مذاکرات هسته‌ای و بازسازی صلح حدیبیه؟

با تحلیل شرایط بین‌المللی جمهوری اسلامی و اوضاع منطقه‌ای و جهانی، به‌نظر می‌رسد که قائل‌شدن به شرایط زمانی مشابه صلح حدیبیه در برهه کنونی، چندان دور از واقعیت نیست.

در صلح حدیبیه، شاهد نمونه واضحی از مدارای پیامبر با سران مشرکین در حجاز هستیم؛ به گونه‌ای که توجیه‌ناپذیر جلوه‌کردن نرمش رسول خدا در آن مقطع،‌ اکثریت قاطع اصحاب را به تحیّر و تزلزل و حتی به سرکشی از اجرای فرمان پیامبر کشاند. حکایت این نرمش بزرگ سیاسی به‌طور خلاصه از ابن­سعد در طبقات، واقدی در مغازی، طبری در تاریخ طبری و ابن­اثیر در الکامل، این‌گونه است: 

 

پس از جنگ احزاب و هم‌دستی اکثر قبایل و اقوام حجاز علیه مسلمین (در سال پنجم هجری)،‌ رسول خدا بر اساس خوابی که دیده بود (که وارد خانه کعبه شده و سر خود را تراشیده و کلید خانه را دست گرفته است) تصمیم به عمره گرفت. لذا مسلمین، با شتران قربانی راهی مکه شدند. شرایط به‌گونه‌ای بود که هیچ‌یک از اصحاب در فتح و غلبه،‌ تردید نداشت. خصوصاً پس از ناکامی‌ای که قریش از ائتلاف با احزاب حجاز در جنگ خندق (احزاب) چشیده بود و خوابی که از رسول خدا شنیده بودند. آنان در راه مکه همراه پیامبر اِحرام نیز بستند و تلبیه گفتند.

 

اما قریش که عمره را بهانه‌ای برای ورود به مکّه و تحقیر اقتدار خویش می‌دید، تصمیم به ممانعت گرفت. بنابراین اموال زیادی جمع آوردند و قبایل اطراف را نیز با بخشش‌هایی به همراهی خود فراخواندند. آن‌گاه مقدّمه سپاه مشرکین به فرماندهی خالد بن ولید در برابر گروه هزار و شش‌صد نفری مسلمین صف کشیدند و پیامبر هم در حدیبیّه مستقر گردید.

 

چراغ سبز صلح از سوی پیامبر

اینجا بود که فرستادگان قریش از تمایل رسول‌الله برای انعقاد معاهده امنیّتی و صلح موقّت،‌ مطلّع شده و به سوی ایشان روانه شدند؛ چرا که دو دلیل عمده برای وجود چنین تمایلی در میان سران قریش وجود داشت:

طبق فرموده پیامبر – قریش نیز از جنگ به ستوه آمده و طاقت ضررهای مالی و جانی بیشتر را در خود نمی‌دید. به‌ویژه اینکه شریان حیات اقتصادی مکّه – گذرگاه تجاری به شام – از سوی مسلمانان مدینه ناامن شده و کاروان‌های تجاری آنها به تعطیلی کشیده شده بود.

سال گذشته و در جریان جنگ احزاب (و پس از دو جنگ خونین بدر و اُحد)، قریش تمامی سرمایه و توان خویش را پشت درب­های مدینه آورده بود. واقعاً قریش بعد از بسیج­کردن تمامی احزاب حجاز و صَرف هزینه­های بسیار برای ساقط­کردن حکومت مدینه، چه کار دیگری می­توانست انجام دهد؟ جنگ احزاب، آخرین تیر ترکش نظامی قریش علیه مدینه بود که با وجود صَرف هزینه­های فراوان مالی و اجتماعی، با شکست مواجه شده بود. قریش پس از جنگ احزاب، آرام‌آرام به این نتیجه رسیده بود که چاره‌ای جز به رسمیت شناختن حکومت مدینه و تعامل با آن ندارد.

 

مانور اقتدار و قاطعیت در ضمن مذاکرات صلح

یکی از سفرای اعزامی رسول خدا برای صحبت با سران قریش، عثمان بن عفان بود. جایگاه قبیلگی عثمان و عضویت وی در طایفه بنی‌امیه، سپر حمایتی خوبی برای جان او بود. اما مشرکین، عثمان را به گروگان گرفتند. اینجا بود که هم‌زمان با انجام مذاکرات صلح، رسول خدا دستور بیعت مجدّدی تا پای اهدای خون را صادر فرمودند و مسلمانان زیر درختی با ایشان بیعت کردند که به بیعت رضوان مشهور شد و در سوره فتح نیز بازتاب یافته و مورد رضایت خداوند قرار گرفته است.

