چرا امام رضا از شیعیان رو برگرداند؟ | امید پیشگر

درنگی انتقادی در روایت شیعه و محب

نقل است پس از آن که امام رضا(ع) به ایران آمدند گروهی برای دیدار با آن حضرت خود را به محل زندگی ایشان رساندند و چون خود را شیعۀ علی(ع) معرفی کردند حضرت آنها را نپذیرفت و این درخواست و نپذیرفتنِ هرروزه تا دو ماه به درازا کشید و در پایان، حضرت آنها را پذیزفت و به آنها فهماند که چون رفتار شما با شیعه علی(ع) نمی‌خواند؛ شما در نهایت مُحِب و دوستدار اوو نه شیعۀ او هستید.

بررسی اعتبار سند و منبع این روایت

این روایت، در تفسیر منسوب به امام عسکری(ع) آمده (ص312-314) آمده و از آنجا به کتابهای احتجاج، البرهان و بحار الأنوار راه پیدا کرده است. تفسیر یادشده کتابی است که به دلیل راویان ناشناخته‌ای که دارد و نیز مشکلات اساسی در محتوایش، ضعیف شمرده می‌شود (ر.ک به تاریخ حدیث شیعه، طباطبایی، ج1، ص357). افزون بر این بی‌اعتمادی که بر همۀ کتاب سایه افکنده است؛ نویسنده، روایت مورد نظر را هم بی‌هیچ سندی نقل کرده است. این یعنی نهایت ضعف سندی برای یک روایت. بیفزایم که این متن یا مشابه آن، به شکل مُسند، در منبع دیگری نیز نیامده است تا بتوان از آن راه، کاستی سندی‌اش را جبران کرد. بی‌اعتنایی محدثان نامدار و کهن شیعه به این روایت را هم نباید نادیده گرفت.

 

بررسی اعتبار محتوایی این روایت

با درنگ در این روایت، به ویژه رفتاری که از امام رضا(ع) با مردمی عادی و دلبسته به ایشان، گزارش می‌کند؛ اینکه آنها را شصت‌بار از در خانۀ خود براند تنها برای آن که آنها باوری دقیق و عمیق به یک آموزه نداشتند و یا در کاربرد یک واژه به‌جای واژه‌ای دیگر اشتباه می‌کردند؛ با شناختی که ما از پیشوایان دین (ع) داریم نمی‌سازد.

 

اشکالی دیگر  به محتوای این روایت

افزون بر اشکالی که در محتوای این روایت، نشان دادیم (برگرداندن شصت‌بارۀ گروهی از مردم عوام و علاقه‌مند به دیدار، از سوی امام رضا علیه‌السلام)؛ این اشکال هم چشم‌گیر است که آنها پس از ورود، محضر امام(ع) سلام عرض کردند؛ ولی امام، جواب سلام آنها را نداد (فَسَلَّمُوا عَلَیْهِ، فَلَمْ یَرُدَّ عَلَیْهِم‏).

در حالی که دادنِ جوابِ سلام از واجبات مسلّم است که هم قرآن به آن دلالت دارد: وَ إِذٰا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهٰا أَوْ رُدُّوهٰا (نساء:86) و هم روایات. پیامبر(ص) فرمود: السَّلَامُ تَطَوُّعٌ وَ الرَّدُّ فَرِیضَهٌ (کافی، ج2، ص644) و استثنایی هم ندارد. حتی بر نمازگزاری که در حال اقامه نماز است نیز واجب است که جواب سلام را بدهد؛ مگر آن که سلام، واقعی نباشد (موسوعه امام خوئی، ج15، ص487) . در وجوب جواب سلام؛ چه در حال نماز و چه در غیر آن اختلافی وجود ندارد (حدائق، ج9، ص67).

 

یکی از معیارهای نقد حدیث، مخالفت آن با آموزه‌های مسلّم آیات و روایات؛ مانند همین، واجب‌بودنِ جوابِ سلام است.

