معجزه از بهر قهر دشمن است
مهدی فردوسی مشهدی: لارنس جاف (Laurence Jaffe) تهیهکننده فیلم «دختری که معجزه را باور دارد»، هنگامی متولد شد که نخستین نسخه فیلم «ده فرمان» را میساختند (۱۹۲۳ م). او امسال (۲۰۲۱ م) با اقتباس از کتاب «دانه خردل» نوشته پیتر سوندی (Peter Szondy)، فیلمی درباره «ایمان» (Faith) ساخته که البته تعبیر «اعتقاد» (Belief) را در عنوانش به کار برده است.
نقد فیلم دختری که به معجزه اعتقاد دارد ناظر به کارکرد اعجاز
مهدی فردوسی مشهدی
لارنس جاف (Laurence Jaffe) تهیهکننده فیلم «دختری که معجزه را باور دارد»، هنگامی متولد شد که نخستین نسخه فیلم «ده فرمان» را میساختند (۱۹۲۳ م). او امسال (۲۰۲۱ م) با اقتباس از کتاب «دانه خردل» نوشته پیتر سوندی (Peter Szondy)، فیلمی درباره «ایمان» (Faith) ساخته که البته تعبیر «اعتقاد» (Belief) را در عنوانش به کار برده است.
سارا دخترک دهسالهای در شهرکی روستایی، قهرمان کتاب دانه خردل است که مسیحوار به شفای بیماران دست میگشاید و حتی پرنده و درَنده مرده را اِحیا میکند و سرانجام همچون عیسی خودش هم پس از مرگ، به دنیا بازمیگردد و زنده میشود و رستاخیز مسیح را تداعی میکند. خانواده سارا و خانواده شفایافتگان از کارهای او حیرت میکنند، اما به هر روی با او همراه میشوند و قدرت او را میپذیرند. پای رسانهها به میدان داستان باز میشود و سارا به چهرهای شهیر بدل میگردد، اما خودش پیوسته تأکید میکند که شفا دادن کار او نیست، بلکه خدا (عیسی) آنان را بهبودی میبخشد، همان خدایی که نخستین بار او را آن سوی دریاچه دیده و با او سخن گفته است.
سارا پس از زندگی دوباره و بازگشتش نزد خانواده، به تمثیلی از انجیل اشاره میکند که عنوان کتاب پیتر سوندی است؛ یعنی «دانه خردل». مسیح این تمثیل را درباره فراگیری ایمان به کار میبرد و میگوید:
با اینکه دانه خردل از همۀ دانهها کوچکتر است، اما چون میروید، بزرگتر از همه گیاهان باغ شده، به درختی بدل میشود؛ چندان که پرندگان آسمان آمده، در شاخههایش آشیانه میسازند؛ سپس برایشان مَثَلی دیگر آورده، گفت: پادشاهی آسمان همچون خمیرمایهای است که زنی برگرفت و با سه کیسه بزرگ آرد مخلوط کرد تا تمام خمیر وَرآمد. این واقع شد تا کلام نبی به انجام رسد که گفته بود: دهان خود را به مَثَلها خواهم گشود و آنچه را از آغاز جهان مخفی مانده است، بیان خواهم کرد (متی، 13: 33-35).
تمثیل خردل انجیل را با تمثیل خردل قرآن، نباید آمیخت. تمثیل خردل مذکور در انجیل، به «رویش» اشاره میکند و تمثیل خردل مذکور در قرآن، به «سنجش»؛ یعنی انجیل میگوید: ایمان و کار نیکو از پس آن، در آغاز خُرد و کوچک مینماید، اما همچون دانه ریز خردل که میبالد و فراگیر میشود، سرانجام کلان و بزرگ و فراگیر خواهد شد، اما قرآن میگوید: کار نیکو یا کار بد هر اندازه خرد و کوچک باشد همچون دانه ریز خردل، خداوند سرانجام آن را به صحنه سنجش و قضاوت پایانی خواهند کشاند و کنندهاش را به پاداش یا کیفر متناسب با آن، برخوردار یا دچار خواهد کرد:
وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَهِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفى بِنا حاسِبینَ (انبیاء، 47).
یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَهٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ (لقمان، 16).
