چه معیاری برای ارزیابی متفکران در طول تاریخ وجود دارد؟
نظرات جنجالی و بحثبرانگیز متفکران و فلاسفه را چطور باید ارزیابی کرد؟ آیا ملاک واضح و مشخصی برای سنجش ایدههای گذشتگان وجود دارد؟ در دهههای اخیر بحث داغی در محافل فلسفی با موضوع چگونگی سنجش افکار متفکران پدید آمده است. از طرفی بسیاری از ما وسوسه میشویم فلاسفه را با ملاکهای اخلاقی امروز ارزیابی کنیم و از طرف دیگر، میدانیم که چنین ارزیابی و سنجیدنی بیاشکال نیست. پس بد نیست احتیاط کنیم مبادا دچار قضاوت اشتباه شویم.
فیلسوفان امروز: امانوئل کانت، فیلسوف آلمانی مثال خوبی از این موضوع است که از قضا، نقش بسزایی در شکلگیری نظریههای اخلاقی در تاریخ فلسفه بازی کرده است. بیراه نیست اگر او را جزو بزرگترین و تاثیرگذارترین فلاسفه اخلاق در تاریخ تفکر بنامیم. بنابراین اگر مخاطب بداند که از چنین متفکری چه نقلقولهای نژادپرستانهای ذکر شده، به احتمال زیاد تعجب خواهد کرد. مثلاً او نوشتههایی درباره برتری نژاد اروپاییان سفیدپوست بر سایر نژادها دارد (درباره نژادهای مختلف انسانی، 1777). حال آن که امروزه اکثر مردم چنین نوشتههایی را قابل اعتراض میدانند. اکنون سؤال اینجاست که نوشتههای متفکران گذشته را با چه معیارهایی باید ارزیابی کنیم؛ سؤالی بسیار پیچیده که خطر سادهسازی هر پاسخی به آن را تهدید میکند. در این نوشته سعی میکنیم به پرسش فوق بپردازیم و بد نیست اشاره کنم که گرچه من در اینجا مثال کانت را بررسی میکنم اما این سؤال در برخورد با سایر فلاسفه نیز قابلیت مطرح کردن و کاویدن دارد.
تمایز مهم
اغلب مردم در مواجهه با نقلقولهای نژادپرستانه گذشتگان و نوشتههای مناقشهبرانگیزی از این دست، به شخص گوینده (یا نویسنده) و جنبههای شخصی زندگی او توجه میکنند. این کار تا حدی پذیرفتنی است چون به هر حال به ما کمک میکند افعال و اندیشههای آن شخص و انگیزههایش را بهتر درک کنیم. اما به نظر من توجه کردنِ صرف به اشخاص و زندگی شخصی آنها روش غلطانداز و گمراهکنندهای است؛ چون مسئله صرفا آن شخص خاص نیست بلکه طرز فکر اوست. شاید بهتر باشد خطی بکشیم بین نظریات یک متفکر و زندگی شخصی او. چرا که آن اشخاص به زمان و مکان خاصی محدود بودند اما نظریاتشان از چارچوب زمان و مکان فراتر رفته و همیشگی شده است.
چرا چنین خطکشی و تمایزی اهمیت دارد؟ چون آنچه که حساسیت ما را برمیانگیزد نقش مهمی است که آن دانشمند در تاریخ تفکر بازی کرده، نه صرفاً زندگی شخصی او به عنوان یک فرد معمولی. نظرات کانت به دلیل اهمیت انکارنشدنی او در پیشرفت فهم بشر برای ما اهمیت دارد، نه به خاطر نحوه زندگیاش. در واقع اینکه یک فرد نظراتی اخلاقاً نادرست دارد، لزوماً باعث نمیشود که نظریه های علمی او را رد کنیم. بلکه باید بپذیریم افرادی که درباره موضوع الف اشتباه میکنند، چه بسا درباره موضوع ب درست میگویند. مثال شاخص این افراد آلبرت انیشتین است. چند سال پیش نوشتهای با موضوع نظرات نژادپرستانه آلبرت انیشتین منتشر شد (آیا انیشتین نژادپرست بود؟، پیتر دریر، 2018) که نشان میداد در یادداشت انیشتین اظهارات نژادپرستانهای علیه گروهی از افراد جامعه به رشته تحریر درآمده است. درست است که این اظهارات از سوی چنین دانشمند برجستهای با چنان سطح علمی ناراحتکننده است اما به این معنا نیست که خدشهای به نظریه نسبیت عام او وارد میکند یا باعث میشود آموزش نظریه نسبیت را در مدارس و دانشگاهها تعطیل کنیم.
