تحلیل ابن عباس از واقعه عاشورا| محمد علی عسگری
عبدالله بن عباس، شخصیت مهم و شناخته شدهای در تاریخ اسلام است که از او به عنوان نخستین و بزرگ ترین مفسر قرآن و «حبر أمت» یاد میشود. او نیز چون پدرش عباس بن عبدالمطلب در عین حال که هوادار اسلام و دین محمد بود درهمان حال میکوشید تا موضعی مستقل داشته باشد؛ موضعی که میدانی برای مانور آنها بین دو جبهه را فراهم میساخت و موجب آن بود تا ابن عباس بین دو خط معاویه و علی و نوادگان آنها در نوسان باشد.
ابن عباس درعین هواداری و علاقه شدیدی که به حسن وحسین داشت با معاویه و یزید هم بیعت کرد. او از یاران فهیم و صاحب صلاحیت امام علی بود و حتی از سوی او به ولایت بصره گماشته شد اما بعد به علت اختلاسهایی که در بیتالمال داشت مورد خشم و غضب آن امام قرار گرفت و به شدت توبیخ شد.
همین برخورد تند و بیملاحظه علی موجب رنجش ابن عباس و حتی طعن به امیرالمومنین گشت، به نحوی که ابن عباس آن حضرت را متهم به قدرتطلبی و تمایل به جنگ و کشتار مسلمانان کرد و در همان حال برداشت از بیتالمال را سهم طبیعی خود دانست.
تاریخ یعقوبی، نامهای را از ابن عباس نقل میکند که پس از حوادث کربلا به یزید نوشته شده است. دراین نامه وی ضمن انتقادهای شدید به یزید و تخطئه کارهای او بر مظلومیت بیمانند حسین و یارانش در کربلا گواهی میدهد. ممکن است بخشهایی ازاین نامه یا کل آن جعلی و ساختگی باشد. این احتمال نیز وجود دارد که بخشهایی از نامه واقعیت داشته باشد. با پذیرش فرض دوم است که میتوان براین نامه تأمل بیشتری کرد؛ زیرا نویسنده آن فردی شاخص بوده و دراین نامه روایتی را از ماجرای قتل امام سوم شیعیان ارائه میدهد که موجز و درعین حال متفاوت با برخی روایتهای دیگر است؛ قرائتی که به طور خلاصه میشود آن را مستقل و از یک منظر سیاسی توصیف کرد. بهاین معنا که این قرائت درهمان حال که به شدت ضد یزید و خلفای اموی است، از روایات شیعی معمول نیز فاصله دارد. در واقع ابن عباس از موضع یک سیاستمدار مسلمان و مستقل که تجربهای دیرین در تاریخ اسلام دارد و به شدت مخالف نظام حاکم است، ابعاد واقعه عاشورا و سرانجام کار حسین و یارانش را روایت میکند. دراینجا ابتدا خلاصهای ازاین نامه آورده شده و در انتها به سه نکته اشاره میشود:
«…ای بیپدر! گمان نبر اینکه حسین و جوانان بنی عبدالمطلب را کشتی از یاد بردهام. لشکرهای تو آنان را آغشته به خاک، برهنه تن و بیکفن در میان بیابان روی زمین انداختند. بادها برایشان میوزید و گرگها ایشان را دست به دست میگرفتند و کفتارها به نوبت بر آن بدنها هجوم میآوردند. تا خدا کسانی را وسیله ساخت و آن بدنها را کفن کردند. من هرچه را فراموش کنم، از یاد نخواهم برد که حسین بن علی را از حرم پیامبر خدا [مدینه] به حرم خدا [مکه] طرد کردی. آنگاه مردانی را پنهانی بر سر او فرستادی تا غافلگیر او را بکشند. پس او را از حرم خدا به کوفه راندی و او ترسان و نگران از مکه بیرون رفت. حال آنکه اگر در مکه میماند و جنگ را روا میداشت از همه مردم مکه و مدینه فرمان برده میشد. لیکن او خوش نداشت که حرمت خانه خدا و حرمت پیامبر خدا را حلال شمرد. تو مردانی را در پی او به مکه فرستادی تا در حرم با او بجنگند. حسین بدعقیدگی تو را دید و رهسپار عراق شد بیآنکه بخواهد با تو نبرد کند و امر خدا فرمانی انجام یافته بود. اما تو به پسر مرجانه نوشتی تا با سپاهیان راه بر حسین بگیرد و او را دستور دادی تا در کار وی شتاب ورزد و امروز و فردا نکند و اصرار ورزیدی تا او و همراهانش از بنی عبدالمطلب، اهل بیتی را که خدا پلیدی را ازایشان به دور داشته و آنان را بسی پاکیزه کرده است، بکشد. ماییم آن اهل بیت نه مانند پدران بدخوی جفاکار سختگیر و نامهربان تو. سپس حسین به او پیشنهاد سازش داد و خواستار بازگشتن شد. اما کمی یاران را غنیمت شمردید و بر ایشان تاختید و آنان را کشتید، آنچنانکه