دگردیسیهای یک داستان| ایمان تاجی
نگاهی به کتاب «در جستوجوی بودای مسیحی»
کتاب «در جست و جوی بودای مسیحی» به نویسندگی دونالد لوپز و پِگی مَککراکِن در سال 2014 در 262 صفحه منتشر شده است. هر دو نویسنده از استادان دانشگاه میشیگان هستند. دونالد لوپز بوداپژوه بسیار معروفی است و کتابهای بسیاری پیرامون تاریخ و مذهب بودا منتشر کرده است. کتاب در هفت فصل به علاوۀ یک نتیجهگیری سامان یافته است. محققان منشأ داستان را از روایت هندی آن پی گرفتهاند و براساس توالی تاریخی تحولات و دگرگونیهای ایدوئولوژیک آن را در اسلام و سپس مسیحییت بررسی کردهاند. در این نوشتار، کتاب به صورت خلاصه معرّفی شده است.
داستانِ بودای هندی
پس از زندگیهای متعدد و تولدهای متوالی، قرار است بودا برای آخرین بار متولد شود. این بار او به عنوان تکفرزندِ پادشاهی در دامنههای هیمالیا وارد چرخۀ حیات کرۀ خاکی میشود. پس از تولد فرزند، پادشاه منجمان را فرامیخواند تا از آیندۀ او باخبر شود. همۀ منجمان متفقالقول میگویند که این فرزند اگر دنیادار بماند پادشاه بزرگی بر روی زمین خواهد شد، اما اگر ترکِ دنیا کند بودا میشود. اما بزرگترینِ منجمان نظرش قطعی است: او حتما بودا خواهد شد.
پادشاه نام فرزند را سیدارتا میگذارد یعنی کسی که هدفش را به انجام خواهد رسانید. پادشاه بیمناک برای از دست دادن وارث خود، فرزندش را در قصری دور از هر گونه رنج و درد و پیری نگاه میدارد. اطرافِ او را از جوانان برومند و زیبا پر میکند و بدین ترتیب تا سالها سیدارتا از پیری، بیماری و مرگ بیخبر است. او پس از آنکه در بیست و نه سالگی با دختری زیبا ازدواج میکند و فرزندی از این ازدواج حاصل میشود، تصمیم میگیرد قصر را ترک کند.
یکی از روزها شاهزاده اصرار میکند تا از قصر بیرون بیاید، پادشاه به اکراه میپذیرد، اما دستور میدهد که در راه هرچه رنگی از پیری و بیماری و مرگ داشته باشد، پاک کنند. ندیمان مسیر گردش شاهزاده را فرش کرده و به عطر آگین و به گلها آذین و خُنیاگران را میگمارند تا شاهزاده در سرخوشیِ تمام مسیر خود را طی کند.
به رغم تلاشهای درباریان، شاهزادۀ ارّابهسوار در اولین سفرش پیرمردی موسفید و بیدندان، گوژپشت و عصا به دست را میبیند. از همراهان میپرسد و آنان نیز به اجبار صادقانه میگویند که او انسانِ پیری است و این تقدیر در پیشانی همۀ انسانها نوشته شده. در سفر دوم، مرد مریضی در راهِ شاهزاده قرار میگیرد. در سفر سوم شاهزاده زن و فرزندانی را میبیند که جسد بیجان همسر/پدرشان را، مویهکنان به دوش میکشند. در سفر چهارم او تارکِ دنیایی را ملاقات میکند و از متانت و آرامش او در شگفت میشود. شاهزاده جلو میآید و از رازِ کنارهگیری او از دنیا میپرسد، تارکِ دنیا جواب میدهد که من به دنبال رهایی از مرگ و یافتن زندگی جاودانهام.
سیدارتا پس از این قصر را ترک میکند و راهِ رهبانی و دنیاگریزی پیشه میکند و رهایی از چهار رنجِ زندگی، «تولد، پیری، مریضی و مرگ» را در کنارهگیری از دنیا میبیند. در برخی از گزارشها، همراهانِ شاهزاده که پس از ارابهسواری تغییر حالات او را میبینند به دستور پادشاه، او را به باغی میبرند مملو از دخترانِ زیبا و جوان، به امید اینکه شاهزاده با دیدن این پریرویانِ نغز پایش بلغزد. اما او هیچ دگرگون نمیشود و میگوید که زیباییِ زندگی ظاهری است و با پیری، مریضی و مرگ همراه است. بدینترتیب او نمیتواند بیتوجه به این رنجها، لذت را در زیباییهایِ گذران جسمی و شهوی ببیند.
البته روایتهای مختلف هندی از زندگی بودا تفاوتهای بسیار دارند، در برخی از آنها در همان شب آخری که شاهزاده در قصر به سر میبرد، با همسرش همخوابگی کرده و نطفۀ فرزندی از او در آنجا بسته میشود. اما در برخی روایاتِ دیگر او شبی قصر را ترک میکند که فرزندش به دنیا میآید. پس از ترکِ قصر او سالها ریاضت و گرسنگی میکشد و سرگردان در بیایانها زندگی میکند تا روزی بیداری و اشراق[1] به سراغش میآید و او که هیچ مکتب نرفته و استادی ندیده بود، از آن پس به تعلیم آموختههای درونی خود به دیگران میپردازد. در این میان البته پدر او یعنی پادشاه تلاش فراوان میکند و پیغامهای بسیار برایش میفرستد تا به لطایفالحیلی بتواند او را به قصر بازگرداند. اما خواهشهای پادشاه هیچ کارگر نمیافتد. بودا البته بعدها به قصر بازمیگردد اما نه برای وراثت و پادشاهی بلکه برای فراخواندن پدر به آموزههای خود.
