مخالفکشی در عصر جدید| نصرالله پورجوادی
در عصر حاضر هم دیگرکشی و مخالفکشی که از هر زمان بیهوده تر و زشتتر ظاهر شده نتوانسته است مقصود آدمکشان ایدئولوژیک را بر آورده کند. هیتلر وقتی یهودیان را در کوره های آدم سوزی می انداخت خبر نداشت که سی چهل سال بعد جنایت و آدم سوزی او تحت عنوان هلوکاست به صورت درس دانشگاهی در خواهد آمد. سوء قصد به سلمان رشدی و آسیب رساندن به او هم نه تنها رمان آیههای شیطانی را به فراموشی نخواهد سپرد بلکه مطالعه و تحقیق در باره آن را بیش از پیش گسترش داده، حتی شناخت حوادث تاریخی این رمان را جزو برنامه های درسی دانشگاه ها خواهد کرد.
کشتن مخالفان و دگراندیشان دینی یا به اصطلاح ادیان قرون وسطایی کافران و ملحدان کاریست که در ایران در دوره ساسانیان انجام میشد- دورهای که پادشاهان ساسانی سعی داشتند به کمک موبدان زردشتی دین و دولت را یکی بکنند، به طوری که اگر کسی به دین تعرض میکرد در واقع به دولت و شاه هم تعرض کرده بود. زردشتیان در دوره ساسانی حتی به مصلحان بیآزاری همچون مانی و مزدک هم رحم نکردند و چنان که میگویند پوست مانی را هم زنده زنده کندند. در دوره اسلامی نیز که دین و دولت در خلافت اسلامی یکی شده بود همین رسم کافر کشی و ملحد کشی را حکام مسلمان از دولت ساسانی آموختند. در اواخر دوره بنی امیه ابومسلم خراسانی به سعایت زردشتیان به آفرید را که یکی از مهربانترین مصلحان دینی بود در نیشاپور به قتل رساند. در دوره خلافت عباسی هم که کشتن دگر اندیشان متداول شده بود، ابتدا مانویان و مزدکیان را به دستور مهدی کشتند و بعد هم بزرگانی چون حلاج و عین القضات همدانی و شیخ اشراق سهروردی و دهها اندیشمند دیگر را اعم از شیعه و سنی بهدار آویختد یا در زندانها خفه کردند.
اما همه این قاتلان و جنایتکاران کور خوانده بودند. کشتن مخالف هیچ گاه نتوانسته است چهار چوب یک دین یا مذهب را حفظ کند. برعکس خون این بیگناهان همان دین و آئین را به زمین کوبیده است.
موبدان زردشتی با کشتن به آفرید گور خودشان را کندند و آینده دینشان را به دست ابومسلمها سپردند.
مهدی پدر هارون الرشید هم که دستور آزار و قتل زندیگان را داده بود نتوانست عقاید مانوی را محو و نابود سازد بلکه باعث شد که مانویت به صورت یک آیین زیر زمینی عمل کند و باطنیگری را زیر نفوذ خود در آورد. کسانی هم که حلاج را کشتند نفهمیدند که با این کار عقاید صوفیانه او را تقویت میکنند و گسترش میدهند. قتل عین القضات و سهروردی هم از هردو ایشان شهید ساخت و عرفان یکی و فلسفه دیگری را تا امروز به صورت مطرحترین عرفان و فلسفه در آورد.
در عصر حاضر هم دیگرکشی که از هر زمان بیهودهتر و زشتتر ظاهر شده نتوانسته است مقصود آدمکشان ایدئولوژیک را بر آورده کند. هیتلر وقتی یهودیان را در کورههای آدم سوزی میانداخت خبر نداشت که سی چهل سال بعد جنایت و آدم سوزی او تحت عنوان هلوکاست به صورت درس دانشگاهی در خواهد آمد.
سوء قصد به سلمان رشدی و آسیب رساندن به او هم نه تنها رمان آیههای شیطانی را به فراموشی نخواهد سپرد بلکه مطالعه و تحقیق در باره آن را بیش از پیش گسترش داده، حتی شناخت حوادث تاریخی این رمان را جزو برنامههای درسی دانشگاهها خواهد کرد. در یک صد سال اخیر شاید هیچ حادثهای به اندازه این سوء قصد بیآبروئی برای مسلمانان نخریده باشد. زیانی که کشتن هر یک از دگراندیشان به حکومت اسلامی وارد کرده و آبروئی که این جنایتها از اسلام و مسلمین برده است یک صدم زیانی که نشر آرا و عقاید ایشان به فرض به حیثیت اسلام میزد نبوده است.
زمانی من به عنوان یک مسلمان ایرانی با افتخار و سربلندی به هرجا که میخواستم سفر میکردم. اما اکنون نه تنها از گذرنامه ایرانی خودم شرم دارم بلکه از اسم مسلمانیی هم که مادرم با عشق روی من گذاشته است احساس بیگانگی میکنم. چه کسی میخواهد متدین به دینی شناخته شود که باورمندان بدان هیچ ابایی ندارند که در جهان به عنوان خشنترین و بیرحمترین و نامتمدنترین دینهای جهان شناخته شوند؟ تاوان این بیابروییای که برای ما مسلمانان فراهم کردهاند چه کسی میخواهد بپردازد؟
*نقل از صفحه فیسبوک نویسنده
جناب اقای دکتر به فرض این اقدام به قتل سلمان رشدی بی ابرویی برای مسلمانان به شمار آید ولی بی آبرویی غربیان ان قدر است که تا قرنهای طولانی نتوانند از شرم سر بلند کنند فقط یک نمونه های جنگ های جهانی اول و دوم است که در میان غربیان رخ داد و دهها میلیون انسان کشته شدند اضافه کنید به این امار مصدومان و آوارگان و … .
همین دو جنگ برای وحشی خواندن غرب کافی است .