فرهنگ‌نگاری واژگان قرآنی در زبان انگلیسی: با نگاهی به اثر عبدالحلیم و بدوی| مرتضی کریمی‌نیا

نگارش فرهنگ واژگان قرآنی در بسیاری از زبان‌های اسلامی و غیر اسلامی سابقه‌ای طولانی دارد، و البته قدیم‌ترین این فرهنگ‌ها طبیعتاً در زبان عربی نوشته شده‌اند. فرهنگ عربی‌ـ انگلیسی از واژگان و کاربردهای قرآنی، تألیف السعید م بدوی و محمد عبدالحلیم که توسّط انتشارات بریل به چاپ رسیده مفصل‌ترین فرهنگ تخصصی واژگان قرآن به زبان انگلیسی است که در سال 2008 میلادی از سوی انتشارات بریل در لایدن (هلند) انتشار یافته است. در این مجال به معرّفی این اثر پرداخته‌ام.

نگارش فرهنگ واژگان قرآنی در بسیاری از زبان‌های اسلامی و غیر اسلامی سابقه‌ای طولانی دارد، و البته قدیم‌ترین این فرهنگ‌ها طبیعتاً در زبان عربی نوشته شده‌اند. از نخستین کتاب‌های با عنوان غریب القرآن، معانی القرآن، مشکل القرآن و مانند آن (در دو قرن دوم و سوم) و نیز تلاش‌های لغویان در فرهنگ‌های زبان عربی (چون خلیل، ازهری، و ابن‌درید) که بگذریم، معروف‌ترین و جامع‌ترین فرهنگ تخصصی واژگان قرآن در سراسر قرون میانه، المفردات یا مفردات الفاظ القرآن تألیف راغب اصفهانی (م 502 ق) است که به واژگان قرآنی بر حسب ترتیب الفبایی و ریشه‌ی کلمات پرداخته، در زیر هر مدخل ثلاثی یا رباعی تمام اشتقاقات قرآنی آن واژه را ذکر کرده و به شرح و بیان معنای آن‌ها پرداخته است. علاوه بر نمونه‌های فراوان و متنوع دیگر در زبان عربی، این کار در برخی زبان‌های اسلامی دیگر چون فارسی، ترکی و اردو نیز عیناً صورت پذیرفته است و ما اکنون دهها کتاب با عنوان “فرهنگ واژگان قرآنی” در این زبان‌ها در اختیار داریم.
به رغم آشنایی اروپاییان با قرآن و اقدام به ترجمه‌ی آن در قرون میانه، تدوین فرهنگ تخصصی واژگان قرآن در زبان‌های اروپایی بسیار دیر آغاز شد. تلاش‌های کسانی چون فریدریش دیتریشی (1821ـ 1903) در آلمان و کارلو آلفونسو نالینو (1872ـ1938) در ایتالیا پراکنده و ناقص باقی ماند. همگان باید منتظر می‌شدند تا جان پنریس (1818ـ1892)، محققی گمنام و علاقمند به زبان قرآن، فرهنگی قرآنی با عنوان عربی سِلک البیان فی مناقب القرآن (لندن، 1873)1 را برپایه‌ی تفسیر بیضاوی بر قرآن کریم منتشر سازد. این کار تقریباً همزمان با اثر گرانسنگ و جاودانه‌ی ادوارد لین (1801ـ1876) با عنوان مدّ القاموس (8 جلد، ادینبورو، 1963ـ1876)2 منتشر شد که خود فرهنگی تفصیلی از زبان عربی به انگلیسی بود و در آن به مفردات و ترکیبات قرآنی توجهی خاص شده بود.
در دو دهه‌ی اخیر چندین فرهنگ تخصصی واژگان قرآن به زبان انگلیسی انتشار یافت که هریک ویژگی خاص خود را داشت. قدیم‌ترین اینها دو کتاب از مستنصر میر (پاکستانی الاصل و استاد اسلام شناسی در دانشگاه یانگس‌تاون، آمریکا3 با عناوین فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم قرآن (نیویورک، 1987)4 و نیز اصطلاحات زبانی در قرآن کریم (آن‌اربور، 1989)5 بود که تنها به برخی مفاهیم خاص، ترکیب‌ها و اصطلاحات قرآنی می‌پردازند و مؤلف گاه برای برخی مدخل‌های خود شرحی مفصل افزوده است.
دسته‌ای از این آثار به قلم مسلمانانی از خاورمیانه، جهان عرب، شبه قاره یا شرق دور فراهم آمده که از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد. نوشته‌های جلال‌الدین جلالی (اهواز، 1999)،6 مهدی نورمحمدی (تهران، 1996)7 و اورنگ زِب عَظمی (دهلی، 2003)8 چیزی جز گزینش معادل‌های کلمات قرآنی از روی برخی ترجمه‌های انگلیسی نیستند. این آثار تنها به ذکر یک یا دو معادل برای برخی کلمات به‌کار رفته در قرآن بسنده می‌کنند و تا رسیدن به فرهنگی تخصصی برای واژگان قرآنی راهی دراز در پیش دارند. فرهنگ نازور سیامسو (جاکارتا، 1977)9 و شیخ عبدالکریم پارِخ (دهلی، 1996؛ چاپ دوم با بازنگری، 1998)10نیز کاملا غیرحرفه‌ای و با رویکردی گزینشی تألیف شده‌اند. اثر نخست فرهنگی اندونزیایی‌ـ‌انگلیسی است و کتاب اخیر هم که واژه‌های قرآن را بر اساس ترتیب سوره‌های قرآن ذکر می‌کند، از روی فرهنگی عربی‌ـ اردو به انگلیسی ترجمه شده است؛ لذا عجیب نیست که آثاری از این دست نتوانسته‌اند دانشجویان اسلام‌شناسی و خوانندگان حرفه‌ای در زمینه‌ی مطالعات اسلامی یا قرآن‌پژوهی در غرب را به خود جذب کنند.
اگر فرهنگ تطبیقی واژگان قرآن با زبا‌ن‌های سامی (تألیف مارتین تسامیت، لایدن، 2002)11 را ــ به دلیل رویکرد متفاوتش در مقایسه‌ی واژگان قرآن با سایر زبان‌های سامی ــ استثنا کنیم، تنها نگاشته‌های قابل توجه در سال‌های اخیر، سه کتاب از عبدالله عباس الندوی (قاموس الفاظ قرآن کریم عربی‌ـ‌انگلیسی، جده، 1983؛ شیکاگو، 1986؛ کراچی، 1999)12 عبدالمنّان عُمَر (فرهنگ قرآن کریم؛ کلمات عربی، همراه با معنا و شرح انگلیسی، هاکسین، آمریکا، 2003)13 و آرنه آمبروز (فرهنگ مختصر عربی قرآن، ویسبادن، 2004)14 هستند که به کل واژگان قرآن و به صورت الفبایی بر اساس ریشه‌ی کلمات عربی همراه با توضیحات انگلیسی پرداخته‌اند. این هرسه کتاب ریشه‌ی ثلاثی یا رباعی واژه‌های قرآن را (همانند مفردات راغب) به ترتیب الفبایی، مدخل قرار می‌دهند و در زیر هر مدخل به تمام اشتقاق‌های وارده در قرآن می‌پردازند. کار آمبروز بسیار دقیق، اما کوتاه و البته بر اساس ترجمه‌ی انگلیسی ریچارد بِل از قرآن کریم است، اما کتاب‌های عبدالله عباس الندوی و عبدالمنان عُمَر کمی مشروح‌تر با برخی گشاده‌دستی‌ها در توضیح واژه‌ها همراه است. مهم‌ترین ویژگی آمبروز به‌کارگیری تکنیک دقیق فرهنگ نگاری در تدوین چنین کتابی است. وی مانند مؤلفان معجم القرآن الکریم (مجمع اللغه العربیه بالقاهره، چاپ بازنگری شده، 1988) با دقت تمام، هم اشتقاق‌های مختلف را زیر هر ریشه از هم جدا می‌کند و هم به ذکر معانی مختلف و ترکیب‌های متفاوتی که برای هر اشتقاق متصور و ممکن است می‌پردازد. وی حتی به تفاوت معنای افعال همراه با حروف جرّ مختلف اهمیت فراوان می‌دهد و این معانی را از هم جدا می‌کند.