اقتدار پیامبر که در جریان بیعت مجدّد پیش چشم مذاکره‌کنندگان قریش قرار گرفت و ضربه­های فراوان مالی و جانی که قریش از رویارویی با مدینه متحمّل شده بود، مذاکرات صلح را به توافق نزدیک ساخت. البته مذاکراتی که با چانه‌زنی­های بسیار همراه شد و صدای طرفین مذاکره را در طول صحبت، بالا می‌بُرد.

 

اعتراضات گسترده اصحاب به رسول خدا و مفاد صلح‌نامه

وقتی این گفت‌وگوهای طولانی به سرانجام رسید و قرار نوشتن صلح‌نامه گذاشته شد، برخی صحابه نزد پیامبر آمدند و گفتند: مگر ما مسلمان نیستیم؟ رسول‌الله فرمود: آری. گفتند:‌ پس چرا در دین خود اظهار خواری و کوچکی کنیم؟ حتّی عمر بن خطاب در زمان خلافتش به ابن‌عباس گفت: اگر در آن روز گروهی را می‌یافتم که از مسلمانی دست بردارند، من نیز چنین می‌کردم.

 

جالب اینکه مفاد قطعنامه بیشتر به سود سران فتنه قریش تنظیم شده و پیامبر هم از درخواست اولیه­اش برای ورود به شهر و عمره‌گذاشتن کوتاه آمده بود که این مسئله برای اثبات اقتدار و تفوق هر طرف، جنبه حیثیّتی داشت. مسلمانان باید به مدینه بازمی‌گشتند و سال آینده به مدت سه روز حقّ ورود به مکّه برای انجام عمره را داشتند. در ضمن هرکدام از مسلمین که از مکّه به مدینه پناهنده می‌شد باید به قریش تحویل می‌گردید، اما هر یک از اهل مدینه که به مکه پناهنده می‌شد، همان‌جا می‌ماند! و البته مسئله آتش‌بس ده‌ساله و امنیت جانی طرفین و آزادی راه‌ها و… نیز به امضا رسید که این بند قرارداد هم علی­الظاهر به سود مکه بود؛ زیرا فرصت تجارت از راه‌های امن به شام را دوباره در اختیار ایشان می‌گذاشت.

 

بار دیگر جمعی از صحابه به سراغ پیامبر آمدند و از وعده فتح مکه و طواف کعبه پرسیدند، «حال آنکه قربانی‌هایشان هم به خانه خدا نرسید». و رسول خدا پاسخ دادند: به شما گفتم که در این سفرتان وارد مکه می‌شوید؟ گفتند:‌ نه. فرمود: به­زودی چنین خواهد شد. حتی هنگام نوشتن صلح‌نامه نیز عده­ای از مسلمانان به پیامبر اعتراض می‌کردند که «چرا باید در دین‌داری خود، باج بدهیم؟» و رسول خدا ایشان را آرام می‌فرمود و با دست اشاره می‌کرد که ساکت باشند.

 

پس از فراغت از نوشتن قرارداد صلح، رسول الله به اصحاب خویش فرمود: برخیزید و قربانی‌های خود را بکُشید و سرهایتان را بتراشید! ولی هیچ‌کس – جز معدودی – این فرمان را اجابت نکرد. پیامبر سه بار تکرار فرمود و ناراحت به خیمه‌اش بازگشت. او در گلایه به امّ‌سلمه فرمود: «جای شگفتی است. در حالی که گفتار مرا می‌شنوند و به صورتم نگاه می‌کنند». سپس خود ایشان کاردی به دست گرفت و قربانی خود را ذبح کرد. آن‌گاه سایرین هم ناچار به پذیرش شدند.[1]

 

ملاحظات پیامبر در برخورد با سران شرک

اما پس از قرارداد صلح که به ظاهر، نوعی کوتاه آمدن بود، به‌واسطه برقراری امنیت و گسترش ارتباطات و آشنایی اعراب با جامعه مدینه و تعالیم قرآن، حجاب شبهات و سوء تفاهم‌ها کنار رفت و گروه بسیاری به مسلمین اضافه شدند که شمارشان بیشتر از تعدادی بود که از آغاز بعثت تا آن روز،‌ اسلام آورده بودند.

