از جماعت تبلیغ چه میدانیم؟
نویسنده کتاب «مکتب دیوبند و جنبش جماعت تبلیغ»: علیرغم این که در دل جریان دیوبند جریانهای متنوعی داریم؛ جریان جماعت التبلیغ تلاش کرده وارد جریانهای افراطی دیوبندی نشود و از حیث فکری جریانی صوفیانه است و گرایشات صوفی نقشبندی و رگههایی از چشتیه و نیز سهروردیه دارد.
«جماعت تبلیغ» را میتوان یکی از عجایب دوران مدرن دانست. یک گروهی تبلیغی کاملا ساده که بدون هیچگونه استفاده از ابزارآلات و رسانههای مدرن و یا تامین مالی و پشتیبانی سیاسی و حکومتی، توانسته با سرعتی شگفت آور در اکثر مناطق دنیا گسترش پیدا کرده، به یک جنبش جهانی تبدیل شده و میلیونها نفر عضو در سرتاسر دنیا جذب کند. درباره اندیشه و عملکرد جماعت تبلیغ با نویسنده کتاب «مکتب دیوبند و جنبش جماعت تبلیغ» به گفتگو نشستیم. متن زیر حاصل گفتگو ما با حجت الاسلام سید مهدی علیزاده موسوی است.
جماعت التبلیغ یا به قول اهالی شبه قاره تبلیغی جماعت چه تاریخچهای دارد و چه زمینه هایی در درون جهان اسلام و منطقه شبه قاره منجر به این شد که این جریان شکل بگیرد؟
اولین نکتهای که در باب بررسی جریانهای فکری باید مورد توجه قرار گیرد این واقعیت است که ما ابتدا باید یک موضعی را برای بررسی و شناخت در نظر داشته باشیم که چه منطق یا چارچوب نظری را برای بررسی و شناخت مدنظر داریم به عبارت دیگر به نظر من اگر ما بخواهیم یک جنبش فراگیر جهانی مانند جماعت التبلیغ را بررسی کنیم اولین پرسش این است که این جریان در حقیقت در واکنش به چه جریان و شرایطی به وجود آمده و چه عواملی سبب شد ما شاهد جریانی باشیم که در بیش از 130 کشور دنیا شعبه دارد و فعال است؟
بزرگترین اجتماع مسلمانان در جهان موسم حج است. در خصوص دومین احتماع بزرگ باید بگویم هر چند اجتماع میلیونی اربعین جمعیت بیشتری را جذب میکند. اما در میان اهل تسنن وضعیت فرق میکند و دومین اجتماع بزرگ اهل تسنن را جماعت التبلیغ از آن خود نموده است. به نظرم میرسد وقتی ما به خاستگاه این اندیشه نگاه میکنیم می بینیم این اندیشه در منطقهای مانند شبه قاره و در دورانی که هنوز تقسیم بندیهای سیاسی کنونی در هند صورت نگرفته بود و در منطقهای که شامل هند، پاکستان و بنگلادش میشود شکل میگیرد و وقتی ما به دهههای بیست و سی قرن گذشته نگاه میکنیم میبینیم که منطقه هندوستان جدا از مسئله فقر اقتصادی که به دلیل حضور استعمار در آنجا بود یک منطقه مذهبی است که گرفتار جهل و فقر شدید فرهنگی است. و جامعهای است که به اصطلاح از لحاظ فکری فقیر است. ما میبینیم که جنبش جماعت التبلیغ در چنین شرایطی در هند به وجود میآید. یعنی، شخصیتی مثل مولانا الیاس که دارای جایگاه علمی در یکی از مهمترین مدارس دهلی است هنگامی که مسافرتی به یکی از مناطق اطراف دهلی به نام میوات که نزدیک پایتخت هم هست میکند در آنجا مشاهده میکند که مردم در حال نماز هستند اما زمانی که به نماز میایستند وضو بلد نیستند یا وقتی که الله اکبر میگویند نمیدانند بعد از آن چه باید بخوانند. و فقط دندانهایشان را نشان میدهند این موجب میشود که ایشان با خودش این اندیشه را میکند که ما در دهلی نشستهایم و در مدارس سر خودمان را گرم مباحث پیچیده علمی کردهایم در حالی که مردم اولین مسائل دینی غافل و با آنها آشنا نیستند که این مسئولیت ما را دو چندان میکند.
