درباره رویکرد فقهی و کلامی طالبان
پژوهشگر حوزه جریانها و گروههای جهادی: طالبان به بعضی ظواهر شریعت بخصوص در مسائل اجتماعی مثل حجاب زنان، روابط زن و مرد، خروج زن از منزل و حقوق زنان و … بسیار سفت و سخت همچنان که اعلام میکنند، پایبندند. یا درمورد نوع حکومت که باید حتی به شکل ظاهری یک خلیفه در راس حکومت باشد و قائل به دموکراسی و مشارکت مردمی نیستند. اما در باطن قضیه و اینکه رویکرد اسلامی نسبت به قضایای جهان اسلام داشته باشد، طالبان نشان داده است که خیلی مواضعی که اتخاذ میکند بر اساس مبانی قرآنی و دینی نیست، بلکه سیاسی است.
نرگس حجتی – خروج امریکا از افغانستان، همانند خروج شوروی از افغانستان زمینه را برای روی کار آمدن طالبان مهیا کرد. این مساله توجهات را بیش از پیش به بررسی ابعاد مختلف اندیشه طالبان معطوف کرده است. در مصاحبه پیش رو نگاه فقهی و کلامی طالبان و تاثیر آن بر نگاه سیاسی این گروه مورد بررسی قرار گرفته است. آقای محمد ابراهیم نژاد که بیش از ده سال در حوزه جریانها و گروههای جهادی به تحقیق و پژوهش پرداختهاند در این مصاحبه همراه ما بودند. کتابهای «معمار تکفیر و ترور»، «داعش» و «پرچمهای برافراشته» حاصل تلاش آقای ابراهیم نژاد در موضوع گروههای جهادی بوده است.
لطفا برای آغاز سخن مختصری از تاریخچه شکلگیری طالبان را بفرمایید؟
خیزش جریان طالبان به اشغال افغانستان توسط شوروی در دههی 80 بازمیگردد. به عبارتی گروهی از دیوبندیهای که در مدارس دینی پاکستان طلبه بودند با اشغال افغانستان، دست به تشکیل یک گروه جهادی برای مبارزه با شوروی زدند. بعد از اینکه شوروی از افغانستان خارج شد و دولت مجاهدین با رهبری صبغت الله مجددی روی کار آمد، اختلافات بین جریانهای مختلف بالا گرفت. یکی از این جریانها نیز طالبان بود. در آن زمان طالبان ساختار جدیدی را به رهبری ملا عمر شکل داد و با جریانهای مختلف درگیر شد تا اینکه به کابل رسید. در کابل نیز توانست دولت مرکزی کابل را ساقط کرده و تا سال 1996 بیشتر مناطق افغانستان را در دست گرفت.
گرایشات فقهی و کلامی این گروه چیست؟
گرایشات کلامی آنها دیوبند است. دیوبند یک جریان کلامی در بین اهل سنت است و سبقه آن به 200-300 سال برمیگردد که شاه ولیالله دهلوی در شبه قاره این جریان را بوجود آورد. از نظر فقهی هم در بین مذاهب چهارگانه اهل سنت، زیرمجموعه فقه حنفی به حساب میآید. یک از تقسیمبندیهایی دیوبند، دیوبند حیاتی و مماتی است. مبنا و منشاء این تقسیمبندی اختلاف بر سر بحث توسل و حیات برزخی و بخشی از مباحث کلامی است. دیوبند مماتی قائل به این است که توسل به کسانی که از دنیا رفتهاند، از جمله پیامبر (ص) و اولیای خدا بعد از مرگشان جایز و مشروع نیست. اما آنچه تاکنون از طالبان دیدهایم نشان میدهد که جزء دیوبند حیاتی هستند. یعنی توسل و زیارت اهل قبور را جایز میدانند. شاهد مثال این قضیه قبرستانهای تحت تصرف طالبان است. برخی قبرستانها که پرچم طالبان هم نصب است به عنوان زیارتگاه شهداء طالبان محسوب میشود. این از نظر کلامی است. اما از نظر فقهی خودشان هم بارها صراحتا اعلام کردهاند که اگر به قدرت برسند طبق فقه حنفی حکومت خواهند کرد و فقه رسمی مملکت را حنفی اعلام خواهند کرد.
