آشنایی با متفکرّان جهان عرب(۵): خلیل عبدالکریم| جواد شریفی
خلیل درباره نواندیشان و تجددخواهانی همچون سیدجمال الدین اسدآبادی، محمد عبده، حسن العطار و رفاعه طهطاوی معتقد بود که گرچه تلاشهای این افراد ستودنی است اما رویکردشان به متون مقدس چندان تفاوتی با سلفیهای سنتی ندارد. تجددخواهی آنان سطحی، کم مایه و بدون مراجعه انتقادی به متون مقدس بود و برای اثبات مدعای خودشان یا گزینشی عمل میکردند و یا متن مقدس را با زحمت به نفع خود تأویل مینمودند در حالی که تأویل و تفسیرشان منطبق بر دانش زبانی دقیقی نبود. مانند تفسیر محمد عبده از جن و ملائک که با دانش زبانی همخوانی نداشت. خلیل اما رویکرد خودش را مبتنی بر مراجعه انتقادی به نص مقدس و شکستن هیمنه متن مقدس و سیطره شخصیت های شبه اسطورهای بر عقل و خرد میداند.
خلیل عبد الکریم در 1930 میلادی در اسوان مصر زاده شد. پدرش تاجر نسبتا موفقی بود. در دانشگاه قاهره حقوق خواند و در 1951 فارغ التحصیل و مشغول وکالت شد و بیشتر عمرش در محله ای ضعیف در قاهره وکالت کرد. در ایام وکالت پرونده های مربوط به مواد مخدر و دیگر جرایم غیراخلاقی را قبول نمیکرد. دفتر وکالتش در قاهره در بخش معمولی ای بود تا اقشار محروم هم بتوانند از خدمات او استفاده کنند و برای افزایش آگاهی حقوقی، با این اقشار ارتباط بیشتری داشه باشد. همچنین سالهای زیادی به طور هفتگی و ماهانه در روزنامه ها و جراید در حوزه مطالعات اسلامی مقاله مینوشت.
در ابتدا و برای مدتی طولانی عضو اخوان المسلمین بود و دو بار بخاطر همراهی با آن ها زندانی شد. بار اول در 1954 و بار دوم در 1965 . در بخش دوم زندگی اش در عین حال که کمونیست نبود و پیش زمینه ای اسلامی داشت، اخوان را ترک کرد و به حزب مخالف آن ها یکی از احزاب معروف چپ یعنی حزب (التجمع الوطنی التقدمی الیساری الوحدوی) پیوست که باعث خشم اخوانی ها شد. در میان اعضای حزب التجمع هم اسلامگراهای متجدد حضور داشتند و هم لیبرال ها و هم چپ ها. خلیل هم به این حزب پیوست تا به قول خودش در مقابل اسلامگراهای تروریست بایستد. مخالفانش برای طعنه به وی لقب “کمونیست ریشو” یا “شیخ سرخ” را داده بودند. او معتقد بود که باید اسلام و لیبرالیسم و عدالت اجتماعی را با هم آمیخت تا به حقیقت اسلام دست یافت.
یکی از اولین سوالاتی که 35 سال ذهن خلیل را مشغول کرده بود این بود که چرا پیامبر شیوه ای مسالمت آمیز مثل انتخابات را به صحابه نیاموخته بود تا آن فتنه ها رخ ندهد؟! حال آنکه پیامبر ناگهانی هم نمرد و جزئیات زیادی از زندگی اش حتی زندگی زناشویی اش ثبت شده بود. همین سوال ساده بود که نقطه عطفی در تحول فکری خلیل شد و منجر به تولید آثار پسینش.
خلیل معتقد بود متون تاریخی و دینی، تاریخمند هستند به این معنا که باید فضای اجتماعی و زمانه و جغرافیای شکل گیری شان و سطح تمدنی و علمی و فرهنگی مخاطبان شان را مد نظر قرار داد خصوصا که خود متن مقدس تصریح کرده که مخاطبش امتی بی سواد است. وی با این قاعده اصولی که “العبره بعموم اللفظ لا بخصوص السبب” مخالف است و میگوید پذیرفتن چنین قاعده ای مساوی است با مخدوش کردن مدلول حقیقی لفظ زیرا مدلول لفظ در همان سبب نزول نهفته است. همین قاعده اشتباه باعث اختلاف فقها و تناقض فتاوای آن ها میشود تا جایی که یک چیز نزد یکی شان حلال است و نزد دیگری حرام.
“الجذور التاریخیه للشریعه الاسلامیه” (ریشه های تاریخی شریعت اسلامی) نام یکی از کتاب های عبدالکریم است. وی در مقدمه این کتاب می نویسد: “بسیاری از اهل منبر هنگامی که از اعراب پیش از اسلام سخن می گویند، آنان را مردمی یکسره بی فکر و نادان و گمراه و وحشی و زشت کردار توصیف می کنند و می پندارند سیاه نمایی درباره دوره پیشااسلامی، خدمت به اسلام است. در حالی که این کار اصلا به اسلام کمکی نمی کند.”