درباب فرهنگ‌های مختلف قرآنی در زبان انگلیسی و مقایسه‌ی آن‌ها به همین اندازه بسنده می‌کنیم تا به مناسبت انتشار فرهنگی تازه درباب واژگان قرآن، به بررسی اثر السعید بدوی و محمد عبدالحلیم بپردازیم.

 

 

 

Elsaid M. Badawi & Muhammad Abdel Haleem, Arabic-English Dictionary of Quranic Usage, foreword by Kees Versteegh, Leiden: E.J. Brill, 2008. ISBN: 978 90 04 14948 9. xxvi+1089pp.

فرهنگ عربی‌ـ انگلیسی از واژگان و کاربردهای قرآنی، تألیف السعید م بدوی و محمد عبدالحلیم، مقدمه از کیس ورستیخ، لایدن، انتشارات بریل، 2008. شابک: 9789009149489. xxvi+1089ص.

این اثر  مفصل‌ترین فرهنگ تخصصی واژگان قرآن به زبان انگلیسی است که در سال 2008 میلادی از سوی انتشارات بریل در لایدن (هلند) انتشار یافته است. هر دو مؤلف یا گردآورنده‌ی این اثر مسلمان و از فارغ التحصیلان الازهرند که تحصیلات عالی خود را در انگلستان انجام داده‌اند: السعید بدوی از مدرسه‌ی مطالعات شرقی و آفریقایی (دانشگاه لندن)15 و محمد عبدالحلیم از دانشگاه کمبریج دکتری خود را دریافت کرده‌اند. عبدالحلیم که 4 سال پیش، انتشارات دانشگاه آکسفورد ترجمه‌ای انگلیسی او از قرآن کریم را منتشر ساخت،16

مدتهاست مدیر <مرکز مطالعات اسلامی>، مدرس مطالعات اسلامی در مدرسه‌ی مطالعات شرقی و آفریقایی (دانشگاه لندن) و سردبیر مجله‌ی مطالعات قرآنی17 در همانجاست. از وی پیش از این، مقالات و کتب تألیفی یا ترجمه‌ای دیگری در زمینه‌ی مطالعات قرآنی انتشار یافته است.
کتاب حاوی مقدمه‌ای از مؤلفان است که در آن به شرح پیشینه‌ی فرهنگ‌ها و واژه‌نامه‌های قرآنی پرداخته‌اند و روش کار خود را در این فرهنگ بیان داشته‌اند. سپس متن فرهنگ در حجمی بیش از یک‌هزار صفحه قرار می‌گیرد و در پایان، فهرست منابع می‌آید. فرهنگ عربی‌ـ انگلیسی از واژگان و کاربردهای قرآنی، بر اساس ریشه‌ی عربی واژگان تنظیم یافته است.
این کتاب حاوی مقدمه‌ای از کیس ورستیخ (Kees Versteegh)، استاد ادبیات عرب در دانشگاه نایمخن (Radboud Universiteit Nijmegen) هلند است که در آن، به تاریخچه‌ای از نگارش فرهنگ‌های مختلف قرآنی در زبان عربی و انگلیسی پرداخته و در پایان مؤلفان کتاب را معرفی و اهمیت کار ایشان را بیان داشته است.
اصل کتاب اثری ارزشمند و ممتاز در حوزه‌ی مطالعات قرآنی در زبان انگلیسی به‌شمار می‌آید. انتشارات بریل چندان آسان اثری قرآنی را منتشر نمی‌کند. همین که ناشری با قدمت و اعتبار 325 ساله چون بریل کتاب حاضر را در شمار حدود 10 کتاب قرآنی خود انتشار داده است، نشان از سطح آکادمیک و محتوای جدی و پژوهشگرانه‌ی این اثر دارد.
فرهنگِ بدوی‌ـ‌عبدالحلیم بر اساس ریشه‌ی عربی حروف تنظیم شده است. بنابراین انگلیسی زبانانی که با حروف و املای عربی کلمات قرآنی بیگانه‌اند، تقریباً بی‌بهره از کتاب می‌مانند. این البته کاستی کتاب نیست، چه از کاربران چنین کتابی، این اندازه انتظار می‌رود که با زبان عربی آشنا باشند؛ درواقع کتاب به کار اهل فن و متخصصان اسلام‌شناسی، فرهنگ‌نگاری عربی و مفردات قرآنی می‌آید.
کتاب 28 بخش دارد به ترتیب 28 حرف الفبای عربی. در هر بخش، ریشه‌ی کلمات قرآنی به ترتیب الفبایی (همچنان‌که از کتاب‌هایی چون مفردات راغب اصفهانی و التحقیق فی کلمات القرآن سید حسن مصطفوی می‌شناسیم)، ذکر می‌شوند و بلافاصله با الفبای لاتین حرف نگاری می‌شوند. مثلاً ج/ب/ل (j/b/l). آنگاه مؤلفان در ذیل آن مدخل تمام مشتقات و کاربردهای قرآنی مدخل را جداجدا می‌آورند و علاوه بر آوانگاری هر مورد با حروف لاتین، به ارائه‌ی معادل انگلیسی یا شرح و بیان آن در زبان انگلیسی می‌پردازند. فی‌المثل ذیل مدخل ج/م/ل، به مشتقاتی چون جَمال، جَمیل، جِماله، جَمَلٌ، و جُمله برمی‌خوریم. بدیهی است مؤلفان در آغاز این مدخل گفته‌اند ماده‌ی جمل در 5 صورت فوق جمعا یازده بار در قرآن به‌کار رفته است. چنین قاعده‌ای تقریباً در سراسر کتاب (البته با معدود استثنائاتی) رعایت شده است.

