فوتبال، فرصتی برای اندیشیدن به صلح
فوتبال نوعی جنگ است، اما جنگ از سنخی دیگر که هم طرز انجامشدنش با جنگهای متعارف تفاوت دارد، هم پیامدهای روانیاش برای فرد و هم تاثیرات فرهنگیاش در جامعه.
بازیهای جامجهانی فوتبال، واقعهای که هر چهارسال یکبار چشمان میلیونها انسان در گروههای اجتماعی مختلف را در سرتاسر جهان به صفحات تلویزیون و نمایشگرها خیره میکند، اینروزها در برزیل در جریان است. کسب یک امتیاز از تساوی ارزشمند در اولین مسابقه تیمملی ایران در برابر نیجریه (مسابقهای که با کمی خودباوری و جسارت میتوانست دستکم با ضربه سری که رضا قوچاننژاد به توپ زد و دروازهبان نیجریه با مقدار زیادی خوششانسی آن را مهار کرد، نتیجه دیگری پیدا کند)، همچنین مهار تیم قدرتمند آرژانتین تا دقیقه 91 (مسابقهای که اگر داور پنالتی مسلم روی اشکان دژاگه را گرفته بود و لیونل مسی هم در وقت اضافه همچنان مهار میشد، ایضا نتیجه دیگری پیدا میکرد) شور و شعفی وصفناپذیر در میان ما ایرانیان ایجاد کرده است، چندانکه بعد از این بازیها مردم در برخی از مناطق تهران به خیابانها آمدند و تا ساعاتی بعد از نیمهشب همچنان به شادمانی پرداختند. بهراستی فوتبال با کدام سازوکار روانی و فرهنگی موفق به ایجاد چنین احساسات شورمندانه و مهارنشدنیای در تماشاگران میشود؟ رمز و راز بروز این واکنشهای هیجانآمیز جمعی چیست؟
در پاسخی برآمده از نظریههای علومانسانی (در اینجا بهطور خاص نشانهشناسی، اما همچنین روانکاوی) باید گفت فوتبال در نگاه اول فقط یک ورزش بسیار پرطرفدار به نظر میرسد که تماشایش برای بسیاری از ورزشدوستان لذتبخش است، اما اگر پوسته ظاهری این ورزش را کنار بزنیم و با نگاهی تحلیلی، نگاهی برآمده از نظریههای نقادانه و مطالعات فرهنگی، کارکرد آن را بررسی کنیم، آنگاه فوتبال صرفا ورزش یا سرگرمی یا حتی هیجان برندهشدن نیست. بیش از همه اینها، فوتبال نوعی جنگ است، اما جنگ از سنخی دیگر که هم طرز انجامشدنش با جنگهای متعارف تفاوت دارد، هم پیامدهای روانیاش برای فرد و هم تاثیرات فرهنگیاش در جامعه.
فوتبال شکلی مبدل یا دیگرگونه از جنگ است. در هر مسابقه فوتبال، دو تیم همچون دو ارتش متخاصم در برابر هم صفآرایی میکنند. اگر از منظری نشانهشناسانه به مسابقه فوتبال نگاه کنیم، میتوانیم بارزترین و آشناترین نشانههای حاکی از حضور نیروهای رزمنده را در میدان فوتبال به چشم ببینیم. بازیکنان لباسهای مخصوصی به تن میکنند که بر تعلق آنان به ملیتی خاص دلالت دارد. نمادها و علایم ملی (مانند پرچم، یا در این دوره از مسابقات جامجهانی برای اولینبار استفاده از طرح یوزپلنگ ایرانی در لباس تیمملی ایران) نظام نشانگانی خاصی ایجاد میکنند تا به سهولت بتوان بین «خودی» و «دشمن» تفاوت گذاشت. این لباسها بیشباهت به لباس فرم (یونیفرم نظامیان) نیست. در میدان جنگ نیز مانند میدان فوتبال باید بتوان نیروهای خودی را به سرعت از نیروهای دشمن تشخیص داد و متمایز کرد، والا چهبسا همرزمان و همقطاران قربانی آتش خودی شوند، کما اینکه یک پاس اشتباه به بازیکن تیم مقابل میتواند به بهای گزاف گلخوردن تمام شود.