عبدالکریم برای زدودن چنین توهمی سه دلیل می آورد تا نشان دهد بر خلاف تصور بسیاری افراد، اعراب پیش از اسلام دارای سطوحی از علم و فرهنگ و اخلاق و تمدن بوده اند.
1 طبق خود قرآن، اعراب در مقابل ادعاهای قرآن مناقشه و استدلال می کردند و در مسائلی مانند بعثت انبیا و آفرینش و امکان برقراری تماس میان خدا و انسان از طریق معجزه _که از مسائل مهم فیلسوفان بوده و هست_ با پیامبر گفتگو می کردند و اگر آن ها مردمی گمراه و نادان و وحشی بودند چنین توانی نمی داشتند.
2 همین که قرآن در برابر اعراب هماورد طلبی و تحدی کرده است، پس لابد آن ها را تا حدودی همطراز خودش و در درجه درخور توجهی از دانش و فرهنگ می دانسته است. برای مثال دولت ایالات متحده در برابر کشورهایی چون شوروی یا چین یا ژاپن هماورد طلبی می کند نه با کشورهای بدبختی از جهان سوم.
3 اسلام در ساحت های مختلف اخلاقی، اقتصادی، اجتماعی، حقوقی، سیاسی، زبانی و… میراث خوار اعراب است و بسیاری از نهادها و نظامات جامعه عربی را اقتباس کرده و ادامه داده است. و این حقیقتی است که اهل منبر وقتی مجبور می شوند از آن سخن بگویند به سرعت از کنارش رد می شوند.
دکتر عبدالکریم هدف اصلی کتابش را چنین می نویسد: “انتخاب چنین موضوعی تلاشی است برای کشف و شناخت میراث های تمدنی اسلام از اعراب، تا فهم درستی از اسلام به دست آوریم. این اثر، تلاشی پیشگام در این موضوع است که البته مانند دیگر آثار پیشگام در هر موضوعی، کم و کاست هایی دارد که ایجاب می کند گروهی از پژوهشگران به بخش های مختلف آن پرداخته و چنانکه باید و شاید آن را بررسی کنند. بسیاری اوقات انسان برای خواندن و فهم بهتر و عمیق تر یک متن، باید به نسخه های آزمایشی و چرک نویس آن متن مراجعه کند و بی شک زندگی اعراب شبه جزیره در بسیاری ساحات برای نظامات اجتماعی پس از اسلام، به مثابه نسخه آزمایشی و چرک نویس بوده است. و راز اهمیت مطالعه جامعه عربی پیشااسلامی در همین نکته است.”
دکتر عبدالکریم در پیوستی کوتاه پیش از ورود به فصل اول، سخنی از خلیفه دوم عمر را نقل می کند که: “اعراب جوهره اصلی اسلام هستند.” (العرب مادّه الاسلام) وی می افزاید: “این سخن کاملا درستی است زیرا اعراب خاستگاه و منشأ بسیاری از احکام، قوانین، نهادها و رسوم و سنت هایی هستند که اسلام آن ها را تشریع کرد به حدی که امروزه می توانیم با جرأت بگوییم اسلام در بسیاری عرصه های تمدنی میراث خوار اعراب است.”
دکتر عبدالکریم بخشی از رسوبات میراث عرب پیشا اسلام، در دوره اسلامی را این ها میدانست:
سفر حج و عمره و بزرگداشت کعبه{در میان اعراب 21 کعبه وجود داشت و فقط کعبه مکیان جایگاهی کانونی و همگان پذیر یافت تا جایی که بعضی اعراب از شدت احترام به کعبه و برای اینکه در همان لباس هایی که گناه کرده اند به کعبه نزدیک نشوند برهنه ی مادرزاد طواف میکردند}، تقدیس ماه رمضان و حرمت نهادن به ماه های حرام، پاسداشت روز جمعه و گرد هم آمدن در این روز، اعتقاد به سحر و چشم زخم و جادو و استفاده از حرز و طلسم برای خنثی کردن آن ها، اهمیت شتر در مناسبات اقتصادی، امکان چندهمسری برای مرد، خودبرتربینی اعراب نسبت به دیگر اقوام بخاطر زبان متفاوت، تبعیض درون گروهی و برتر دانستن بعضی اعراب نسبت به بعضی دیگر، حقیر دانستن کشاورزی، سنت های امان دادن و پناهندگی و برده گرفتن و عاقله و قسامه و خمس غنایم جنگی و نیز سلب(برداشتن دارایی های مقتول توسط قاتل)
کتاب وی “اَلنَّصُ اَلْمُؤَسِّسُ وَمُجْتَمَعُه” چنان که از محتوایش و حتی خود نام کتاب پیداست، تحلیلی جامعه شناختی از قرآن و تفاسیر قرآن است. این کتاب بر این اندیشه کلیدی استوار است که تفاسیر جدید قرآن مبتنی بر تفاسیر قدیمی نگاشته میشوند در حالی که تفاسیر قدیمی بازتابی از فضا و زمان و انگیزه ها و گرایشات فکری و مذاق فلسفی مفسران شان بوده اند که باعث میشود این تفسیرها چیزی جز متن اول باشند. متن مقدس ثابت است اما تفاسیر نسبی هستند زیرا از فضای حاکم بر زمانه تاثیر میگیرند و همین امر است که باعث اختلاف مفسران در طول تاریخ میشود. به نظر وی پاسداشت تفاسیر کهن و عدم بازنگری و غربالگری آن ها، عمدتا به خاطر جلب رضایت شیوخ و شاهان بوده است. وی در این کتاب آیات قرآن را در بافت اجتماعی و فرهنگی و جغرافیایی خودشان قرار داده و تفسیر میکند.
