هیدگر سخنی برای ما ندارد
محمد زارع شیرین کندی
هیدگر و نیز هگل و کثیری از فیلسوفان غرب، عالم را در حقیقت محدود و منحصر به غرب میدانستند و هر جای دیگری صرفا فرع و حاشیهای بر غرب تلقی میشد. فیلسوف هرگز در فکر و در انتظار نابودی غرب و پایانِ تکنیک و صنعت و فرهنگ و علم و مدنیت و هنر غرب نبوده و هجوم کورکورانه به غرب را عملی احمقانه قلمداد میکرده است. هیدگر در جامعه توسعه نیافته به هر شکل و صورتی که طرح و تفسیر شود، به سوءظنها و سوءفهمها و بدآموزیها دامن خواهد زد.
از حدود دهه بیست خورشیدی نام مارتین هیدگرِ فیلسوف و ترجمه پارهای از گفتهها و جملات و عبارات او به گوش ما خورده و در برخی از نشریات و کتابها منعکس شده است. هیدگر در درسها و بحثهای خود هرگز به شیوه ارزشمدارانه و ارزشگذارانه به پیش نمیرود. روش او در همه آثارش پدیدارشناختی- هرمنوتیکی است و پیشداوری و شتابزدگی و پیشگویی در آنها دیده نمیشود. نظرورزی هیدگر ایدئولوژیک نیست. او اندیشیدن را چنان با مهارت و چیرهدستی و بردباری و هنرمندی عملی میسازد که کارش دقیقا یادآورِ اندیشیدنهای فیلسوفان بزرگی نظیر ارسطو و دکارت و کانت و هگل است. هیدگر در مباحث خود در باب متافیزیک، هستی، انسان، علم جدید، تکنیک، تئولوژی، تاریخ، مدرنیته و راسیونالیته و سوبژکتیویته و غیره، هیچ نظام ارزشی و باور و آرمانی را از پیش مفروض نمیگیرد، یعنی در کار او مخالفت متعصبانه و موضعگیری خصمانه از اساس منتفی است زیرا این امر هرگونه نگرش و رویکرد پدیدارشناختی – هرمنوتیکی و سیر و حرکت آن را از بن و بنیاد ویران میکند.
هیدگر در پرسش از متافیزیک و زمان و علم و تکنیک چنان تبحری در رسوخ به دل بحث از خود نشان میدهد و آنچنان ذات امور مذکور را آشکار میسازد که هر خواننده جویندهای طبعا به یاد پرسشهای اندیشهورانه ارسطو و کانت و دیگر فیلسوفان بزرگ غرب میافتد. او هیچگونه وابستگی به امری، اعتقاد و التزام به امری، ارزش نهادن به امری را در جریان اندیشیدن دخالت نمیدهد زیرا مدخلیت موارد مذکور در تقابل بنیادی با اندیشیدنِ آزاد و فارغ و فلسفه ورزیدن مستقل و عاری است. نه اینکه متفکرانی مانند هیدگر واجد ذهن و زبانی تهیاند و اندیشیدنشان چنان آزاد از هرگونه تعلق و تقید است که گویی هر چیزی را از صفر شروع میکنند. مقصود آن است که آن متفکران چون مبانی و مقاصد فلسفهورزی همچون موم در دستشان است، چون شیوه و راه و رسم تفکر را آموختهاند و نیاز فکری زمان و زمانه را درک کردهاند، توانستهاند سخنی تازه بگویند و راهی نو بگشایند.