بر این پایه، روایتی که خلاف این را گزارش کند؛ پذیرفتنی نیست؛ دست‌کم آن بخشش. گرچه همین اندازه هم، اصل اعتبار آن روایت را مخدوش کرده و اگر مانند روایت مورد بحث، تعداد این مشکلات فزونی یابند نمی‌توانیم آن روایت را صادره از معصوم(ع) بدانیم.

 

نمونۀ دیگر از این دست، نقلی مشهور است که می‌گوید: عمر و ابوبکر به حضرت فاطمه(س) سلام کردند و حضرت، جواب سلام آنها را نداد (سَلَّمَا عَلَیْهَا فَلَمْ تَرُدَّ عَلَیْهِمَا). همین اشکال محتوایی که گفتیم بر این روایت هم وارد است؛ یعنی نمی‌توانیم دست‌کم این بخش از آن را بپذیریم. روایتی که تنها شیخ صدوق آن را نقل می‌کند و از نظر سندی هم ضعیف است (علل الشرائع، ج1، ص187).

 

جمع‌بندی

نمی‌توان این روایت را صادرشده از معصوم(ع) دانست و به آن، به عنوان روایت امام رضا(ع) استناد کرد.

سوگمندانه برخی گویندگان و نویسندگان با استناد به این روایتِ نامعتبر، ناجوانمردانه و به ناحق، به شیعیان تلقین می‌کنند که خود را شیعه ندانند.

 

شیعه کیست؟

کسی که در اختلاف میان امام علی(ع) و دیگرانی مانند: ابوبکر، عمر، عثمان، عایشه و معاویه، بر این باور است که باید به حرف علی(ع) گوش داد و از او پیروی کرد و برگزیدن را تا امام مهدی(ع) پیش می‌برد یعنی در اختلاف میان امام صادق(ع) و ابوحنیفه، بر این باور است که حق با امام صادق(ع) است؛ بی‌هیچ گفتگو او شیعه است؛ چون ملاک شیعه‌بودن را که همین است او دارد؛ ولی باید دانست که این نخستین پلۀ نردبان کمال و سعادت است و باید تلاش کرد خود را به قله رساند. قله کجاست؟ در روایاتی که شیخ صدوق(ره) در کتاب صفات الشیعه آورده است؛ ویژگی شیعیانی که به آن قله رسیده‌اند آمده است.

 

باید دانست که روایات یادشده در این کتاب، هرگز نمی‌خواهند بگویند کسی که به قله نرسیده، شیعه نیست؛ بلکه گویای این حقیقت‌اند: شیعۀ کمال‌یافته و مورد انتظار ما، چنین ویژگی‌هایی دارد؛ بنابراین هر کس که گام در پله نخست گذارده است و مفتخر به عنوان شیعه، شده است تلاش کند خود را به کمال بالاتر برساند.

 

مستندات این سخن

الف. ملاک شیعه‌بودن یا نخستین گام برای شیعه‌شدن

  1. شیعه کسی است که به رهبرى امت از سوى على(ع) پس از پیامبر(ص) معتقد باشد و اینکه او جانشین پیامبر در همۀ امورى است که به او مربوط است، جز پیامبرى و نزول وحى (سیمای عقاید شیعه، سبحانی، ص23). برای شیعه در این کاربرد، معناهای دیگری هم گفته‌اند (بنگرید به مقالۀ شیعه و تشیع؛ مفهوم‌شناسی، ماهیت و خاستگاه، علی آقانوری).
  2. أبان‌بن‌تَغلِب که نزد امامان باقر و صادق علیهما‌السلام از جایگاه علمی و معنوی بس ممتاز برخوردار است؛ در تعریف شیعه گفته است:

الشیعه الذین إذا اختلف الناس عن رسول الله(ص) أخذوا بقول علیّ(ع) و إذا اختلف الناس عن علیّ أخذوا بقول جعفربن‌محمد(ع)؛ شیعیان کسانی هستند که در اختلاف پس از رسول خدا(ص) پیرو گفته‌های علی(ع) هستند و در اختلاف پس از امام سجاد(ع) پیرو گفته‌های امام باقر(ع) اند. (رجال نجاشی، ص12)

  1. بنگرید به روایت امام علی(ع) در کافی، ج2، ص414، ح1 و نیز روایت امام صادق(ع) در معانی الأخبار، ص393، ح41.