بنابراین می بیند که ایشان در واکنش به چنین شرایطی جماعت تبلیغ را تاسیس میکند. البته خود این شرایط هم نیازمند بررسی است که چرا جامعه هند که یک مرکزی است و مسلمانان آن با انگیزه و با اعتقاد هستند در این برهه تاریخی وضعیتش این طور شده است. همان طور که عرض کردم متغیر استعمار و فقر را که علیرغم وجود منابع زیاد وجود داشت را باید در نظر گرفت. در هر حال ایشان به این نتیجه رسید که با این وضعیت نشستن در نظام الدین در بهترین جای دهلی و توصیه و تدریس داشتن شاید چندان مناسب نباشد. ایشان بعد از این و تقریباً بعد از سال 1932م به بعد تمام زندگی خود را به این مسئله اختصاص میدهد و کلاً خودش را وقف تبلیغ میکند.
اما بعد از اینکه جریان جماعت التبلیغ در سال1932م به وجود میآید به این نتیجه میرسد که با عنایت به گستردگی فضای هند به این نتیجه میرسد که اگر بخواهد به صورت خصوصی یا دولتی کار تبلیغ را پیش ببرد عملاً به جایی نمیرسد و به قول امروزیها به مانند یک جهادی آستینها را بالا میزند و تمام زندگی خودش را وقف میکند و کار تبلیغ را به صورت سراسری شروع میکند. بنابراین جماعت التبلیغ زمانی که به وجود میآید نه مصوبهای در دولت دارد و شورای هماهنگی تبلیغاتی دارد که ما بتوانیم بگوییم اینها مثلاً نشستند و همچین برنامهای ریختند. نه، یک حرکت کاملاً خودجوش بود و چون جذابیت مالی برای کسی نداشت بنابراین افرادی جذبش شدند که نیت خالص داشتند.
حرکتی شروع شد که همه میدانستند که وابسته به دولت نیست و در حقیقت یک جریان کاملاً خودجوش است اگر بیایند هیچ کس نیست که به اینها هزینهای پرداخت کند و کاملاً باید در راه خدا باشد. به این نتیجه رسیدند که اگر بخواهند برنامهای ماندگار باشد باید برای آن یک دیسیپلین، دکترین و برنامه دقیق در نظر بگیرند و براساس آن کار کنند. بنابراین آمدند در طول زمان قوانین و مقراراتی را برای این جریان در نظر گرفتند. اولین مدل این بود که اینها گفتند اگر می خواهد تبلیغی صورت بگیرد باید در قالب جماعت باشد یعنی 3 الی 5 نفر باشند که بتوانند یک منطقه را پوشش دهند. و نکته دوم این است که با استناد به احادیث پیامبر اکرم(ص) که اگر 3 نفر میخواهند به سفری بروند حتماً باید یکی در بین آنها به عنوان امیر باشد. آمدند و جماعتی را برای تبلیغ کنندگان امیر قرار دادند.
بنابراین ما میبینیم که همین طور پله پله کار بالا گرفت و آمدند 12 شرط گذاشتند که 4 شرط آن برای پیش از تبلیغ بود و 4تا برای پس از تبلیغ و نکتهای که در آن وجود دارد این است که اینها نیامدند این شروط را به قانون تبدیل کنند و اگر کسی آن را انجام نداد مجازاتی برای او در نظر گرفته شود بلکه گفتند که افراد باید خودشان مقید به اینها باشند و این اصول را درونی کردند. یعنی با افراد صحبت کردند و افراد رفته رفته خود به این نتیجه رسیدند که این کاری است که برای تبلیغ ضرورت دارد و باید انجام شود. در مرحله بعد به این نتیجه رسیدند که حالا باید بازخورد تبلیغ گرفته شود و به مسائلی مانند این که این تبلیغ چقدر تأثیر داشته؟ یا اینکه مشکلات مبلغان در فرایند تبلیغ در مناطق مختلف چیست؟ و این گونه نباشد که تبلیغ در خلاء صورت بگیرد.
