به وقتِ حسینکُشی| امیر مؤمنی
فریادِ حسین، یک فریادِ انسانی است و به همین جهت تا امروز صدایِ رسایِ او در تاریخ، روان است. هان اِی شیعیان و آزادگان و آزاداندیشان، هان ای من، هان ای تو، هان ای ما! به پا خیزیم و فریادِ حسین را پاسخگو باشیم. حسینی را پِیرو باشیم که عزتمندیِ در مرگ را شیرینتر از ذلتِ در زیست میدانست.
بیستمین روزِ پائیزِ سالِ ۵۹خورشیدی، واقعهای در منطقهی نِینوا رخ داد که تاکنون قلمهایِ بسیاری را وادار به نوشتن کرده است. حسین بن علی، پیشوایِ سومِ شیعیان در اکتبرِ سالِ ۶۸0میلادی، جنگی عجیب و خارقالعاده را سپری میکند. او در نهایتِ حُریت، مرزهایِ آزادگی را جابهجا کرد و تا امروز هر آزادْمردی از او به عنوانِ یک انسانِ شریف یاد میکند. حسین نَه فقط یک امام برایِ شیعیان که اسطورهای است برایِ جهان… شاهدِ این گزاره هم سخنانِ انسانهایِ مؤثر در جهان است. نمونه آن که گاندی، الگوی خود در قیامِ آزادی و جنبشِ حقْطلبیِ هندوستان را حسین میداند. رویدادِ کربلا نیز همچون یک حماسه بیان شد و همواره از آن به عنوان نمادِ مظلومیت یاد میشود. اما حسین را که کُشت؟!
حسین اما نَه در یک جنگ که در نتیجهیِ یک قیام کشته شد. قیامی که در بیانِ علت وقوعِ آن، دو فرضیهیِ بسیار تکرار شده موجود است و هر دو نیز ناصحیح به نظر میآیند. برخی معتقدند او در جوابِ نامه و دعوتِ کوفیان، دست به این حرکت زد. جالب است بدانیم که او در سومِ شعبانِ سالِ ۶۰هجریِقمری از مدینه(محلِ سکونت) به قصدِ به جا آوردنِ حجِ تمتع خارج شد. یعنی خیلی پیشتر از دعوتِ کوفیان! امامِ شیعیان قطعاً بر خود میدید که پاسخِ این دعوت و استحقاق را بدهد که اگر اینگونه نمیشد میبایست پاسخگویِ تاریخِ آزادگی میبود. او با حرکتِ خود شاید پاسخی هم به دعوت داده اما نمیتوان آن را علتِ قیام دانست. فرضیهیِ دیگر این است که امام در جوابِ بیعتخواهیِ یزید بن معاویه(خلیفهیِ وقت) به قیام روی آورد که این واگویه نیز با مراجعه به سخنانِ حسین -چه در مدینه و چه در کربلا- رد شدنی است. او به صراحت اعلام میکند که برایِ اصلاحِ اُمتِ جدش، محمد بن عبدالله، خروج(قیام) کرده است. اما حسین را که کُشت؟!
اصلاحِ اُمتِ پیامبرِ خدا و اَمر به معروف و نَهی از مُنکر را میتوان دو علتِ مؤثر در قیامِ او دانست. قیامی که کاملاً آگاهانه بود و حداقل نشانی از انفجاری و جَو محور بودنِ آن نمیتوان یافت. اصلاً آگاهانه بود که میتوان آن را با ظرفیتِ فهم و آگاهی، دریافت و تحلیل کرد. هنگامی که میتوان نشانههایِ این حرکت را در سخنانِ مدینهیِ او یافت، چرا باید احتمال دهیم که وِی مجبور به قیام شد؟! او را که همواره ابتکارِ نُطق، فکر، عمل، فعل، احساس و رفتارِ خود را در دست دارد -که چه اتفاقِ عظیم و گوارایی است- چهگونه میتوان عاملِ یک قیامِ انفجاری و بیبرنامه معرفی کرد؟! حسینی که برابرِ هزارانْهزار انسانِ تا بُنِ دندان مسلح، برایِ یک جمعِ 72نفری از لفظِ «سپاه» استفاده میکند و برایِ همین تعداد هم «میمنه» و «میسره» تعیین میکند، نمیتواند -نه اینکه نخواهد(!)- بر اساس غریزه تصمیم بگیرد. اما حسین را که کُشت؟!
به یقین برایِ هر اصلاحی باید ابتدا پذیرفت که انحرافی از مسیرِ نِیل به مطلوب رخ داده که فکرِ اصلاح به سراغِ ما آمده است. نکتهیِ برجستهیِ رویدادِ عاشورایِ سالِ ۶۱هجریِقمری همین است که مگر در دورانِ دیگر امامانِ شیعه، انحرافی رخ نداده است؟! و اگر رخ داده، چرا دست به قیام نزدند؟! پاسخ در تفکرِ شیعه این است که امام، لایقِ خلافت است و در این شکی نیست. گاهی مردم و امت(جامعهیِ اسلامی) او را میشناسند و میدان را برایِ او فراهم میسازند؛ مانند خلافتِ امامِ نخستِ شیعیان که با خواستِ مردمِ جامعه به وقوع پیوست. اما گاهی مردم، امام را درک نمیکنند که دو حالت پیش میآید. امامی که یارِ واقعی دارد، دست به قیام میزند؛ مانند حسین بن علی و امامی که یارِ واقعی ندارد نیز در دو حالت است. اگر حاکمِ جامعه، ظاهرالفساد نباشد و به اصلاحِ حکومت، همت گمارده باشد، رَوِشِ «همکاری در عینِ عدمِ امتیازدهی» را برمیگزیند؛ مانند علی بن موسی، امامِ هشتمِ شیعیان و اگر حاکمِ جامعه ظاهرالفساد باشد، رَوِشِ «مبارزه در عینِ تقیه» را برمیگزیند. اما حسین را که کُشت؟!