فرمودید که این گروه از طلبههای پاکستانی بودند؟ آیا از این بابت طرفداران این گروه در افغانستان مشکل ندارند؟ یعنی بحث ملیت در بین طرفداران این جریان مطرح نیست؟
این گروه درواقع طلبههای افغانستان بودند که در پاکستان مشغول تحصیل بودند. بر اساس پیشینهای که وجود دارد افغانستان خیلی از لحاظ مدارس علمیه دینی جایگاه خاصی در شبه قاره ندارد. پاکستان و پیش از آن شبه قاره مرکز طلبههای دیوبند بوده است. یعنی بهترین مدارس این گروه در این مناطق جای داشته در نتیجه علاقهمندان تحصیل از این گروه به این مناطق میرفتند از جمله افغانستانیهایی که خواستار تحصیل علوم دینی دیوبندی بودند به پاکستان مهاجرت میکردند که نهایتا هم گروه طالبان را تشکیل دادند. البته در بین طالبان از طلبههای پاکستانی و حتی سایر کشورها هم حضور دارند.
چطور شد که القاعده که خاستگاهش هم عربستان بود به گروه طالبان پیوست؟
دورهای که اشغال افغانستان از سوی شوروی شروع شد، شخصی به نام عبدالله عزام در افغانستان دفتری تشکیل داد به نام مکتب الخدمه و رهبری عرب افغانها را به عهده گرفت. در این زمان بن لادن به عنوان شاگرد عبدالله عزام به این گروه ملحق شد. تا پایان خروج شوروی هم تشکیلاتی با نام القاعده وجود خارجی نداشت و این گروه به نام عرب افغانها شناخته میشدند. اما بعد از خروج شوروی که همزمان با کشته شدن عبدالله عزام هم بود بن لادن تصمیم گرفت گروه را مجددا سازماندهی کرده و رهبری آن را به عهده بگیرد. در سازماندهی بن لادن، برای این گروه نامی جدید انتخاب میشود تحت عنوان «جبهه عالمی علیه یهودیان و صلیبیها» که در بین غربیان به القاعده شهرت یافت. نام القاعده از سوی خود تشکیلات بن لادن هم پذیرفته شد و همین نام بر آنها باقی ماند.
رویکرد القاعده یک رویکرد سلفی جهادی است. سلفی یعنی کسانی که مبنای فقهی و کلامی خود را از گذشتگان اتخاذ کردهاند. و تعبیر جهادی به این معنی است که در حال حاضر تنها راه اقامه شریعت و برپایی دین جهاد است. از نظر اینها گفتگوهای سیاسی بیحاصل و دموکراسی باطل است. سلفی – جهادی مذاهب اربعه را نیز قبول ندارد آنها را مردود و بعضا تا حد تکفیر هم پیش میروند. در نگاه سلفی جهادی سرزمینها به دو بخش کلی تقسیم میشود: بلاد کفر و بلاد اسلام. از نگاه گروههای سلفی جهادی در حال حاضر کلا بلاد کفر وجود دارد یعنی حتی سرزمینهای اسلامی را هم بلاد کفر میدانند چون اقامه شریعت در آنجا اتفاق نمیافتد و حاکمانش وابسته به غرب هستند. اما این ادبیات در طالبان وجود ندارد. یعنی طالبان، افغانستان را بلاد کفر نمیداند و دلیل جهاد خود را اشغالگری افغانستان از سوی شوروی و بعد از آن هم امریکا معرفی کرده است. علت مبارزه با دولت فعلی را هم در این میداند که این دولت، دولت اسلامی نیست و حکومتی است که امریکا بوجود آورده است پس به دنبال این هستند که با این حکومت مقابله کنند.
با این حال القاعده یا عرب افغانها کسانی بودند که در جنگ شوروی حدود ده سال در کنار طالبان جهاد کردند در نتیجه علقههای زیادی بین آنها شکل گرفته بود. اما بعد از خروج شوروی در بین سالهای 1990 تا 1996 القاعده از افغانستان خارج شد و به سودان رفت؛ نکته مهم این است که تشکیلات القاعده برای این به سودان رفت که عمرالبشیر در سودان مدعی شده بود حکومت اسلامی را در سودان تشکیل داده است. گروه القاعده هم رفت تا به عمرالبشیر برای تشکیل حکومت اسلامی کمک کند. بعد از اینکه عملیاتی را علیه ناو امریکایی در یمن و اروپا انجام دادند، تحت فشارهای عربستان و امریکا به عمرالبشیر این گروه مجبور به ترک سودان شد. تنها گزینهای که مقابل آنها وجود داشت افغانستان بود. بخصوص که در سال 1996 طالبان در افغانستان روی کار آمده بود! همان گروهی که ده سال در کنار هم مبارزه کرده بودند و علقههای جهادی با هم داشتند. از طرفی، طالبان هم مدعی تشکیل خلافت و امارت اسلامی بود پس باز هم القاعده بر خود دید که به کمک طالبان برود برای تشکیل حکومت و یا خلافت اسلامی.