 

در واقع تمام تبلیغات منفی و جوسازی‌های قریش علیه مسلمانان و حکومت مدینه با امکان رفت و آمد به جامعه مدینه­ النبی و آشکارشدن حقایق، خنثی گردید و طیف بسیار گسترده‌ای از توده و سران حجاز را که یکی دو سال قبل در جنگ احزاب علیه مسلمین متفق شده بودند، به جبهه مدینه ملحق ساخت. به نوشته طبری، هرکس ادراک و انصافی داشت، مسلمان گردید و به نظر واقدی، برای اسلام، فتحی بزرگتر از صلح حدیبیه نبوده است و به گفته برخی صحابه «مردم در آن روز (حدیبیّه) کوتاه‌فکر بودند و از آنچه پیامبر می‌کرد، خبر نداشتند و همواره بندگان عجله می‌کنند و خداوند، این‌چنین نیست.»[2]

 

گسترش دعوت به وراء حجاز و ارسال نامه برای قیصر روم و پادشاه ایران از دیگر ثمرات این صلح‌نامه بود. آن‌گاه که خاطر رسول خدا از دشمن شماره یک مدینه جمع شد و امنیت پایتخت نوپای اسلامی تا حدّ زیادی تضمین گردید،‌ به مأموریت خویش در جنبه­ ها و جبهه­ هایی دیگر روی آورد؛ حال آنکه در صورت تداوم جنگ با قریش، باید تمرکز و قوای خویش را بر آن می‌گماشت و تا مدّت‌ها گرفتار آن می‌بود.

 

در راه بازگشت از حدیبیه نیز سوره فتح بر پیامبر نازل شد و این واقعه را «فتح مبین» نامید. (إنّا فَتحنا لَک فتحاً‌ مُبیناً) البته در همین سوره یکی از علل صلح، وجود زنان و مردان مؤمن در مکّه معرّفی شده که اگر آتش جنگ شعله‌ور می‌شد، ایشان را نیز به کام خود می‌کشید: «و هو الّذی کفّ ایدیهُم عَنکُم و ایدیَکُم عنهُم بِبَطن مکّه مِن بَعد أن أظفَرکُم علَیهم … و لولا رِجالٌ مؤمنون و نساءٌ مؤمنات لَم تَعلَموهم أن تَطؤهُم فَتُصیبَکُم مِنهُم معرّه بِغَیر علمٍ لِیَدخُل الله فی رحمتِه مَن یَشاء لَو تزیّلوا لَعذّبنا الّذین کفروا مِنهُم عذاباً ألیماً» (اوست که دست­های شما را از ایشان و دست­های ایشان را از شما بازداشت … اگر بیم آن نبود که مردان و زنان مؤمن را که نمی­شناسید آسیب زنید و از این بابت بدون اینکه بدانید به گرفتاری درآیید، [اجازه کارزار یافته بودید اما نیافتید] تا خدا هرکه را بخواهد به رحمت خویش داخل کند و اگر کاملاً از هم متمایز و جدا بودید، کافران را عذاب می‌کردیم، عذابی دردناک.)[3]

 

صلح حدیبیه را می‌توان تحمیلی از سوی پیامبر بر اهل مدینه ارزیابی کرد که با دریافت صحیح موقعیت نظامی و اقتصادی قریش و فرصت‌های بزرگی که پس از برقراری صلح در اختیار مسلمانان قرار می‌گرفت،‌ صورت پذیرفت. این معاهده در حالی امضا گردید که با لحاظ حکم اوّلی کافر حربی، می‌توانست به یک نبرد نظامی و تمام­عیار با سران فتنه­گر قریش تبدیل شود؛ آن‌هم یک‌سال پس از ائتلاف سنگینی که قریش در جنگ احزاب علیه حکومت مدینه ایجاد کرده بود. اما وجود مصالح اهمّی از جمله آنچه ذکر شد (جذب بدنه مردمی حجاز و سران قبایل و شخصیت‌های تأثیرگذار عرب که تا آن روز حامی قریش بودند، و برملاشدن تبلیغات دروغ سران مکّه درباره خشونت‌ورزی و جنایت‌کاری مسلمانان) مانع اجرای این حکم بود. کما اینکه پس از صلح حدیبیه، آن‌چنان موقعیت اجتماعی قریش در حجاز تضعیف گردید که تنها دو سال پس از آن – در سال هشتم هجری – بدون هیچ‌گونه مقاومت نظامی، تسلیم سپاه عظیم رسول خدا شدند و مکه به‌راحتی به تسخیر اسلام درآمد.