این کتاب و به اقتفایش، آن فیلم، کودکی دهساله را قهرمان «داستان» برگزیدهاند و این گزینش بیاشارتی به موضوع «کودکمنشی» در انجیل نیست؛ زیرا مسیح ویژگیهایی در کودکان میدید که آنها را برای راهیابی به غیب مستعدتر میکنند. به گزارش برخی از انجیلها، کودکان پیشتر و بیشتر از بزرگسالان به ملکوت آسمان راه مییابند:
در همان ساعت، شاگردان نزد عیسی آمده، گفتند: «چه کس در ملکوت آسمان بزرگتر است؟»
آنگاه عیسی طفلی طلب نموده، در میان ایشان بر پا داشت و گفت: «هر آینه به شما میگویم تا بازگشت نکنید و مثل طفل کوچک نشوید، هرگز داخل ملکوت آسمان نخواهید شد. پس هر که مثل این بچه کوچک، خود را فروتن سازد، همان در ملکوت آسمان بزرگتر است و کسی که چنین طفلی را به اسم من قبول کند، مرا پذیرفته است و هر که یکی از این صِغار را که به من ایمان دارند، لغزش دهد او را بهتر میبود که سنگ آسیایی بر گردنش آویخته، در قعر دریا غرق میشد!» (متّی، 18: 1-6).
کتاب مقدس بهویژه انجیلهای لوقا و متی و یوحنا، ویژگیهایی را برای کودک برشمردهاند که آنها را به این شیوه میتوان سامان داد:
1. کودکان بدون هیچ چیزی به دنیا میآیند؛
2. کودکان به پشتوانه دیگران در تأمین و تغذیه به دنیا میآیند؛
3. نیازها کودکان از آغاز تولدشان فزونی میگیرد؛
4. فرآیند بالندگی کودکان از آغاز تولدشان آغاز میشود؛
5. کودکان از شاد کردن پدر و مادرشان لذت میبرند؛
6. کودکان پشت سر پدر و مادرش گام میزنند؛
7. کودکان فقط انتظار و مطالبه دارند؛
8. کودکان عشق میورزند؛ زیرا محبوبند؛
9. کودکان صادقند و فرآیندهای فکری آنان خالص است؛
10. کوودکان از ترس اتهام به حماقت، پرسشهای خودشان را فرونمیخورند؛
11. کودکان اعتماد میکنند؛ یعنی از «ایمان کودکانه» برخوردارند؛
12. جان کودکان محفوظ و مأمون است؛
13. کودکان از خصلت رایگانبخشی برخوردارند؛
14. کودکان وابستهاند؛
15. کودکان خوشنود و شادمانند.
کمابیش این ویژگیها را در سارا قهرمان فیلم میتوان یافت. برای نمونه، پرسنده بود؛ چنانکه هر کودکی لسان سؤول دارد؛ یعنی زبان پُرسندهای که از هر چیزی میپرسد؛ از نسبت خدا و افلاک تا نسبت خودش با خاک؛ یعنی اسیر دیدگاههای کلیشهای و میراثی نیست؛ زیرا هنوز میراثی برنگرفته است تا حقایق را در قوطیهای تنگ معرفت موروثیاش بستهبندی کند و بچیند.
همچنین جان شیفتهای داشت؛ چنانکه هر کودکی نفس متحیری دارد؛ یعنی چشمه شگفتیزدگی در او میجوشد؛ ریلهای موازی و یکنواخت عادات زندگی، نفس متعجب او را در کام نکشیدهاند؛ پس به روزمرگی دچار نیست و به چیزی خو نمیکند، بلکه یکسره تازگی و تعجب میبیند و میآفریند.
نیز از ویژگی اکنونزیستی (زیستن در اکنون) برخوردار بود؛ چنانکه هر کودکی به این معنا «ابن الوقت» است؛ یعنی در حال میزیَد؛ نه درباره گذشتهاش دریغ میخورَد نه از آیندهاش بیمناک است؛ نه درباره خوراک و نوشاک و پوشاکَش غمگین میشود نه درباره نام و جاه و شهرت و ریاست دغدغهمند است. اعتبارات زندگی او را نمیفریبَد و باور نمیکند که صندلیاش موجب برتری او بر دیگری است؛ پس چنانچه صندلی را از او بگیرند، بیباکانه بر زمین مینشیند، بلکه همچون اولیای خدا نه از رویدادهای پسین خوف میکند نه درباره رویدادهای پیشین حُزن را در او راهی است: «اَلَا إِنَّ اوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ» (یونس، 62)؛ پس به گفته مسیح (ع)، تنها بزرگسالانِ کودکمنش به ملکوت خدا راه مییابند.
باری، بهرغم تعهد فیلم به مضامین کتاب مقدس درباره کودک، از دید من کمبودها و آسیبهایی در این اثر رخ مینماید:
1. نداشتن داستان
این فیلم رونوشتی از عیسی در نقش سارا عرضه میکند. همین! خط روایی و کشمکش داستانی آن در درگیری برادرش با رقیب قلدر او و دچار شدن خود سارا به سرطان، چکیده شده است که پیرنگی برای سخن اصلی فیلم نیستند؛ یعنی به ارائه کارهای خارق عادت، ربطی ندارند. کمبود داستان در این فیلم آشکار است.