ذکر برخی نکات در معرفی جزئی‌تر جوانب کار فرهنگ‌نگاری و اشاره به نقائص این اثر گرانسنگ لازم به ذکر است.

منابع تحقیق: کلاسیک یا معاصر
ترجمه‌ی انگلیسی واژگان، تعابیر و اصطلاحات قرآنی در این کتاب، بر اساس متن ترجمه‌ی انگلیسی آقای محمد عبدالحیلیم است که در سال 2004 میلادی از سوی انتشارات دانشگاه آکسفورد به بازار آمده است. البته به اقتضای کار فرهنگ‌نگاری، در صورت نیاز، برخی عبارات در کتاب حاضر اندکی تعدیل یا تغییر یافته است (مقدمه‌ی مؤلفان، ص xxii). مؤلفان از منابع مختلفی در کار خود بهره برده‌اند که فهرست آنها در پایان (ص 1065ـ1069) آمده است: از کتب تفسیر لغوی و نحو قرآنی کهن چون مجاز القرآن ابوعبیده، معانی‌القرآن فرّاء، معانی‌القرآن زجّاج، کتاب الزینه ابوحاتم رازی، الاشباه و النظائر مقاتل بن سلیمان؛ منابع تفسیری قدیم چون تفسیر عبدالرزاق صنعانی، تفسیر طبری، الکشاف زمخشری، التفسیر الکبیر فخرالدین رازی، ؛ کتب و شروح نحو چون الکتاب سیبویه، مغنی اللبیب ابن‌هشام، حاشیه‌ی صبّان و شرح اشمونی بر الفیه ابن‌مالک؛ تا کتب اختلاف قرائات.
در این میان جای مهم‌ترین و قدیم‌ترین منابع لغوی عربی خالی است. از کتاب العین خلیل بن احمد، تهذیب اللغه ازهری، الاشتقاق و جَمهره اللغه ابن‌درید هیچ ذکری نیامده و به‌جای آن‌ها تنها نام فرهنگ‌نامه‌ی متأخری چون لسان ‌العرب آمده است. به‌علاوه در چنین اثری که اساساً نمی‌باید و نمی‌خواهد به بیان تک تک اختلاف قرائات و اختلاف معانی آن‌ها بپردازد، حجم و میزان استفاده‌ی مؤلفان از کتب قرائات از قبیل النشر فی القراءات العشر (ابن‌جزری)، مختصر فی القراءات الشواذ (ابن‌خالویه)، معجم القراءات (عبداللطیف الخطیب) و معجم القراءات القرآنیه (احمد مختار عمر) کمی زیاده‌روی و حتی خروج از موضوع به‌شمار می‌آید.
مؤلفان هیچ‌گاه در متن کتاب نمی‌گویند معانی مذکور (و گاه آرای تفسیری غیررایج و حتی شاذ) مستند به کدامیک از منابعی است که فهرست‌شان در پایان کتاب آمده است. از سوی دیگر، حضور نام برخی ترجمه‌های انگلیسی قرآن در فهرست منابع غریب می‌نماید. فی‌المثل معلوم نیست که ترجمه‌هایی با گرایش شاذ از قبیل ترجمه‌ی مولانا محمدعلی لاهوری (از پیروان غلام احمد قادیانی) یا ترجمه‌ی محمد اسد (یهودی مسلمان شده‌ای که به تفسیر علمی قرآن اشتهار دارد) چگونه و تا چه اندازه به کار مولفان این فرهنگ آمده است. به‌علاوه اگر مؤلفان فرهنگ حاضر قصد بهره‌گیری از دیدگاه‌های علمی و لغت‌شناسانه‌ی معاصران داشته‌اند، در میان همین ترجمه‌های قرآن به زبان‌های اروپایی، نمونه‌های بسیار عالمانه و دقیق‌تری از قبیل تفسیر18و ترجمه‌ی انگلیسی19 ریچارد بِل (1876ـ1952) ، و تفسیر20 و ترجمه‌ی آلمانی21رودی پارت (1901_1983) یافت می‌شد که جای آنها در این کتاب به‌کلی خالی است.
هرچند از آرای خاص فرقه‌ی قادیانی نشانه‌ای واضح در این کار نمی‌توان یافت، اما حضور برخی از اقوال علم‌گرایانه‌ی خاص و متأثر از ترجمه‌ی محمد اسد، سبب می‌شود نتوانیم ادعای مؤلفان فرهنگ را به آسانی بپذیریم که <این کتاب مبتنی است بر آرای تفسیری مفسران قدیم قرآن> (مقدمه، ص xvi). نمونه‌اش تفسیر إبِل در آیه‌ی 17 سوره‌ی غاشیه به “ابرها”ست (ص 5ـ6) که تنها و تنها مدعای محمد اسد در ترجمه‌ی انگلیسی قرآنش بود و او البته این معنا را با توضیحاتی به منابع لغوی کهن همچون لسان‌العرب، قاموس و تاج العروس منتسب می‌کرد؛ اما در مجموعه تاریخ تفسیر اسلامی، هیچ اثری از آن نمی‌توان یافت. وقتی مؤلفان به سراغ چنین تفسیر و برداشت شاذی رفته‌اند که احتمال صحت آن را درجای خود البته نمی‌توان انکار کرد، از ایشان انتظار می‌رود در مواضع دیگر، تفاسیر دوگانه یا سه‌گانه معروف در بیان معنای واژه‌ها، ترکیبات و اصطلاحات قرآنی را ذکر کنند. مثلاً چرا در بیان تعبیر <قلوبنا غلفٌ> (ص 772 و 673) تنها به مُهرزده بودن قلب و در پرده بودن آن (: معنای تحت‌اللفظی) بسنده کرده‌اند؛ حال آنکه در میان متون لغوی و تفاسیر قدیم و جدید، کم نیستند کسانی که به اصطلاحی بودن این جمله در بیان نامختونی دلها و ناپاکی قلب‌ها اشاره داشته‌اند.22 نمونه‌ی دیگر، معنای ضرب در آیه‌ی واضربوهنَّ (نساء، 34) است. مؤلفان فرهنگ حاضر تنها به معنای معروف زدن (hit) اشاره کرده‌اند (ص 548)، حال آنکه تفاسیر دیگری هم از سوی برخی مفسران و مترجمان قدیم و معاصر ارائه شده است.
درجایی‌که مبنای مؤلفان کتاب تنها بر رجوع به تفاسیر کهن اسلامی است، ایشان عیبی در این کار نمی‌بینند که برخی معانی شاذّ، بسیار نادر و گاه خلاف عقل را (صرفاً به دلیل آنکه در تفاسیر کهن ذکر شده‌اند)، به خواننده یادآوری کنند. خواننده‌ی عادی ناگهان متعجب می‌شود وقتی در بیان معنای آیه‌ی لا یذُوقُونَ فیها بَرداً و لا شَرَاباً (نازعات، 24)، می‌خواند که مفسری نامعلوم “برد” در این آیه را نه به معنای خُنَکی، بل در معنای “خواب” دانسته است (ص 86). شاید بتوان گفت ذکر این تفسیر خاص و نادر برای اطلاع خواننده مفید و حتی لازم است. اما در اینصورت عدم ذکر برخی از تفاسیر مشهور برای برخی کلمات دیگر نقص بزرگی برای فرهنگ حاضر به‌شمار می‌آید. مثلاً بدوی و عبدالحلیم در بیان معنای آیه‌ی حتی یلج الجمل فی سمّ الخیاط (اعراف، 40) می‌نویسند: <تا وقتی ریسمان کلفت از سوراخ سوزن رد شود> (ص 172) و اشاره نمی‌کنند که اکثریت مفسران قدیم و جدید جمل را در این آیه به همان معنای متعارف یعنی شتر دانسته‌اند.
نمونه‌ی دیگر معنای واژه‌ی “ضحک” در قرآن است. معنای سرراست آن در عربی خنده و خندیدن است. کمتر عرب یا آشنا با زبان عربی است که با شنیدن این واژه به معنای قاعدگی و حیض شدن زنان بیفتد. این معنایی است که معدود مفسرانی در قدیم، تحت تأثیر دانسته‌های اضافی خود از متن تورات در بیان معنای آیه‌ی وامرأته قائمهٌ فَضَحِکَت فَبَشَّرنَاهَا بإسحق (هود، 71) گفته‌اند. تنها مثالی که در تمام زبان و ادبیات عرب برای این معنا می‌توان یافت همین یک آیه است و تعداد قائلان این نظر در گذشته و حال بسیار اندک؛ اما با شگفتی تمام، می‌بینیم مؤلّفان فرهنگ حاضر این معنا (to menstruate) را برای ضحک ذکر کرده‌اند (ص 546).

