اخلاق دینی در یهود، نتیجه‌گرا یا وظیفه‌گرا؟ | گفت‌وگو با آرش آبائی

احتمالا برای شما هم پیش آمده که از خود بپرسید این یا آن عمل چرا غیراخلاقی است؟ آیا اخلاقی یا غیراخلاقی بودن هر فعلی در سرشت آن فعل نهفته است یا در نتایجی که آن عمل به بار می‌آورد؟ این امور را در فلسفه اخلاق می‌توان رد یابی کرد. اما فلسفه اخلاق هم نحله‌های مختلفی دارد. ادیان هم هر کدام منظومه ای اخلاقی را ترسیم کرده اند. در گفتار پیش رو، پرسشهایی را در همین خصوص با آرش آبایی مطرح کرده‌ایم. او دیدگاه‌های خود را در این خصوص بیان می‌کند. تعلق خاطر او به دین یهودیت، می‌تواند سویه‌هایی از فلسفه اخلاق در آیین یهود را نیز بر ما مکشوف کند.

سعید دهقانی: آرش آبایی استاد و پژوهشگر مطالعات یهود، در یکی از درس‌گفتارهایش درباره «اخلاق یهودی»، تلویحاً مجازات بی‌اخلاقی در آیین یهود را به خدمت سربازی تشبیه کرده بود که اگر شخصی خطایی مرتکب شود، همه آن دسته می‌بایست کیفر دهند. اگر عکس این را هم در نظر بگیریم پاداش خداوند برای رعایت اخلاق یهودی به همه افراد قوم بنی‌اسرائیل باز گردانده می‌شود. در گفت‌وگو با وی در وهله نخست پرسیدم آیا برداشت من درست بوده و آیا می‌توانم از این معادله نتیجه بگیرم که اخلاق یهودی اصولاً و در ذات خود، اخلاقی نتیجه‌گراست؛ چراکه قرار است بیشترین فایده به بیشترین افراد برسد؟

آبائی: پاسخ کوتاه به سؤال دوم شما منفی است. البته اخلاق در یهودیت به دوران چهارگانه یا بیشتر تقسیم می‌شود که برای بحث ما، آن را به دو دوره توراتی و پساتوراتی تقسیم می‌کنیم. اخلاق یهودی توراتی به‌طور غالب، ضمن برخی موارد استثناء، وظیفه‌گراست. در تورات، تفکیکی میان اخلاق و احکام فقهی وجود ندارد. هر یک از 613 احکام مندرج در تورات لازم‌الاجراست، زیرا منشأ آن الهی است. حتی فلسفه بعضی از آن‌ها بر ما معلوم نیست و یا انجام تعدادی دیگر از فرمان‌ها، بدون درج در تورات نیز طبق منطق بشری الزامی به نظر می‌رسد. در تمام موارد، رعایت احکام در درجه اول به‌خاطر «الهی بودن‌شان» یک تکلیف است، و عقلانی و منطقی بودن یا مفید بودن‌شان پس از آن مطرح است. حال برخی از آن احکام، ماهیت اخلاقی (نیز) دارد. اما این امر تغییری در لزوم انجام آن ایجاد نمی‌کند، و همچنان به عنوان یک امر الهی و دینی، «تکلیف» محسوب می‌شود. بنابراین اساس اخلاق توراتی، وظیفه‌گراست.

اما درباره سؤال اول که پاداش و مجازات جمعی در تورات بیان شده است، این موضوع به کل احکام (اخلاقی و شرعی) بازمی‌گردد، و یک علت اصلی آن، هویت «قومی» بنی اسرائیل در دوران توراتی (و نه امروز) بوده است. از آنجا که طبق باور یهود، خداوند با اعطای تورات به بنی اسرائیل، یک عهد با آنها بست، در این عهد، توحید قومیتی یکپارچه آنها (در برابر الحاد سایر اقوام مجاور) مورد تأکید مکرر قرار دارد. ضمن آنکه وعده‌های خداوند در تورات به ابراهیم و اسحاق و یعقوب، وعده‌هایی است که به «نسل» آن‌ها داده شده است. مجموع این موارد موجب شده است که در مواردی معدود (و نه در همه احکام) رفتار جمعی قوم مورد قضاوت الهی قرار گیرد. البته آیه‌ای در تورات هست که تأکید دارد کسی به‌خاطر گناه دیگری مجازات نخواهد شد. لذا به نظر می‌رسد مجازات‌ها یا پاداش‌های جمعی مذکور در تورات، به‌خاطر آثار اجتماعی برخی رفتارها بوده است. اما در هر حال این موضوع اخلاق یهودی را از ماهیت وظیفه‌گرایانه خود خارج نخواهد کرد. این نکته نیز لازم به یادآوری که است نتیجه رفتار اخلاقی قطعاً مورد نظر است و این تناقضی با ماهیت وظیفه‌گرایانه اکثر اخلاقیات توراتی ندارد.