مشکلی که امروزه در بسیاری از جوامع وجود دارد این است که تبلیغ با توجه به نیاز مخاطب و میدان تبلیغ سامان پیدا نمیکند. اینها برای فائق آمدن بر این مشکل و به منظور اینکه تبلیغشان مبتنی بر مسائل روز باشد یک اجتماعاتی تشکیل دادند که تمام افرادی که در طول سال تبلیغ میکردند باید در این اجتماعات حاضر میشدند و به هم گزارش میدادند، مشکلات را با هم مطرح میکردند و با امراء جماعت تجدید میثاق مینمودند. بعدها سه اجتماع بزرگ در سه نطقه از اقطاب جمعیتی جهان اسلام به وجود آوردند یکی در منطقه نظام الدین اولیا است که خب، من چندین بار از این منطقه بازدید کردم این منطقه در نزدیکی دهلی و در کنار مسجدی است که به آن بنگالی مارکت میگویند. الان هم رهبر معنوی این جریان که از فرزندان و نوادگان مولانا الیاس است در آنجا سکونت دارد.
اعتقادشان بر این است که هرچند هر جماعتی یک امیری دارد با این وجود باز باید کل جماعت دارای یک امیر جامع باشد بنابراین بعد از مولانا الیاس ما شاهد این هستیم که فرزندان مولانا الیاس به عنوان رهبران معنوی جماعت التبلیغ انتخاب میشوند که مرکز اصلی اینها ابتدا در نظام الدین اولیا بود. آن روزی که من از آنجا بازدید نمودم دیدم از سراسر دنیا و مناطقی مانند جنوب شرق آسیا، اروپا، آمریکا و مناطق مختلف دنیا افرادی به آنجا آمدهاند که مشغول تبلیغ هستند و جالب این است که آنها آمده بودند تا با امیر جماعت بیعت کنند. دیدم طناب بزرگی پهن است و هر کس میآید گوشهای از این طناب را میگیرد و در حقیقت به این طریق بیعت میکند بر اساس اسلوبی که در بین اعضای جماعت وجود دارد اینها یک امیر معنوی دارند که امروزه مولانا سعد است که خود از نوادگان مولانا الیاس میباشد و یک مرکز اداری تبلیغ دارند که در رایوند پاکستان هست. یک اجتماع بزرگی نیز در داکا پایتخت بنگلادش دارند که بسیار فعال است و شاید از دو اجتماع دیگر بزرگتر باشد. در اجتماع رایوند و داکا قریب به بیش از 2 میلیون نفر شرکت میکنند. یک اجتماع دیگر در بوپال هند دارد که باز من به آنجا رفتهام که آن هم اجتماع بزرگی است و از سراسر دنیا در آن شرکت میکنند.
همان طور که میبینید این جریان متناسب با نیازهایی که در طول زمان ایجاد میشود به وجود میآید پیش میرود و تکامل مییابد. جالب این است که اینها جلوتر که میآیند با وجود این که جماعت التبلیغ وابسته به یک جریان تقریباً سلفی شبه قاره هست و زن در این جریان کاملاً یک موجود محصور در درون خانه است و وظیفه او فقط تولید مثل است و هیچ وظیفه اجتماعی به گردن وی نیست اما بعد از مدتی اینها به این نتیجه میرسند که زنان جامعه هم نیاز به تبلیغ دارند و باید برایشان تبلیغ در نظر گرفته شود. کاری که میکنند این است که یک واحدی به نام واحد مستورات ایجاد میکنند به معنای کسانی که ستر دارند یا پوشیده هستند و بعد برای این که حضور زنان در جامعه منجر به فساد نشود وقتی مبلغان زن می خواهند به مسافرت بروند یکسری قوانین سختگیرانه میگذارند. ازجمله این که وقتی یک خانم میخواهد برای تبلیغ برود حتماً باید با جماعتی که همه محرمش باشند این کار را بکند نه این که نامحرم باشند مثل برادران و یا شوهرش و… بعد وقتی برای تبلیغ وارد یک منطقه میشوند حتماً باید در آنجا یک خانه خالی باشد و بعد از این که خالی شد باید زنها به آنجا بیایند و در آنجا نباید از بلندگو استفاده شود. هیچ مردی در آنجا نباشد و بعد تبلیغ در آنجا صورت بگیرد. میخواهم بگویم که اینها چگونه خود را با شرایط وفق میدهند.