در جامعه توسعهنیافته که جایگاه فکر و فلسفه و متفکر نیز مانند بقیه اشیا و امور مبهم و نامعلوم است و در فضای مهآلود توسعه نیافتگی گم شده است، هرگونه اندیشهورزی به شدت به پیشداوری و ارزشگذاری و غرضورزی آلوده میگردد. در این حاشیه که در آن نه شرایط مهیاست و نه امکانات موجود، هیچ موضوعی نمیتواند بدون نوعی تعصب و تعبد و تسلیم و سرسپردگی در معرض بحث و بررسی قرار گیرد. هر مطلب فلسفی که قرار است پرسیده و کاویده شود، پیشاپیش چنان به ارزش و اعتقاد و حیثیت و قداست و هویت آغشته میگردد که دیگر تمییز دانایی از نادانی و تشخیص فلسفه از سفسطه سخت دشوار میشود. از طنزهای تاریخ معاصر ماست که اگر قرار است از معانی و مفاهیم هیدگری سخن به میان آید پیشاپیش باید دانسته شود که موضع روشنفکر دینی و لاییک ما در این باره چیست. از طنزهای تاریخ معاصر ماست که اگر قرار است از آموزههای کانت و هگل سخن به میان آید پیشاپیش باید دانسته شود که فضلای ما در این باره چه گفتهاند. در هر صورت، راه فهم فیلسوفان غربی صرفا از مسیرهای داخلی خود ما در اینجا میگذرد. در آثار هیدگر هرگز شعار، عوامفریبی، یاوه و مهمل دیده نمیشود. او هرگز بر ضد فیلسوفان بزرگ گذشته حمله شدیداللحن صورت نمیدهد و با تندی و رکاکت رفتار نمیکند. او هرگز هیچ فیلسوفی را زبون اندیش، غربزده، ماسونی و صهیونی به شمار نمیآورد و تفکر هیچ فیلسوفی را شیطانی تلقی نمیکند. او هرگز عقل قرن هجدهم را عقل پتیاره و روح هگلی را روح الطاغوت و راسیونال کریتیک را کثیف نمیداند. هیدگر در هیچ جا نمیگوید باید خودمان را از فلسفه (متافیزیک) رها کنیم و باید به متافیزیک و تئولوژی پایان دهیم و در جایشان تفکر اصیل ایرانی، از نوع بیانات روشنفکران کنونیمان، را بنشانیم. فیلسوف هرگز نگفته است که متافیزیک و انتولوژی و تئولوژی بیمعنا و بیاعتبار شدهاند. مراد او از نیست انگاری و بیخانمانی بشر امروز از سطح فکر سطحی ما بسیار فراتر و بالاتر است. با توسل به خطابهها و سخنرانیها روشنفکران کنونی ما، خدا میداند که فهم و دریافت ما از اندیشههای ناب هیدگر به کجا خواهد انجامید و از کجا سر در خواهد آورد. کاربستِ بیپروا و بیملاحظه تعابیر و ترکیباتی همچون «پایان فلسفه»، «پایان متافیزیک»، «پایان مدرنیته»، «پایان تاریخ»، «پایان هنر» و غیره که در جای اصلی خود جایگاه و اهمیت و معنایی دارند، در اینجا و اکنون صرفا به پریشانیها و تشویشهای فکری خواهند افزود و گمراهکننده و غوغاانگیزنده خواهند بود. مقصود فیلسوف از «وجود و زمان»، غلبه بر متافیزیک، پایان فلسفه، پرسش از تکنیک و اونتو-تئو-لوژی را مگر چند تن فهمیدهاند که ما در کوچه و بازار این جامعه توسعهنیافته پیوسته داریم فریاد میکشیم؟ علیالظاهر تکیه کلام ما این شده که «فلان قول متافیزیک است» و «فلان عمل تئولوژیک است» و برای آنکه از نیست انگاری رهایی یابیم باید هر دو را کنار بگذاریم. شعارهای توخالی و مضحکی که براساس سخنان فیلسوف در جامعه ما ساخته و پرداخته میشود، معلوم نیست تاکنون با ما چه کرده و چه خواهد کرد. قدر مسلم آن است که بر آشفتگیهای فکری و نظری صد و پنجاه سال اخیر ما خواهد افزود.