علاوه بر لباس یونیفرممانند بازیکنان فوتبال، (لباسی که در جامجهانی پرچم ملی هر کشور نیز بر آن نقش میبندد)، نواختهشدن سرود ملی در ابتدای هر مسابقه، اهتزاز پرچم و سپس قرارگرفتن هریک از بازیکنان در موضع معینی که برایش مقرر شده است، حالوهوای آمادگی برای رویارویی و جنگ را تقویت میکند. سرودملی نشانی از هویت جمعی آحاد هر کشور است؛ پس نباید تعجب کرد که بسیاری از بازیکنان فوتبال، همچون بسیاری از سیاستمداران و مقامات دولتی در سفرهای خارجی، هنگام نواختهشدن سرود ملی دست خود را روی قلبشان میگذارند (نشانهای از عزیزبودن مام میهن). تصویر گریستن ژفری سریدیه (بازیکن تیمملی فوتبال ساحل عاج) هنگام نواختهشدن سرود ملی کشورش پیش از دیدار با تیم کلمبیا، در هزاران سایت اینترنتی بازنشر شد و توجه بسیار زیادی را به خود جلب کرد، اما این صرفا یک واقعه استثنایی و کمنظیر نبود. نیمار (مهاجم مشهور تیمملی برزیل) نیز در مراسم آغاز مسابقه برزیل- مکزیک نتوانست مانع از سرازیرشدن اشکهایش شود. برانگیختن احساسات ملی در زمره آشکارترین کارکردهای فوتبال است. سیاستمداران تیزهوش که از هیچ فرصت و موقعیتی برای تحکیم پایههای قدرتشان غفلت نمیکنند، به فراست میدانند که این روزها باید همین کارکرد فوتبال را مصادرهبهمطلوب کنند. با همین شم سیاسی است که پادشاه و ملکه هلند در رختکن تیم این کشور حاضر شدند و با اعضای تیمملیشان عکس یادگاری گرفتند و ایضا جو بایدن (معاون رییسجمهور آمریکا) همراه با همسرش در مسابقه آمریکا در برابر غنا حاضر شد و در مقابل دوربین دهها تصویربردار، تیم آمریکا را تشویق کرد و آنگلا مرکل هم با هیجانی شبیه به هیجانهای دختری نوجوان در برابر دوربینهای متعددی که روی او متمرکز شده بودند از بهثمررسیدن گل تیم آلمان در بازی با پرتغال ابراز شادمانی کرد.
واژهها، ترکیبهای واژگانی و اصطلاحاتی که برای اشاره به فوتبالیستها و کلا بازی فوتبال به کار میروند نیز حکایت از این دارند که فوتبال نوعی جنگ است. برای مثال، برخی از اعضای هر تیمی نقش «مدافع» را ایفا میکنند، حال آنکه برخی دیگر «مهاجم»اند. «پیشروی» با توپ به سمت دروازه حریف غالبا با لفظ «حمله» توصیف میشود و تیمی که نتواند «دفع حمله» کند در «دفاع» ضعیف است. به دروازهبان غالبا با تعبیر «سنگربان» اشاره میشود، سنگربانی که باید در مقابل «هجوم» دشمن «غیرتمندانه» از دروازه دفاع کند. شنیدن ترکیبهای واژگانیای مانند «فشار حملات»، «دفاع سرسختانه»، «ضعف دفاعی»، «مقاومت جانانه»، «حمله بیامان»، «بازی هجومی» و امثالهم در گفتار گزارشگران شبکههای تلویزیونیای که مسابقات فوتبال را بهطور زنده پخش میکنند، دور از انتظار نیست. برای توصیف مسابقه تیمهای فوتبال عموما از عبارتهای نظامی مانند «به مصاف رفتن» (به جنگ رفتن) یا «صفآرایی» (گرفتن آرایش رزمی) استفاده میشود و همچنانکه در جنگ واقعی طرفین مواضع یکدیگر را «به توپ میبندند»، در مسابقه فوتبال نیز هر تیمی میکوشد تا «دروازه حریف را به توپ ببندد» یا تیم حریف را با چندین گل «درهم بکوبد». سایت «فرارو» در روز مسابقه تیمملی ایران با تیم آرژانتین از این تیتر استفاده کرد: «آمادهباش فوتبالی». میتوان افزود که نقش سرمربی هر تیم، طراحی «استراتژی» مناسب (اصطلاحی نظامی) و در پیشگرفتن «تاکتیکهای» لازم (ایضا اصطلاحی نظامی) برای غلبه بر حریف است و در واقع مربیان