نکته دیگر مسئله تکنولوژی و مدرنیته بود که دغدغه انسان مسلمان کنونی است و جامعه اسلامی را به چالش میکشد. بنابراین تکنولوژی را بررسی کردند و گفتند تکنولوژی هرچند میتواند صدای انسان را به آن طرف دنیا برساند اما تأثیرات تبلیغات چهره به چهره بیشتر یا کاملتر از فضای مجازی است بنابراین تبلیغات در فضای مجازی را علیرغم این که مورد توجه بسیاری از مسلمانان است کمتر مورد توجه قرار دادند. در دیداری که من از رایوند داشتم و میخواستم با امیر جماعت آنجا که دو سال پیش از دنیا رفت برنامهای داشته باشم ایشان اجازه عکس برداری به من نداد و گفت نباید از اینها استفاده بشود. علی رغم این گستردگی که جماعت در دنیا دارد شما میبینید که از هیچ شبکه ماهوارهای استفاده نمیکند و شما هیچ شبکه ماهوارهای یا سایتی را نمیبینید که به اینها وابسته باشد و این جریان کاملاً سنتی است و چیزی که جزو عجایب است این است که در دنیای مدرن کنونی اینها چگونه توانستهاند از این فضای سنتی کاملاً نتیجه بگیرند و دعوت خودشان را گسترش بدهند. در بسیاری از مناطق اروپا و آمریکا آشنایی با اسلام از طریق جماعت التبلیغ صورت گرفته است. جماعت التبلیغ در واکنش به مدرنیسم هم درست یا غلط بالاخره یک مسیر مشخصی را برگزیده است و نیامده گرفتار کشاکش بین سنت و مدرنیته بشود و نگاهش یک نگاه سنتی است. این جریان با گسترش خود در برابر مسئله دولت ملتها قرار میگیرد به این معنا که وقتی این جریان فراگیر میشود حدود فعالیتهایش از دهلی به سایر ایالتها و پس از آن به صورت فرامرزی پیش میرود خب، دولتها نسبت به این جریان حساس میشوند بالاخره این جریانی است که ریشهاش در هندوستان است و یک شبکه کاملاً به هم پیوسته و متشکل است در این صورت ظرفیتهایی پیدا کرده و تهدیدهایی به وجود میآورد و این تهدید ممکن است موجودیت یک جامعه را با چالش روبهرو کند. با توجه به این مسئله اینها میآیند یک اصلی را با اندیشههای خود پیش میبرند و آن عدم دخالت در سیاست است به این معنا که میگویند هر کس میخواهد وارد حوزه جماعت التبلیغ وارد شود نباید در حوزه سیاست ورود کند. رهبران جماعت رسماً میگویند کسی که در سیاست ورود میکند از ما نیست. در دیداری که من با مولانا سعد در دهلی داشتم به ایشان گفتم گاه ما در جمهوری اسلامی مشاهده میکنیم برخی جماعتها رویکرد سیاسی دارند و یا به سیاست ورود کرده گاه تهدید محسوب میشوند که ایشان رسماً اعلام کرد به هیچ عنوان کسی که در مسائل سیاسی ورود پیدا کند از ما نیست و نباید این گونه باشد و بعد هم اعلام کرد من حاضرم به ایران بیایم و آنجا رسماً اعلام کنم نباید مواضعی جز مواضع دولت رسمی گرفته شود. یکی از عوامل رشد و نفوذ این جریان این است که حداقل در ظاهر به سیاست ورود پیدا نمیکند یعنی جماعت به طرفدارانش اجازه نمیدهد که وارد این فضا شوند و توانسته همان طور که عرض کردم در بیش از 100 کشور جهان و همچنین در ایران فعالیت کند. یکی از مراکز اصلی اینها در آسیای مرکزی است و در کشورهایی مانند قرقیزستان، تاجیکستان، ازبکستان و افغانستان کار میکنند. در ایران مرکز اینها در زاهدان است و فعالیتهای این گونهای را شروع کرده و دارند با قدرت کار میکنند.