2. بازی کلیشهای
بازیهای فیلم کلیشهای و تصنعیاند و این ادعا را تنها پس از مقایسه بازیهای آن با فیلمهای فاخر و حتی متوسط میتوان تصدیق کرد. بهویژه سکانس نقشهکشی برای ربودن سارا از بیمارستان و گریز از پلیس که از سکانسهای پایانی فیلم به شمار میرود، بسیار بسیار متکلفانه در پی القای هیجان و ایجاد فضای ماجراجویی است که البته هرگز در این زمینه توفیقی ندارد.
3. خلط موضوعی
عنوان فیلم به موضوع «اعتقاد» (believe) ناظر است؛ موضوعی که در دیالوگها هم فراوان یاد میشود، اما مسئله فیلم اعتقاد نیست، بلکه «ایمان» (faith) است و این دو در مضمون فیلم به یکدیگر آمیختهاند.
4. گزافکاری
فیلم به کارکرد «اعجاز» در تاریخ ادیان بیاعتناست؛ زیرا اعجاز همواره با ادعا همراه میشود؛ یعنی مدعی معجزه میکند. به تعبیر دیگر، هنگامی که کسی درباره غیببینی و غیبدانی و پیغامآوری دعوی میکند و مخاطبانش به صرافت عقل خود، سخن او را نمیپذیرند، او برای اثبات «صداقت» و «حقانیت» خودش به کاری خارق عادت (خارق سبب) دست میزند تا آنان را مُجاب و دعویاش را اثبات کند. بنابر پیشفرض مخاطبانی که پس از دیدن معجزه، حقانیت صاحب معجزه را میپذیرند، قدرت بر اعجاز، با صداقت در ادعا ملازم است، اما سارا در این فیلم ادعایی نداشت، بلکه همواره تأکید میکرد که من فاعل اصلی نیستم، بلکه خداوند احیا میکند و شفا میدهد (و البته مقصودش عیسی بود). بنابراین، فیلم با مبهوت کردن عقول مخاطبان، در پی مسخر کردن قلوب آنان است که نوعی کژکارکرد به شمار میرود؛ زیرا به تعبیر مولانا
«معجزات از بهر قهر دشمن است
بوی جنسیت پی دل بردن است» (مثنوی معنوی، د ۶، بخش ۳۶).
معجزه را برای مرعوب کردن مخالفان سرسخت لجوج و سنگدل و عنود رو میکردند و از قضا معجزات بر کفر آنان میفزود؛ چنانکه معجزهگر را ساحر میخواندند و باز او را وامیزدند و وامیگذاشتند. چند تن از مخاطبان پیامبران بر اثر دیدن معجزات ایمان (نه اعتقاد) یافتند؟ بسیاری از گروندگان به پیامبران، بر اثر همسنخی و همسخنی با پیامبران و دلنازکی و مهربانی و رایگانبخشی آنان، به سراپرده ایمان راه یافتند.
خرج کردن از کیسه معجزات عیسی برای اسکات و ارعاب پزشکی (ضد قهرمانی) که بنابر یافتههای علمی و عقلی میگفت این خارق عادات را با علم (اثر پلاسیبو یا تلقیندرمانی) هم میتوان تبیین کرد، همچون خریدن قرصی نان به قیمت خود جان است. آن پزشک عاقل، بنابر دلالت عقل خداداد و خودبنیاد، فقط از سادهباوری میپرهیخت؛ او کجا و فرعون مستکبر و عنود و جاحد فیلم «ده فرمان» کجا؟ موسی چندین معجزه آورد، اما فرعونیان معتقد به راستی او، ایمان نیاوردند. عیسی هم چندین معجزه آورد، اما یهودیان (جهود) معتقد به صدق او، مؤمن نشدند؛ زیرا به «جحود» (انکار همراه با اعتقاد به صدق) دچار بودند. به تعبیر دیگر و با کمی ارفاق و تسامح، نشاندن پزشک نامعتقد بر صندلی کلیسا، با معجزه امکانپذیر است، اما اعتقاد کجا و ایمان کجا؟ چکیده سخن اینکه، کارگردان معجزه را در تحصیل اعتقاد خرج میکند که تحصیل حاصل است؛ زیرا پزشک؛ یعنی نماینده منکران، انسان معتقدی است، بلکه مؤمن نیست و استفاده از معجزه برای تسخیر قلوب و تحریک مخاطبان به «ایمان» (در برابر اعتقاد)، گزافکاری است.