با وجود این همه تفاوت که حتی در هدف جهاد و مبارزه هم وجود داشت و به نظر میرسد اختلافات عمیقتر هم خواهد شد، آیا فقط علقه ده سال جهاد و همسنگری طالبان و القاعده را کنار هم نگاه داشته است؟ به حدی که هنوز هم حاضر به برائت از آن نشده است؟
به هر حال این دو مشترکاتی در بحث حکومت داشتهاند. از جمله اینکه الگوی دموکراسی از نظر طالبان هم مردود است و الگوی خلافت را به عنوان الگوی حکومتداری برگزیدهاند و رهبر فعلیشان را امیرالمومنین میدانند. اما تفاوتشان با القاعده در این است که اینها افغانستان را بلاد کفر نمیدانند و مردم افغانستان را تکفیر نمیکنند. ولی در کل طالبان و القاعده همکاری نزدیکی با هم دارند.
در جلسهای که با سخنگوی طالبان صحبت میکردیم به همین سوال اشاره کردم که ارتباط القاعده با طالبان در آینده به چه شکل خواهد بود؟ ایشان گفتند: «ما اجازه نخواهیم داد کسی از کشور افغانستان علیه سرزمین دیگری اقدام نظامی انجام دهد اما به هرحال اینها کسانی بودند که در جنگ شوروی به ما کمک کردند و همراه ما بودند و کمکهای مالی و جانی داشتند و حتی عدهای از آنها در سرزمین ما ماندهاند. ما هم پذیرای اینها خواهیم بود ولی با اقدام نظامی اینها موافق نیستیم.» البته این نکتهای که طالبان میگوید بدان خاطر است که دیگر چیزی از شاخه اصلی القاعده در افغانستان باقی نمانده است. شاخه اصلی افغانستان تقریبا مضمحل شده است. برخی به خود طالبان ملحق شدهاند. برخی به کشورهایشان بازگشتهاند. عدهای به شاخههای دیگر القاعده ملحق شدهاند و عملا آنچه در افغانستان وجود دارد طالبان است و گروه نظامی به نام القاعده تقریبا در افغانستان حضور فیزیکی ندارد.
با این وجود، طالبان خیلی یکنواخت نیست و در بین آنها یک جریان تندرو وجود دارد؛ به طوریکه رهبران ولایت خراسان داعش، جداشدگان از طالبان بودند. یعنی رویکردهای رهبری فعلی طالبان (ملا هدایتالله) باعث شد افراطیان طالبان از این گروه جدا شده و به داعش بپیوندند. هنوز هم در درون جریان طالبان عدهای وجود دارند که با رویکردهای رهبران اصلی از جمله مذاکره با امریکا یا تعامل با مذاهب دیگر بخصوص شیعیان، مخالفند. یعنی برخی از اینها با شیعیان مشکل جدی دارند. احتمال دارد بعد از به قدرت رسیدن طالبان این گروه افراطی منشعب شده و بین گروه طالبان هم درگیری ایجاد شود. در گذشته هم این اتفاق افتاد یعنی با مرگ ملاعمر و روی کار آمدن ملا اختر انشعابی در طالبان بوجود آمد و فرماندهانی از جمله ملا محمد رسول و ملا نیازی از شاخه اصلی جدا شدند. کلیپ این فرماندهان در فضای مجازی هم هست که شیعیان را تکفیر میکنند و رویکردی کاملا افراطی دارند. اما چون قدرت چندانی نداشتند خیلی نتوانستند در صحنه افغانستان ابراز وجود کنند.
علی ای حال، هر سال رهبر القاعده (ایمن الظواهری) با رهبر طالبان بیعت میکند و هنوز طالبان هیچ اعلام برائتی از القاعده نکرده است. علاوه بر تاریخ 40 ساله همکاری و رابطه تاریخی در عرصه نظامی و سیاسی، علقههای فکری نیز دارند. به نوعی این دو مدیون هم بودهاند. این مساله همچنان در ابهام وجود دارد که در آینده افغانستان، ارتباط طالبان با القاعده چگونه خواهد بود. هرچند که در توافق با امریکا طالبان اعلام کرده است که اجازه نخواهد داد القاعده از خاک افغانستان برای اقدام علیه هیچ کشوری استفاده کند. اما اینکه در مقام عمل چه اتفاقی خواد افتاد همچنان ابهام دارد.
