباشد، قطعا مقوله عجیب و نامأنوسی به نظر خواهد رسید.

مخاطبین اصلی گفتمان الحادی به لحاظ رده سنی، دو گروه اساسی از اصحاب شبکه‌های اجتماعی می‌باشند: 1. نوجوانان 14 تا 18 سال 2. دانشجویان؛ گروه‌هایی که ملحدین با استفاده از اصطلاحات و عباراتی همچون: نسل روشنفکر، ذهن‌های آینده، سردمداران ذهن آزاد و همچنین جملاتی مانند: شما جوانان روشنفکر، امید میهن در آزادی آن از سلطه ادیان می‌باشید، شما در انتخاب‌های خود آزاد هستید و همه جهان به دیده افتخار به شما نظر می‌کند و… به توصیف و تمجید از ایشان می‌پردازند.

مترجم: حسین اکبرزاده
منبع: شعوبا

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.