دوقطبیِ نامبارکِ حجاب | سینا ساداتی

یکی از تریبونِ مذهبی بر بدحجابان می شورد. دیگری تصویری نامهربانانه از گشتهای ارشاد منتشر می کند. یکی بدحجابان را متذکر می شود. دیگری او را از خود دور کرده و مورد ناسزا قرار می دهد. گویی جدالی در ماجرای حجاب درگرفته است. دو قطبی ایجاد کرده است.

دوقطبیِ نامبارکِ حجاب

 

جامعه ی متکثرِ ایران را به نزاعی کشانده است. در حقِ هر دو سو هم جفا می  رود. آنکه التزامی به حجاب ندارد مورد تهدیدهای قانونی قرار می گیرد. و آنکه مقیّد و ملتزم است، مورد طعن قرار می گیرد.

آبی گِل آلوده شده است. برخی می خواهند از آن ماهی بگیرند. تیر نقدهای خود را به سمت دین حواله می کنند. که چرا چنین حکمی باید وضع شود. چرا چنین اجباری خون به دل مردمان می کند؟

سالها پیشتر مرحوم اقبال لاهوری گفته بود که مسلمانان، برخی سرمایه ها را برای سودهای اندک از میان می برند. او حقوقدان بود. ماجرایی را تعریف می کرد. می گفت در قوانینِ اسلامی، زن حقِ طلاق ندارد. اما یک راه حلی برای آن وجود دارد. اینکه اگر مرد یا زن کافر شوند، فسخ زوجیت حاصل می شود.

دیگر نیازی به طلاق نیست. اقبال می گفت زنانی به من مراجعه می کنند. می گویند همسرم مرا عذاب می دهد. مرا طلاق هم نمی دهد. ما اعلام ارتداد می کنیم. می گویم کافر شده ام تا فسخِ زوجیت شود.

کاریکاتوری از اسلام

در قوانینِ اسلامی، زن اگر مرتد شود او را نمی کشند. زن که با ارتداد از همسرش جدا می شد، آنگاه دوباره به اسلام می گرود. اقبال می گفت این فدا کردنِ سرمایه برای سود است. یعنی اصل را برای یک فرع از بین می بریم. این به یک قلبِ حقیقت می ماند. به کاریکاتوری از اسلام شباهت دارد.  اینگونه مواجهه با احکام دینی، سرمایه ی اصلی را فدایِ یک سودِ اندک می کند.

بی راه نبود که برخی فقها می گفتند اجرای احکام جزایی صرفاً مختص به زمانِ امامِ معصوم است. مرحوم سید احمد خوانساری از آن جمله بود. در وصف او گفته اند که فقیهی بود قریب به عصمت. مرتبه  ی علمیِ او مورد تأیید امام خمینی هم قرار گرفته بود.

مرحوم خوانساری بر این رأی بود. اجرای احکام را در هر زمانی جایز نمی دانست. می گفت که امام معصوم است که می تواند و می باید این احکام را در جامعه پیاده سازی کند. اوست که می تواند رغبت به احکام را به وجود آورد.

در اجرای احکام دینی، میل و رغبتِ مردم هم در خورِ اعتناست. ملا محسن فیض کاشانی گفته بود که خداوند از آن روی احکامِ خود را تدریجاً نازل کرد تا قلبِ مردمان به آن مایل شود. او گفته بود تا وقتی مردم به حکمی رغبت نشان ندهند، خداوند هم آن را وضع نمی کرده است.[1]

آیت الله سید ابوالقاسم خویی هم در تعبیری گفته بود که گاه خداوند به پاسِ احترامِ مردم، از حکمِ واقعیِ خود سر باز می زند. تا روزی که رغبت به آن حکم حاصل شود و مردم به آن دل دهند و خود سر تعظیم در مقابلِ آن فرو آورند.[2]

به نظر می رسد که هیچگونه اجبار و اصراری، دلی را به سمتِ دین مایل نمی کند. توصیه های قرآن به پیامبر(ص) نشان از آن دارد. بارها پیامبر را فقط یک تذکر دهنده می خواند. حتی او را پروا می دهد که ما تو را نگهبان و وکیلِ مردم قرار نداده ایم.

حتی اگر از حکمِ ما سرپیچی کنند تو فقط مأمور به ابلاغی نه اجبار[3].  و از این قسم آیات بسیار. اراده ی خداوندی این بوده که پیامبر هم جز ابلاغِ رسالتی نداشته و اجبار و اصرار در حکمی نکند.

انگشت اتهام به دین

می گویند زمانی مجادلات بر سر مسائلی چون رجعت و شفاعت و قبر و قیامت در گرفته بود. پرسش را به نزد شیخ عبدالکریم حائری یزدی بردند. گفتند که نظرِ شما در خصوص رجعت چیست؟ و آیت الله اینگونه پاسخ داد که: «احقر به واسطه کثرت اخبار، اعتقاد به رجعت دارم به نحو اجمال؛ ولی این مطلب نه از اصول دین و نه مذهب است که فرضاً کسی معتقد به آن نباشد خارج از دین یا مذهب شمرده شود…

در مثل این زمان، باید به نحو دیگر حفظ دیانتِ مردم نمود و گفت  وگوی این نحو مطالب، به جز تفرقه کلمه مسلمین و ایجاد یک عداوت مُضرّه بین آنان فائده ندارد». بسیاری دیگر از امور است که نه از اصولِ دین است و نه از اصولِ مذهب. چرا باید بر آن اصرارهای ناروا برود؟

می گویند که مرحوم عبدالجواد فلاطوری گفته بود: «اگر صد مسأله برای اسلام بر شماریم و بگوییم آخرین مسأله کدام است که حل خواهد شد؟ آن مسأله «زن» خواهد بود». حالا مسأله ی زن، در ماجرای حجاب نمود یافته است. مسائلِ حل ناشده بسیار است.

اما آنچه امروز ضرورت دارد، حلِ این مشکل است. معضلی که گاه خشونت می آفریند. انگشتِ اتهام را به سمت دین نشانه می رود. شاید حتی برای یک سودِ اندک، سرمایه ی اصلی را نابود  کند.

 

پی نوشت‌ها:

[1] فیض کاشانی، الوافی، ج20، ص 599

[2] خویی، محاضرات فی اصول الفقه، ج4، ص 483

[3] شوری، 48؛ زمر، 41

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.