معنای واژه‌ها یا وجوه کلمات
روشن است که معنای هر واژه امری متفاوت با مقصود و کاربرد آن واژه (= وجه) در متن قرآنی است. فرهنگ‌های لغات و حتی آثاری چون مفردات الفاظ القرآن (راغب اصفهانی) اساساً به بیان معنا یا معانی مختلف هر واژه در قرآن می‌پردازند و کمتر به وجوه مختلف کلمات اشاره می‌کنند. این امر به‌ویژه در بیان معنای افعال تفاوت خود را بیشتر نشان می‌دهد. هر فعل ممکن یک یا چند معنای اصلی داشته باشد، اما در هنگام کاربرد همراه با مفعول خاص یا حروف جر مختلف، چه بسا انبوهی وجه معنایی پیدا می‌کند. این موارد و مقاصد مختلف تفسیری را که از کاربرد واژه‌ای در متن قرآن متصور است، غالباً در کتبِ وجوه‌القرآن ذکر می‌کنند. فی‌المثل تفلیسی در وجوه القرآن خود بیش از 70 وجه برای کاربرد واژه‌ی شیء در قرآن ذکر می‌کند که عمده‌ی آنها را در کتاب‌های لغت و مفردات القرآن‌ها نمی‌توان یافت.
نویسندگان فرهنگ عربی‌ـ انگلیسی از واژگان و کاربردهای قرآنی، هیچ‌گاه معنای کلمه را از وجه آن جدا نمی‌کنند. ایشان غالباً معانی و وجوه کاربردی هر واژه را به ترتیب اهمیت در کنار هم ذکر می‌کنند. مثلاً ذیل بَیت (ص 121)، چهار معنای خانه، اتاق، مسجد و ساختمان آمده است. معنای سوم یعنی مسجد از آیه‌ی فی بیوت اذن الله أن ترفع (نور، 36) برداشت شده است که وجهی تفسیری است. هیچ منبع لغوی قدیم یا جدید، مسجد را از جمله معانی بیت در زبان عربی نمی‌شمارد. از همین رو تعجب نمی‌کنیم اگر می‌بینیم بنا بر استقصای مؤلفان، فعل ضَرَبَ در قرآن یازده معنا دارد (ص )، جَعَلَ 10 معنا (ص 164ـ165)؛ کتاب 14 معنا (ص 796ـ798)، إمَام 6 معنا (ص 49)، و أمر 9 معنا (ص 45ـ46) دارد.
همین‌جا باید اشاره کرد که بسیاری از وجوه و حتی برخی از معانی کلمات قرآنی در کتاب حاضر از قلم افتاده‌اند. مثلاً ذیل الدنیا (ص 315)، تنها به معنای این جهانی دنیا اشاره، و برای آن به آیه‌ای استشهاد شده است، حال آنکه در آیاتی چون زَینَّا السَّمَاء الدُّنیا (صافات، 6؛ فصلت، 12؛ ملک، 5)، این واژه در حالت وصفی و به معنای نزدیک‌تر یا پایین‌تر به‌کار رفته است. نمونه‌ی دیگر المسجد الحرام (ص 422) است که تنها به معنای خانه‌ی معهود و مقدس در شهر مکه معنا شده است، اما در بسیاری از آیات قرآن، “المسجد الحرام” بر کل حرم امن الهی و تمام شهر مکه اطلاق شده است.23 در بیان معنای أصحاب الجنه (ص 512) نیز تنها به ساکنان و اهل بهشت اشاره شده و به یگانه کاربرد خاص این تعبیر در سوره‌ی قلم، آیه‌ی 17 (إنا بلوناهم کما بلونا أصحاب الجنه) در معنای “باغداران” اشاره نشده است. گفتنی است که مؤلفان به درستی به هر دو معنا یا وجهِ أصحاب النار (ص 513) یعنی اهل دوزخ و نگهبانان دوزخ اشاره کرده‌اند.