اما حسین را که کُشت؟! حسین باری به دستِ این و باری به دستِ آن کشته شد… جسمِ حسین را خاندانِ بنیامیه در رویدادِ کربلا از بین بردند. اما مهمتر از آن، نامِ حسین بود که با نیرنگ و خدعهیِ بنیعباس در سایهیِ حکومتخواهی و قدرتطلبی از بین رفت. ارزشمندتر از هر دویِ اینها، هدفِ حسین بود. هدفِ حسین، وجهِ امتیازِ قیام و مَنشِ او بود بر دیگر قیامها. نتیجهیِ فعلِ حسین مانند دیگر انسانها در اختیارِ او نبود اما هدفِ او -که کاملاً با اختیار انتخاب شده بود- همانهایی است که روزگارانِ مَدیدی است میشنویم و فقط میشنویم! هدفِ حسین، فراسویِ نیک و بد است. او با پاکبازیِ تمام و کمال، انسان را رویبهرویِ انسان قرار داد تا خویش را ببیند و بشناسد. یک انسانِ کامل، یک رویدادِ ضدِ انسانی و یک انسانیت تکاملیافته به ما نشان میدهد که همه چیز را در این واقعه میتوان با رویکرد انسانگرایانه بررسی کرد. اما همه چیز به ناگهان با کشتهشدن هدفِ حسین،زیرِ سؤال میرود. اما حسین را که کُشت؟!
بُرِشی از کتابِ حکمتِ شادان(اثرِ اندیشمندِ آلمانیِ قرنِ نوزدهمِ میلادی؛ فردریش ویلهلم نیچه) را با هم مرور کنیم تا ذهنمان آمادهی پاسخ شود:
«خدا مُرده است. خدا مُرده باقی میماند؛ و ما او را کشتهایم. چهگونه خود را تسلی خواهیم داد، جنایتکارانِ تمامِ جنایتکاران را؟! آنچه مقدسترین و مقتدرترین چیز بود که تاکنون جهان به خود دیدهاست، بر اثرِ خونریزیِ بسیارِ حاصل از چاقوهایِ ما مُرده است؛ چه کسی ما را از این خون، پاک خواهد کرد؟! چه آبی برایِ ما موجود است تا خود را بشوییم؟! چه اعیادی بَهرِ کفاره، چه مناسکِ مقدسی را از خود ابداع خواهیم کرد؟!»
اما حسین را که کُشت؟! شیعیان… شیعیان، آن چه حسین را حسین کرده بود -هدفِ او- را کشتند. هرکس به طریقی هدفِ او را موردِ حمله قرار داد. گروهی برای اسطورهسازی از او، قلب و بدل در هدفِ او وارد کردند و برخی با تمایل و حُبِ افراطی، از حسین نَه یک انسانِ عزتمند که ضِد آن را ساختند. اما جاهلانی از دستهیِ شیعیانِ حسین و نَه از رستهیِ دشمنانِ او، با کلیدواژهای همچون دستگاهِ امام حسین، هرگونه خوانشی غیر از خوانشِ خود را مُغرضانه و از رویِ عداوت دانستند.
هان ای شیعیان! دستِ شما به خونِ حسین، این عزیزترین موجودِ زمین، آغشته است. چه آبی را جستوجو میکنید تا این خون را بشویید؟! چه قبری برایِ او آماده کردهاید و چه مراسمی را برای فراموشیِ این غم تدارک دیدهاید؟!
فریادِ حسین، یک فریادِ انسانی است و به همین جهت تا امروز صدایِ رسایِ او در تاریخ، روان است. هان اِی شیعیان و آزادگان و آزاداندیشان، هان ای من، هان ای تو، هان ای ما! به پا خیزیم و فریادِ حسین را پاسخگو باشیم. حسینی را پِیرو باشیم که عزتمندیِ در مرگ را شیرینتر از ذلتِ در زیست میدانست. آن حسین را بشناسیم و بشناسانیم که نَه بر بنیانِ میل و خواستِ جمع که بر اساسِ نیازِ جامعه به پا خواست. سرِ بریدهای را سرمشق قرار دهیم که هیچگاه مقابلِ فساد و ظلم و کثافاتِ جامعه و حکومت، سَر، خم نکرد. حسینِ کربلا، هزینهیِ حسین شدن را پرداخت… اما امروز ما چه هزینهای برای پایداریِ هدفِ او پرداخت کرده ایم؟! آری به راستی که ساعتِ ما به وقتِ حسینکُشی کوک شده است و هر آن حسین را از خویش، دور و دورتر میکنیم!
اما آیا گاهِ آن فرا نرسیده است که از خویش بپرسیم «حسین را که کُشت؟!»