نحوست صفر یا سعادت ربیع | مهدی فردوسی مشهدی
مهدی فردوسی مشهدی
بدان که این ماه معروف به نُحوست است و برای دفع نحوست، هیچ چیز بهتر از تصدق [صدقه دادن] و ادعیه و استعاذات وارده نیست و اگر کسی خواهد که محفوظ ماند از بلاهای نازله در این ماه، در هر روز ده مرتبه بخواند چنانکه محدث فیض و غیره فرموده: یَا شَدِیدَ الْقُوی وَ یَا شَدِیدَ الْمِحالِ
اگر «ص» و «ف» و «ر» را «صَفَر» بخوانیم، بر گونهای بیماری گوارشی دلالت میکند که به زردی چهره میانجامد. سلولهای کبِد مایعی قلیایی و زرد ترشح میکنند که در کیسهای به نام «صفرا» ذخیره میشوند و در گوارش چربیها تأثیر میگذارند. آسیبدیدگی در این زمینه، به یرقان و زردی میانجامد، اما اگر آن را «صِفر» بخوانیم، بر «تهی» و «هیچ» دلالت میکند که به قولی، علت نامگذاری ماه پس از محرَم است؛ یعنی صفَر را صفَر خواندهاند؛ زیرا شمار افراد حاضر در مکه پس از برگزاری آیین حج (در ذی الحجه) به صِفر نزدیک میشد یا بر اثر وبا، آمار مردم مکه به صفر نزدیک شد یا بر اثر فزونی گرفتن دزدی، کاروانها با بار تهی (صفر و خالی) بازمیگشتند.
گفتهاند صفر ماه شومی است.برای نمونه،مرحوم شیخ عباس قمی در اعمال ماه صفر میگوید:
بدان که این ماه معروف به نُحوست است و برای دفع نحوست، هیچ چیز بهتر از تصدق [صدقه دادن] و ادعیه و استعاذات وارده نیست و اگر کسی خواهد که محفوظ ماند از بلاهای نازله در این ماه، در هر روز ده مرتبه بخواند چنانکه محدث فیض و غیره فرموده:
یَا شَدِیدَ الْقُوی وَ یَا شَدِیدَ الْمِحالِ، یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ، ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمِیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنِی شَرَّ خَلْقِکَ، یَا مُحْسِنُ یَا مُجْمِلُ یَا مُنْعِمُ یَا مُفْضِلُ، یَا لَا إِلاهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذٰلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ وَ صَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.
کسانی که به نحوست این ماه باور دارند و دعاهایی برای رفع نحسی آن میخوانند، به سه دلیل استناد میکنند:
1. اینکه پیامبر اسلام فرمود: «من بشرَنی بخروج صفَر فله الجنه؛ کسی که مرا به پایان یافتن [ماه] صفر نوید دهد، بهشتی است»؛
2. اینکه پیامبر اسلام فرمود: «من بشرَنی بخروج آذار فله الجنه؛ کسی که مرا به پایان یافتن [ماه] آذار نوید دهد، بهشتی است»؛
3. اینکه صفر ظرف زمانی رویداد ناگواری مانند درگذشت پیامبر بود.
روایت نخست در جُنگهای روایی شیعیان نیامده، بلکه جوادآغا ملکی تبریزی در المراقبات به آن اشاره کرده و گفته است:
المعروف انّ شهر صفر فیه نحوسه … و لم یرد فیه شیء مخصوص من الروایات؛ شومی صفر معروف است، اما روایت ویژهای در اینباره در دست نیست[1].
دیگر مأخذ این روایت کتاب زکریا قزوینی (م 682 ق) به نام عجائب المخلوقات است که کتاب روایی نیست. افزون بر اینکه مطالب نااستوار فراوانی دارد. نیز محمدباقر میرداماد (م 1041 ق) در الرواشح السماویه فی شرح الأحادیث الامامیه، این روایت را در جرگه روایت مجعول از دید اهلسنت گنجانده و خود در اینباره داوری نکرده است[2].
بنابراین، گفتار عباس قمی در مفاتیح الجنان در اینباره مسموع نیست. افزون بر اینکه دعای یاد شده در این کتاب نه در مصباح المتهجد محمد طوسی آمده؛ نه در اقبال الاعمال علی بنطاوس.
روایت دوم در جُنگهای روایی هست، اما تنها با این توجیه در اینباره به کار خواهد آمد که آذار هنگام صدور روایت، با صفر مقارن بوده باشد. آذار از ماههای رومی و با آذَر متفاوت است. شباط پیش از آذار و نیسان پس از آذار میآیند. آذار با مارس مسیحی و نیمه اسفند تا نیمه فروردین مقارن است. این بازه زمانی در 23 سال پایانی عمر پیامبر (نه در مکه نه در مدینه) با صفر مقارن نبود. افزون بر این، با فرض تقارن این دو ماه با یکدیگر، مقصود پیامبر از نوید دادن به فرجام آذار، اثبات فضیلت ابوذر بوده است نه استخبار حقیقی درباره پایان یافتن ماه آذار. جمله «من بشرنی …» را نباید از بافت کلام جدا کرد. چکیده روایت کامل چنین است:
پیامبر به یارانش در مسجد قبا گفت: نخستین کسی که اکنون نزد شما میآید، از بهشتیان است. برخی از آنان از مسجد رفتند تا دوباره برگردند و مصداق این بشارت پیامبر باشند. پیامبر فهمید و به بازمانده یاران گفت: اکنون چند نفرد نزد شما میآیند. هر کس از آنان که درباره فرجام آذار به من نوید دهد، بهشتی است. هنگامی که آمدند، پیامبر از آنان پرسید: اکنون در کدام ماه رومی هستیم. ابوذر گفت: آذار پایان یافته است. پیامبر گفت: میدانستم، اما میخواستم دیگران بدانند که تو از بهشتیانی…[3].
میتوان بر اینها افزود که نوید فرجام یافتن صفر به معنای شومی آن نیست، بلکه شاید به معنای خجستگیِ ربیع الاول باشد؛ چنانکه محمد بلخی در «مثنوی معنوی» چنین آورده است:
گفت هر کس که مرا مژده دهد
چون صفر پای از جهان بیرون نهد
که صفر بگذشت و شد ماه ربیع
مژدهور باشم مَر او را و شفیع[4]
از دید او، پیامبر در پی دیدار حق بود و انتظار میکشید که ربیع فرارسَد تا هنگامه دیدار فراهم آید.
دلیل سوم هم ناپذیرفتنی مینماید؛ زیرا رویدادهای ناگوار در شومی و ناخجستگی روزها و هفتهها و ماهها و سالها تأثیر نمیگذارند وگرنه، دستکم مُحرَم و رمضان هم ناخجسته میشدند؛ زیرا بیگمان حسین بنعلی و علی بنابیطالب (ع) در این دو ماه به سرای دیگر شتافتند، اما درباره درگذشت پیامبر دستکم دو دیدگاه مطرح است: 1. پایان ماه صفر؛ 2. اوایل ربیع الاول.
پانوشت
[1]. جوادآغا ملکیتبریزی، المراقبات، ص 31.
[2]. محمدباقر میرداماد، الرواشح السماویه فی شرح الأحادیث الامامیه، ص 202.
[3]. محمد بنعلی بنبابویه، علل الشرایع، ج 1، ص 175.
[4]. محمد بنمحمد بلخی، مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بخش 101.