 

ب. کمال شیعه‌گری یا شیعۀ مورد انتظار

کتاب صفات الشیعه، سرشار از روایاتی است که ویژگی‌های چنین شیعه‌ای را بیان کرده است, برای نمونه: امام صادق(ع) فرمود: وَ اللَّهِ مَا شِیعَهُ عَلِیٍّ(ص) إِلَّا مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ وَ عَمِلَ لِخَالِقِهِ وَ رَجَا ثَوَابَهُ وَ خَافَ عِقَابَهُ؛ به خدا سوگند، تنها کسی شیعه على(ع) است که شکم و شرمگاهش را از حرام نگه دارد و تنها براى رضای خدا کار کند و به پاداش او امیدوار باشد و از کیفرش بهراسد. (صفات الشیعه، ص7). این نه یعنی اگر کسی به پیروی امام علی(ع) باور داشت؛ ولی از عقاب الهی ترسان نبود؛ شیعه نیست! او شیعه است؛ ولی هنوز به این کمال نرسیده است و البته باید تلاش کند که برسد.

 

گفتنی است: بیرون‌کردن افرادی که به پیروی امامان دوازده‌گانه باور دارند از دایرۀ شیعه‌گری، با استناد به روایت صفات الشیعه، کاری نادرست با پیامدهای ناگوار است. سوگمندانه کم نیستند کسانی که این دو را بهم آمیخته؛ روایات «شیعۀ در رفتار» را می‌خوانند و به مردم می‌گویند شما «شیعۀ در باور» نیستید.

 

ج. مراتب و درجات شیعه‌بودن

همۀ کسانی که آن باور اولیه نسبت به دوازده امام معصوم(ع) دارند شیعه هستند؛ هرچند نسبت به درجه‌ای از کمال که در آن قرار دارند با یکدیگر تفاوت دارند. این را می‌توان در مانند روایت زیر که مَقسم آن شیعه‌ است به روشنی دید:

امام صادق(ع) فرمود:  الشِّیعَهُ ثَلَاثٌ مُحِبٌّ وَادٌّ فَهُوَ مِنَّا وَ مُتَزَیِّنٌ بِنَا وَ نَحْنُ زَیْنٌ لِمَنْ تَزَیَّنَ بِنَا وَ مُسْتَأْکِلٌ بِنَا النَّاسَ وَ مَنِ اسْتَأْکَلَ بِنَا افْتَقَرَ (خصال، ص103، ح61)؛ شیعیان سه گروه‌اند: [1.] آن که دوستدار ماست و به ما مِهر می‌‏ورزد. چنین کسى از ماست؛ [2.] آن که با ما خود را می‌آراید و ما موجب زیبایىِ کسى هستیم که خود را با ما بیاراید؛ و [3.] آن که با نام ما، مال مردم را می‌‏ستاند و هر که با نام ما، مال مردم را بستاند، تهی‏دست خواهد شد.

همانگونه که پیداست؛ در این روایت، همۀ این افراد که بی‌تردید بخشی از آنها؛ ویژگی‌های یادشده در صفات الشیعه را ندارند؛ از سوی امام معصوم(ع)، شیعه خوانده شده‌اند.

نتیجه گیری

شیعه‌بودن حقیقتی است که با یک باور آغاز می‌شود و تا رسیدن به مراتب و درجات بالا امتداد دارد. بنابراین نباید کسی را به دلیل نبودن در مراتب بالاتر از دایرۀ شیعیان بیرون راند. این دقیقاً همان کاری است که از ما خواسته‌اند. امام صادق(ع) در روایتی، شیعیانِ با درجه بالاتر را از اینکه شیعیانِ با درجۀ پایین‌تر را بی‌ایمان و بیرون از شیعه‌بودن بخوانند به شدت نهی کرده است (بنگرید به خصال، ج2، ص448، ح49).

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.