ریشههای فکری این جریان، اندیشمندان و متون اصلی آن را چه چیزی تشکیل میدهد؟
در خصوص این مسئله که اینها از حیث فکری چه دیدگاهی دارند باید گفت وابسته به جریان دیوبند هستند و ما می توانیم خود جریان دیوبند را به طیف افراطی (نه به معنای خشونت گرا) و غیرافراطی تقسیم کنیم و اگرچه خشونت در گروههایی مانند سپاه صحابه و لشکر جهنگوی که جزو اینها هستند وجود دارد.
خود جریان دیوبند چند شاخه است؟ و از نظر فکری به کدام یک از طیفهای افراطی و انقلابی و یا محافظه کار وابسته است؟
ما شاهد جریان نسبتاً معتدلی در آنجا هستیم. معتدل به این معنا که سایر فرقهها را تکفیر رسمی نمیکند و فقط به دنبال فعالیت تبلیغی صرف است. جریان تندی هم دارد مثل لشکر جهنگوی، سپاه صحابه و یا طالبان. حتی این گرایشهای نسبتاً تند مثل طالبان تکفیر ندارد. اما سپاه صحابه هم وابسته به جریان دیوبند است که کشتن شیعیان را موجب رفتن به بهشت میداند.
علیرغم این که در دل جریان دیوبند جریانهای متنوعی داریم جریان جماعت التبلیغ تلاش کرده وارد جریانهای افراطی دیوبندی نشود و از جریاناتی مانند سپاه صحابه و حتی جمیعت العلمای پاکستان فاصله بگیرد و صرفاً خودش را یک جریان تبلیغی که به دنبال ترویج قرائتی از اسلام به نام مکتب دیوبند است معرفی بکند. خب، اینها بعد از مدتی با یک چالش جدید برخورد کردند و آن چالش این بود که دیدند هر کس با توجه به سلیقه خودش کار تبلیغ را انجام میدهد و این خیلی بد بود. بعد یکی از شخصیتهای بزرگ دیوبند کتابی به نام فضایل الاعمال تدوین میکند. کتابچهای در باب فضائل حج، نماز و روزه و هرکس که میخواهد تبلیغات انجام دهد باید در محدوده این کتابچه کار تبلیغی خود را انجام دهد تا موجب ایجاد انحراف در دیدگاهها نشود.
اما مشکلی که این جریان دارد این است که مسائل مسلمانان امروز تغییر کرده است به این معنا که مدرنیسم یک مسائلی را در برابر جوان مسلمان قرار داده که نیاز به نظریه پردازی دارد و شاید نتوان با همان مدلهای قدیمی یا پاسخهای گذشته با آن روبهرو شد. برای نمونه ما وقتی با پدیده تکفبر روبهرو هستیم خب، جماعت التبلیغ چه نسخهای برای مقابله با تکفیر دارد؟ ما میبنیم که در نصاب نهگانه این جماعت ما متنی را برای دعوت به تقریب و مقابله با افراط گرایی نداریم. یکی از مشکلات امروز جهان اسلام الحاد علمی یا آتئیسم است در مقابل الحاد مدرن که ریشه در الحاد یا بیخدایی علمی دارد جماعت التبلیغ چه نسخه ای برای جوانان امروز ارائه میکند؟ باز ما میبینیم که در این حوزهها هیچ چیزی ندارد. بنابراین جنبش جماعت التبلیغ هر چند در دهههای گذشته به عنوان یک جنبش فراگیر توانست افراد بسیاری را به خود جذب کند امروزه تقریباً میتوان گفت مخاطبین آن افراد سنتی و بیسواد هستند. شما وقتی در جماعتها شرکت میکنید می بینید شرکت کنندگان از عموم مردم هستند و افراد تحصیلکرده را چندان مشاهده نمیکنید. بنابراین ما شاهد نوعی رکود در جریان جماعت التبلیغ کنونی هستیم و این جریان امروزه دیگر آن موقعیت قبلی خود را از دست داده و محدود شده است.
