متشرعان معترض و سندروم آویزانی به قدرت | علی سلطانی
کلیپ بهتازگی منتشر شده از تعدادی نوجوان شیرازی و پیامدهای اعتراضی بعدیاش در میان بخشی از دینداران، گشودن تکراریِ فصلی از مناسباتِ آنان با دین و جامعه در ذیل قدرت سیاسیِ دینی است. نوشتار حاضر به مناسبت اتفافات شیراز، در تحلیل و نقدِ مواجهۀ ایندسته از متشرعانِ معترض، معتقد است که رفتار آنان به سندرومِ مکرری مبتلا شده است که نامش را «آویزانی به قدرت» میگذارم؛ سندرومی که آنان را از واقعیت وضعیت دین در جامعه و خودِ جامعه دور کرده و به راههای آسیبزایی کشانده است که نهتنها گره نمیگشاید، بلکه گرهها را کورتر از قبل میکند.
متشرعان معترض عنوان یادداشتی است که در روز ۳ تیر ۱۴۰۱ و در همین ساعتی که این چند خط را مینویسم، جمعیتی مسمی به «حامیان حریم حیا، غیرت و حجاب» در شهر شیراز در اعتراض به آنچه هنجارشکنی در شهر میزبان سومین حرم اهلبیت و در یکی از بوستانهای این شهر مینامند، دست به تجمع زده و طوماری اعتراضی نوشتهاند. ماجرا به کلیپی پُرسروصدا برمیگردد که این چند روز منتشر شده است و در آن عدهای از نوجوانانِ دختر و پسر دهۀ هشتادی با پوششهای خاص و آزاد با هم معاشرت میکنند. اصل ماجرا و واکنشهای بعدی رویدادی تکراری و آشناست.
شبیه آن را در این سالها بهویژه در شهرهای مثل مشهد و قم و اردبیل و … فراوان دیده و شنیدهایم. طومار اعتراضی نوشتهشده سه بند دارد که برنامههای مبتذل تالارها و آمفیتئاترها، فروشندگانِ مرد پوشاکِ زنانه و پوششِ نامناسبِ برخی از فروشندههای زن، در آن محلّ انتقاد است. مصادیق اعتراض نیز تکراری و پایانبندی طومار هم آشناست؛ خطاب به «مسئولان» و خواهان اجرای مصوبۀ شورای عالی انقلاب فرهنگی و سایر دستورالعملهای اجراییِ حاکمیتی در زمینۀ گسترش حجاب و عفاف و نالان از کمکاری آنان است.
از این رویدادِ تکراری و البته چندبُعدی چه چیزش به منِ پژوهشگر دین و به تبعش علاقهمند جامعهشناسیِ دین مرتبط میشود؟ در شاهدِ مثالِ جدید و شیرازیِ این ماجرای تکراری، من به همین «اجتماعهای مؤمنین»اش کار دارم. صورت وضعیت معلوم است. بیایید مروری بکنیم. «دهه هشتادی»هایی نوظهور و معمولاً قایم نگه داشتهشده در تریبونهای رسمی که تفاوتهای جدّی با حتّی ما، چه رسد به نسلهای پیشتر، دارند، اجتماعی با مختصاتی متفاوت داشتهاند. وضعیت پوششان از منظر فقهی و مسلمانانه، مطلوبِ برخی از متشرعانِ شیرازی نیست؛ شهری که به گواه پژوهشهای اجتماعی معمولاً اولین یا دومین شهرِ سکولار ایران است.
با این حال این دسته از متشرعان به غصۀ دلی و محفلی هم راضی نیستند، بلکه با فریادِ رسا به جامعه معترض و در پیِ تغییر وضعیت موجودند. خُب، چه راهی پیش روی این جمع است؟ بیایید برخیشان را مرور کنیم.
متشرعان معترض و سندروم آویزانی به قدرت
متشرعانِ شیرازیِ نوعی میتوانند سمن (سازمان مردمنهاد)ی تشکیل دهند و به روشهای فرهنگی شیوۀ پسندیدۀ دینی خود را در موضوع پوشش ترویج دهند. آنان میتوانند بیانیهای سرگشاده بنویسند و در آن با نسل جدیدِ متفاوت از خود، ضمن باور به حقّ انتخاب آنان وارد گفتوگو شوند. آنان میتوانند به طریقی با این نوجوانانِ خاص ارتباط بگیرند، با آنها نشستوبرخاست و دوستی کنند، ببینند نگاه و تعریف آنان از جهان چیست، در کلهشان چه میگذرد و… .