دهقانی: به نظر شما آنچه هم‌اکنون به عنوان اخلاق یهودی می‌شناسیم چقدر تحت تأثیر دیاسپورا بوده است؟ این پرسش را از این جهت مطرح می‌کنم که کتاب‌هایی که فقه یهود (میشنا و گمارا) در آن توضیح داده شده عموماً در دورانی تدوین شده‌اند که بیشتر یهودیان با مشکلاتی مانند زیستن در اقلیت و مصائب اجتماعی آن روزگار دست و پنجه نرم می‌کرده‌اند.

 

آبائی: در اینجا می‌توانیم دوران پساتوراتی (یا دوران پس از عهد عتیق) را بررسی کنیم. در این مرحله، از یک طرف شاهد بسط احکام اخلاقی توراتی (به موازات سایر احکام شرعی) در متون تلمودی هستیم که با هدف حفظ حریم شریعت تورات و تنقیح جزئیات آن صورت می‌گیرد و همچنان اخلاق را به‌خاطر منشأ الهی آن تبیین می‌کند. به طوری که در ابتدای رساله اخلاقی «آووُت» در تلمود، قبل از بیان آموزه‌های اخلاقی علمای تلمودی، این نکته را یادآور می‌شود که «حضرت موسی تورات را در کوه سینا (از خداوند) دریافت کرد و آن را به جانشین خود سپرد» تا به ترتیب به دست علمای دوران تلمودی رسید. بدین معنا که هر چند گفتارهای اخلاقی از زبان علما صادر می‌شود، اما ریشه آن همچنان تورات و وحی الهی است، و این جنبه وظیفه‌گرایانه آن را تداوم می‌بخشد.

اما از سوی دیگر، طبق شرایطی که شما تحت عنوان دیاسپورا (پراکندگی یهودیان در خارج از سرزمین مقدس) برشمردید، با توجه به شرایط جوامع پیرامونی و غالب بر زندگی یهودیان (که فرهنگ‌های متفاوت با یهودیت داشتند)، برخی احکام اخلاقی به گونه‌ای تنظیم شد که بیشترین سازگاری یا کمترین ضرر را برای جامعه یهودی به دنبال داشته باشد. در این موارد، جنبه «فایده‌گرایانه احکام اخلاقی پساتوراتی آشکار می‌شود.

 

دهقانی: به گمانم برای فهم بهتری از نسبت اخلاق و دین می‌بایست از منظری فرادینی این موضوعات را مطرح کنم؛ چه در دین یهود و چه در دیگر ادیانی که علم کلام گسترده‌ای دارند اخلاق یک اصل مهم برای رستگاری به شمار می‌رود. حال، آیا از منظر فلسفی می‌توان گفت اخلاق دینی پدید آمد تا انسان‌ها بتوانند باقی بمانند و نسل بشر از بین نرود؛ بدین ترتیب رفته‌رفته متافیزیک اخلاق به وجود آمد و مفاهیمی مثل فضیلت و رذیلت در اذهان عمومی تثبیت شد؟

 

آبائی: پاسخ به این سؤال شاید در ماهیت خودِ دین نهفته باشد: این‌که اصولاً ادیان چگونه و با چه هدفی پدیدار شدند. به یک معنا، همان‌طور که فرمودید، نیاز بشر برای بقا و امنیت و تنظیم روابط اجتماعی و غیره، سیر شکل‌گیری و تکامل ادیان را رقم زد. اخلاق دینی نیز به عنوان جزئی از این مجموعه، طبعاً در همان سیر شکل گیری و تکامل قرار گرفت. اما شاید بتوان گفت که بخش اخلاقی ادیان، بیش از سایر موارد فقهی و آیینی آن، با واقعیات و الزامات زندگی بشری همسو است.

