مهاجرت در چشمانداز تاریخ| محمود صدری
اکنون در دورانی هستیم که برای نخستین بار، مهاجرت تبدیل به امری ارادی شده، و مهاجر امکان حفظ فرهنگ بومی در کنار فرهنگ میزبان خویش را یافته است. در کنار این همه امید، دغدغه جنگ، و تنزّل زیستمحیط در سطوحی بیسابقه، و چشمانداز هراسناک مهاجرتهای بحرانی و اجباری دیگر، نیز دوباره نمایان شده است.
از سرگردانی دائمی به سکنای دائمی
انسانها بیش از نود درصد حیاتشان روی کره زمین را، در قالب گروههای «شکارچی-گردآور» در حرکت دائمی و بدون وقفه از موضعی به موضع دیگر گذراندهاند و این سرگردانی گونهای ورزیدگی ذاتی برای آنها ایجاد کرده که هنوز آثار آن را در حیات ایلات مهاجر فصلی (مانند بختیاری و قشقائی) و نیز نزد دوندگان ماراتون و سایر ورزشهای مقاومتی مشاهده میکنیم.
از حدود 12 هزار سال قبل در نقاطی مانند خاورمیانه، مصر، هند و چین (و اغلب در حاشیهی رودخانهها) اهلی کردن گیاهان و حیوانات وحشی (کشاورزی و دامداری)، که به انقلاب کشاورزی یا انقلاب نوسنگی نیز مشهور است، این فرصت را ایجاد کرد که ابتدا دهات و سپس (به فاصله 6 هزار سال) شهرها پدید آیند.
با این تغییر بنیادین در «فناوری امرار معاش» سکنا در یک منطقه برای نخستین بار در تاریخ گونه بشر ممکن شد و ما به آن خو گرفتیم. این تحوّل تاریخی و فرهنگساز «تمدّن» بشری را ممکن ساخت.
از مهاجرت اجباری به مهاجرت اختیاری
در عرض 6000 سال گذشته، گروههای انسانی علاقه چندانی به تغییر مکان خویش نشان ندادهاند. تنها بحرانهای حاد موجب کوچ و مهاجرت گروههای انسانی شده است. بحرانهایی مانند قحطیِ ناشی از تغییر شرایط اقلیمی یا سیاسی، اسارت یا تبعید دستهجمعی، یا فرار از هجوم قریبالوقوع خارجی. به عبارت دیگر، در دوران باستان و میانه، مهاجرت جمعی تنها بر اثر فشار خارجی و در نتیجه تهدید جانی ظاهر میشد: مهاجرت از روی اجبار و هراس .
با شروع انقلاب صنعتی، نیاز صنایع مدرن به کار انباشته و منظّم، و در نتیجه شهرنشینی جدید، برای نخستین بار شاهد گونه نوینی از مهاجرت هستیم. میلیونها نفر از مناطق حاشیهای اروپا و نیز آسیای دور به شهرهای صنعتی واقع در کشورهای سرمایهداری اروپا مهاجرت میکنند؛ با این اشتیاق که زندگی اقتصادی و اجتماعی بهتری داشته باشند: مهاجرت از سر اراده و امید ..
واقعیّتها و قصّههای مهاجران ابتدای عصر صنعتی
با این همه، نخستین مهاجران به شهرهای صنعتی اروپا و آمریکا گروههای فقیر و روستائی بودند و فرهنگهای میزبان این مهاجران، که برای بار نخست این تعداد خارجی را در میان خویش میدیدند، به تازهواردان با تردید نظر میکردند. این بدبینیها پربیراه هم نبودند. گروههای مهاجر طبیعتاً در برابر دشواریهائی مانند فقر و جرائم ناشی از آن، فروپاشی خانواده، و بیگانگی اجتماعی، آسیبپذیرتر بودند. برچسبهای قومی و پیشداوریهای نژادی نیز واقعیّتهای دشوار حیات مهاجرین را دشوارتر میکند.
مطالعات مهاجرت در عصر جدید
یکی از ریشههای اصلی جامعهشناسی، شناختن و حلّ مسائل اجتماعیِ پیشآمده از سوی مهاجران بوده است. نخستین دپارتمان جامعهشناسی جهان در دانشگاه شهری مهاجرپذیر (شیکاگو) تشکیل شد و مأموریت آن، شناختن شهر و مناطق مهاجرتی آسیبپذیر و خطرخیز آن بود. بنیانگذار این مکتب (جامعهشناسی شهری) دانشگاه شیکاگو، رابرت پارک، و شاگرادان نسل اوّل او، جامعهشناس مبرّز مسائل اجتماعی مهاجران (از قبیل دبیلو آـی تامس، فلورین زنانیکی، علیجاه اندرسن، هاروی زوربا، فردریک تراشر، لوییس ویرث، و دونالد کرسی) بودند. خانم جین آدامز ، واضع رشته مددکاری اجتماعی نیز با این حلقه دانشگاهی همکاری فکری و عملی داشت. هدف این نسل از جامعهشناسان، یافتن راهی برای جذب و همگونکردن موجهای پیدرپی مهاجران بود. اصطلاح مشهور «آسیمیلاسیون» برای این فرایند جذب و همگونکردن مهاجران ، در میان این جامعهشناسان و کنشگران معمول بود که رابرت پارک آن را ضرب زده بود. مطالعات این محقّقان و نسلهای بعد از آنها در مورد مهاجرت، مفاهیمی مانند «مهاجرت-بازگشت»، «مهاجرت زنجیرهای»، «محفظههای مهاجرتی» و غیره را پدید آورد.