اصلاً نه، نشستن در کنار چنین نسلِ سرکش و دینگریزی متناسب با جایگاه اجتماعی و دینیِ این بخش از متشرعانِ شیرازی نیست یا بلدش نیستند؛ در عوض آنها میتوانند در تجمع آزادِ مشابهی با همفکران خود در همان مکان جمع شوند، کاری مسالمتجو و فرهنگی کنند و شیوهها و آرمانهای اخلاقی و دینی خود را، خاصه در موضوعِ پوشش، بدون کنایه به آن قشر در معرض دید جامعه قرار دهند. بسیاری واکنشِ دیگر میتوان برشمرد. اما این دسته از مشترعانِ معترضِ شیرازی چه میکنند؟ نمونۀ تازۀ شیرازیِ این پدیده را مرور کردیم. حال کمی با جزئیات بیشتر بخوانیم.
همانطور که گفته شد، آنان تجمع میکنند، طومار مینویسند، و با حسّ پشتوانگیِ نظام سیاسی از «مسئولان» میخواهند که قانون «مجازات» اسلامی و «مصوّبات» طرح حجاب و عفاف را اجرا کنند. با پاس بلندِ متشرعانِ معترضِ شیرازی، با «فرض» مردمی بودنِ حقیقیِ آنان، فرماندار هم آبشاری جانانه میزند و در گفتوگویی میگوید که «سرتیم» این جمع و بخشی دیگر از حاضران شناسایی و دستگیر شدهاند.
گویی حلقهای زیرزمینی و اقّلی در بین نسلی همه سربهراه و مطلوب، در دارالمؤمنینِ شیراز، قصهشان تمام و آثار سوءشان جمع شد. باز من با چه کارِ این موضوع کار دارم؟ با همین متشرعانِ معترض؛ با گروهِ صادق و حقیقتاً مردمی و دلبستۀ دینِ آنان و نه بازیگرانِ سیاسی و تشکیلاتی که انگیزۀ اصلیشان چیز دیگری است و قصۀ تحلیلشان جدا.
چرا این دسته متشرعان مدّنظر من، به جای آن همه راهِ دیگر، قبلهشان به سوی قدرت، حاجتشان جلب و جمعِ قاطعِ این ولنگاریها به دست فرمانده و فرماندار و استنادشان به قرآنِ مصوّبات فلان شوراست؟! برای تاریخِ مناسبات دین و قدرت، همین نوع آشنا و تکراری مطالبۀ این دسته متشرعان از حکومتِ دینی، بسیار تأملبرانگیز و پُرنکته است.
حکومت دینی و متشرعان
حکومت دینی برای این دسته از متشرعان، بازوی اجرایی است. وکیلِ رتق و فتق امور دینی است. واسطۀ ارتباطِ آنان با طیف کثیری از هموطنانی است که با آنان شبیه نیستند؛ که با آنان قهرند. در عین حال قدرت سیاسیِ دینی به حکمِ اعطای وکالت، برای این دسته از متشرعان مایۀ دلگرمی و اقتدار است؛ اقتدار بدین معنا که شاید وزنۀ اجتماعی ما (متشرعانِ معترض) و گروهی که بدانها معترضیم (قشر حرمتشکن)، یکی باشد (یا شاید ما کمتر باشیم!)، شاید دیندارانِ دیگرِ جامعه مثل ما خواهان برخورد قانونی و جزایی و گشتِ ارشادی با افراد و پدیدههای مثل کمحجابی نباشند، اما ما بیتوجه به این نکات، با حسّ اقتدار و پشتوانگیِ قدرت خواهان تحقق بیبروبرگشت مطلوبمان هستیم؛ اما ما در استدلالورزی برای دفاع از حجاب اجباری به «قانون» بودنِ این موضوع و نه «مشروع» یا پُرفایده بودن یا هر نوع دفاعیۀ استدلالی دیگری از حجاب اشاره میکنیم.