خانواده کافران را بکشند. چیزی عجیبتر از آن نیست که خواستار دوستی و یاری منی و تو خود پسران پدرم را کشتهای و خون من است که از شمشیر تو میچکد و خون تو یکی از خواستههای من است. به خدا قسم با پدرت بیعت کردم بااینکه میدانستم همه پسران پدرم برای این امر از تو شایستهترند. لیکن شما گروه قریش بر ما فزونی و برتری جستید و سلطنت ما را از ما ربوده به خود اختصاص دادید و دست ما را از حق ما کوتاه کردید. این پیروزی و شادمانی تو را نپاید و پس از آنکه عترت پیامبر خدا را کشتی، خدایت جز اندکی مهلت ندهد تا تو را دردناک بگیرد و نکوهیده و گنهکار از دنیا بیرون ببرد! ای بیپدر زندگی کن. به خدا سوگند آنچه کردهای تو را نزد خدا هلاک ساخت.» (تاریخ یعقوبی ج 2 ص 186)
- همانطور که ملاحظه شد برداشت خاص و مستقل ابن عباس دراین روایت کاملا برجسته است. او ابتدا شهادت قساوتآمیز حسین را توصیف میکند و میگوید هرگز آن را از یاد نخواهد برد. سپس به شرح جزئیات این ماجرا از ابتدا تا انتها میپردازد. وی از این در شگفت است که چطور یزید به خود اجازه میدهد تا با او ابراز دوستی کند. ابن عباس در این نامه خود را صاحب این خون و خونهای دیگری میداند که در گذشته توسط خاندان بنی امیه ریخته شده است. وی درعین اعتراف بهاین جرم و جنایات، میگوید که با معاویه بیعت کرده است. در نگرش ابن عباس خاندان بنی امیه غاصبان حق طبیعی خانواده بنی هاشم بوده و «سلطنت ما را از ما ربوده و به خود اختصاص» دادهاند. همینها زیربنای نگرش سیاسی ابن عباس را تشکیل میدهد. آنجا هم که حسین و یارانش را «اهل بیت» و از خاندان بنیعبدالمطلب معرفی میکند، سهم خود را در آن مورد تاکید قرار داده و میگوید «ماییم آن اهل بیت».
مجموع اینها بیانگر آن است که ابن عباس هرچند به شدت از قتل حسین ناراحت و پریشان احوال است و حتی خود را صاحب این خون میداند و وعده انتقام میدهد و میگوید «خون من است که از شمشیر تو میچکد و خون تو یکی از خواستههای من است»، اما همه این پرخاشها را از موضع یک «متولی» و «زعیم» یک قبیله مطرح میکند نه از موضع یک شیعه داغدار شهادت حسین. ابن عباس به روشنی موضعی سیاسی و نه دینی دارد و در پی ایجاد یک جبهه دیگر در برابر امویان است تا آن «سلطنت» به یغما رفته را باز پس بگیرد. جبههای که به گواه تاریخ بعدها سر از قیام سیاهجامگان خراسان و در نهایت تأسیس دولت عباسی در عراق در میآورد و بنیان خلافتی را میگذارد که چندین قرن سرنوشت مسلمانان را در اختیار خود میگیرد. عباس جد همین خاندان است.
- در تحلیل ابن عباس یک نکته کاملا برجسته و بدیهی وجود دارد و آن اینکه یزید فردی خونریز و جنایت کار بوده و از همان ابتدا کمر به قتل حسین در صورت عدم بیعت بسته است.این برداشت همه تصوراتی را که میگویند یزید ناخواسته وارد این ماجرا شد و یااینکه پس از وقوع حادثه ابراز پشیمانی کرد و قتل حسین را به گردن ابن زیاد انداخت باطل میسازد. همچنین برخی برداشتها به ویژه در بین اهل سنت را مردود میشمارد که میگویند حسین در برابر یک نظام مستقر دینی که ادامه همان خلفای راشدین بود نمیبایست قیام میکرد. به گفته ابن عباس یزید به طور خاص از همان ابتدا امام را تحت تعقیب قرار داده و حتی به کرات تصمیم داشته به صورت مخفی او را غافلگیر و ترور کند. او تمایل داشت کار امام را درهمان مکه یکسره کند و اگر امتناع امام از ایجاد درگیری در حرم خانه خدا نبود، قطعا این جنگ در مکه رخ میداد و به سرزمین کربلا و عراق کشیده نمیشد. ابن عباس میگوید در عراق نیز به دستور مستقیم یزید راه کوفه بر حسین بسته شد. سپس با در تنگنا قرار دادن، او را بر سر دوراهی تسلیم یا شهادت گذاشتند. تاکید ابن عباس بر نکتههایی ازاین دست که فرصت را «غنیمت» شمردید و بهایشان «تاختید» و آنان را «کشتید» نهایت قساوت یزید و سپاهیانش را در برابر حسین و یاران اندک او نشان میدهد.
