سودای عدالتِ حکیمی| مهدی دلیر
محمدرضا حکیمی را به ایده عدالتِ او میتوان شناخت. عمده دغدغه او حول همین محور بود. معتقد بود که عدالت، سبب سازِ قوام یک اجتماع میگردد. میگفت که اسلام، تنها به حقیقت دعوت نکرده است. بلکه محورِ اسلام بر اساس عدالت است.
حکیمی میگفت که پیامبران تنها مردم را به حقیقت دعوت نکردهاند. بلکه به عدالت نیز فراخواندهاند. پیامبران فقط از حق و باطل و کفر و دین سخن نگفتهاند، بلکه از عدل و ظلم هم سخن به میان آوردهاند. وی تفاوت پیامبران با فیلسوفان و مصلحان را هم در همین نکته میدانست. میگفت که پیامبران به حقیقت و عدالت توأمان دعوت کردهاند؛ بر خلاف فیلسوفان و مصلحان که صرفاً از حقیقت سخن میگویند.
حکیمی این عدالت ورزی را اغلب در رویکردهای اقتصادی دنبال میکرد. شاید تحت تأثیر نظامهای مادی اشتراکی که رواج یافته بود، این رویکرد را برگزید. خود در جایی گفته بود که: «مبارزه با تکاثر و سرمایه داری و صاحبان سرمایه و نظامهای مادی اشتراکی تنها بر مبنای هدفهای مادی و سیاسی آغاز میشود؛ ولی اسلام در مبارزه با متکاثران و سرمایه داران، هدفهای مادی و معنوی هر دو را با هم در نظر دارد». وی تأکید کرده بود که اسلام دشمنِ سرسختِ این گونه نظامهای اقتصادی است. نظامهایی که صرفاً به امور مادی میپردازند و از هدفهای معنوی به دورند.
به نظر میرسد حکیمی میکوشید تا آلترناتیوی در مقابل سیستمهای اقتصادی رایج که فراگیر شده بود ترسیم کند.
او چنان بر محوریت اقتصاد در عدالت تأکید داشت، که اساسِ دین را در پیوند با اقتصاد و معیشت تعریف میکرد. در تعبیری گفته بود که: «نان ستون نماز است، و نماز ستون دین. بنابراین نان نیز ستون دین است. این است اصالت اقتصاد در اسلام».
وی بسنده کردن به تئوریهای اقتصادی و دلخوش بودن به آن را بر نمیتافت. میگفت که اقتصاد میباید از مرتبه ذهن فراتر رفته و به میدان عمل بیاید. معتقد بود که تحقق جامعهای عادلانه، صرفاً یک آرمان و خواسته دور از ذهن نیست. در قرآن مجید و همچنین در سخن امامان (ع) به آن تأکیدهای بسیاری شده است. لذا تحقق این عدالت، امری است که امکان وقوع دارد. در همین خصوص معتقد بود که اقدام برای استقرار جامعهای عادل، از مهمترین واجبات عقلی و شرعی است.[1]
حکیمی در تعبیری عنوان کرده بود که چگونگی برخورد امامان معصوم با مشکلات مردم به این صورت بوده است که در ظرف واقع برای تحقق آرمانهای خود کوشیدهاند؛ نه در ظرف ذهن. تا آنجا که برخی از امامان، خود وسائل خوراک و زندگی را برای فقرا میبردند. به تعبیر حکیمی: لازمه عینیت گرایی، حضور در میان مردم و درک مشکلات آنان از نزدیک است.[2]
وی سپس به دنبال مصداقی از این عدالت میگشت و عنوان میکرد که: مصداق جامعه عادلانه و بدون فقر، جامعهای بود که امام علی (ع) در مدت کوتاه حکومت خود در کوفه ایجاد کرد. در این جامعه، رفاهی نسبی برای مردمان شهر به ارمغان آمد.[3]
این سخن محمدرضا حکیمی، بن مایه ایده او در خصوص عدالت بود. وی به عدالت اقتصادی میاندیشید. روشی که برای استقرار این عدالت در نظر داشت، همان شیوههایی بود که در متون دینی از آن سخن به میان آمده است. اقتصاد در زمان کنونی را بر مبنای رفتارهایی تنظیم میکرد که در جامعه صدر اسلام به انجام رسیده است. حکیمی مخالفت تام و تمامی با ثروت اندوزی داشت. از پیامبر (ص) نقل میکرد که گفته بود: «ما پیامبران برای جمع آوری مال برانگیخته نشدیم. بلکه برای انفاق کردن آن انگیخته شدیم»[4] وی در تعبیری عنوان میکرد که پیامبر اسلام همان گونه که برای کارزار با کفار بت پرست برانگیخته شد، مأمور بود با اشرافیت قریش، معیشت افراطی و داراییهای مشکوک آنها نیز مبارزه کند. و همان گونه که فرعون در دریا غرق شد، قارون نیز توسط زمین بلعیده و هلاک شد.