به عبارت دیگر حجاب بیش از شرعی بودن، پدیداری قانونی در ذهن این متشرعان است. نیز اقتدار بدین معنا که ما به جای کارِ برابرِ فرهنگی و مدنی، به جای گفتوگو و تعامل و فهمِ دیگریِ متفاوت (بهویژه دهههشتادی و دهه نودیهای پنهاننگهداشتهشده)، به جای داشتنِ هنر نفوذ در مخاطبِ متفاوت و جلب او و عرضۀ آنچه خوب و پسندیده میدانیم، کمزحمت و پُرقوت سراغ مباشر و وکیل و کارپردازمان را میگیریم که تو برو و مُتکی به فلان بند قانونی جمعش کن. قصه مثل دانشآموز دبستانیای است که حمایت مدیر مدرسه را برای خود مفروض میداند، پس در همۀ دعواها و مسئلهها و رقابتها، به جای آنکه خودش پا به میدان بگذارد، درِ اتاق مدیر مدرسه را میزند! شاید بگویید این اشکالش چیست؟
دینی که برای بقا متکی به ورود حکومت است، متشرعانی که هر وقت تقی به توقی میخورد و هر زمان حس میکنند دینشان آسیب دیده است، سراغ قدرت را یا برای کار فرهنگی یا برای لولهکردن میگیرند، اولاً بیآنکه بدانند، دارند پیش پای سکولارشدن جامعه فرش قرمز پهن میکنند. چون باز بیآنکه بدانند (باز همان صادقهایشان) دین را وجهالمصالحۀ مناسبات با قدرت کردهاند و به جامعه سیگنال فرستادهاند که دین نه داراییِ فراگیر و فراسیاسی بینِ ما و شما، بلکه فقط از آنِ منِ معترض به تو و قدرت سیاسی، با هم است. رمزگشایی این سیگنال برای آن بخش فراوانِ جامعه که سبک زیست متفاوتی دارند، این است که کنار گذاشتن دین یا پس زدنِ آن یکی از نمودهای مقابله و غیریتسازی با همدستان (قدرت و متشرعانِ مردمیِ معترض) است. سادهتر بگویم، حرف دل این قشر این خواهد شد: لکم دینکم و قدرتکم و لِی دین!
به گواه آمار، بخش درخورتوجّهی از دینداران امروز جامعۀ ایران، بهرغم دلبستگیهای دینی و باوری، مخالف هرگونه قوای قهری و اجباری در موضوع پوشش و نمونههایی از این دستاند. در سوی دیگر بخشی اقّلیتری از دینداران موافق و مطالبهگر این دست برخوردهایند. روی سخن این یادداشت با همین بخش است و باز تکرار میکنم که مطالبهگرانِ بخشنامهای بیرون از دایرۀ این خطاب و تحلیلاند.
حال این دسته از دیندارانِ صادق و مستقلِ معترض به وضعیت موجود، اگر حقیقتاً درد دین دارند، اگر واقعاً گمان میکنند دیگران و بهویژه این نسلِ تازه به حکم ظاهرهایی متفاوت در سنینی خاص، در گمراهیاند، راه پیگیری و تغییر وضعیت موجود اینی نیست که میپیماند.
سندروم آویزانی به قدرت (حکومت دینی) برای تغییر وضعیت موجود دینداری نهتنها هیچ گرهی، تکرار میکنم هیچ گرهی، از وضعیت جامعه نمیگشاید، بلکه به حکم آفت ورود قدرت در عرصههای عمومی و مدنی جامعه (بهویژه برای نسل جدید)، بیش از پیش جامعه و جوانانش را به آنچه آنان حرمتشکنی مینامند، سوق میدهد. کنار گذاشتن سندروم آویزانی به قدرت در گرهگشایی از مسئلههای دینی و روی آوردن به راهکارهای مدنی و فرهنگیِ جایگزین، با احترام به برابری و حقّ انتخابِ انسانی جامعه، یگانه راه خردپسند و دیننواز در جامعۀ متنوعِ امروز ایران است.