این که گفته میشود اینها وهابی هستند واقعیت ندارد. وهابیت با جماعت التبلیغ خوب نیست. یعنی از حیث فکری جماعت التبلیغ یک جریان صوفیانه است و گرایشات صوفی نقشبندی دارد. رگههایی از چشتیه و نیز سهروردیه دارد و نخستین مسئله این است که وهابیت با صوفیه خوب نیست. دومین مساله این است که اینها حنفی مذهبند و وهابیت غیرمقلد است و اساساً تقلید را قبول ندارد. جماعت التبلیغ از لحاظ فقهی حنفی و در کلام ماتریدی است در حالی که باز وهابیت اصول کلام ماتریدی را قبول ندارد و بیشتر رویکرد حنبلی دارد اما نکتهای که در خصوص سلفیه باید به آن توجه کرد این است که جماعت التبلیغ چون بستر مناسبی بود کاملاً مورد بهره برداری قرار گرفت.
یعنی مورد بهره برداری وهابیت قرار گرفتند؟
هم وهابیت و هم جریانهای دیگر مثل سرویس ISI پاکستان هم از این جریان برای مباحث جاسوسی سوء استفاده میکند یعنی از نیروهایی که در قالب جماعت تشکیل میشوند نه این که خود جماعت ماهیتش این باشد. اما جاسوسهایی را در بین اینها میگذارند که میروند به مناطق مختلف کارها و نظرات را جمع میکنند و برای ISI پاکستان میآورند. وجود بسیاری از چهرههای سیاسی در درون جماعت مانند پدر رئیس جمهور و یا اصلاً شخص ضیاء الحق که جماعتی بود نشان میدهد که این جریان آماده بهره برداری است و چون یک جریان بسیج گرای بی دروپیکر است یعنی هیچ ثبت و ضبطی در آن صورت نمیگیرد و دفتری وجود ندارد که این افراد ثبت و ضبط بشوند این موجب میشود که بتوانند از آن سوء استفاده کنند. و خطر بزرگی که وجود دارد این است که این جریان کاملاً سیاسی بشود که به نظر من امکان آن وجود دارد و چون حالت شبکهای دارد خطر بسیار بزرگی برای هر کشوری حساب میشود.
بنابراین دو نکته را نباید با هم قاطی کرد چون اینها قابل بهرهبرداری سیاسی هستند پس سیاست در ذاتشان نهفته است؟ نه شما وهابیت را نگاه کنید آنها ذاتاً انگلیسی نیستند حتی انگلیس به وجود آورنده وهابیت نیست اما انگلستان هنگامی که جهان اسلام را بررسی کرد و احساس کرد که وهابیت به عنوان یک جریان در جهان اسلام به وجود آمده است و بهترین بستر برای سرمایه گذاری است بهترین افسرانش مانند فیلبی و ادوارد لورنس را فرستاد و این جریان را کاملاً مدیریت نمود و امروز آمریکا وهابیت را مدیریت میکند. باید این دو را از هم جدا کنیم. به این معنا که ما هم میتوانیم مدیریت کنیم.