توجه به نقش نحوی یا عدم لحاظ آن:
یکی از مشکلات در فرهنگ‌نگاری واژگان و اصطلاحات قرآنی، توضیح کلمات و ترکیب‌های قرآنی (با یا) بدون لحاظ جایگاه نحوی‌شان است. قاعده‌ی اولیه آن است که واژه‌ها را صرف نظر از جایگاه نحوی‌شان در قرآن معنا کنیم و ترکیبات را شرح دهیم. مثلاً تمام اسم‌های مفرد را در حالت رفعی (هودُ، سمیعٌ، اللهُ) بنویسیم و افعال مضارع را نیز در حال رفعی (اول شخص: یرجعُ، ینصران، تنصرین) بیاوریم. مؤلفان فرهنگ عربی‌ـ انگلیسی از واژگان و کاربردهای قرآنی، حتی برخی ترکیب‌های جاافتاده را که در قرآن کریم تنها در حالت نصبی (فی‌المثل مفعول مطلق) به‌کار رفته‌اند، به صورت رفعی و مطابق قاعده‌ی فوق آورده و در انگلیسی آوانگاری کرده‌اند. نمونه‌ی آن بادئُ الرأی (ص 79) است که در قرآن منصوب آمده است. بُکِی (ص 109)، مُغاضِبٌ (ص 669)، علانیهٌ (ص 638) مثال‌های دیگرند که در قرآن در حالت نصبی (بُکِیاً، مُغاضِباً، علانیهً) و در کتاب به صورت مرفوع آمده‌اند. این قاعده اما متأسفانه در بسیاری مواضع رعایت نشده که نمونه‌های زیر از آن جمله است: صَبِیاً (ص 511)، فَرِیاً (ص 77)، لِوَاذاً (ص 856)، سَلَفاً (ص 449)، سَمِیاً (ص 458)، تَارَهً (ص 138)، جَهرَهً و جِهَاراً (ص 187). آخرین نمونه، المغشِی علیهِ (ص 667) است که در قرآن مجرور آمده و به همان صورت در کتاب حاضر مدخل قرار گرفته است.
توضیحِ اسم‌های جمع مذکر سالم که در حالت رفعی، نصبی و جرّی به دو صورت ـون و ـین می‌آیند، آشفتگی بیشتری دارد. یک شیوه این است که تنها به حالت مفرد بسنده کنیم و مثلا موقنین را ذیل موقِن و أخسرون را ذیل أخسَر بیاوریم. راه دیگر این است که تنها به کاربرد قرآنی نظر داشته باشیم؛ یعنی اگر با ـون در قرآن آمده، همان را مدخل قرار دهیم و چنانچه با ـین آمده، آن را. در این شیوه، باید برای کلماتی (مانند مؤمنون و مؤمنین) که در هر دو حالت در قرآن به‌کار رفته‌اند، حالت رفعی (ـون) را اختیار کرد. مؤلفان فرهنگ عربی‌ـ انگلیسی از واژگان و کاربردهای قرآنی، از هیچ یک از این دو شیوه پیروی نکرده‌اند.
ـ گاه مفرد آورده‌اند مانند مُخبِت (ص 251) برای مُخبِتِین (حج، 34)، حَاسِب (ص 206) برای حَاسبین (انبیاء، 47)، مُفسِد (ص 710) برای مفسدون (بقره، 12) یا مفسدین(بقره، 60) ، مُنفَکّ (ص 720) برای مُنفَکِّین (بینه، 1)، سَمَّاع (ص 456) برای سمّاعون (مائده، 41)، سَاجِد (ص 421) برای ساجدون (توبه، 112) یا ساجدین (اعراف، 11)، مُصبِح (ص 508) برای مُصبِحِین (حجر، 66).
ـ گاه در حالت رفعی و با ـون مانند: خازنون (ص 261)، مخسرون (ص 263)، أخسرون (ص 263)، نادمین (ص 923)، قسّیسون (ص 759) که در قرآن قسّیسین (مائده، 82) داریم، مذبذبون (ص 325) که در قرآن مذبذبین (نساء، 143) داریم، قانطون (ص 777) که در قرآن قانطین داریم (حجر، 55)، مذعنون (ص 328) که در قرآن مذعنین (نور، 49) داریم.
ـ در مقابل، موارد فراوانی را نیز می‌بینیم که چنین کلماتی با همان حالت نحوی به‌کار رفته در قرآن یعنی ـین آمده‌اند. نمونه‌های آن این‌هایند: حافّین (ص222)، مُکَلِّبین (ص 815)، حاشِرین (ص 212)، جاثمین (ص 155)، فاصلین (ص 713)، فاتحین (ص 690)، مُعَوِّقین (ص 654)، عافین (ص 631)، مستأخِرین (ص 17)، مستأنسین (ص 58)، تابعین (ص 130)، مُحَلِّقین (ص 229)، حاکمین (ص 228)، غابرین (ص 658)، مُقرِنین و مُقترنین (ص 755)، حَامِلین (ص 237).
همین بی‌نظمی در بیان اسامی مثنّی به چشم می‌خورد. راه آسان‌تر این است که تمامی علائم تثنیه (ـان ـَین) را از آخر کلمات تثنیه برداریم. درغیر اینصورت، مناسب‌تر می‌نماید که این کلمات را در حالت رفعی (ـان) ذکر کنیم. مؤلفان در فرهنگ خود هر دو وجه را ذکر کرده‌اند:
ـ أبوان (ص 7) [که اساساً بدون اضافه به ضمیر در قرآن نیامده است]، البحران (ص 77).
ـ کِفلین (ص 814)، دائبین (ص 296)، متتابعین (ص 130).
عجیب‌تر اینکه وقتی کلمات مثنّی به ضمیر اضافه شده‌اند، مؤلفان از روش واحدی برای بیان کلمات استفاده نکرده‌اند. فی‌المثل نعلین (ص 949) و ذِرَاعَین (ص 327) در اشاره به نَعلَیکَ (طه، 12) و ذِرَاعَیهِ (کهف، 18) آمده است [یعنی ضمیر را حذف کرده و نون را اضافه کرده‌اند]، اما در کفّیه (ص 813)، عیناً همان کلمه‌ی قرآنی را بدون حذف و اضافه مدخل قرار داده‌اند.