در جامعه توسعه نیافته که در آن یافتن یک «فیلسوف» نیز بسی دشوار است، هر فیلسوف و متفکر غربی به کاریکاتوری بدل میشود در جهت شعارها و ایدئولوژیها و کلیشههای همیشگی ما، اگرچه هیدگر بداقبالتر از دیگران بوده و است. تمام پرسش و اندیشه هیدگر ناظر است به غرب و توسعه جوامع غربی و لاغیر. او با رشد و پیشرفت یا عدم پیشرفت و توسعهنیافتگی هیچ جامعه خاورمیانهای کاری نداشته است. هیدگر و نیز هگل و کثیری از فیلسوفان غرب، عالم را در حقیقت محدود و منحصر به غرب میدانستند و هر جای دیگری صرفا فرع و حاشیهای بر غرب تلقی میشد. فیلسوف هرگز در فکر و در انتظار نابودی غرب و پایانِ تکنیک و صنعت و فرهنگ و علم و مدنیت و هنر غرب نبوده و هجوم کورکورانه به غرب را عملی احمقانه قلمداد میکرده است. هیدگر در جامعه توسعه نیافته به هر شکل و صورتی که طرح و تفسیر شود، به سوءظنها و سوءفهمها و بدآموزیها دامن خواهد زد. منظور آن است که هیدگر، همانند دیگر فیلسوفان بزرگ غرب، برای توسعه نیافتگانی که فرسنگها از اندیشیدن و فلسفهورزیدن جدی به دورند، گرهگشا و سودمند و کارساز و کارآمد نیست. او برای اینان همواره بیگانه و دور از دسترس میماند زیرا فهم مفسران و شارحان و حامیان هیدگر در فضای ملتهب و مهآلود توسعهنیافتگی به راههایی عجیب و غریب کشیده میشود، راههایی که متون هیدگر از اساس فاقد آن جهتگیریهاست. و گرنه پرواضح است که هیدگر نیز فیلسوفی در ردیف دیگر فیلسوفان بزرگ غرب است و میتواند در دانشگاهها و پژوهشگاههای ما خوانده و تدریس و تحقیق شود. در واقع، هیدگر نیست که این همه خطرخیز ممکن است به نظرآید بلکه فهم ناقص و ناتوان ما و دریافت ایدئولوژیک و کج و معوج ما از تفکر اوست که او را برای ما بیاثر و بیثمر و گاه مانع و خطرناک میسازد. همانطور که اشاره شد، تمام رای و نظر هیدگر راجع است به جامعههای پیشرفته غرب و نظامهای اجتماعی و سیاسی اروپا و امریکا. شاید بتوان گفت که هیدگر سخنی برای ما ندارد، برای مای توسعه نیافته، مای مستغنی، مای متوهم، مای سطحینگر و مای آسانگیر. از اینرو، به محض آنکه هیدگر قدم به این دنیای شلوغ ما بگذارد به شعار و بیانیه و خطابه و هیاهو بدل میشود. پا نهادن هیدگر به حوزههای عمومی و جمعی حیات ما همان و تبدیل شدن او به کالایی در دستان شیادان و سارقان و قاچاقچیان کالا همان. برای نمونه، ورود هیدگر به عرصه سیاست و کشاکشهای روح فرسای گروهی، حقیقتا سمی است مهلک. در نظر هیدگر، نه متافیزیک به این زودی و به این سهولت جهان ما را ترک خواهد کرد نه مدرنیته، نه علم و تکنیک مدرن. فیلسوف تمام تفکرات خویش درباره متافیزیک و تاریخ فلسفه و غرب و مدرنیته را صرفا بذرهایی قلمداد میکرد که پراکنده است و امیدوار بود که روزی آن تخمها سر از خاک بیرون بیاورند، جوانه بزنند و بشکوفند و رشد و نمو کنند. او این را به زمانی نامعلوم در آینده تاریخ بشر موکول میکرد، روزگاری که ما قادر نیستیم هیچ نشانهای از آن را حدس زده باشیم.
منبع: روزنامه اعتماد
تقسیم دنیا به توسعه یافته و توسعه نیافته عین ایدئولوژیزدگی است. هیدگر خود را وامدار اندیشههای فرهنگهای سنتی میدانست نه جوامع به قول شما توسعه یافته.