آقای دکتر لطفاً دو خاطره از دیدارهای خود با رهبران جماعت التبلیغ برای ما نقل کنید؟
من ورود به این نکته بکنم که چرا با استفاده از نظریه بحران جریان جماعت التبلیغ را توضیح دادم. حرف من این است که ما هم امروز در ایران با یک مشکل اساسی رو به رو هستیم. یعنی علیرغم این که ما شاهد حضور هیئتها و مراسمات بزرگ در گوشه و کنار کشورمان هستیم اما وقتی که دقیق میشویم میبینیم جامعه ما هم امروز با یک فقر دینی روبهرو است و از یک طرف تبلیغات غرب دارد جامعه ما را نابود میکند. خب، آیا مناسب نیست ما از این موضعی که امتحان شده بیاییم الگوبرداری کنیم؟ آیا واقعاً نیاز جامعه امروز ما این نیست که از حوزه مراکز رسمی بیرون بیاییم؟ این که آقا میفرمایند آتش به اختیار به همین معنا است. جماعت التبلیغ در آن دوران آتش به اختیار بود. بدون چشمداشت، با تمام وجود یک حرکت جهادی را شروع کرد.
بنابراین من به نظرم میرسد در کشور ما هم امروز این مدل کاملاً قابل بهره برداری است. شاید مدل تبلیغ امروز دیگر در قالبهای رسمی جواب ندهد و سازمانهای مردم نهاد باید در این حوزه ورود پیدا کنند. هنگامی که من در رایوند در اجتماع بودم یادم نمیرود در آنجا کاملاً زندگی یک زندگی سنتی است. یعنی اینها میآیند در زمینهای رایوند که در نزدیکی لاهور است چادر میزنند و در زمینی که هنوز خیس است و در آن شالیکاری است زندگی میکنند و هر روز هم به اصطلاح «بیان» دارند و گزارشات را میدهند.
این جریان یک رویکرد کاملاً سنتی دارد. زمانی که من به دهلی برای دیدن یکی از رهبران جماعت رفتم ایشان بسیار استقبال گرمی نمود و حتی تشبیه کرد به حدیث پیامبر که شما مانند ابری میمانید که باید بر سر مردم ببارید و به اینها علم بدهید. ناهار را آنجا ماندیم. یادم می آید یک بار در زاهدان در یکی از جماعت ها شرکت کردیم در شب جمعه بود اینها بعد از بیانی که برگزار کردند قرار بود شام بیاورند یک دفعه دیدم یک قابلمه بزرگ آوردند و سفره را باز کرده یک قابلمه سیب زمینی را ریختند وسط سفره. یا در گرگان کسی را دیدم که میگفت من عضو جماعت التبلیغ هستم و از زاهدان پیاده حرکت کرده به اینجا آمدهام و به مدت 6 ماه در شهرهای مختلف تبلیغ کردم تا به اینجا آمدم. اینها نشانگر این است که بالاخره انگیزه اعتقادی و قلبی بیش از هر عامل مادی دیگری میتواند تبلیغ را شکل دهد و تا هنگامی که ما در این مسیر حرکت نکنیم نمیتوانیم موفق باشیم.
آقای دکتر میخواستم بدانم نگاه جماعت التبلیغ به آن نسخهای از اسلام که جمهوری اسلامی آن را نمایندگی میکند و در کل به سیستم حکومتی ایران چیست؟
من تا به حال به یاد ندارم که امیران رسمی جماعت التبلیغ در کشورهای هند، پاکستان یا بنگلادش نسبت به جمهوری اسلامی ایران موضع گرفته باشند. حتی این را هم با مولانا سعد صحبت کردم و گفتم از ایران هستیم و قائل به ولایت فقیه هستیم و رویکردمان رویکرد شیعی است ایشان گفتند: ما نسبت به این قضایا حرفی نداریم و حتی قائل به تمکین نسبت به حاکم هستیم و کسی حق ندارد نسبت به حکومت جمهوری اسلامی خروج کند.