حکم جنگسالاران یا فرماندهان میدان را دارند، کما اینکه در متون ورزشی برای اشاره به تلاش مربیان برای بیاثرکردن تدبیرها و نقشههای یکدیگر از تعبیر «نبرد مربیان» استفاده میشود. همه این واژهها و تعبیرها در توصیف جنگ و رویارویی نظامی جنگاوران به کار میروند و از این حیث واجد کاربرد دوگانهای هستند که دلالتهای مهمی در خصوص تداعی ناخودآگاهانه مسابقه فوتبال با جنگ دارد. شاید هیچ دلیلی برای اثبات این تداعی ناخودآگاهانه متقنتر از این نباشد که موفقیت هر تیم فوتبال را با کلمه «پیروزی» و ناکامی هر تیم را با کلمه «شکست» توصیف میکنیم، ضمن اینکه هم برای اشاره به زمین فوتبال و هم برای اشاره به محل رخدادن جنگ واژه «میدان» را به کار میبریم («میدان مسابقه»، «میدان جنگ»، «میدان رشادت» و …).
با این همه، گرچه فوتبال به تعبیری «جنگ» دو تیم را به نمایش میگذارد، اما این رویارویی؛ نه جنگ به مفهومی متعارف، بلکه شکلی تبدلیافته یا دیگرگونشده از جنگ است که با استفاده از مصطلحات نظریه روانکاوی میتوانیم آن را مصداق «جانشینسازی» محسوب کنیم. در فوتبال، مانند جنگ، خشونت رخ میدهد، اما این خشونت مهارشده و مدیریتشده است، بهنحوی که به جای ویرانگری، حظ روانی را در پی میآورد. سازوکار روانی این حظ، تلفیق خشونت با نهی از خشونت است. بازیکن باید با همه توان به توپ ضربه بزند، اما در عین حال باید از این توانایی برخوردار باشد که توپ را به نرمی با خود همراه کند و پیش ببرد. ضربه توپ را از بازیکن دور میکند، اما «حفظ توپ» هم از جمله مهارتهای هر بازیکنی باید باشد. این دور و نزدیکشدن همزمان، بیشباهت با رابطهای که ما انسانها در ضمیر ناخودآگاهمان با بنیانیترین غرایز خود برقرار میکنیم نیست. مطابق با آموزههای روانکاوانه، غریزه اگر یکسره واپس رانده شود، همانقدر تباهی به دنبال خواهد آورد که اگر یکسره ارضا شود. سلامت روان در گرو برقراری نسبتی متعادل بین ارضا و خویشتنداری است، همان مهارتی که فوتبالیست باید سخت تمرین کند تا آن را به دست آورد: حفظ توپ در زمان لازم و پاسدادن آن به دیگری ایضا در زمان مقتضی. بازیکن حریف را باید، به قول اهالی فوتبال، «تکل» کرد، اما این تکل نباید موجب آسیب جسمانی به او شود، وگرنه بازیکن خاطی از زمین اخراج خواهد شد. با استفاده از اصطلاحات روانکاوان میتوان گفت فوتبال امکانی برای تقویت «خود» (واقعیت) در برابر افراطهای «نهاد» (لذت مهارنشده) و تفریطهای «فراخود» (اخلاق سختگیرانه) ایجاد میکند. در جنگهای واقعی ارتشهای متجاوز از مرزهای ملی بیرون میروند و سرزمین دیگران را به اشغال درمیآورند. در میدان فوتبال نیز زمین هر تیم با خطوطی مرزمانند از زمین تیم مقابل جدا شده است و بازیکنان به قلمرو یکدیگر نفوذ میکنند، اما برخلاف ارتشهای اشغالگر در اینجا هدف، باقیماندن در زمین تیم مقابل نیست. پس از بهثمررساندن گل، باید به سرعت به زمین خود بازگشت. نفوذ به ساحت دیگری نه به قصد استقرار دایمی و تعدیگری، بلکه باز هم با هدف حظ روانی صورت میگیرد و لذا موقت است. در جنگ واقعی جنایات جنگی بهوفور و بیاعتنا به مقررات و قطعنامههای نهادهای بینالمللی مانند سازمان ملل و صلیب سرخ و هلالاحمر صورت میپذیرد، اما در جنگ استعاری، فوتبال حکم داور و همکاران خطنگهدارش قطعی و لازمالاجراست و اگر بازیکنی از آن تخطی کند از میدان بازی اخراج خواهد شد.