ذکر افعال و بیان معنای افعال:
در آوردن افعال و ذکر معنا یا معانی مختلف آنها چه ملاکی باید به‌کار بست؟ سه روش اساسی متصور است:
الف ـ مصدر افعال را ذکر کنیم و معنای مصدری را بیان کنیم. این کار در فرهنگ حاضر ممکن نبوده، چون مؤلفان قصد بیان معنای واژگان و کاربردهای قرآنی آنها را داشته‌اند.
ب ـ صیغه‌ی اول هر فعل (صیغه‌ی نخست ماضی برای افعال ماضی و صیغه‌ی نخست مضارع برای فعل مضارع) را ذکر کنیم. مثلاً برای معرفی و بیان معنای تَشکُرُونَ، فعل یشکُرُ را معنا کنیم و به‌جای نُبَشِّرُ، فعلِ یبَشِّرُ را مدخل قرار دهیم و به بیان معنای آن بپردازیم.
ج ـ روش سوم آن است که هر فعل را با هر صیغه‌ای که در قرآن آمده است، به همان صورت مدخل قرار دهیم و با توجه به معنای همان صیغه، به شرح و ترجمه‌اش بپردازیم.
بدوی و عبدالحلیم در فرهنگ قرآنی خود، بی‌آنکه هیچ‌جا دلیل یا مرجّحی ارائه دهند، گاه از روش دوم و گاه از روش سوم بهره برده‌اند. مثلاً در بیان معنای تَستَقسِمُوا (مائده، 3)، واژه‌ی یستَقسِمِ (ص 757) را مدخل کرده‌اند (روش دوم). عحیب‌تر اینکه گاه دربیان معنای یکی از صیغه‌های مضارع، شکل نخست فعل ماضی را معرفی کرده‌اند؛ مثلاً استَنسَخَ (ص 933) در ترجمه‌ی نَستَنسِخُ (جاثیه، 29). درمقابل، موارد فراوانی را می‌توان یافت که مؤلفان روش سوم را رعایت کرده‌اند؛ نمونه‌اش: نُنشِزُ (ص 940) و أحتَنِکُ (ص 240).
بیان افعال و صیغه‌های امری خود قصه‌ی دیگری دارند. بسیاری از این افعال، خود مدخل مستقلی نیستند و ذیلِ صیغه‌های مضارع و گاه ماضی آورده ‌شده‌اند. در مواردی نیز این افعال امری خود مدخل مستقل شده‌اند. در این موارد، قواعد فرهنگ‌نگاری اقتضا می‌کند معنای این افعال امری را همواره به صورتی یکسان ذکر کنیم. متأسفانه بیان معنای افعال امری هم از یکدستی و قاعده‌ی واحد برخوردار نیست: گاه به صورت امری است مانند: سِیحُوا (ص 471)، هُزّی (ص 985) و ارتَقِب (ص 376)؛ و گاه به صورت مصدری از قبیلِ توضیحات ذیلِ استَشهِِد (ص 498)، اُجنُب (ص 173) و سَابِقُوا (ص 419).
به درستی نمی‌دانیم چرا مؤلفان ناگهان در بیان برخی افعال قرآنی، به نقش نحوی خاص آن‌ها در قرآن توجهی خاص کرده‌اند. مثلاً نبتَهِلْ در آیه‌ی ثمَّ نبتَهِلْ فَنَجعلْ لعنه الله علی الکاذبین (آل‌عمران، 61) به دلیل قرار گرفتن در جواب امرِ تَعَالَوا مجزوم شده است. این کلمه به همین صورتِ مجزوم در ص 118 مدخل قرار گرفته است (در موارد مشابه بسیاری، صیغه‌ی نخست فعل ماضی یا مضارع مدخل قرار گرفته است و در ذیل آن این فعل مجزوم نیز بدون توجه به نقش نحوی‌اش معنا شده است). نمونه‌ی دیگر، فعل نَقتَبسْ (ص 732) است که در آیه‌ی انظُرونا نَقتَبسْ مِن نورکم (حدید، 13) مجزوم شده و به همین صورت مدخل قرار گرفته است. برای مثال‌های دیگر نک. اُفرِغْ (ص 703)، تَلقَفْ (ص 846)، اُسَرِّح ْ (ص 430). در قرآن کریم، بیش از 70 بار افعال مضارع به دلیل جایگاه نحویشان و قرار گرفتن در جواب فعل امر، مجزوم شده‌اند که اغلب آن‌ها در این اثر با توجه به جایگاه نحو‌یشان (به‌صورت مجزوم) ذکر نشده‌اند.

اسم‌های معرفه: معرفه یا نکره
یکی از مشکلات ذکر اسم‌های عربی در فرهنگی دوزبانه مانند فرهنگ عربی‌ـ انگلیسی از واژگان و کاربردهای قرآنی، توجه یا عدم توجه به ال (نشانه‌ی تعریف) در آغاز اسم‌های معرفه است. اکنون قاعده‌ای مسلّم و ترجیحی یقینی برای قبول یکی از دو روشِ ذکر یا عدم ذکرِ ال بر سر این اسامی وجود ندارد که بخواهیم مؤلفان فرهنگ حاضر را ملزم به پذیرش آن بدانیم؛ اما دست‌کم می‌توان از ایشان انتظار داشت در فرهنگی چنین گستره و جامع، خود را ملتزم به رعایت یکی از این دو صورت بدانند و چنین اسامی‌ای را همواره یا معرفه یا نکره ذکر کنند که البته دومی صحیح‌تر است. فی‌المثل معلوم نیست چرا الحیوان (ص 249)، الانسان (ص 57)، المغرب (ص 661)، الغیث (ص 681) السماء (ص 458)، السلوی (ص 453) و مانند آن‌ها معرفه‌اند، اما کلماتی چون صُبح (ص 508) مأوی (ص 66)، أرضٌ (ص 25)، مَنّ (900) نکره‌اند. چرا الشِّتاء (ص 476) معرفه و صَیف (ص 544) نکره است؛ به همین منوال، دلیل معرفه بودنِ الْمَغشی علیه (ص 667) و نکره بودنِ مَغضُوب عَلَیهم (ص 668) روشن نیست. و از همین قبیل است تفاوت میان اسما و صفات الهی در مثال‌های چون: اللطیف (ص 841) و خبیر (ص 253).