اما، این جریان ذاتاً یک جریان دیوبندی است و جریان دیوبند نیز یکی از جریانهای سلفی است. شکی در این قضیه نیست. آنها بسیاری از اعتقادات خود را از شاه ولی الله دهلوی گرفتهاند. شاه ولی الله دهلوی هم در بسیاری از اعتقادات خود مانند توحید و شرک، بدعت و ایمان و کفر، توسل و زیارت پهلو به پهلوی ابن تیمیه میزند. من بر سر قبر رهبران اینها مانند سید ابوالحسن ندوی رفتهام اینها دیوبندی هستند و قبرهایشان صاف است و مانند وهابیان قائل به ساختن آرامگاه بر روی قبور نیستند شاید همین ویزگیها موجب شده گفته شود که اینها وهابی هستند. اما وهابیها مخالفان خود را تکفیر کرده و قائل به جنگ با مخالفین خود هستند در حالی که دیوبندیه چنین چیزی ندارند.
آقای دکتر با توجه به مطالبی که فرمودید فکر میکنم شاه ولی الله دهلوی هر چند مخالفتهای زیادی با شیعه دارد اما خب، یک نگاه صوفیانه هم دارد یا خود مولانا الیاس صوفی است. با این حساب آیا میتوان گفت نگاه جماعت التبلیغ به تشیع یک نوع نگاه صوفیانه و آمیخته به بحثهایی مانند ارادت به اهل بیت(ع) و… است؟
همان طور که عرض کردم جماعت ظرفیت افراطی شدن را دارد و گروههایی مانند سپاه صحابه، لشکر جهنگوی و ناموس صحابه یا جنبش طالبان پاکستان GDP نیز دیوبندی هستند و تمام اینها از دل جریان دیوبند بیرون آمدهاند. اما از آن طرف هم شخصیتی مثل مولانا ابوالکلام آزاد نیز دیوبندی بود بسیاری از علمای دیوبند قبل از 1947 که پاکستان از هند جدا شد بسیار نزدیک به شیعه بودند. خود من مسافرتهای زیادی به دارالعلوم دیوبند در هند داشتم که از من با آغوش باز استقبال نمودند و در بسیاری از محافل دیوبندیهای پاکستانی در هند نیز رفتم که بسیار استقبال کردند، حتی جریان مولوی سمیع الحق که بنیانگذار و پدر معنوی طالبان است. خود مولوی سمیع الحق قبل از کشته شدنش به ایران آمده بود. روی این حساب من حرفم این است که جریان دیوبند قابلیت انعطاف بالایی دارد به طوری که هم میتواند به یک جریان افراطی مانند سپاه صحابه تبدیل شود و هم میتواند به یک جریان معتدل مانند جریان جمعیت العلمای هند شاخه ارشد مدنی، محمود مدنی و جریانهای این چنینی تبدیل شود. روی این حساب نمیتوان نگاه سیاه یا سفید به جریان دیوبند داشت و این که بگوییم چون جماعت التبلیغ دیوبندی است پس مثل سپاه صحابه فکر میکند درست نست. واقعیت این است که جماعت البلیغ از نظر جاسوسی و سیاسی مورد سوء استفاده قرار گرفته است. اما ذات این جریان و بنیانگذار این جنش واقعاً به دنبال این قضایا نبوده است و به دنبال اندیشه تبلیغ بوده است. شکی نیست که جماعت التبلیغ تبلیغی برای دیوبندیه است ولی مدلی را که به کار گرفتند را باید بررسی نمود.
منبع: شعوبا
سوالی دارم:
در گزارش دادگاه شاهچراغ در 23 شهریور 1402 آمده “جماعت تبلیغ که به نوعی شاخه فرهنگی و تبلیغی داعش محسوب میشود” آیا این ادعا صحیح است؟
من شخصاً تصور می کنم این گزاره به هیچ وجه جامعیت ندارد و دادگاه نمی تواند به صِرف جماعت تبلیغی بودن یک فرد به او اتهام عضویت، همکاری و تبلیغ داعش وارد سازد.
لطفاً کارشناسان به این سوال پاسخ و در موضوع مداخله کنند.