جادوی فوتبال را باید در تاثیر شگفتآور ناخودآگاهانه آن در تادیب روانی جست. توپ را البته باید به دروازه حریف وارد کرد، اما هرگونه استفاده از دست برای این منظور نهیشده و مستوجب مجازات خواهد بود. زندگی اجتماعی مستلزم فهم همین اصل ساده است: لذتطلبی فرد تا آنجا مجاز است که قواعد جمعی التذاذ را نقض نکند. به این ترتیب، فوتبال ورزشی متمدنکننده است، ورزشی که هم به امیال ما مجال بروز میدهد و هم آن امیال را قاعدهمند و مقید میکند. فوتبال نوعی جنگ است که در ناپیداترین لایههای خود صلح را ترویج میکند. ترک خشونت ویرانگرانه و ضدبشری جنگهای واقعی در زمانه پرتنش و بحرانزده ما از جمله با فوتبال میسر است. برگزاری مسابقات جامجهانی فوتبال، مجال گرانبهایی برای ارضای میل عام بشر به صلح و دوستی است، میلی که تاریکترین بخش وجود ما (ضمیر ناخودآگاهمان) با آن عجین است و بالقوه میتواند آن را بروز دهد. تصویر تاملانگیز معارضان سوری در حال تماشای مسابقه فوتبال، بازنمودی از همین توان بالقوه است.
این تصویر، همچون خود بازی فوتبال، مشحون از دالهایی است که در محور همنشینی مجموعا نظامی نشانگانی و معنادار ایجاد میکنند. در زمین فوتبال، خطوط مختلف سفیدرنگ، دالهایی معین هستند که مدلولهای معین را دلالت میکنند و بخشی از نشانگان این بازی و قواعد معین آن را تشکیل میدهند. همچنین است رنگ لباس داور، که از رنگ لباسهای دو تیم متمایز است، سوتزدن او، کارتهای زرد و قرمزی که در صورت لزوم به بازیکنان نشان میدهد، حرکات دستش و نیز پرچمزدن کمکداورها. در تصویر بالا، سهمعارض سوری را میبینیم که سلاحهای خود را کنار گذاشتهاند و محو تماشای مسابقه فوتبال در جامجهانی برزیل شدهاند. دالهای متعدد در این تصویر، روایتی از موقعیت و شخصیتها به دست میدهند. برای مثال، پرچم نصبشده بر دیوار پشتسر معارضان، دالی است که تعلق آنان به جبهه مخالفان مسلح دولت سوریه را نشان میدهد. پرچم رسمی سوریه که توسط نیروهای دولتی این کشور استفاده میشود همین طرح را دارد، با این تفاوت که نوار افقی بالای آن به رنگ قرمز است. پرچم دولتی بازنمودی از ایدئولوژی حزب حاکم بعث در این کشور است، همانگونه که پرچم معارضان هم نمادی از ادعای آنان به بازگشت به تاریخ پیشابعثی سوریه. استفاده از این پرچم بخشی از جنگ نشانهشناسانه معارضان بر ضد دولت سوریه است.
