آشنایی با متفکّران جهان عرب(۷): عبدالعزیز طه الدوری| جواد شریفی
عبدالعزیز و بسیاری دیگر از ملی گرایان عرب در نیمه دوم قرن 20 به این نتیجه رسیده بودند که جدیترین مشکل پیش روی جوامع عربی ذهنیت غالبی است که سدّ راه هر گونه آزادی و اصلاحات فراگیر میشود و چاره نیز در استفاده از ظرفیتهای روحیه “ملی گرایی عربی” است که از طریق آن هم میتوان از استبداد داخلی رهید و هم از استعمار خارجی. بعضی پژوهشهای عبدالعزیز تحت تأثیر این دو ساحت فکریاش بود؛ وی نخست یک مورّخ اقتصادی بود و دیگر یک ناسیونالیست عرب که سعی میکرد ریشهها و زمینههای تاریخی شکلگیری ناسیونالیسم عربی را در بستر عوامل اقتصادی توضیح دهد.
عبد العزیز طه الدوری در 1919 میلادی در روستایی از استان صلاح الدین عراق زاده شد. مقطع تحصیلی متوسطه را در بغداد گذراند و بورسیه تحصیلی انگلیس گرفت. در 1940 لیسانس و در 1942 دکترایش در رشته تاریخ را از دانشگاه لندن گرفت. عنوان رساله دکترایش “تاریخ اقتصادی عراق در قرن 4 هجری” و استاد راهنمایش ولادیمیر مینورسکی خاورشناس شهیر روس بود. بخاطر شدت یافتن جنگ جهانی دوم و در حالی که هنوز دانشگاه بغداد تاسیس نشده بود به عراق بازگشت. از موسسان دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه بغداد بود و خودش هم، رئیس دانشکده و سپس برای مدتی رئیس دانشگاه بغداد بود. در کودتای 1958 عراق، و بخاطر نزدیکی اش با نوری سعید(نخست وزیر پیشین) مدتی اخراج شد ولی چون کمتر کسی مانند او یافت میشد دوباره به دانشگاه برگشت. او در دانشگاه هایی مانند دانشگاه آمریکایی بیروت، دانشکده مطالعات شرق در دانشگاه لندن و دانشگاه اردن استاد تاریخ بود. نیز عضو کنگره زبان عربی در قاهره و دمشق و اردن و از اعضای “مجمع علمی عراق” بود.
عبدالعزیز بخاطر تاکید بر اهمیت عامل اقتصادی در تعیین روند تاریخ، مارکسیست و ماتریالیست دانسته میشد اما همان طور که از آثارش پیداست و خودش نیز تصریح کرده بود، بر عامل اقتصادی بسیار تاکید داشت ولی نه به عنوان تنها عامل بلکه به عنوان یکی از مهم ترین عوامل. او تقریبا در همه آثارش بر نقش عامل اقتصادی تاکید دارد. برای نمونه در کتاب “النُظُم الإسلامیه” نشان داده است که شکل گیری فرقه های اسلامی، جنگ های داخلی جهان اسلام، انقلاب های بردگان و جنبش های شعوبی چه نسبتی با سیاست های اقتصادی و نظام مالیاتی و شیوه رفتار خلافت اسلامی با مردم داشتند. یا اینکه دو فتنه بزرگ تاریخ اسلام، اول قتل عثمان و دوم اختلافات علی بن ابیطالب و معاویه بن ابی سفیان را در بستر عوامل اقتصادی موجود در آن دوره توضیح میدهد.
عبدالعزیز در نقد تاریخ نگاری عربی میگفت: تاریخ نگاران عرب یا تاریخ را بر اساس مشیت الهی تفسیر کرده اند و جنبه های قدسی به آن بخشیده اند یا تفسیرهای اخلاقی و تمدنی و… ارائه کرده اند یا تاریخ نگاری شان منحصر به حاکمان و خاندان های حکومتی بوده است در حالی که نه به تاریخ جنبش های شعوبی پرداخته اند و نه به تفسیر اقتصادی تاریخ. مشکل دیگر مطالعات تاریخی در حوزه جهان عرب و اسلام، نبود رویکرد انتقادی، نبود رویکرد همدلانه و تفهّمی، و ورود پژوهشگران غیر عرب به این حوزه است که فاقد رویکرد همدلانه و تفهّمی هستند.