در کل نگاه طالبان به تشیع چیست؟
نگاه رسمی که اعلام میشود را میتوان در سخنرانی ملا امیر خان متقی مشاهده کرد که همین دو – سه هفته پیش در بین شیعیان ایراد کرد. ملا امیرخان رئیس کمیسیون دعوت و ارشاد است که به نوعی اتاق فکر طالبان محسوب میشود. در سخنرانی خود در بین شیعیان اعلام کرد که ما با شیعیان مشکل نداریم و شیعه را به عنوان مذهب اسلامی قبول داریم. سخنگوهای طالبان مثل مجاهد و سهیل شاهین به عنوان سخنگوهای رسمی طالبان هم این مطلب را چندین بار اعلام کردهاند. اما به یک نکته باید توجه داشت، اینکه سیستم اداره طالبان در بین فرماندهان محلی است. یعنی قدرت در دست فرماندهان محلی است که مستقل هم عمل میکنند. یعنی با وجود رهبری واحد در برخی موارد میتوانند مستقل عمل کنند و به صحبتهای سخنگوی مرکزی هم اعتنایی نکنند. بعضا ممکن است این افراد از جریان افراطیون درون طالبان باشند که رویکردشان به شیعه کاملا افراطی است. این گروه شیعیان را دشمن خود میدانند و اقدام به کشتن آنها هم میکنند. با این وجود ما تکفیر مذهبی به شکل رسمی از سوی طالبان ندیدهایم. اما در بحث سیاسی، بحث دیگری است. یعنی گاهی در زد و بندهای سیاسی نه فقط نسبت به شیعیان بلکه حتی نسبت به قومیتهای دیگر از جمله تاجیکها خیلی رویکرد تندی دارند. امرالله صالح به عنوان دبیر شورای امنیت افغانستان، یا خود عبدالله عبدالله هر دو تاجیک هستند و در حال حاضر دشمن صف اول طالبان محسوب میشوند و مسلما طالبان فارغ از مذهب و قومیتشان رویکرد شدیدی نسبت به اینها دارد. به تبع آن هر گروه و فرقهای که با اینها متحد باشد هم به عنوان دشمن درجه یک طالبان محسوب خواهد شد. اما از نظر فقهی، طالبان تاکنون فتوایی مبنی بر تکفیر شیعیان نداده است.
پس میتوان گفت طالبان قائل به تکفیر فقهی شیعیان نیست اما در تکفیر سیاسی دست بازی دارد؟
تکفیر سیاسی اصطلاح جدیدی است که در این حوزه وارد شده است. در مجموع اینها قائل به این هستند که اگر کسی دشمنشان باشد و مقابلشان بایستد اقدام، خشونتآمیز و توام با کشتار خواهد بود.
با پیشینه فقهی که از حیث توسل و … فرمودید به نظر میرسد در موارد زیادی که دیگر گروههای سلفی- جهادی شیعه را متهم به شرک میکنند اینها تقابلی با شیعیان ندارند؛ از طرفی از نظر سیاسی به نظر میرسد شیعه در زمره دشمنان رده اولشان محسوب میشود؛ با این اوصاف با به قدرت رسیدن طالبان چه سرنوشتی را برای شیعیان پیشبینی میکنید؟
از نظر مباحث زیارت و توسل و … خیلی از مذاهب اسلامی مشکلی با شیعیان ندارند. اما نکته مهم این است که در بحث حکومتداری این عقاید فقهی نقش چندانی ایفا نخواهد کرد. اما در مباحث سیاسی و اجتماعی با روی کار آمدن طالبان مجالی به شیعیان داده نخواهد شد که بخواهند در این زمینهها فعالیت گستردهای انجام دهند. چون یک نگاه اقلیتی نسبت به شیعیان وجود دارد. در واقع مسائل قومیتی در افغانستان بسیار پررنگتر از دیگر مباحث است. طالبان از قوم پشتون است و شیعیان از قوم هزاره هستند. البته در بین تاجیکها و حتی پشتونها هم شیعه داریم. نگاه پشتونها این است که چون اکثریت هستند (حدود 50 تا 60 درصد افغانستان) باید قدرت را به طور کامل در دست داشته باشند و اقوام دیگر را در حد جزئی در قدرت سهیم کنند.