راهحلّ فردای شکستِ کار مدنی و فرهنگی هم برای دیندار مدنیای که مفروضش آزادی مخاطب است، باید استمرار کار و ابلاغِ مدنی باشد و لاغیر؛ که دستودلِ دیندارِ مدنی به سمت آویختن به هیچ ریسمانی غیر از کار مدنیِ خود نمیرود. آزموده را هزاربار آزمودن شرط خرد نیست و دیندار مدنی میداند به دینداریای که در آن خرد و دوراندیشی نباشد، امیدی نمیتوان بست؛ همچنانکه امام صادق (ع) در پاسخ کسی از کمیتِ عبادت و دیانتِ فردی متشرع تعریف و تفصیلِ فراوان میکرد، پرسید عقلش چگونه است؟ که پاداش به اندازۀ عقل است. (اصول کافی: ۱۲/۱)
سلام
پیشنهاد تشکیل سمن و بیانیه های سرگشاده و سایر تلاشهای فرهنگی و تشکیلاتی و غیره بسیار بسیارکار خوبی هست و مطلوب.
اما
مگر ما اسلام و چمهوری اسلامی را به عنوان حاکم بر قوانین جامعه خود انتخاب نکرده ایم؟
این بی حجابی و روایط نزدیک و مشهود میان نامحرمها و… گذشته از پیشگاه الهی ، مگر در قوانین موضوعه وجاری مملکت جرم حساب نمی شود ؟
پس چرا باید درخواست عمل به این قانون را که متاسفانه سالها از سوی همه نهادهای فرهنگی- اجرایی – تقنینی مورد غفلت واقع شده را با طعنه فراوان ” سندروم آویزانی به قدرت” نامید و کاری خلاف عقل و شرع معرفی کرد؟
یعنی آنقدر به مر قانون بی توجهی شده که الان درخواست اجرای آن عجیب بنظر میرسد!
آیا اگر عده ای درخواست قصاص یا بازداشت مجرمین یا رفع مزاحمتهای خیابانی یا مقابله با دزدی را داشتند باید مقاله بزنیم:
“ضعفای معترض و سندروم آویزانی به قدرت” ؟؟!!
بله پرواضح است که بی حجابی ناشی از غفلت و جهل در حد جرمهای مذکور نیست اما این پدیده وجوه دیگری هم دارد که مرتبط با قدرتهای ضد دینی است که با انواع کانالها و شبکه ها و نفوذها و سیاستهای نهان و آشکار و حتی بکارگیری رسمی مزدور و ….. دنبال استحاله فرهنگی ملت ایرانند . و حجاب و عفت زن به اقرار صریح خودشان سنگر اول است.
دشمن غافل نیست!
ببینیدفعلا فقط یک سایت دست شماست!
اینهمه حرف از اسلام رحمانی و آزادی زده و شعار می دهید و ادعای اصلاح و اصلاحات دارید اما یک متن مخالف را نمی خواهید چاپ کنید!
نمی دانم شاید ذاتا معتقد به گفتگو نیستید یا برای مطالب مطروحه پاسخی ندارید یا کلا تعطیل هستید؟
مقاله توهین آمیزی بود. ولی موضوع ساده است. اگر کسانی مخالفت خودشان با کاری خلاف دین (چه بزرگ یا ظاهرا کوچک و کم اهمیت) را ابراز کنند، در اسلام نه تنها نکوهیده نیست که لازم و پسندیده است و در کنش مدنی جامعه سکولار مد نظر نویسنده حق مدنی معترضین است.
اما کار توهین آمیز و مخالفت غیر موجه ایشان با تعدادی از مردم مومن فقط بی سلیقگی و بر خلاف دین رحمانی و هم حقوق مدنی که نویسنده مدعی هر دو است، می باشد.