قرائت حفص از عاصم یا قرائات شاذ
برخی ترکیبات اضافه و غیرموجود در قرآن در این فرهنگ به عنوان کلمات قرآنی آمده‌اند. مثلاً کلمه‌ی عُشِی (ص 623) این‌گونه معرفی شده است: <مصغَّرِ عُشَی، به‌معنای نابینا، بی‌بصیرت (در یکی از قرائات آیه‌ی 16 سوره‌ی یوسف): و جاءوا أباهم عُشِیاً یبکُون: آنان اشک‌ریزان و [تقریباً] نابینا نزد پدرشان بازگشتند.> اساساً روشن نیست چنین فرهنگی که برای کاربران و محققان قرآنی تألیف شده است، چگونه می‌تواند آن‌همه وجوه مختلف قرائات معروف و شاذ را در خود بگنجاند. به‌نظر می‌رسد ذکر مواردی معدود از این قبیل فرهنگ حاضر را حالت استاندار خارج می‌کند؛ چه روشن است که در سراسر این کتاب، حتی یک صدم قرائات مختلف و معانی متفاوتشان هم استقصا و بیان نشده است. از سوی دیگر اگر قرار باشد به گردآوری موارد اختلاف قرائات رسمی و حتی شاذ در این فرهنگ بپردازیم، محصول کار دیگر فرهنگ قرآنی نخواهد بود، بلکه فرهنگ اختلاف قرائات خواهد شد. در این صورت لازم است در آغاز هر مدخل، علاوه بر ذکر تمام کاربردهای قرآنی آن ماده در قرآن رسمی (قرائت حفص)، تمام أشکال و اشتقاقات دیگر آن را نیز گردآور و معنا کنیم. با کمال تعجب باید گفت مؤلفان گاه البته در مواردی بسیار معدود این کار را انجام داده‌اند. فی‌المثل ذیل ماده‌ی ن/ک/ر می‌نویسند: <از این ماده، یازده شکل، همراه با یک اختلاف قرائت، مجموعاً 35 بار در قرآن به‌کار رفته است!> (ص 963). ایشان در ادامه هم نُکِرَ و هم نُکُرٍ (دو قرائت مختلف در یک آیه) را در شمار کاربردهای قرآنی این ماده ذکر می‌کنند. در جایی دیگر، در بیان معانی أی، مؤلفان اشاره می‌کنند که مؤنث این کلمه، یعنی أیه قبل از کلمات مؤنث به‌کار رفته است. تنها مثال ایشان قرائت ابن‌مسعود در آیه‌ی ماتدری نفس بأی أرض تموت (لقمان، 34) که وی آن را أیه أرض خوانده‌ است (ص 69).
نمونه‌هایی دیگر از ذکر اختلاف قرائات این‌هایند: أمَّرنَا (ص 45) به جای أمَرْنَا (اسراء، 16)؛ بَادِئَ الرَّأی (ص 79) به جای بَادِی الرَّأی (هود، 27)؛ بینُکُم (ص 126) به‌جای بَینَکُم (انعام، 96)؛ خَلْقُ الأوَّلینَ (ص 283) به جای خُلُقُ الأوَّلِینَ (شعراء، 137)؛ دَرَسَتْ (ص 303) به جای دَرَسْتَ (انعام، 105)؛ أدْرَکَ (ص 304) به جای ادَّارَکَ (نمل، 66)؛ نُکِرَ (ص 963) به جای نُکُرٍ (قمر، 6).

واژگان و ترکیبات مفقود:
رسم مؤلفان ــ چنان‌که پیشتر هم بدان اشاره کردیم ــ این است که در ابتدای مدخل اصلی می‌گویند که از این ماده، چند صورت مختلف اسمی یا فعلی، و هریک چند بار در قرآن به‌کار رفته است. مثلاً ذیل مدخل ذ/ ب/ ح (ص 325)، اشاره می‌کنند که از این ماده، 4 صورتِ ذَبَحَ، ذُبِحَ، یذَبّّحُ و ذِبحٌ، مجموعاً 9 بار به‌کار رفته است. نمونه‌های فراوانی می‌توان یافت که برخی مشقات افعال قرآنی در فرهنگ حاضر از قلم افتاده‌اند. فی‌المثل:
در مدخل قوم (ص 782) و ادامه‌ی آن، هیچ اشاره‌ای به مشتقات امری قُم و قوموا نشده است.
در مدخل قول (ص 780) و ادامه‌ی آن، اشاره‌ای به مشتقاتی از قبیل قُل، قُولُوا و لاتَقُولُوا نشده ‌است.
نَکتَلْ (یوسف، 63) و یخُوضُوا (معارج، 42) نمونه‌های دیگرند که ذیل کیل (ص 827ـ828) و خوض (ص 288ـ289) نیامده‌اند.
برخی از مهم‌ترین ترکیبات قرآنی که در زبان عربی نیز مصطلح و متداول شده‌اند، در فرهنگ حاضر مفقودند. مؤلفان فرهنگ، این گونه تعابیر اصطلاحی را با علامت ستاره (*) مشخص می‌کنند.
قول الزور نه در قول (ص 781) آمده است نه در ذیل زور (ص 407).
من دون الله در هیچ جا، ازجمله در ذیل دون (ص 317ـ318) نیامده است.
در ذیل ماده‌ی رأی، خبری از ترکیب مهم و دقیق أرأیتک، أرأیتم، و نظائر آن نیست.
حق الیقین در حق نیست، در یقین هم نیست؛ حال آنکه عین الیقین در یقین نیست، اما در عین آمده است.
تکرار ترکیبات: برخی ترکیبات در دوجا آمده‌اند؛ فی‌المثل حمّاله الحطب با توضیحی تقریباً یکسان هم در حمّاله (ص 237) آمده است، هم در حطب (ص 218). الرکّع السجود نیز هم در ذیل سُجَّد (ص 422) آمده و هم در رُکَّع (ص 381) که اولی لاجرم نادرست و اشتباه است.

اشتباهات حروف‌چینی
در پایان نمونه‌هایی از اشتباه در تایپ کلمات عربی، اعراب گذاری آن‌ها یا حرف‌نگاری انگلیسی را ذکر می‌کنیم.