از جزییات مشهود در تصویر اینطور برمیآید که این مکان، یکی از هزاران خانهای است که ساکنانش در بحبوحه جنگ مجبور به ترک آن شدهاند و اکنون آوارهاند و شاید اصلا در خاک سوریه هم نباشند. معارضان ابایی از استفاده از این خانهها برای اهداف خود ندارند. بی اذن دخول وارد شدهاند و از وسایل داخل آن استفاده میکنند، گویی که صاحب برحق آن هستند. این وضعیت بیشباهت به عملکرد عمومی معارضان نیست: بسیاری از آنها بهطور غیرقانونی از سایر کشورها وارد سوریه شدهاند، گویی که آنجا کشور خودشان است و ایشان مجاز به انجامدادن هر کاری هستند. اما شاید درخورتوجهترین جنبه این تصویر، خیرهشدن معارضان به تلویزیون و کنارگذاشتن سلاحهایشان است. آنان خود تشنه جنگاند و اصلا به منظور جنگ، خانه دیگران را اشغال کردهاند («خانه» به هر دو معنای «منزل» و «وطن»)، ولی جادوی فوتبال (تاثیر روانی این بازی) آنان را از محیط بلافصلشان دور کرده، به اقلیمهای دوردست خیال در عمیقترین لایههای ضمیر ناخودآگاهشان برده است؛ هرچند برای مدتی کوتاه، فوتبال آتش جنگ را خاموش کرده است. اکنون مسلسلها کنار گذاشته شدهاند تا صحنه اعجابانگیزی از رویارویی از جنسی دیگر و با هدفی دیگر شکل بگیرد. آنچه در این تصویر میبینیم روایتی آشکار است که حکایت از روایت ناگفته دیگری هم دارد: شاید سربازان ارتش سوریه نیز، همزمان با این معارضان، به تماشای فوتبال نشستهاند. شاید آنها هم از محنتهای ناشی از جنگ خانمانسوز به حظ ناشی از جنگ استعاری فوتبال پناه بردهاند.
خوانش نشانهشناسانه این تصویر، حقیقت مهمتری را هم برملا میکند: پتانسیل فوتبال برای واداشتن تماشاگرانش به تاملی ناخودآگاهانه درباره صلح، منافع جنگسالاران را به خطر میاندازد. در خبرها بود که هنگام پخش مسابقه فوتبال تیمهای ملی ایران و نیجریه، گروه تکفیری موسوم به «بوکوحرام» به یکی از مکانهای عمومی در آن کشور که این مسابقه روی نمایشگرهای بزرگ برای مردم پخش میشد حمله کردند و چندین نفر را کشتند. همچنین گروه تروریستی موسوم به «داعش» که اخیرا شهر موصل و برخی از مناطق مجاور آن را در عراق به اشغال خود درآورده، طی حکمی عمومی تماشای مسابقات جامجهانی فوتبال را حرام اعلام کرده و خاطیان را با شلاق مجازات کرده است. این موضعگیریها بر ضد فوتبال، فقط ماهیت خشونتطلب و ضدانسانی تروریستها را آشکار نمیکند، بلکه علاوه بر آن یا مهمتر از آن، چیزی راجعبه ماهیت ضدخشونت و انسانی فوتبال به ما میگوید. فوتبال تحمیل نظم و قاعده بر امیال سرکشی است که اگر سربرآورند، همچنان که در سوریه و عراق دیدهایم، پیامدی جز ویرانگری و جنایت به دنبال نخواهد داشت. فوتبال مجالی برای اندیشیدن به صلح است و از همین روی باید هم انتظار داشت که جنگطلبان و دهشتآفرینان با آن سر سازگاری نداشته باشند و آن را برنتابند. اگر فوتبال نیاز بشر دوره و زمانه ما به برونریزی هیجانات و اندیشیدن به صلح را اجابت میکند، آنگاه باید گفت یکی از نشاطآورترین راهها برای مبارزه با دهشتآفرینی جنایتکاران «بوکوحرام» و «داعش» و امثال آنان؛ لذتبردن از فوتبال است.
روزنامه شرق هشتم تیرماه
فوتبال نوعی جنگ است، اما جنگ از سنخی دیگر که هم طرز انجامشدنش با جنگهای متعارف تفاوت دارد، هم پیامدهای روانیاش برای فرد و هم تاثیرات فرهنگیاش در جامعه.حسین پاینده