بر این اساس بود که او ثروت اندوزی را به هیچ نحو در جامعه جایز نمیدانست. بارها به ثروت اندوزان انتقاد کرد. گفت که آنها تصور میکنند که به زحمتِ خود به مال و مکنتی دست یافتهاند. در حالی که ثروت اندوزی آنها نشان از جامعهای بیمار است. وی در همین خصوص، به عالمان و حاکمان تذکار میداد تا ابتدا آنها به عدالت اقدام کنند.
ایدههایی برای عدالتِ اقتصادی
ایده محوری حکیمی بر این بود که اگر حاکمان و عالمان به عدالت رفتار کنند، جامعه نیز میتواند راه اصلاح و عدالت را در پیش گیرد. در تعبیری گفته بود که «اسلام از بالا شروع میکند و خوبیها و بدیها را اول در بالا میبیند و بعد در پایین». از همین رو میگفت که حاکمان و عالمان میباید اصلاح شوند و مقدمات عدالت در جامعه را ایجاد نمایند.
راهکارهایی که حکیمی در خاطر داشت، و از آن انتظار عدالت ورزی را در جامعه میبرد، همگی نسَب به دنیای سنت میبرد. در لا به لای متون میگشت تا شیوه عدالت ورزی و تحقق اقتصادی عادلانه را در زمانه صدر اسلام بیابد. میکوشید تا آن را برای زمانه حاضر برکشد و همچنان عمل به آن را برابر با عدالت بداند.
حتی آنجا که اقتضائات دنیای جدید را میپذیرفت هم، مبنای سخن را از آموزههای دنیای سنت استخراج میکرد. به عنوان نمونه، معتقد بود که مستضعفان در جامعه میباید مورد تکریم قرار گیرند. سخن آنها میباید به گوش حاکمان برسد. گفته بود که حزبی به نام حزب مستضعفان تشکیل شود و شرط شود که در ردههای بالای آن، فردی که از خود خانهای دارد پذیرفته نشود تا بفهمد نداشتن یعنی چه؟[5]
یا در جایی دیگر گفت بود که مجلهای به نام «مستضعفان» میباید منتشر شود. این مجله حال و روز قشرهای مختلف مردم محروم را انعکاس دهد. در محتوای آن علاوه بر بیان وضع محرومان، باید وضع زندگی قارونی و سرمایه داران جامعه را افشاء کنند. خود مجله نیز باید با کاغذی کاهی، جلد کاغذی و کم هزینه تهیه شود.[6]
او معتقد بود که فقر و محرومیت مردم میباید همیشه پیش چشم باشد. حتی به جامعه پزشکان توصیه کرده بود که باید دانشکده پزشکی در محلی ساخته شود که انسانهای فقیر و محروم در آنجا سکونت و رفت و آمد دارند؛ تا فارغ التحصیلان در دوره تحصیل، به سیاهبختی انسانها بنگرند و روزگار آنان را ببینند و بر نابسامانی مردم وقوف یابند. به اساتید کهنسالِ پزشکی هم پیشنهاد داده بود که فیلمهایی از وضع زاغهها و مردمِ تیره روزِ دهات و امثال آن تهیه کنند و برای دانشجویان رشتههای پزشکی به نمایش بگذارند و هر گونه که بشود ارزش انسان را در شخص پزشک تزریق کنند.[7]
او در توصیهای به حاکمان گفته بود که حاکمان اسلامی باید با متکاثران قطع رابطه کنند و به هم نشینی با بینوایان بپردازند. چنانکه پیامبر به فقرای اصحاب خود فرمود: زیستن با شما باد و مردن با شما.[8] یا در جایی دیگر و در توصیهای گفته بود که: والیان میباید مواردی را در نظر داشته باشند، از جمله عدم اجازه جمع آوری مال، لزوم هم سطحی زندگی حاکم با ضعیفترین فرد، عدم طرفداری از نزدیکان، عدم قبول هدیه، کنار نگه داشتن خود از مالکیت یا داشتن ساختمان.