عبدالعزیز و بسیاری دیگر از ملی گرایان عرب در نیمه دوم قرن 20 به این نتیجه رسیده بودند جدی ترین مشکل پیشاروی جوامع عربی ذهنیت غالبی است که سد راه هر گونه آزادی و اصلاحات فراگیر میشود و چاره نیز در استفاده از ظرفیت های روحیه “ملی گرایی عربی” است؛ که از طریق آن هم میتوان از استبداد داخلی رهید و هم از استعمار خارجی. بعضی پژوهش های عبدالعزیز تحت تاثیر این دو ساحت فکری اش بود؛ نخست یک مورخ اقتصادی بود و دیگر یک ناسیونالیست عرب؛ و سعی میکرد ریشه ها و زمینه های تاریخی شکل گیری ناسیونالیسم عربی را در بستر عوامل اقتصادی توضیح دهد. به نظر عبدالعزیز امویان پس از قبضه کردن خلافت اسلامی و سپس گسترش فتوحات و تسلط بر کشورهای همسایه، با استناد به نژاد و زبان برترشان، همه فرصت ها و مناصب اجتماعی و اقتصادی مهم را به خود اختصاص دادند و همه مشاغل پست را به موالی(غیر اعراب) واگذاردند. پیروزی ها و کامیاری های پیاپی آن ها را به این توهم انداخته بود که اعراب برای آقایی کردن آفریده شده اند و غیر عرب ها برای خدمت به عرب ها. برای خدشه دار نشدن این حس برتری نژادی، خود حکومت بردگانِ عرب نژاد را میخرید و آزاد میکرد تا بردگی فقط منحصر در غیر اعراب باشد. اما ویژگی فتوحات اسلامی این بود که هدف شان ویرانی نبود؛ اعراب آمده بودند تا در این سرزمین های جدید زندگی کنند. به همین خاطر عمدتا به فتح شهرها بسنده میکردند و تنها به دنبال تصاحب املاک اشراف و بزرگان بودند و کار چندانی به روستاها نداشتند و کشاورزان خرده پا را از زمین هایشان نمیراندند و آن ها را به بردگی نمیگرفتند و حتی تبعیض های طبقاتی پیشین ضد آنان را الغا کردند. این وضعیت دو نتیجه داشت: اول اینکه سکونت قبایل عرب در شهرهای مفتوحه به آمیختگی جمعیتی و نژادی انجامید و مفهوم و ارزش نژاد و قبیله را کم کرد و منافع سیاسیِ مشترکِ میان اعراب و غیراعرابِ ساکن در یک اقلیم را، پررنگ کرد. دوم اینکه مناطق روستایی خصوصا در ایران تبدیل شدند به پایگاه حفظ زبان و فرهنگ ملی و خاستگاه عمده جنبش های شعوبی. بدین ترتیب اعتراضات شعوبیه در میان موالی(بردگان) و در واکنش به خودبرتر بینی و ناسیونالیسم عربی جنبیدن گرفتند و عباسیان نیز که سودای خلافت و تمنای تسلط بر ثروت امویان را داشتند، با شعار تحقق حکومتی اسلامی و عادلانه که تبعیضی علیه غیر اعراب روا ندارد، اعتراضات شعوبی را رهبری کردند و برای کسب مشروعیت دینی برای حکومت شان نیز، گرد خود را از فقیهان آکندند و چنین تبلیغ میکردند که دولت عباسی همان دولتی است که تا ظهور عیسی/منجی خواهد پایید.