 

دهقانی: شما منشأ اخلاق را در کجا می‌دانید؟ ساختار بیولوژیکی انسانها یا جایی دیگر؟ به عبارت دیگر آیا برای تبیین یک نظام اخلاقی شرط لازم این است که به وجود منبعی متافیزیکی قائل باشیم؟

آبائی: پاسخ این سؤال بیشتر به باورهای دینی و شخصی مرتبط است تا فلسفه. اما آنچه به‌طور حداقلی می‌توانم بگویم این است که برای گروهی از افراد و/یا شرایط اجتماعی و زمانی خاص، منشأ الهی یا متافیزیکی اخلاق می‌تواند وجه الزامی آن را تأمین یا تقویت کند. همان‌طور که در بند دوم گفتم، در رساله اخلاقی تلمود، آموزه‌های اخلاقی علمای تلمودی نیز با ریشه توراتی و منشأ الهی معرفی می‌شوند که مبادا تلقی بشری بودن این اخلاقیات، الزام به رعایت آن را کمرنگ سازد.

دهقانی: به خاطر می‌آورم که در همان سلسله درس‌گفتارهایی که با موضوع «اخلاق یهودی» برگزار کرده بودید، تعریفی از اخلاق را به نقل از مصطفی ملکیان نقل کردید به این صورت که: «اخلاق عبارت است از نرساندن رنج غیرضروری به خود و دیگران». آیا این تعریف از اخلاق نادرست و دارای نقایص معرفتی زیادی نیست؟ بگذارید مثالی برایتان بزنم، رنج مفهومی نسبی است؛ در یکی از فیلم‌های ورنر هرتزوگ، قبیله‌ای از اقوام بدوی مایا به تصویر می‌آید که آگاهانه و از سر تسلیم و رضایت به قربانگاه می‌روند تا بنا به باورهایشان خود را پیشکش خدایان کنند. حتی اسطوره‌شناسان بر این باور هستند که تا پیش از ابراهیم رسم قربانی کردن انسانها در میان برخی از اقوام سامی رایج بوده؛ چون در دوران‌های گذشته نسل بشر آسیب‌پذیرتر بود و نرخ زاد و ولد پایین خطر انقراض نسل را به همراه داشته؛ لذا این خطر رفته‌رفته به صورت مفهوم «رنج» درآمد. رنج احساسی است که در بدو تولد برای انسان تعریف می‌شود. رنج در گذشته نسبی بوده است پس نمی‌تواند خط‌کشی باشد برای اندازه‌گیری اخلاقیات. چقدر با صورت‌بندی مختصر من از این موضوع احساس هم‌دلی می‌کنید؟

 

آبائی: من کاملاً به این صحبت استاد ملکیان (که شاید متفکران دیگری نیز قبلاً به آن اشاره کرده باشند) باور دارم. اما تا حدودی با شما درباره جنبه آسیب‌شناسی این گزاره همدل هستم. در گزاره «اخلاق عبارت است از نرساندن رنج غیرضروری به خود و دیگران»، مهم‌ترین نکته، تشخیص «ضروری» بودن رنج است که ممکن است هر فرد یا گروهی تلقی خاص خود را از آن داشته باشد و مطمئنم که استاد ملکیان که در گفتار خود همواره مستدل و مستند هستند، این بخش را نیز تبیین کرده باشند که من از آن بی‌اطلاعم. همین ایراد را نیز ممکن است به قاعده طلایی اخلاق (که آیه‌ای از تورات نیز هست) وارد ساخت که می‌گوید: «همنوعت را مانند خودت دوست بدار». در اینجا نیز می‌توان گفت که من اگر رنج‌هایی را بر خود مجاز و روا بدارم، پس اِعمال همان رنج‌ها را بر همنوعم بلا مانع خواهم پنداشت، چرا که آن رنج‌ها را ضروری می‌پندارم. با این حال اما تا حدودی به عقل آزاد جمعی باور دارم (و بر آزاد بودن آن عقلانیت تأکید دارم) که در سیری تاریخی و همسو با رشد فکری جوامع، معمولاً به اجماعی کلی (و نه صد در صدی) می‌رسد که مصادیق ضرورت یا عدم ضرورت رنج را تشخیص می‌دهد و بر مبنای آن می‌تواند اخلاق فلسفی را شکل دهد، و این تقریباً همان مسیری است که فلسفه اخلاق پیموده است، هر چند می‌دانیم که اخلاق مانند ریاضیات نیست که لزوماً برای هر موقعیتی پاسخ قطعی داشته باشد و گاه با تناقضات و ابهاماتی همراه است اما در کل، معتقدم که ایده «نرساندن رنج غیرضروری به خود و دیگران» همچنان موجب تقویت گرایش به اخلاق و اولویت بخشی به آن، چه از نوع دینی یا فلسفی آن، شده و نهایتاً فضای زندگی را برای بشر بهبود خواهد بخشید.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.