آنچه آمد چکیدهای از روایت هندی زندگی بودا بود. تاریخدانان زمان زندگی بودای تاریخی را در حدود 600 تا 400 قبل از میلاد تخمین زدهاند. با این حال اولین نوشتهها از زندگی او به قبلتر از قرن اول میلادی باز نمیگردد. در این مدت و همچنین پس از آن داستانهای مختلف و متفاوتی از رخدادهای زندگی او نقل شده است. کتابها در این مورد نوشته شده و داستانها ساخته شده است. آیین بودایی پس از بودا از مرزهای هند فراتر رفت و چین را درنوردید. همچنین در دورۀ ساسانیان و تا سالها پس از فتوحات مسلمانان در مناطق شرقی ایران حضور فعال و پررنگی داشت. هرچند که نوشتهای فارسی از آن دوران دربارۀ بودا باقی نمانده، اما متخصصان معتقدند که ترجمههایی از سانسکریت به پهلوی و فارسیِ میانه در باب زندگی بودا در ایران وجود داشته است.
بودا پیامبر میشود
مسلمانان پس از فتح ایران، خصوصا در دورۀ عباسیان که کار و بار علم و دانش و ترجمه بالا میگیرد بسیاری از میراث ایرانی را ترجمه کرده و به صورتهای مختلف در آموزههای خود وارد کردند. هرچند که بودا و بوداییان به عنوان بتپرست -و نه حتی اهل کتاب- در اسلام شناخته میشدند، اما داستان زندگی بودا، به دلیل جذابیت روایی آن، از متنی پهلوی، وارد متون اسلامی شد. مانند دیگر داستانهای ایرانی-شرقی باز هم شیعیان نقش اصلی را در ترویج این روایت داشتند. گزارشهایی وجود دارد که این داستان تا قرن دوم هجری/هشتم میلادی به عربی ترجمه شده و حتی به زبان شعر نیز درآمده بود. اما قدیمیترین متن باقیمانده از داستان مربوط است به کتاب «کمالالدین و تمامالنعمه» شیخ صدوق (م. 329 ق./ 991 میلادی). در آنجا که روایت به ائمۀ شیعه منسوب میشود، بودا تا مقام پیامبری نیز بالا میرود. بعدها این داستان در متون اسلامی پر و بال میگیرد و بزرگ میشود.
این روایت که در سنت اسلامی به «بِلوهَر و بوذاسَف» معروف است نسبت به روایتهای هندی تغییراتی میکند. در این داستان برای بوذاسف همان اتفاقاتی میافتد که برای بودا افتاده است. او در سرزمین «سَرَندیب (=سریلانکا)» زندگی میکرده و داستان تولدش تقریبا همانند داستان بودای هندی است. در وِرژِن اسلامی اما پادشاه مخالفِ «دین» معرفی میشود و بوذاسف مُبلغی دینی. بلوهر، عنصری است که در روایت اسلامی به داستان اضافه شده و استادِ بوذاسف است و در تعلمیات روحانی او نقش کلیدی دارد. در روایات اسلامی پادشاه تا قبل از ایمان آوردنش به دست بوذاسف، همیشه در حال تعقیب و کشتن مردمان اهلِ دین بوده است. احتمالا به همین دلیل است که اقلیتِ شیعه این داستان را موافق با دیدگاههای خود میپنداشتند و چنین عناصری را وارد آن کرده و در سنت حدیثی نقل کردند. شیعیان نیز در آن روزگار در اقلیت بودند و تحت تعقیب. به نظر میرسد ایدۀ وارد کردنِ یک پیر و راهبر برای بوذاسف در متن داستان نیز بیارتباط به ایدۀ امام در تشیع نباشد.
بودا قِدیس میشود
مسیحیان از همان ابتدای ظهور اسلام در شام و بعدتر در منطقۀ قفقاز و حبشه با مسلمانان در ارتباط بودند و تبادلات فرهنگی زیادی میان آنان برقرار بود. احتمالا اولین ترجمۀ این داستان از عربی به زبان گرجی در قرن دهم میلادی انجام گرفته است. سپس در همین قرون ترجمهای به یونانی نیز از متن عربی یا گرجی صورت میگیرد. یونانی در آن زمان، زبان مقدس کلیسا بود و از این طریق بوذاسف که حالا به یوزاف/یوزافات تبدیل شده یکی از اولیای مسیحی میشود. در قرون وسطی این داستان به لاتین و فرانسوی و انگلیسی و بسیاری زبانهای دیگر ترجمه میشود و شیوع و محبوبیت زیادی پیدا میکند تا آنجا که در تاجر ونیزی شکسپیر هم میآید.