نادرست / درست
مصانع maṣāʻni (ص 538) مصانع maṣāniʻ
الات allāta (ص 859) اللّات allāta (نک. ص 834 و 855)
القیامهِ al-qiyamātu (ص 787) القیامهُ
قَوّامَا qawāma (ص 786) قَوَاماً qawāman
قَلَّبّ qallaba (ص 770) قَلَّبَ qallaba
قَاطْعَهٌ qāṭiʻatun (ص 767) قَاطِعَهٌ qāṭiʻatun
قاصرات الطرف qāṣirāt ’al-ṭarf (ص 760) قاصرات الطرف qāṣirāt al-ṭarf
قَثّاء qaththā’ (ص 738) قِثّاء qiththā’
یفْتَر yafturūn (ص 691) یفْتُرون yafturūn
مَشَیدهٍ mushayyadatin (ص 505) مَشَیدهٌ mushayyadatin
تَسْمِیهَ tasmiyatun (ص 458) تَسْمِیهٌ tasmiyatun

لماّ (ص 851) لمّا
غَبِرَهٌ (ص 659) غَبَرَهٌ
رُومٌ (ص 390) رُومُ یا الرُّومُ (غیرمنصرف است)
فَهَّّمَ (ص 723) فَهَّمَ
تبدیلاٌ (ص 79) تبدیلٌ
قُتُور (ص 736) قَتُور
اولی النَّعْمِهِ (ص 950) اولی النَّعْمَهِ
مَصْرِفً/ مَصْروفً (ص 523) مَصْرِفٌ/ مَصْروفٌ
ابی‌لهب (ص 853) ابولهب

*صفحه کاتبان مرتضی کریمی‌نیا


1.

Penrice, A dictionary and glossary of the Kor-ān, with copious grammatical references and explanations of the text, London: H.S. King, 1873; New York: Biblo & Tannen, 1969; New York: Praeger Publishers, 1971; Lahore: Al-Biruni, 1975; London: Curzon Press, 1976; Delhi: Gaurav, 1987. [Arabic title: Silk al-Bayān fī manāqib al-Qur’ān. Introdution by R.B. Serjeant.]

2.

Lane, Arabic-English Lexicon, London & Edinburgh: Williams and Norgate, 1963-1976.

3.

State University

4.

Mir, Dictionary of Qur’ānic Terms and Concepts, New York: Garland, 1987 (Garland Reference Library of the Humanities, 693). xiv+244pp.

5.

Mir, Verbal Idioms of the Qur’ān, Ann Arbor: Center for Near Eastern and North African Studies, The University of Michigan, 1989 (Michigan Series on the Middle East, No.1) 377pp.

6.

-e-Din Jalali, The Noor Lexicon (Qur’ānic terms) (Arabic – Persian – English), Ahwaz (Iran): Khaledin Publication, 1999. 198pp.

7.

Noormohammadi, The English-Arabic-Persian Dictionary of the Koranic Terms, ed. by Amir Ali Rastrow, Tehran: Rahnama Publication, 1375 Sh. [1996.] 156pp.

8.

Zeb Azmi, A Glossary of the Qur’ān. New Delhi: Goodword Books, 2003. 258pp.

9.

Syamsu, Dictionary al-Qur’ān: al-Qur’ān, Indonesia-English, Denoting Books and Verses, Jakarta: Ghalia Indonesia, 1977. 284pp.

10.

Abdul Karim Parekh, The Easy Dictionary of the Qur’aan; Compiled in the Order of Recitation, translated by A.R. Kamptee, A.R. Abdul Raheem & A.G. Parekh, Delhi: Farid Book Depot Pvt. Ltd., 1996. xviii+181pp; second revised ed., ۱۹۹۸. xxii+۲۴۴pp.
۱۱. واژگان قرآن با زبا‌ن‌های سامی (تألیف مارتین تسامیت، لایدن، ۲۰۰۲) به کلی از سنخی دیگر است. در این فرهنگ به‌جای بیان معادلی انگلیسی برای واژه‌ها و تعابیر اصطلاحی در قرآن کریم، ابتدا به ریشه‌ی لغات و معانی مختلف آنها توجه شده و سپس معادل احتمال آن ریشه و معنا در سایر زبان‌های سامی (عبری، آرامی، سریانی، فنیقی، اکدی، …) بیان شده است. از این نظر، می‌توان این فرهنگ را مشابه با کار ارزشمند محمد جواد مشکور در فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی (تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۷) دانست که البته تنها و تنها ناظر به واژه‌ها و اشتقاقات قرآنی تألیف شده است.

۱۲.

al-Nadawi, Learn the language of the Holy Qur’ān, Chicago: IQRAʼ International Eductional Foundation, ۱۹۸۷. ۴۱۲pp.

۱۳.

Mannān Omar, The Dictionary of the Holy Qur’ān, Arabic Words – English Meanings, with Notes (Classical Arabic Dictionary Combined), Hockessin (Delaware, USA): Noor Foundation – International Inc., ۲۰۰۳. v+۱۰+۲۸۲+۲۸+۶۸۸pp.

۱۴.

Amadeus Ambros, A Concise Dictionary of Koranic Arabic, with the collaboration of Stephan Procházka, Wiesbaden: Reichert, ۲۰۰۴. viii+۳۸۴pp.

۱۵.

of Oriental and African Studies (University of London)

۱۶.

.A.S. Abdel Haleem, The Qur’an: A New Translation, Oxford: Oxford University Press, ۲۰۰۴. xli+ ۴۶۴pp.

۱۷.

Of Qur’anic Studies

۱۸.

Bell, A commentary to the Qur’ān, edited by C.E. Bosworth and M.E.J. Richardson. Manchester: University of Manchester, ۱۹۹۱. Vol. ۱: Sūrahs I-XXIV, ۶۰۸pp. Vol. ۲: Sūrahs XXV-CXIV, ۶۰۳pp.

۱۹.

Bell, The Qur’ān, translated with a critical rearrangement of the surahs, ۲ vols. Edinburgh: T & T. Clark, ۱۹۳۷-۱۹۳۹.

۲۰.

Paret, Der Koran: Kommentar und Konkordanz, Stuttgart: W. Kohlhammer, ۱۹۷۱. ۵۵۹pp. ۲ed ed. ۱۹۷۷. ۵۶۷pp.

۲۱.

Paret, Der Koran: Übersetzung, Stuttgart: W. Kohlhammer, ۱۹۶۲. Rev. ed. ۱۹۷۲. ۵۲۱pp.
۲۲. مفسرانی چون هود بن مُحَکَّم (یا مُحکِم) هُواری و ابن‌أبی‌حاتم به این دیدگاه توجه داشته‌اند. نک. علی‌قلی قرایی، <دلهای ناپاک: تحقیقی درباره عبارت قلوبنا غلف>، ترجمان وحی، ش ۹، شهریور ۱۳۸۰، ص ۱۶ـ۱۷.
۲۳. مانند آیات زیر: ذلک لمن لم یکن أهله حاضری المسجد الحرام (بقره، ۱۹۶)؛ إلا الذین عاهدتم عند المسجد الحرام (توبه، ۷)؛ فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا (توبه، ۲۸)؛
مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.