توصیفاتی که در ابتدای نامه آمده است نیز گواهی روشنی بر یک «مظلومیت» بیبدیل و یک «معصومیت» خدشهناپذیر از ناحیه حسین و اهل بیت اوست.
- در نگرش ابن عباس حسین نیز شخصیت متفاوتی دارد که برخلاف برداشتهای رایج به ویژه در بین شیعیان است. به گفته فرزند عباس، او اهل جنگ نیست و «رهسپار عراق شد بیآنکه بخواهد با تو نبرد کند».این برداشت در نقطه مقابل تصور کسانی است که میگویند حسین از ابتدا برنامهای منظم برای ایجاد یک انقلاب و یک شورش ضد خلافت اموی داشت و از همان ابتدا به قصد این قیام از خانه خارج شد.
همچنین به باور ابن عباس شهادت حسین امری استثنایی یا «امر خدا و فرمانی انجام یافته بود». به تعبیر دیگر تقدیری بود که حسین از آن گریزی نداشت. اشارهای که دو برداشت متضاد را تداعی میکند: یکی برداشت عافیتطلبانی که حسین را در واقعه عاشورا همراهی نکردند و او را تنها گذاشتند، آنگاه برای توجیه عمل خود بهاین امر متوسل شده و گفتند «تقدیر او» شهادت بود؛ دیگر برداشت کسانی که برای حسین یک موقعیت استثنایی و یک تقدیر تاریخی ویژه قائلند و بهخصوص برخی از روشنفکران دینی میگویند حسین از ابتدا «شهادت» را برگزیده بود؛ زیرا احساس میکرد جامعه در شرایطی قرارگرفته است و تنها یک «شهادت» میتواند آن را از خواب غفلتی که بدان دچار گشته بیدار سازد. ازاین منظر شهید «قلب» تاریخ توصیف میشود و موتور محرکی که میتواند آن را از یک حالت بن بست خارج کرده و در مسیری جدید به حرکت در آورد. درعین حال به گفته ابن عباس حسین از چنان محبوبیتی برخوردار بود که اگر در مکه و مدینه میماند و اقدام به نبرد میکرد «همه مردم مدینه و مکه» از او فرمان میبردند. این نکته نیز آشکار میسازد که هدف حسین کسب پیروزی نبوده و حرکت او کاملا با افرادی نظیر عبدالله بن زبیر که خود را خلیفه خواند و بعد در خانه خدا متحصن شد تفاوتی ماهوی داشته است. او نه در پی قدرت و خلافت بود و نه به دنبال پیروزی در جنگ. او با تمام وجود در برابر یک نظام سلطهگر دینی «نه» گفته بود و حاضر بود تاوان این آزادیخواهی شجاعانه و بیمانند خود را با یاران نزدیک و خانوادهاش بپردازد.
به گفته ابن عباس وقتی حسین در سرزمین کربلا گرفتار میشود پیشنهاد صلح [به گفته او سازش] میدهد و قصد بازگشت را دارد. روشن است که این پیشنهاد برای پرهیز از جنگ و خونریزی است نهاینکه حسین حاضر شده باشد از مواضع خود کوتاه آمده یا با یزید بیعت کند، که اگر ماجرا ازاین قرار بود اساسا عاشورایی رخ نمیداد. اما یزیدیان که به لحاظ نظامی، سیاسی و حتی دینی دست بالا را داشتند و خود را کاملا پیروز و برتر میدیدند حاضر نشدند «فرصت» را از دست داده و دراین ماموریت خطیر به اندازه سر سوزنی کوتاهی کنند. نتیجه این جنگ نابرابر کاملا روشن بود.
این بنده خدا نویسنده که فرق بین ابن عباس و برادر او را در مساله احتلاس در بیت المال درک نکرده،چطور اجازه تبیین موضع ابن عباس در خصوص عاشورا را به خود داده است؟؟؟؟
کاش این دوست عزیز معرفی می کردند که برادر ابن عباس چه نام دارد و چرا تا به حال اسمی از او در تاریخ ها نیامده . حاکم و فرمانروای بصره از سوی امام علی مگر فردی غیر از همان ابن عباس مشهور بوده است؟ لابد می خواهید بفرمایید که ایشان اختلاسی نکرده بود و روز عاشورا هم دوش به دوش امام حسین در کربلا مبارزه کرده و به شهادت رسید؟؟؟
مگر چندتا ابن عباس داریم ؟ چرا نام این برادر در تاریخ نیامده و برای اولین بار است که ظاهرا جناب هادی چنین فردی را کشف می فرمایند. در ضمن تاریخ یعقوبی از همان عبدالله بن عباس می گوید که به حبر امت شهرت داشت و نویسنده مقاله هم به همو اشاره کرده است… اتفاقا همه تواریخ می گویند که این عبدالله بن عباس فرماندار امام علی در بصره بود و اختلاس هم کرد و امام او را مورد مواخذه قرار داد.