برادر محترم ، علی آقای عزیز
در موضوعات اعتقادی که با دین و معنویت و درون مردم سرو کار پیدا میکند ، آثار و تبعات ورود قدرت و برخورد اقتدارگرایانه خیلی فرق دارد با موارد جرم و جنایت و تجاوز و دزدی و اینها ، که در تمام دنیا بعنوان امور خلاف پذیرفته شده و با اقتدار پلیس با آن مقابله می شود ، البته صحت نظر جناب سلطانی چندماه پس از نوشتارشون با اعتراضات و جریانات یا به عبارتی دیگر با اغتشاشات جریان مهسا به ثبوت رسید و ثابت شد که این قبیل برخوردها با مردم در خصوص موضوعات اعتقادی نتیجه ای جز تخریب دین و اعتقادات آنها ندارد ، انسانهایی که درد دین دارند باید شدیدا بترسند و پرهیز کنند از ایجاد نفرت و انزجار از دین برای قشر غیر دیندار جامعه و باید که فقط به دیندار شدن مردم در دراز مدت فکر کنند ، نه به ساکت کردن آنها از طریق چغلی کردن به نمایندگان قدرت در کوتاه مدت.
کار فرهنگی سلیقه و حوصله و ظرافت میخواهد و با تنبلی و میانبر زدن حاصل نمیشود ، قشر متدین جامعه می توانند بخاطر جلب اعتماد قشر غیرمتدین بقول نویسنده محترم ، بجای آویزان شدن از قدرت برای رسیدن به مقاصد فرهنگی خود ، بنا به توصیه قرآن کریم به خودشان زحمت بدهند و کمی نگاه و چشم چرانی خودشان را کنترل کنند و برای حفظ دین شون به دیگران زحمت و رنج تحمیل نکنند و اجازه بدهند مسائل فرهنگی با استفاده از روشهای فرهنگی حل و فصل شود.
و در پاسخ آقا یا خانم ع بعرض می رساند که بله اعتراض حق همه اقشار است ، اما در مسائل دینی و اعتقادی درخواست ورود نمایندگان قدرت به صحنه ، نوعی تنبلی و فرار از کار و مسئولیت و نشانه جبن و بی مایگی و کج سلیقگی ست ، اگر مرد میدان هستند آستین ها را بالا بزنند و کار فرهنگی کنند نه کار نظامی و اگر فکر میکنند باحجاب شدن بی حجابها حق مسلم دینداران است ، برای رسیدن به این حق راسا و با تکیه بر توانمندی خود وارد میدان شوند و متوسل به زور بازوی لوطی محله نشوند.
دفاع از دین موضوعی ست که حق همه مومنین است نه حق یک عده خاص ، هرچند که الان بسیاری از دینداران راه ساده ای را انتخاب کرده اند و بجای اعتراض به اشکالات و ایرادات بخشی از حاکمیت در تبلیغ دین و نفرت پراکنی در قالب دفاع از مذهب ، مردم را که نه تریبونی دارند و نه اسلحه ای ، مورد هجمه قرار داده اند و از حاکمیت درخواست میکنند که با اقتدار ظاهری و نه معنوی ، بساط اونها را برچینند و این رسم مردانگی و جوانمردی نیست ، حق من نوعی دیندار و نویسنده این مقاله هم هست که به این نحوه امر به معروف و نهی از منکر اعتراض کنیم و آن را مضر و مخل در دینداری مردم بدانیم و از مسئولین بخواهیم که با دینی که محافظت از آن حق همه مومنین است اینچنین بیرحمانه و خشن معامله نکنند و با روشی نیکوتر و زیباتر بنا به توصیه قرآن کریم با مردم مجادله کنند.
ضمنا بله ما نظام جمهوری اسلامی را بقول شما برای اداره کشور انتخاب کرده ایم ، اما نه ما و نه نظام جمهوری اسلامی ، وحی منزل نیستیم و از طرف خداوند به کشور ایران نازل نشده ایم ، شیوه حکمرانی ما هم مثل سایر حکمرانی ها سرشار از صحت و سقم و خوب و بد و زیبا و زشت است و همه باید چهارچشمی مراقب نحوه عملکرد حاکمان و قانون گزاران و ارزیاب و منتقد عملکردهای آنان باشیم ، هیچ قانونی در کشور قانون ابدی نیست و برحسب شرلیط می تواند قانونی فسخ و قانون دیگری جایگزین آن شود.
ظاهرا در سیستم ایمیل سایت اشکالی وجود دارد ، ایمیل قبلی من که نظر اصلی بنده نسبت به کامنت های بالا بود ، بعد از ارسال ایمیل دوم ، حذف شد.