چهره جدید مهاجرت: «فرا-مهاجر» کیست؟
گامهای سریع و بلندی در انقلاب در وسایل انتقال جمعی (کشتی بخار، راهآهن، اتوبوس، و بهویژه هواپیما) و وسایل ارتباط جمعی (روزنامه، تلگراف، تلفن، رادیو، تلویزیون و بهویژه کامپیوتر) سرانجام سبب شد مهاجرت نخبگان و متخصّصان برای یادگیری، کاریابی، و کارسازی، سهولت و سرعت بیشتری یابد. این مهاجران، برعکس پیشینیانشان، قصد یا نیازی برای جذب یا همگونشدن در جوامع میزبان، یا اصراری برای بازگشت همیشگی نداشتند. با وجود وسایل انتقال و ارتباط جدید میتوانستند هم فرهنگ بومی خود را حفظ کنند و هم از مواهب فرهنگ میزبان استفاده نمایند. فاصلهی خانهی پدری و محلّ کار مدرن، دیگر به لحاظ بُعد مکان و بها و طول سفر، به قدری پایین آمده بود که امکان «ذوحیاتین» شدن فرهنگی را به افراد میداد. در این بزنگاه بود که در اواخر قرن گذشته، مفهوم «فرا-مهاجرت» ضرب زده شد. «فرا-مهاجر» کسی است که در آن واحد، مشارکت تمام در فرهنگ بومی و فرهنگ و نه تنها بدون لکنت به هر دو زبان سخن میگوید، بلکه مسلّط و سوار بر دو فرهنگ (یا چند فرهنگ) است. برای تقریب این مفهوم به ذهن، از دو مثال طنزآلود رایج در میان جوامع فرامهاجرتی سود میجویم:
«فضا نورد» : در میان جامعه چینی-آمریکایی، به بازرگانان و متخصّصانی گفته میشود که بخش مهمّی از هفته کاریشان در اوج 39 هزار پایی میان چین و آمریکا میگذرد.
«لاکپشت دریایی» : اصطلاحی است که نزد اقلیّت هندی-آمریکائی، به متخصّصانی گفته میشود که-مانند لاکپشت آبی- از زادگاه خویش دور میشوند، گرد جهان میگردند، و در نهایت برای جفتگیری به ساحلهای بومی خویش بازمیگردند. سبب این تشبیه، این است که بسیاری از این مهاجران موفّق، برای ازدواج به طریق سنّتی و معمولاً با صلاحدید خانواده، به هند بازمیگردند.
این اصطلاحات میرسانند که «فرا-مهاجران» نیازی به همگونشدن، یا تحلیلرفتن در جامعه میزبان (یا بهاصطلاح، «آسیمیلاسیون») ندارند. جامعهشناسان به جای آن مفهوم، کلمهای درخور این مهاجران زمان ما یافتهاند: دربرگرفتن فرهنگ جدید (اینکورپوریشین) .
بازگشت مهاجرتهای بحران-زاد
هرچند که در 200 سال گذشته، اکثر مهاجرتها برای نیل به حیات اقتصادی و اجتماعی بهتر در جوامع مهاجرپذیر بوده، هرگز نباید از یاد برد که مهاجرتهای اجباری، به طریق جهان ماقبل مدرن نیز به طور ادواری ادامه داشتهاند. در جهان معاصر، گروههای بسیاری (ارمنیها در عثمانی، تاتارها در شوروی و غیره) به زور نقل مکان داده شدند. همچنین هراس از نسلکشی و فشار نظامی، گروههای بسیاری را ناچار به نقل مکان نموده است (آخرین نمونههای این پدیده را نزد اقلیّت روهینگا در میانمار و کوچ اجباری آنها به بنگلادش میبینیم). در سطح گستردهتر و سازمانیافتهتر، سرمایهداری جهانی در نقاط دورافتاده و بیقانون دست به استثمار گستردهی منابع طبیعی میزند و بسیاری را بیزمین، بیآب، و بیخانمان میکند و برای آنها راهی جز مرگ یا مهاجرت باقی نمیگذارد. جنگهای منطقهای، با مشارکت یا سکوت قدرتهای جهانی، نیز جمع بسیاری را بیخانمان میکند و به سوی مهاجرتهای پرخطر سوق میدهد. از جامعهشناسانی که به تفصیل به این موضوع پرداخته، جامعهشناس هلندیالاصل، خانم سسکیا ساسن است.
سخن آخر
نژادی هستیم که از خانهبهدوشی دویست هزارساله و با دگرگونی فنّاوری معاش، به سکونت ده هزارساله رسیدهایم. از این مدّت هم اکثر زندگیمان در دوران باستان و میانه را در یک محیط و یک محلّه سپری کردهایم. تنها بحرانهایی چون ترس از قحطی و مرگ به ترک یار و دیارمان واداشتهاند. انقلاب دیگری در فنّاوری معاش (توان استفاده از منابع بیجان برای تأمین انرژی) نسل بشر را به دوران نوآوریهای شتابنده و رفاه و آزادی عصر صنعتی رسانده. برای نخستین بار، مهاجرت تبدیل به امری ارادی شده، و برای نخستین بار، مهاجر امکان حفظ فرهنگ بومی در کنار فرهنگ میزبان خویش را یافته است. برای نخستین بار، به راستی امکان «شهروند جهانی» شدن دست داده. در کنار این همه امید، دغدغه جنگ، و تنزّل زیستمحیط در سطوحی بیسابقه، و چشمانداز هراسناک مهاجرتهای بحرانی و اجباری دیگر، نیز دوباره نمایان شده است.
نگارنده در سال 2005 کتابی درسی در زمینهی مهاجرت منتشر کرده است.
منبع: سی و ششمین شماره ماهنامه کوچه با موضوع مهاجرت