به نظر عبدالعزیز در دوره عباسی نیز بخاطر سیاست آسان گیری بر کشاورزان در روستاها، خانواده های مهاجر عرب در روستاها هم ساکن شدند و این بار هم در نتیجه ازدواج اعراب با غیر اعراب و آمیختگی جمعیتی، اهمیت و محوریت نژاد عربی کمتر شد و زبان و فرهنگ عربی، محور هویت عربی شدند و به همین خاطر بسیاری از چهره های سرشناس علمی و فرهنگی جهان عرب به لحاظ نژادی عرب نیستند. البته این آمیختگی جمعیتی تنها اهمیت نژاد را کاست و نه اهمیت زبان عربی را؛ زیرا زبان عربی در آن دوره تبدیل به زبان رسمی و دیوانی و زبان علم و فرهنگ و قانون شده بود؛ و این آمیختگی جمعیتی تنها به ظهور لهجه های متنوع زبان عربی که امروزه شاهد هستیم انجامید. اتفاق دیگری که افتاد این بود که درون قلمرو پهناور اسلام، حکومت هایی مستقل از عباسیان پا گرفتند و این امر دوباره باعث شد که منافع سیاسی و اقلیمی از مسئله نژاد عربی مهم تر شوند؛ زیرا حاکمان این دولت ها وقتی بر سر منافع سیاسی شان اختلاف پیدا میکردند، اهمیتی نمی دادند که با دیگر حاکمان رقیب چه نژاد مشترکی دارند!
به نظر عبدالعزیز این 6 عامل در سیر تطور تاریخی جامعه عربی مهم ترین نقش را داشتند. اول ظهور خود اسلام. دوم فتوحات و گسترش قلمرو اسلام. سوم شکل گیری فرهنگ اسلامی. چهارم تحولات اجتماعی و اقتصادی. پنجم درگیری های سیاسی و مذهبی. ششم تشکیل مفهوم امت عربی در چارچوب فرهنگ مشترک عربی.
عبدالعزیز بنیان ناسیونالیسم عربی را این دو عنصر هویتی میداند: نخست زبان عربی و دیگر، اسلام به مثابه فرهنگ مشترک عربی. امت عرب در مواجهه با تهدیدهای بیرونی از پتانسیل اسلامیت و در مواجهه با تهدیدهای درونی از پتانسیل عربیت خودش بهره میگیرد. اتحاد عرب در مقابله با حمله مغول، یا ظهور جنبش های وهابی و سنوسی برای برگشتن به اسلام نخستین، یا پس زدن اسلام رسمیِ خلافت عثمانی توسط اعراب نمونه هایی از کاربست ناسیونالیسم عربی در مقابله با تهدیدهاست.
به باور عبدالعزیز، اعراب به پشتوانه همین ملی گرایی عربی، در طول تاریخ مقابل شاهان خودکامه و بیگانگان اشغالگر ایستاده اند و با دادن کشته های زیاد از آزادگی و شرافت خود دفاع کرده اند؛ پس نه باید اهمیت میراث اسلامی را نادیده گرفت و نه باید خود انتقادی و داد و ستد با دیگر فرهنگ ها را کنار گذاشت.
از آثار عبدالعزیز که بعضی شان به چندین زبان هم ترجمه شده اند میتوان به اینها اشاره کرد:
العصر العباسی الأول _ دراسات فی العصور العباسیه المتأخره _ موجز تاریخ الحضاره العربیه _ تأریخ العراق الاقتصادی فی القرن الرابع الهجری _ النظم الإسلامیه _ مقدمه فی تأریخ صدر الإسلام _ بحث فی نشأه علم التاریخ عند العرب _ مقدمه فی التأریخ الاقتصادی العربی _ التکوین التاریخی للأمه العربیه _ الجذور التاریخیه للقومیه العربیه _ الجذور التاریخیه للشعوبیه.
با روی کار آمدن حکومت بعث در عراق و انحلال نظام پادشاهی، عبدالعزیز نیز مورد اتهام های سیاسی گوناگونی قرار گرفت که باعث شد نخست به بیروت بکوچد و پس از مدتی در اردن ساکن شود. وی تا پایان عمر در اردن زیست و به پاس تلاش های علمی بیشمارش و تربیت نسل مورخان پس از خودش، جوائز بین المللی متعددی گرفت و از سوی گروه های مختلف هم ستوده میشد و هم نکوهیده. برنارد لوئیس در ستایش عبدالعزیز گفته بود: “عبدالعزیز در حیطه پژوهشی اش هر چه میگوید سند است.”
این سند تاریخی مجسم در 2010 میلادی در اردن به تاریخ پیوست.