در نسخۀ مسیحیزه شدۀ داستان (یوزافات و بَرلئام)، پادشاه بتپرست و پسرش مسیحی است و این شاهزاده بعدها هندوستان را به کیش مسیحی در میآورد. ترجمۀ گرجی داستان که در دوران محنت مسیحیان زیر سلطۀ مسلمانان انجام گرفت در واقع متنی است که امیدِ نجاتِ مسیحیان را در آینده میدهد. جالب اینکه مسیحیان، امیدِ نجاتدهندۀ خود را در متنی عربی-اسلامی پیدا میکنند! جالبتر آنکه در قرن سیزدهم، مترجمان فرانسوی که نیاز داشتند مردم را به شهادت و شهامت در جنگهای صلیبی علیه مسلمانان ترغیب کنند، همین داستانِ برگرفته شده از متون اسلامی را طوری تغییر میدهند که در آن پادشاه را مرتبط با مسلمانان جلوه دهند. آنها جنگ بزرگی میان پادشاه و یوزافات ترتیب میدهند و از سلحشوریهای یوزافات و همراهانش سخن میگویند و پیروزی یوزافات (=مسیحیان) را بر پادشاه (=مسلمانان) بشارت میدهند.
در جست و جوی بودای مسیحی
آنچه نقل شد خلاصهای بود برگرفته از کتاب «در جست و جوی بودای مسیحی[2]» به نویسندگی دونالد لوپز و پِگی مَککراکِن که در سال 2014 در 262 صفحه منتشر شده است. هر دو نویسنده از استادان دانشگاه میشیگان هستند. دونالد لوپز بوداپژوه بسیار معروفی است و کتابهای بسیاری پیرامون تاریخ و مذهب بودا منتشر کرده است. کتاب در هفت فصل به علاوۀ یک نتیجهگیری سامان یافته است. محققان منشأ داستان را از روایت هندی آن پی گرفتهاند و براساس توالی تاریخی تحولات و دگرگونیهای ایدوئولوژیک آن را در اسلام و سپس مسیحییت بررسی کردهاند. در فصول آخر نیز چگونگی دستیابی متنپژوهانِ مدرن به ارتباط داستان یوزافات و بودا بررسی شده است. فصلهای کتاب بدینصورت است:
فصل اول، داستانِ بودا: که در آن سرچشمۀ هندی داستان بودا بازگو میشود.
فصل دوم، بودا پیامبر میشود: در این بخش روایت عربی- اسلامیِ بلوهر و بوذاسف نقل میشود.
فصل سوم، شاهزاده قدیسی مسیحی میشود: در این فصل ترجمۀ گرجی داستان نقل و بررسی میگردد.
فصل چهارم، قدیس ترجمه میشود، یونانی و لاتین: در این بخش ترجمههای لاتینی و یونانی و ساخته شدن افسانۀ برلئام مورد بررسی قرار میگیرد.
فصل پنجم: شاهزادۀ زاهد به جنگ میرود: این فصل بررسی روایت فرانسوی داستان است که متأثر از فضای جنگهای صلیبی بوده.
فصل ششم: بودا یوزافات میشود: در فاصلۀ قرون شانزده تا نوزده میلادی هرچند که یوزافات به عنوان یک قدیس در کلیسا به رسمیت شناخته میشود اما رفتهرفته از محبوبیت این داستان در میان مسیحیان کاسته میشود.
فصل هفتم: یوزافات بودا میشود: تئودور بِنفی[3] سانسکریتپژوهِ آلمانی اولین کسی است که به طور صریح به رابطۀ میان داستان برلئام و یوزافات و هند باستان پی میبرد. پس از او محققان زیادی این مسئله را بررسی میکنند. این فصل داستان کشف و تحلیل ریشههای هندی داستان در دنیای مدرن است
در انتها کتاب با فصلی برای نتیجهگیری و تحلیل کلی تحولات داستان پایان مییابد.
کتاب در جست و جوی بودای مسیحی کوششی است برای بررسی و تحلیل دگردیسیهای داستان یوزافاتِ قدیس که راه خود را از طریق هند و ایران و اسلام به اروپای قرون میانه باز کرده است. در این کتاب انواع دگرگونیهای روایی داستان و تغییرات ایدئولوژیک آن در زبانها و ادیان گوناگون مورد بررسی قرار میگیرد. محققان در پایانِ مقدمۀ کتاب در مورد هدف از نوشتن این کتاب مینویسند: « . . . ما (در این کتاب) پا به پای این داستان از دنیای بودیسم به اسلام و در نهایت به دنیای مسیحیت سفر خواهیم کرد. وظیفۀ ما در انتها بررسیِ چگونگی گردش داستانها در میان ادیان نخواهد بود بلکه چگونگی چرخش ادیان از طریق داستانها را بررسی خواهیم کرد».
[1] enlightenment
[2] Lopez Jr, Donald S., and Peggy McCracken. In Search of the Christian Buddha: How an Asian Sage Became a Medieval Saint. WW Norton & Company, 2014.
[3] Theodor Benfey (1809-1881)