پیشنهاد من در ارزیابی متفکرانی مثل کانت تمایز میان شخص/فیلسوف است. ابتدا در قدم اول لازم است توجه کنیم او در چه حیطهای کار فکری انجام داده و سپس به اظهارنظرهای مناقشهبرانگیز او بپردازیم. به این صورت که بپرسیم آیا اظهارنظرهای بحثبرانگیز او در نظریهپردازیهایش نقش محوری دارند یا خیر. برای پاسخ به این سؤال متوجه طیفی از متفکران و نسبت میان نظریات علمی (فلسفی) آنها و اظهارنظرهای متفرقهشان میشویم. به نظر من دستکم سه سطح قابل شناسایی است. در سطح اول میتوان نوشتههای مسئلهساز دانشمندی مانند انیشتین را مثال زد که هیچ ارتباطی به نظریه نسبیت عام او ندارد و نقشی در آن ایفا نمیکند. بنابراین وجود چنین نقلقولها و یادداشتهایی باعث نخواهد شد نظریه نسبیت عام را مشکلدار بدانیم، بلکه در بدترین حالت، آنها را فرعی و ضمنی در نظر میگیریم. در سطح دوم اگر اظهارات جنجالی یک متفکر کمی به نظریههای او ارتباط داشته باشد، اما در حد حاشیهای و فرعی، باز هم نباید ما را در ارزیابی نظریههای او سردرگم کند؛ گرچه دانستن چنین حقیقتی باعث تاسف خواهد بود. در سطح سوم، نقلقولهای بحثبرانگیز یک متفکر نقش محوری و کلیدی در نظریههای او دارد. مثلاً فرض کنید متفکری درباره اهمیت اصلاح نژاد نظریهپردازی میکند. در این حالت عکسالعمل ما چه خواهد بود؟ در این سطح خودِ نظریه مشکلساز است و باید رد شود.
با این روش، قادر خواهیم بود دیدگاههایی را که باورهای مرکزی آنها مشکلآفرین است کنار بگذاریم؛ اما همچنان آثار متفکران سطوح اول و دوم را حفظ کنیم و آنها را در معرض بحث و گفتگو قرار دهیم. پس در این روش، تشخیص اینکه جملات جنجالی یک متفکر تا چه حد به نظریههای او مرتبط است، اولین شرط ارزیابی و سنجش اندیشمندان پیشین محسوب میشود. و همان طور که میدانید این کار مستلزم بررسی دقیق و باریکبینانه هر دو بخش، یعنی جزئیات نظریه و گزارههای مناقشهبرانگیز است. هدف این روش اجتناب از داوری شتابزده متفکران و توجه به بررسی عمیق و دقیق نظریات و نقلقولهای آنهاست.
داوری شتابزده آثار و افکار کانت یکی از نمونههای پرتکراری است که زنگ خطر را برای ما به صدا درمیآورد. مخصوصاً که این خطا را محققانی مرتکب شدهاند که تخصصشان فلسفه کانت است و در عین حال از برخی اظهارات او ناراضیاند. (نک به ‘Kant Was a Racist: Now What?’, David McCabe, APA Newsletter, 2019) مسئله این نیست که آیا بعضی اظهارات کانت نژادپرستانه بوده یا خیر. بلکه مسئله این است که نژادپرستی کانت نقش محوری در فلسفه اخلاق او ایفا میکند یا خیر. بسیاری از مفسران معتقدند اگر کلیت فلسفه اخلاق کانت را در نظر بگیریم، اظهارات تاسفبار او در مرکز و محور تفکرش قرار نخواهند گرفت یا تاثیر بسزایی بر عناصر محوری فلسفه اخلاق او نخواهند گذاشت. به عنوان نمونه، اصل اساسی اخلاق کانتی این است که “در رفتار با مردم آنها را غایت در نظر بگیر، نه صرفاً یک وسیله”. این گزاره به قدری عمومی است که قابلیت اعمال بر کل انسانهای کره زمین را دارد، فارغ از رنگ و نژادشان. پس احتمالا اهمیت ندارد اگر خود کانت در عمل این اصل را بر گروهی از انسانها به کار نمیبسته. بنابراین حتی اگر بعضی نقلقولهای جنجالی از کانت باقی مانده باشد، به نظر من خدشهای بر اهمیت و جایگاه او و نظریاتش در فلسفه اخلاق وارد نخواهد شد. (بد نیست بدانید نوشتههایی از کانت باقی است که نشان میدهد بعدها دیدگاه او درباره نژاد تغییر کرد و جسته و گریخته به سمت رویکردی حرکت کرد که به موضع مدرن امروز شبیهتر است.)
من معتقدم رویکرد فوق در مواجهه با سایر متفکران نیز سودمند خواهد بود. به هر حال جای تعجب نیست که لابلای نوشتههای گذشتگان اظهارنظرهایی به چشم بخورد که امروز غیراخلاقی تلقی میشوند. آنچه اهمیت دارد نه خود آن گزارهها، بلکه میزان محوریتشان در منظومه فکری نویسنده است. به کمک روش فوق، به جای نفی یکسره برخی متفکران، فضای بحث و گفتگو را درباره جزئیات دیدگاهشان باز نگه میداریم.
در واقع، اصل مشکل به این خاطر است که گذشتگان هم مانند همه ما انسانها، اشتباهات و نقصهایی داشتهاند و همین نکته به ظاهر ساده، نحوه واکنش امروز ما به آنها را پیچیده میکند. حال عکسالعمل به متفکرانی مانند کانت پیچیدگی دوچندان خواهد داشت زیرا پای رابطه (محتمل) میان اظهارنظرهای شخصی و نظریات فلسفی در میان میآید؛ نظریاتی که بی زمان و مکاناند و میراثی برای آیندگان محسوب میشوند. عکسالعمل قهری و رد کردن بی چون و چرای چنان فلاسفهای، واکنشی بیش از حد سادهانگارانه است، حال آن که پرداختن به خوب و بد در تاریخ فلسفه دقت و ظرافتی بیش از این میطلبد.
* مترجم: مریم علمایی
*منبع:
https://philosophynow.org/issues/148/Should_Kant_Be_Canceled