 

با تحلیل شرایط بین‌المللی جمهوری اسلامی و اوضاع منطقه‌ای و جهانی، به‌نظر می‌رسد که قائل‌شدن به شرایط زمانی مشابه صلح حدیبیه در برهه کنونی، چندان دور از واقعیت نیست.

البته نویسنده درباره اینکه آیا واقعاً رهبر انقلاب نیز با چنین تحلیلی، وارد موضوع شده یا نه، تردید دارد؛ چراکه برخی جملات مؤیّد و برخی عبارات مخالف این تحلیل در کلام ایشان دیده می‌شود و نمی‌توان به‌طور قطع، این تحلیل را به رهبری انقلاب نسبت داد.

 

همچنین اینکه آیا تمام آنچه گروه مذاکره‌کننده انجام می‌دهد، درست و مورد تأیید است، بحث دیگری است؛ یعنی قائل‌شدن به اینکه شرایط زمانی کنونی، شبیه شرایط زمان صلح حدیبیه باشد، الزاماً به این معنا نیست که تمام جزئیات مذاکرات نیز به‌درستی انجام می‌گیرد و روشن است که این سخن به معنای ردّ نتیجه مذاکرات هم نیست؛ لااقل در حدّ یک مخاطب عامّ، به نظر می‌رسد مفاد برنامه اقدام مشترک ژنو، آن‌گونه که برخی سعی دارند جا بیندازند، مصداق «خیانت» یا «خبط بزرگ» یا «قرارداد ننگین» یا عناوینی شبیه به اینها نیست.

—————————————————————————————————–

* پژوهشگر حوزه علمیه قم

[1].ن.ک: الطبقات الکبری، ترجمه، ج2، صص104-93 / المغازی، ترجمه، متن، صص464-434 / تاریخ الطبری، ترجمه، ج3، صص1124-1113 / الکامل فی­التاریخ، ترجمه، ج7، صص236-230

[2]. المغازی،‌ ترجمه، متن، صص467-464 / تاریخ الطبری، ترجمه، ج3، صص1126

[3]. سوره فتح، 25و24

 
با تحلیل شرایط بین‌المللی جمهوری اسلامی و اوضاع منطقه‌ای و جهانی، به‌نظر می‌رسد که قائل‌شدن به شرایط زمانی مشابه صلح حدیبیه در برهه کنونی، چندان دور از واقعیت نیست.

مهدی همازاده ابیانه*

مطالب مرتبط
منتشرشده: 2
  1. با سلام و احترام اما در صحبت ها امثال شما می فرمایید که به روش امام حسین عمل کرده ایم آیا حسین با کسی صلح کرد؟ آیا حسین بیعت خود را حتی برای زنده ماندن خود با یک جرعه آب معامله کرد هیهات من الذله که حسین این گونه نبود و این تهمتی بزرگ به صاحت حسین بود که او با 72 تن از یاران خویش قیام برای اقامه دین کرده بودند و در آن محاصره و در آن تشنگی عظیم و بیم بی پناهی نوامیس خود ، در راه خویش هیچ شکی را محلی از اعراب ندانست . پس شما را که خود را با این تفکر آویخته اید که دین از سیاست جداست پس اینگونه باشید و خود را در زمانی که منافع خویش را در آن می بینید به دین نچسبانید که در پنها آن باشید خدواند هم او که شنوای داناست

  2. سالار

    سلام وقتی میبینم یک روحانی این چنین سهل اندیش و فاقد بینش سیاسی است واقعا تاسف میخورم و احساس خطر میکنم که نکند ایشان این طرز فکر را بالای منبر نیز به مخاطبین خود تسری دهد ، اگر پیامبر را در جایگاه ولی فقیه آن زمان قرار دهیم و مقام معظم رهبری را ولی فقیه زمان حال چگونه نظرات این دو را با هم جمع میبندید؟ پیامبری که خود تشخیص بر ورود شخصی به این مذاکره داد و رهبر امروز که می گوید من به این مذاکرات خوش بین نیستم و بارها اعلام کردند امریکا بد عهد است و رابطه با امریکا بدون سود و پر از ضرر است ،پیغمبر مذاکره کرد نه معامله ، پیامبر از سوراخ اعتماد به دشمن چندین بار نیش نخورد ، این قیاس انقدر مع الفارق است که انسان را به خنده و افسوس وادار می کند ، بصیرت بصیرت بصیرت
    تا این طرز فکر سطحی بر دولت و خواص ما غالب باشد ، فاتحه کشور راباید خواند

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.