شاید بهترین کسی که توانسته است معنای پارادوکسیکال برای شناخت ذهنیت عقلانی از شهود عرفانی را حل نماید شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی است که اتفاقا امروز بزرگداشت ایشان است که مظلومانه به دست فقهای حلب به حکم ارتداد تقتیل و شهید شد .
شیخ اشراق بر اساس و در بستر دیدگاه فلسفه یونانی و عقلانیت ابن سینا که با حکمتمشرقی و ایرانی تبیین شده بود و تهافت الفلاسفه غزالی که اهل تصوف بود و با راه ذهنیت و عقل گرایی بو علی در شناخت حقیقت مخالف بود و همچنین دیدگاه ابن رشدی تفکیک الهیات از فلسفه داشت:این دو مکتب عقلانی و عرفانی را در هم تلفیق نمود و اتفاقا شرط فهم صحیح کتاب خود حکمتالاشراق را و رسیدن به شهود را در فهم دقیق منطق و استدلال عقلانی تبیین نمود تا زمینه و بستر درک عالم خیال و تأله و شهود ابتدا از جهت عقلانی فراهم شود.
دنیای ذهن و نفس بسیار پیچیده و مهم است و دانشمندان و فلاسفه و روانشناسان در مورد آن بسیار سخن گفته اند و تحقیقات زیادی انجام داده اند و آنچه که از بی ذهنی نیز در سنت های شرقی ومکاتب عرفانی از آن گفته شده نیز اتفاقا بسیار عمیق تر و پیچیده تر است.
شاید بهترین کسی که توانسته است این معنای پارادوکسیکال را برای شناخت ذهنیت عقلانی از شهود عرفانی حل نماید شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی است که اتفاقا امروز بزرگداشت ایشان است که مظلومانه به دست فقهای حلب به حکم ارتداد تقتیل و شهید شد.
شیخ اشراق بر اساس و در بستر دیدگاه فلسفه یونانی و عقلانیت ابن سینا که با حکمتمشرقی و ایرانی تبیین شده بود و تهافت الفلاسفه غزالی که اهل تصوف بود و با راه ذهنیت و عقل گرایی بو علی در شناخت حقیقت مخالف بود و همچنین دیدگاه ابن رشدی تفکیک الهیات از فلسفه داشت:این دو مکتب عقلانی و عرفانی را در هم تلفیق نمود و اتفاقا شرط فهم صحیح کتاب خود حکمتالاشراق را و رسیدن به شهود را در فهم دقیق منطق و استدلال عقلانی تبیین نمود تا زمینه و بستر درک عالم خیال و تاله و شهود ابتدا از جهت عقلانی فراهم شود.
بنابراین ما از ذهن و تحلیل و استدلال در شناخت پدیده ها استفاده می کنیم ولی در آخر این مشاهده تاله است که کمکمی کند تا وارد کشف و شهود گردیم و اتفاقا این دیدگاه سهروردی می تواند برای تفکر یک سو نگر شرق و غرب جهان مفید باشد.
زیرا در غرب بر اساس دیدگاه دکارت ذهنیت را از عینیت و بدن و جسم را از روح جدا ساختند و به همین دلیل در روانشناسی و ادبیات مدرن به ذهن و ماده بیش از اتدازه تاکید شد و عالم قدسی و ساحت انفسی و شهود را به نام توهمات حذف نمودند و دچار نهلیست و مرگ خدای نیچه شدند و از سوی دیگر در شرق ذهن و استدلال عقلانی و ماتریالیست را کنار گذاشتند و صرفا به شهود روحانی توجه کردند و این شد که شرق نیز با آنکه مهد عرفان و گنجینه های معنویت بودند از عقلانیت و مدنیت عقب ماندند.
ولی ژاپن و چین و هند با حفظ سنت و مکاتب هندو و بودایی و کنفسیوسی،فلسفه و عقلانیت مدرن را نیز در فرهنگ خود تلفیق کردند و به رشد و توسعه رسیدند که حتی امروز رقبای بزرگی برای غرب محسوب می شوند.
ایران نیز به جهت مکاتب تصوف و عرفانی که مادر سنت های شرقی به حساب می آید و تصوف ایرانی و وحدت با تشیع که تاثیر و تاثر به سزایی بر فرهنگ بودایی کنفسیوسی داشته اند: بهتر و عمیق تر می تواند با فلسفه و عقلانیت مدرن دیدار نماید و هم از علوم و تکنولوزی غرب استفاده نماید.
هانری کربن در مجموعه کتاب اسلام ایرانی،این نبوغ ایرانی که برخی دیگر قریحه زوال ناپذیر جان ایرانی اش می خوانند، استعدادی معرفی می کند که به راستی صلاحیت تاسیس یک جهان بینی فلسفی (یا یک نظام فلسفی درباره عالم)را داراست بی آنکه تحقق شخصی به حقایق روحانی را از نظر دور بدارد و توصیح می دهد که بدون آن، فلسفه جز بازی فکری بی حاصل نخواهد بود و این استعداد را توامان ساختن تحقیق فلسفی و تجربه عرفانی (تعقل و تأله)می داند و تاسف می خورد که فلسفه ایرانی اسلامی با این اهلیت و استعداد،تا به حال از صحنه تاریخ فلسفه های غربیان غایب مانده است و در اثر این غیبت،شناخت غرب از انسان،بیمایه و مثله شده است.
کربن تاکید میکند که از بیش از هزار سال قبل تا به امروز و به خصوص در چهار سده اخیر،آثار و افکار بسیاری به همت فیلسوفان و اهل معنا در ایران زمین پدید آمده است. مسائل آنها با مسائل ما غربیان در بسیاری از موارد مشترک است ولی غالبا همین مسائل در آن دیار با دیدگاهها و پاسخهایی همراه است که در اثر تلاطم مجادلات در مغرب زمین از نظر دور مانده اند و در عین حال این ندای ایرانی در خارج از مرزهای ایران زمین،چندان گوش شنوایی نیافته است و بنابراین امروزه ایرانیان کماکان غافلند از اینکه فرهنگ سنتی شان می تواند حامل پیامی برای بشر این روزگار باشد و هنوز نمی دانند که چگونه این پیام را روز آمد کنند.