اختلافاتی که در بین خود طالبان است به کجا میانجامد؟ به نظر میرسد حتی اگر قدرت مطلق هم به دست طالبان بیفتد باز هم جنگ و درگیری در افغانستان به پایان نخواهد رسید؟
به نظر من بله. واقعیت این است که داخل طالبان یکپارچگی و یکدستی مشاهده نمیشود. از طرفی خود فضای افغانستان هم نهایتا 25 درصد منطقه شهرنشین هستند. بیش از 70 درصد افغانستان هنوز به شکل روستایی است به حدی که حتی هنوز راههای ارتباطی بین روستاها هم همان حالت خاکی را دارد. در مناطق شهرنشین طالبان هیچ قدرت و نفوذی ندارد. اما مناطقی که روستایی است متفاوت است. یعنی امنیت و منبع درآمدشان تعیین میکند که چه کسی را بپذیرند. خیلی برایشان فرقی نمیکند طالبان روی کار باشد یا دولت مرکزی؛ هرکسی که امنیت را برایشان تامین کند و برای کار کشاورزی و دامپروریشان مشکلی ایجاد نشود به عنوان حاکم میپذیرند. مساله اینجاست که اگر طالبان روی کار بیاید همه فرماندهان محلی سازگار با ساختار سیاسی طالبان نخواهند بود. بخصوص در صحبتهای رسمی خود نشان دادند که به نوعی دنبال انحصارگرایی و خلاصه کردن قدرت در خود طالبان هستند. قطعا این نگاه مشکلات زیادی را در آینده طالبان اگر به قدرت برسد بوجود خواهد آورد.
ارتباط طالبان با آمریکا، به کجا خواهد انجامید؟ چون حداقل در ظاهر جنگ طالبان با امریکا پشتوانه عقیدتی دارد؟
در حال حاضر در داخل افغانستان جنگ بین طالبان و امریکا وجود دارد و مذاکرات هم بابت همین قضیه بوده است. اما طالبان رسما اعلام کرده است که ما بعد از خروج امریکا از افغانستان به دنبال دشمنی با امریکا نیستیم و کاملا روابط دیپلماتیک را با امریکا میپذیریم. در کل ابهامات درباره آینده حکومت طالبان و شکل حکومت اسلامی که مطرح میکنند بسیار زیاد است. حتی در مورد مساله با فلسطین و قدس هم نظرشان این است که اگرچه شاید جریانهای مقاومت را از نظر سیاسی حمایت کنیم اما در مقام عمل به دنبال دشمنی با هیچ کشوری نخواهیم بود. یعنی اگرچه در نطقها و بیانیههای خود رژیم صهیونیستی را به رسمیت نمیشناسند اما به دنبال دشمنی با اسرائیل و حمایت از جریان مقاومت هم نیستند. این نشان میدهد که آیندهی ارتباطات طالبان با کشورهای مختلف اعم از کشورهای اسلامی، امریکا و حتی جریانهای مقاومت مشخص نیست.
به نظر میرسد اگر طالبان حکومت اسلامی تشکیل دهد خیلی نمیشود روی پشتوانه عقیدتی و فقهی – کلامی آن برای تصمیمگیریها حساب کرد. و در واقع قدرت را صرفا از حیث سیاسی به دست میگیرد و حفظ میکند؟
دقیقا! یعنی آنچه طالبان تاکنون نشان داده است این است که به عنوان قوم پشتون به دنبال رسیدن به قدرت در افغانستان است و در این زمینه حاضرند همه نوع زدوبندی را انجام دهند. درباره عدول از عقاید دینی شاید در ظاهر این کار را نکنند. یعنی به یکسری ظواهر شریعت بخصوص در مسائل اجتماعی مثل حجاب زنان، روابط زن و مرد، خروج زن از منزل و حقوق زنان و … خیلی سفت و سخت همچنان که اعلام میکنند، پایبند بمانند. یا درمورد نوع حکومت که باید ولو به شکل ظاهری یک خلیفه در راس حکومت باشد. خیلی قائل به دموکراسی و مشارکت مردمی نیستند. اما در باطن قضیه و اینکه رویکرد اسلامی نسبت به قضایای جهان اسلام داشته باشد، طالبان نشان داده است که خیلی مواضعی که اتخاذ میکند بر اساس مبانی قرآنی و دینی نیست بلکه سیاسی است.
با این حال اگر حفظ ظواهر و حفظ قدرت برای طالبان تقابل ایجاد کند احتمالا حفظ قدرت را ترجیح خواهد داد؟
بستگی به تشکیلات داخلی طالبان دارد. جریانی که الان جریان سیاسی طالبان به حساب میآید و تیم مذاکره کننده و جریان رسانهای طالبان است، خیلی بحث ظواهر دینی برایشان مطرح نیست. ولی داخل جریان طالبان گروهی هستند که این مسائل سفت و سخت برایشان اهمیت دارد.
منبع: شعوبا