من عجبم از احاطه شما به آثار تاریخی که اینگونه به نفی وجود یک شخص در آثار تاریخی میپردازید.
نام برادر ابن عباس، عبیدالله بن عباس است که جستجوی کوچک اطلاعات خوبی را به شما میدهد.
اول اینکه مقاله «نقد تاریخی اختلاس ابن عباس» را ملاحظه کنید و اندک مطالعه برای شما سودمند است.علاوه بر مخدوش بودن نفس این اختلاس، ابن ابی الحدید در شرح نهج میگوید که ابن رواندی این اختلاس را مربوط به عبیدالله بن عباس میدانست.
برادر گرامی آن عبیداللهی که شما می فرمایید اولا در زمان معاویه فوت می کند و زمان امام حسین نبوده است تا بتواند تحلیلی در باره واقعه عاشورا داشته باشد یا نامه ای به یزید بنویسد. دوم اینکه همه تواریخ بر این اتفاق نظر دارند که عبدالله بن عباس والی امام علی در بصره بود و همان زمان هم اختلاس کرد و امام عذر او را خواست. حتی اگر آن عبیداللهی که شما می فرمایید درست باشد می گویند او برای مدتی اندک والی امام در یمن بوده است و تازه در زمان امام حسن نیز به او خیانت کرد و در ازای دریافت یک میلیون درهم به معاویه پیوست . من نمی دانم چرا شما بیخودی مغلطه می کنید . می دانیم که بسیاری از شیعیان سعی می کنند مساله اختلاس ابن عباس را لاپوشانی کنند اما این مساله قابل لاپوشانی نبوده و اظهر من الشمس می باشد.
دوست گرامی آقای هادی مثل اینکه خود شما آن مقاله « نقد تاریخی … »را مطالعه نکرده اید . چون آن مقاله اتفاقا در تایید و اثبات اختلاس ابن عباس نوشته شده و اگر ابن ابی الحدید موضعی بی طرف می گیرد بسیاری موضعی روشن اتخاذ کرده و ابن عباس را اختلاسگر می دانند . حتی مامون نیز که جزو خلفای عباسی است به این خطای جدشان اعتراف می کند . شما چرا بیهوده دیگران را متهم به بی سوادی می کنید حال آنکه خودتان یک مقاله را درست نخوانده اید. متشکرم .
دوست عزیز جناب آقای هادی . مثل اینکه خود شما هم آن مقاله را نخوانده اید یا دست کم درست نخوانده اید . زیرا در همان مقاله هم تایید می کند که ابن عباس اختلاس کرده و در نتیجه به خواص هشدار می دهد که مراقب باشند درجه علمی شان مانع اختلاس و فساد نمی شود . در ضمن عبیدالله بن عباس در زمان معاویه فوت می کند و در زمان امام حسین و کربلا نیست که آن را تحلیل کرده یا برای یزید نامه بنویسد. وانگهی تاریخ ها می گویند که عبیدالله بن عباس در یک دوره کوتاه از سوی امام علی فرماندار یمن شد نه بصره .. و بعد هم در دوران امام حسن به او خیانت کرد و به معاویه پیوست… به هرحال دراینکه عبدالله بن عباس مرتکب اختلاس شده تردیدی نیست و بهترین سند هم خطبه های نهج البلاغه در همین باره است .
ظاهرا جناب هادی خودشان هم مقاله « نقد تاریخی … » را نخوانده اند . چون در مقاله اتفاقا صحبت های آقای عسگری تایید و نشان داده می شود که عبدالله بن عباس والی بصره بوده و اختلاس هم کرده است . مقاله نتیجه می گیرد که خواص مراقب باشند مراتب علمی شان بهانه ای برای انجام فساد نشود. از طرف دیگر آن عبیدالله بن عباس که آقای هادی می فرمایند در زمان معاویه فوت می کند بنابراین در زمان عاشورا در قید حیات نبوده که آن را تحلیل کند و برای یزید نامه بنویسد. به نظرم جناب آقای هادی باید با دقت بیشتری تاریخ را مطالعه فرمایند چون عبیدالله بن عباس برای مدتی اندکی والی یمن بود نه بصره .. از همه این ها گذشته اختلاس ابن عباس آنقدر شفاف و روشن است که هیچ کس در آن تردیدی ندارد و سخنان امام علی در نهج البلاغه بهترین شاهد بر این ادعاست. موفق باشید .