در کتاب “الأسس الفکریه للیسار الإسلامی” که بعضی آن را مانیفست چپ اسلامی دانسته اند، خلیل افزون بر تحلیل بستر پیدایش این جریان، مبانی فکری جریان را صورت بندی و ارائه کرده است.
کتاب دیگر خلیل “قریش من القبیله إلى الدوله المرکزیه” بر این ایده استوار است که قریش بعد از تبدیل شدن به یک قطب اقتصادی در جزیره العرب بر آن شدند که دولتی مرکزی و قدرتمند ایجاد کنند و همه قبایل عرب را زیر پرچم خود بیاورند. بزرگان قریش حتی عبدالمطلب جدپیامبر چنین ایده ای در سر داشتند. همچنین لهجه قریش در میان همه اعراب قابل فهم بود و این زبان مشترک امتیازی مضاعف محسوب میشد. همه این عوامل در کنار هم یک جبر تاریخی ایجاد کرد که ظهور و گسترش دعوت محمد را ناگزیر میکرد. البته چنین تحلیلی نافی آسمانی بودن رسالت محمد نیست.
خلیل در کتاب دیگرش “فتره التکوین فی حیاه الصادق الأمین” که از جنجالی ترین کتاب های وی بود، نشان داد که پیامبر اسلام در دوره منتهی به بعثتش، به مدت 15 سال و تحت تاثیر و راهنمایی همسرش خدیجه و ورقه بن نوفل و عالمانی مسیحی به نام بجیر و عداس و عثمان بن الحویرت آموزش می دیده است و درباره ادیان ملت های دیگر آگاهی کسب کرده و تورات و انجیل را فراگرفته است. به عبارت دیگر پیامبر اسلام امی و بیسواد نبوده و بلکه بسیار خوانده و آموخته بود و همین ها بود که تجربه روحانی مقدسش در غار حرا را تکمیل کرد و به بعثتش انجامید.
خلیل در آثارش به منابعی استناد میکرد که مخالفانش نمیتوانستند انکار کنند و نمیتوانستند مثل ابوزید دادگاهی اش کنند یا مثل فرج فوده و نجیب محفوظ به قتل برسانند. تنها کاری که توانستند بکنند این بود که درباره اش سکوت کنند تا مشهور نشود. خلیل وکیل ابوزید در ماجرای اتهام ارتداد و طلاق اجباری از همسرش بود. بهانه ای دیگر برای نفرت بیشتر اسلامگرایان از وی!
خلیل درباره نواندیشان و تجددخواهانی همچون سیدجمال الدین اسدآبادی و محمد عبده و حسن العطار و رفاعه طهطاوی معتقد بود که گرچه تلاش های این افراد ستودنی است اما رویکردشان به متون مقدس چندان تفاوتی با سلفی های سنتی ندارد. تجددخواهی آن ها سطحی و کم مایه و بدون مراجعه انتقادی به متون مقدس بود و برای اثبات مدعای خودشان یا گزینشی عمل میکردند یا متن مقدس را با زحمت به نفع خود تاویل میکردند در حالی که تاویل و تفسیرشان منطبق بر دانش زبانی دقیقی نبود. مانند تفسیر محمد عبده از جن و ملائک که با دانش زبانی همخوانی نداشت. خلیل اما رویکرد خودش را مبتنی بر مراجعه انتقادی به نص مقدس و شکستن هیمنه متن مقدس و سیطره شخصیت های شبه اسطوره ای، بر عقل و خرد میداند.
خلیل آثار خود را جزئی از پروژه ای بزرگتر میدانست که باید توسط دیگر پژوهشگران دنبال شود تا تاریخ چنان که هست به مردم آموخته شود و نه چنان که حاکمان برای حفظ سلطه شان میپسندند. خلیل با چنین هدف و آرزویی عمرش را به پژوهش سپری کرد و نهایتا هم در 2002 در قاهره درگذشت و به وصیت خودش در اسوان دفن شد.
از مهم ترین کتاب های خلیل این هاست:
مجتمع یثرب – العلاقه بین الرجل والمرأه ، فى العهد المحمدی والخلیفی _ شدو الربابه بأحوال الصحابه در سه جلد _ الاسلام بین الدوله الدینیه والدوله المدنیه _ لتطبیق الشریعه…لا للحکم _ العرب والمرأه، حفریه فى الإسطیر المخیم _ مفاهیم خاطئه الصقوها بالاسلام.