ایدههای حکیمی و اقتضائات دنیای امروز
این توصیههای محمدرضا حکیمی را در نظر بیاورید و با اقتضائات دنیای جدید برآورد کنید. آیا همچنان هدیه نگرفتن از مردم، نداشتن یک ساختمان، زیستن با فقرا میتواند چارهای برای اقتصاد باشد؟ آیا میتوان امروزه با کارتلهای بزرگ اقتصادی مراودهای نداشت و همچنان اقتصاد را به سامان نگه داشت؟ دنیای امروز، دنیای سیستمهاست. به افراد بسنده نیست. اینکه حاکمی با فقرا بنشیند و یا با اغنیاء، درمانی بر اقتصاد نمیکند. امروزه، سیستمهای اقتصادی است که میباید تدبیر امور کند. سیستمهای اقتصادی است که جامعهای را غنی یا فقیر میکند. اگر سیستمی معیوب بود، به هر میزان هم که حاکمان با فقرا نشست و برخاست کنند، ثمرهای به همراه نمیآورد. امیدی به بهبود اوضاع فقرا نیز وجود ندارد. حکیمی حتی راه اداره اقتصادی یک کشور را نیز در زکات و خمس و جزیه میدید.
وی از موضوعی سخن میگفت تحت عنوان غنای تکاثری. به این معنا که برخی ثروتمندان به سبب ثروتشان، هر روز ثروتمندتر میشوند. حکیمی این را مخالف با روح اسلام میدانست. میگفت که اسلام این نحوه مال را قبول ندارد. در مواجهه با چنین اموالی معتقد بود که حاکمیت اسلامی میباید آن را مصادره کند. نه اینکه بر آن مالیات وضع کند. وی میگفت که اسلام مالیتِ این اموال را نمیپذیرد، نه این که آن را به رسمیت بشناسد و بر آن مالیاتهای سنگین وضع کند.[9]
اینگونه مواجه او، با اقتضائات امروزِ دنیای اقتصاد همخوانی ندارد. حکیمی تفکر سیستمی را در اقتصاد باور نداشت. یکی از وظایف حاکمان را رساندن اموال به دست محرومان میدانست. جالب آنکه در این خصوص هم معتقد بود که: «باید اموال به طور مستقیم به دست خود محرومان یا خانوادههای آنها برسد، نه از طریق بنیادها و نهادها و نه با ساخت بناها و تأسیسات فرهنگی».[10] وی با نهاد و بنیادهایی اینچنینی موافقتی نداشت.
اینگونه مواجهه حکیمی با اقتصاد در جامعهای که هر روز مناسبات پیچیدهتری میباید، کمتر میتواند ثمربخش باشد. اگر در جهانِ امروز همچنان به نگرشی فرد محور دل خوش باشیم و انتظار رساندن کمک به محرومان در سر بپرورانیم، اگر همچنان، نشست و برخاست حاکمان با محرومان را سبب ساز بهبود اوضاعِ فقرا قلمداد کنیم، چندان نمیتوان به اقتصادی عادلانه امید داشت. دنیای جدید اقتضائات خود را دارد. اگر عدالت در زمانهای، ارزاق را به محرومان رساند و سبدها را بر شانه گذاشتن و به درب منزل محرومان رفتن محقق میشد، امروز چنین عملی جز به معدودی از افراد مساعدت رساندن، ثمرهای ندارد. میباید به نظم اقتصادی دنیای امروز احترام گذاشت. شاید عدالت در ترسیم یک سیستم فعال و اثرگذار اقتصادی باشد. شاید معنای عدالت در دنیای امروز تغییر کرده باشد. چرا که عدالت همیشه مقبول است، اما شیوههای دست یابی به آن میتواند تغییر کند.
ارجاعات:
[1] حکیمی، عدالت اقتصادی و اجتماعی اسلام، صص 359-360
[2] محمد رضا حکیمی، شرف الدین، صص 162-164
[3] عدالت اقتصادی و اجتماعی اسلام، ص 358
[4] محمدرضا حکیمی، الحیاه، ج 6، ص 76
[5] همو، قیام جاودانه، ص 228
[6] همو، نان و کتاب، صص 50-51
[7] همو، فریاد روزها، صص 75-76
[8] الحیاه، ج 4، ص 596
[9] الحیاه، ج 5، ص 73
[10] محمدرضا حکیمی، گزارشی درباره الحیاه، صص 36-39